«گتو»هایی در ایران!
«مهرداد ابوطالبی اصفهانی» در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز یا عنوان «گتوهایی برای خودمان» نوشت:
در سال 1536 پاپ دستور داد که یهودیان حق ندارند در شهرها در کنار مردم مسیحی زندگی کنند. اروپای کلیسازده و یهودی ستیز آن روزگار آبستن و مشتاق این چنین فرمانهایی بود. در شهر ونیز مردم یهودیان شهرها را به محلهای بسته و محصور در کنار یک ریختهگری بزرگ چدن (در زبان ایتالیایی چدن، گتو = getto نامیده میشود) راندند. از آن پس تمام محلههای بسته و حاشیهای که در سراسر اروپا برای تبعید و دور نگه داشتن یهودیان ساخته میشد در فرهنگ عامیانه گتو خوانده میشدند.
امروزه نیز به مناطق حاشیهای و فقیر نشین که بیشتر مهاجران و یا اقلیتهای قومی و مذهبی در آن ساکنند «گتو» گفته میشود. معروفترین گتوها شهرکهایی بودند که هیتلر در جریان جنگ دوم جهانی برای زندانی و کنترل و بعدها قتل عام یهودیان در شهرهای تصرف شده ساخته بود. مانند گتو مینیسک، ورشو و کراکوف که هریک هزاران یهودی را در خود جای داده بودند.
در ایران نیز گتو هایی از قدیم وجود داشته است مانند یهودیه در اصفهان، قزاق محله در گرگان، گرجی محله در بهشهر و بسیاری مثالهای دیگر.
پس از شروع جنگ هشت سالهی ایران و عراق و با بحرانی شدن سیل مهاجرت مردم جنگ زدهی جنوب غرب کشور به شهرها و مناطق داخلی و برای ساماندهی معضلات ناشی از این مهاجرتها در سال 1360 به دستور نخست وزیر وقت، شهید محمدعلی رجایی، بنیادی تحت عنوان «بنیاد جنگ زدگان» تأسیس شد. که وظایف ششگانهای طبق اساسنامه برایش تعریف شده بود شامل: اسکان، تأمین رفاه و بهداشت و اشتغال و حتی توسعهی فرهنگی و هنری جنگ زدگان و مهاجران.
براساس اطلاعات مرکز آمار ایران در سال 1360 فقط از استان خوزستان نزدیک به 350 هزار نفر به سایر مناطق کشور مهاجرت کردند که حدود 100 هزار نفر بعد از پایان جنگ نیز به خانههای خود بازنگشتند و در شهرهای میزبان باقی ماندند.
و البته این آمار فقط مربوط به استان خوزستان در سالهای اولیه است و ادارهی آمار در پژوهشی که در سال 1360 انجام داده کل آوارگان جنگی تا آن روز را یک میلیون و ششصد هزار نفر ارزیابی کرده بود.
یک میلیون و ششصد هزار هموطن جنگ زده و رنج دیدهای که هرآنچه توانسته بودند از نابودی نجات دهند را در کوله باری از فقر و ناداری و ناچاری ریخته بودند و راهی شهرهای امنتر همسایه و گاه دوردست کشور شده بودند، به امید ذرهای آرامش و امنیت. که البته از مجموع این 250 هزار خانوادهی مهاجر فقط 180 هزار خانواده موفق به یافتن خانهای در شهرهای دیگر شدند و مابقی در اردوگاهها، آلونکها و کپرهای حاشیهی شهرها مجبور به سکونت و انتظار برای پایان جنگ و بازگشت به شهر و موطن خود شدند.
بیشتر این مهاجرین به نزدیکترین شهر امن و دورمانده از جنگ یعنی شیراز مهاجرت کردند و تعداد بسیار زیادی هم برای هرچه دورتر شدن از نکبت و ویرانی جنگ به شهرها و استانهای شمالی و شرقی کشور مهاجرت کردند و استان خراسان نیز میزبان بیش از 30 هزار نفر از هموطنان جنگ زده و مصیبت زده شد.
بر اساس امار ارائه شده در سال 1367 در دومین همایش دانشگاه شیراز با عنوان نقش پژوهش در بازسازی، استان فارس به عنوان اولین و بزرگترین مقصد مهاجران، میزبان بیش از 170 هزار خانوادهی جنگ زده بوده است که از این تعداد فقط 20% توانستهاند در خوابگاههای تدارک دیده شده ساکن شوند و مابقی مجبور به سکونت در اردوگاههای حاشیهای ساخته شده توسط «بنیاد جنگ زدگان» شدند.
یکی از مهمترین مشکلات مهاجرین در کنار کمبود جا و مکان و فقر و بیکاری اجتناب ناپذیر و بزههای برآمده از آن، واکنش مردم بومی مناطق میزبان به حضور این میهمانان ناخوانده بوده است.
در شهر اصفهان به دلیل امتناع مردم از فروش و اجارهی منازل مسکونی به مهاجرین، آنها مجبور به سکونت در یکی از شهرکهای حاشیهای به نام «شاهین شهر» شدند.
و البته داستان میزبانی از جنگ زدگان در استان خراسان نیز قصهی پر غصهایست. به عنوان یک مشهدی سالهاست با دیوارهای فرسوده و فروریخته و ساختمانهای زشت و مخروبهی شهرکی در حاشیهی بزرگراه آسیایی به نام «شهرک شهید بهشتی» یا به گفتمان مرسومتر «شهرک عربها» آشنا هستم. تمام آنچه از این محله از مردم شهر و خانواده شنیدهام این است که اینجا عربها زندگی میکنند، اینجا بسیار کثیف است، همهشان خلافکارند، تمام خانهها مواد فروشند و اینجا آنقدر خطرناک است که حتی پلیس هم اینجا را به حال خود گذاشته و جرات وارد شدن به این منطقه را ندارد و در یک کلام: «اینجا بدترین جای شهر است. همیشه از اینجا حذر کن». اینجا «گتویی» است که ما مشهدیها برای عربها ساختهایم.
ما به محلههای آنان نمیرویم و آن دیوارهای سیاه و نیم خرابه هم نشان میدهند که آنها هم چندان حقی برای آمدن به سمت ما ندارند. یک بار سوار بر تاکسی از مقابل این شهرک میگذشتیم. خانمی در صندلی عقب خودرو خطاب به دیگر خانم همسفرمان گفت:
«نمیدانم چرا اینجا را خراب نمیکنند. میگویند اینها دخترها را میدزدند و به اینجا میآورند. نباید این اطراف سوار ماشین شخصی بشوی ممکن است از همین عربهای شهرک باشند و بدزدنت».
گذشت تا اینکه امروز تصادفاً به گزارشی برخوردم که خبرنگاری از داخل این شهرک تهیه کرده بود. شهرک عربهایی که از نوجوانی مرا از آنجا ترسانده بودند همان گتویی بود که برای هم وطنان خوزستانیمان ساخته بودیم. عکس یک دکهی کوچک فلافلی با پرچم برزیل و دیوار فرسودهی خانهای که نوجوانی با اسپری بر روی آن نوشته بود: «آبادان برزیلته». این ایرانیترین تصویریست که از خونگرمهای خوزستانی و آبادانی امروز در ذهن هر ایرانیست. اگر تجربهی سفر به جنوب کشور را داشته باشیم احتمالاً لذت بخشترین تجربههایمان ترکیب همین المانهاست: مردمانی پر جنب و جوش و مهربان، فلافلهای خوشمزه، پرچم برزیل و شعار دوست داشتنی آبادان برزیلته.
سختم آمد که فهمیدم شهرکی که با آن «خرده ناسیونالیزم آزاردهنده» بخشی از مردم، برای فروکاستن، شهرک عربها خوانده میشود و آن مردمی که همیشه از وجودشان پشت آن دیوارهای سیاه و فرسوده هراسناک میشدم همان میهمانان جنگ زدهای بودند که برای من و شهرم جنگیدند، داغ دیدند و مصیبت زده به میهمانیمان آمدند و ما در گوشهای دور از شهر در شهرکی به نام عربها محصورشان کردیم.
اگر روزگاری نه چندان دور از سر غفلت، جفایی بر این غریبان آشنا کردهایم. امروز وقت جبران است. و این جبران همت هم مردم و هم مسوولان شهری را میطلبد.
انتهای پیام
در ایران هیچگاه چیزی همانند گتو های لهستان در جنگ جهانی وجود نداشته است ، سکونت اقلیت ها در یک محله به اختیار خود انان بوده و منعی برای سکونت انان در سایر نقاط شهر هم وجود نداشته است ،علت سکونت هموطنان خوزستانی در شاهین شهر هم ارزانی قابل توجه زمین و مسکن در شاهین شهر نسبت به شهر اصفهان بوده است و نه امتناع از فروش و اجاره خانه به آنان در اصفهان ، بسیاری از این هموطنان هم در اصفهان سکونت دارند !!
محیط شاهین شهر به برکت سکونت این هموطنان بسیار دل نشین و تمیز است .