داربی ۸۵ و آسیبهای اجتماعیاش!
متن یادداشت محمدرضا یزدانپررست، روزنامهنگار و مجری تلویزیون که در خبرآنلاین منتشر شده است:
بعد از چند شهرآوردِ گذشته که ظرفیت استادیوم آزادی پُر نمیشد، و اگر هم پُر میشد تا پایان نیمۀ اول طول میکشید، دربی هشتادوپنجم از چند ساعت مانده تا شروع، رکورد شکست و ظرفیت استادیوم تکمیل شد. حتی روی پلههای بین سکوها هم هواداران نشستند و خلاصه تراکم جمعیت، نویدِ حالِ خوش فوتبال میداد اما…
اما همانطور که هنر، آینۀ روزگار و هنرمند، فریادِ جامعۀ خود است، فوتبال هم بازتابِ بخشی از رفتار جامعه و هواداران هم نمونهای از اجتماعی هستند که هر روز همه در آنیم، در آن زندگی میکنیم و زیاد و کم، با آن در ارتباطیم.
حالا نگاهی به اتفاقات دربی۸۵ بیندازیم و ببینیم برخی نشانههای اجتماعی که در آن و با آن، منعکس میشود درست است یا غلط.
■■■
■ اعتراض
در اکثر تصمیمات داور، بازیکنان سرخابی معترض بودند.کلا کافی بود تا داور سوت بزند.چند نفر آبی یا قرمز به سمت او حملهور میشدند. انگار نه انگار، تبعات کارت زرد و قرمز و جریمه و محرومیت در انتظار آنان است. انگار نه انگار وقتی بازیکنان در این شکل و با این حجم، به داور میپرند، مهمترین عاملِ تشنّجِ سکوها میشوند و قویترین انگیزۀ خشونت را به هواداران میدهند.
● عین جامعه که اکثراً به همهچیز معترضیم و از همهچیز ناراضی.
■ درخواست
۲۰هزار نفر و قطعا بیشتر، میروند و پشتِ در میمانند. انگار نه انگار از چند ساعت مانده به مسابقه، رسانهها اعلام و از مردم درخواست میکنند که ظرفيت تکمیل است و هواداران نیایند به ورزشگاه. آخر مگر رسانهها مریضاند که جای خالی مانده باشد و بگویند نیایید؟!
● عین جامعه که مثلا میگویند ظرفیت مرزهای ایران و عراق تکمیل است و زائران اربعین نیایند.بدون ویزا نیایند.بدون پاسپورت نیایند. ولی برخی گوششان بدهکار نیست؛ میروند و توقع دارند با کارت ملی از مرز رد شوند و بعد برگردند.
■ دروغ
سالهاست که بلیتفروشی قرار است به صورت تمام و کمال اینترنتی انجام شود و اصلا و ابدا در استاديوم، بلیت فروخته نشود اما انگار نه انگار. باز هم در استاديوم بلیت فروخته میشود. خُب وقتی میگویند نمیفروشیم و میفروشند، تماشاچی هم به خودش میگوید:”دروغ میگویند که خرید بلیت فقط از طریق سایت است. میرویم بالاخره بلیت پیدا میکنیم.”
بعد میگویند چرا مردم بدون بلیت میآیند؟ خب نفروشید تا نیایند!
■ بازارسیاه
غیر از بلیتفروشی که اصلا و ابدا نباید در استاديوم اتفاق بیفتد، این ماجرای بازارسیاه هم از آن ماجراهای سیاه است. یعنی برچیدن آن، اینقدر سخت است؟! یعنی نمیشود ریشهکن شود؟! نمیشود کار به بلیت ۳۰۰هزار تومانی نرسد؟! نمیشود، نه؟! معلوم است که میشود! چرا نمیشود؟!
● عین جامعه که میشود هر چیز و هر قانون و هر کاری را با پول بیشتر، خرید!
■ بداخلاقی
انگار نه انگار که از در و دیوار، پیام فرهنگسازی میبارد و از سر و کول رسانۀ ملی و دیگر رسانهها و دیوارهای شهرها و کلام مسئولین و درسهای مدرسه و…، اندرز برای رعایت اخلاق و احترام بالا میرود. هنوز و همچنان فحش که هیچ، سنگ و چوب و یخ و بطری و نارنجک و هر چه دستشان بیاید را حوالۀ حریف میکنند، به حریف هم نخورد، عکاس یا سربازِ کنار زمین را مجروح میکنند.
● عین جامعه که فحش و قَمه و چماق و قفلفرمان و…، ابزار دمدست است برای خالیکردن عصبانیت تا جایی که بعد از تصادف، “نزاع” میشود دومین عامل مرگ و میر ایرانیان.
آخر بازی هم استاد خیابانی در سوالی تازهکشفشده و بدیع، از فردوسیپور میپرسد:”عادل جان! فکر میکنی چه موقع شاهد این رفتارها نخواهیم بود؟” حتما توقّع دارد عادل جواب دهد: “در ساعت یازده و چهل و سه دقیقه ی هجدهم اردیبهشتماه سال هزار و سیصد و نود وهفت”!!
عادل هم میگوید در جامعه هم داریم همین وضع را میبینیم که پرخاش میکنیم و زود عصبانی میشویم و به هم بد و بيراه میگوییم.
■■■
● مسئولان محترم و مُعزّز! نمیخواهم باور کنم وقتی دارید صبح تا شب دل میسوزانید و کار میکنید و جلسه میروید و قانون تصویب میکنید و جریمه میکنید و فرهنگ میسازید، داریم همچنان درجا میزنیم؛ اگر عقبگرد نکنیم.
● خودِ “من” و “ما”ی مردمِ مُکرّم و محترم! نمیخواهم باور کنم: نرود میخ آهنین در سنگ!
انتهای پیام