خرید تور تابستان

«اینجا جشن نیست! جشن هم نداریم…»

یک روحانی اصلاح طلب اهل شیراز در پستی اینستاگرامی با عنوان «اینجا جشن نیست! جشن هم نداریم…» نوشت:

سید محمد خاتمی، از خوشبخت‌های روزگار است. آنچه خوبان همه دارند، او یکجا دارد. محبوب است. محتاج کسی نیست. تأثیر گذار است. کافی است فقط تکرار کند، تا میلیاردها سرمایه گذاری و هزاران ساعت طرح و دسیسه را نقش بر آب کند و کاسه کوزه‌ها را به هم ریزد. هیچ کس جرات بی احترامی به او ندارد. بی احترامی کنند، او محبوب‌تر و مقابلانش منفورتر می‌شوند. حتی دشمنان عاقلش این را فهمیده‌اند و مراعاتش را می‌کنند. مسوولیت رسمی ندارد. لازم نیست به کسی پاسخ دهد. چای می‌نوشد و فلسفه می‌خواند. اراده کند، بزرگان دور و برش می‌ریزند و با او گعده‌های فلسفه و ادبیات و شعر و موسیقی و هنر می‌گیرند؛ چیزهایی که او دوست دارد. عاشورا بشود، مرثیه سرایان و شاعران آزاده با جان و دل خدمتش می‌روند. استخر می‌رود، پیاده روی می‌کند. در شمال شهر زندگی می‌کند. از همه مهمتر، دلارام است و با آن که هشت سال ریاست جمهور را داشته، پاکدست بوده و وجدان آسوده دارد. شب‌ها سر راحت بر بالین می‌گذارد.

خوش به حالش. گاهی فکر می‌کنم خاتمی زیادی خوشبخت است و این همه خوشبختی او، فاصله‌ی او و ما را خیلی زیاد کرده است. او چگونه می‌تواند همراه و همدل مردمان ستمدیده و محروم باشد؟ مردمانی محروم از حداقل ثروت، یا حداقل احترام، یا حداقل عدالت، یا حداقل منزلت، یا حداقل مهربانی و … . مردمانی که حتی اگر فقیر هم نباشند، برای زندگی، باید رنج تحقیر و توهین و آشفتگی‌های زیستن را به جان بخرند. یا بمانند یا آواره شوند. حقیقتش، گاهی دلسرد می‌شوم و با خود می‌گویم، تنها امیدهای ما نیز از رنج زیستن ما، بی‌خبرند. حتی سید محمد خاتمی!

اما چند روز پیش خبری خوش خواندم و دیدم. عده‌ای از فعالان مدنی، برای جشن تولد محمد خاتمی به دیدارش رفته‌اند. گفتم، بازهم از آن گعده‌های آنچنانی. اما خاتمی، علی رغم روحیه‌ی مدارا جو و آرام، راست راست توی چشم دیدارکنندگان نگاه کرده است و گفته است:

«اینجا جشن نیست، جشن هم نداریم». وقتی ما شاهد رنج مردمان «در اطراف خود» و «سایر کشورها» هستیم، چگونه می‌تونیم جشن بگیریم؟ «نه تنها جشن تولد نداریم، جشن دیگری هم نداریم». «به جای جشن باید عزا بگیریم. عزای مرگ انسانیت و اخلاق».

دلگرم شدم. ظاهراً خاتمی بزرگتر از آن است که اسیر خوشبختی‌هایش باشد و این است که او را با مردمان رنجدیده پیوند می‌دهد. این که کسی حتی روز تولدش هم که امری کاملاً شخصی است، برایش عزاست، آنهم عزای «مرگ انسانیت» در «اطراف خود» و «سایر کشورها، حتی اروپا و آمریکا»، نشان می‌دهد که نشست و برخاست‌هایش، شغلش نیست. دردش است. ظاهراً پیداست که در حوصله‌ی جسم نگنجد، این وسعت پردغدغه، این روح حماسی است.

من هیچ آشنایی شخصی با سید محمد خاتمی ندارم، من ولشده‌ای از میان میلیون‌ها ولشدگان این سرزمینم که از نابسامانی‌ها و بی‌تدبیری‌ها و بی‌اخلاقی‌های متولیان امور رنج می‌بریم. رفتن به جای دیگر هم دردی از ما دوا نمی‌کند، که ما آنجا تا ابد، «دیگری» هستیم. اما همین که کسانی چون سید محمد خاتمی هستند و همراه و همدرد، سختی‌ها برایمان آسانتر و بذرهای امید در دلمان جوانه می‌زند، هر چند جوانه‌هایی کوچک و نحیف. ما به امید زنده‌ایم. سرش سلامت!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا