بانگ شوونیسم از شیپور ناسیونالیسم

عظیم محمودآبادی در «اعتماد» نوشت: روز کوروش در هیچ تقویمی به طور رسمی ثبت نشده با این حال چند سالی است که گروههای مختلفی از مردم روز هفتم آبانماه را به نام این پادشاه هخامنشی قدر مینهند و جشن میگیرند؛ اقدامی که به نظر میرسد انگیزه اصلی آن را بیش و پیش از هر چیز باید در مساله هویت جستوجو کرد.
هویت اگر کالایی نایاب در قرن بیست و یکم نباشد، بیتردید در زمره کمیابترین آنها جای دارد. بدیهیترین پدیده در جوامع گذشته، برای خیل کثیری از مردمان امروز در جوامع مختلف به گوهری بیرون از صدف کون و مکان تبدیل شده است.
مدرنیته و مساله هویت
مدرنیته با همه مواهبی که به بشر ارزانی داشته اما در عین حال چیزهایی را هم از او ستانده است که شاید در راس همه آنها همین مساله هویت باشد.
کم نیستند تحلیلگرانی که بسیاری از بحرانهای کنونی جامعه جهانی را از همین زاویه تحلیل کردهاند؛ از نتیجه عجیب انتخابات ایالات متحده امریکا گرفته تا پدیده داعش و رونق نسبی این گروه تروریستی که برای مدتی توانست علاوه بر کشورهای اسلامی حتی در کشورهای غربی توسعهیافته نیز یارگیری کند. بحران هویت البته محدود به هفت، هشت سال اخیر نبوده بلکه از خیلی قبلتر از اینها در شکلهایی کاملا متفاوت خودش را نشان داده است؛ چنانچه به باور برخی صاحبنظران شوق و ذوق زایدالوصفی که نسبت به فوتبال در میان عوام و خواص هر جامعهای دیده میشود تا حد زیادی ریشه در میل شدید آنها برای یافتن هویت مشترک جمعی دارد.
هویتسازی با فوتبال
از جمله تازهترین تحلیلهایی که در این طیف صورتبندی میشود، میتوان به یادداشت رضا داوریاردکانی، استاد فلسفه و رییس فرهنگستان علوم اشاره کرد که چندی پیش در همین صفحه «سیاستنامه» روزنامه اعتماد منتشر شد. داوریاردکانی آنجا به صراحت گفت که استادیومهای امروز جای کلیساهای دیروز را گرفتهاند. (روزنامه اعتماد، شماره پنجشنبه، ۲۰ مهر ۹۶)
بنابراین دست کم در جوامع غربی اگر تا یکی، دو قرن قبل، این مذاهب کاتولیک یا پروتستان بودند که هویت افراد را تعیین میکردند اکنون باشگاههای ورزشی بزرگ این نقش را ایفا میکنند. البته در جوامع در حال توسعه و حتی جوامع عقبافتاده نیز این روند با سرعت کمتری کم و بیش قابل مشاهده است.
الیناسیون؛ بحران جدی جهان امروز
در واقع با افول ارزشهای جوامع سنتی در میان مردم کشورهای پیشرفته و در حال توسعه الیناسیون (ازخودبیگانگی) به بحرانی جدی تبدیل شده که به نظر نمیرسد مهار آن به این سادگیها باشد.
این سرگردانی و سرگشتگی، بشر امروز را به جایی رسانده که گویی هر کاری را برای یافتن یک هویت جمعی مشترک مجاز و روا میداند چه رسد به اینکه برای بازیابی چنان گوهری، مستمسکی موجه و دهانپرکن هم داشته باشد.
در جهانی که هویت تا این اندازه خواستنی و نایافتنی شده طبیعی است که اسطورههای ملی و تاریخی نقش تعیینکنندهای میتوانند پیدا کنند که اقبال برخی پادشاهان ایران باستان در سالهای اخیر را میتوان از همین زاویه تحلیل کرد. البته در این تحلیل نباید انگیزههای سیاسی آن را نادیده گرفت.
مسوولیت جامعه، مسوولان و روشنفکران
بلند شدن نام و آوازه کسانی که تاریخ یک ملت را در بیست و پنج قرن پیش رقم زدهاند تا جایی که بتواند الهامبخش کرامت انسانی، عدالتخواهی، نفی تبعیض و نوعدوستی باشد البته امری پذیرفتنی و پسندیده است اما همین که بخواهد در اختلافات نژادی، مذهبی و… بدمد میتواند به بحرانی به غایت خطرناک تبدیل شود؛ بحرانی که شاید آغاز آن را با بیل توان گرفت اما درصورت بیتدبیری خیلی راحت میتواند به جایی برسد که هیچ فیلی از پس آن برنیاید.
این بیتدبیری گاهی در رفتار بخشهایی از جامعه، گاهی در تصمیمات بعضی از مسوولان و گاهی هم در اظهارات برخی روشنفکران دیده میشود.
افرادی که سال گذشته در کنار مقبره کوروش کبیر بهشکلی ادای احترام کردند که حتی برای پیامبران هم مجاز نیست از جمله این رفتارها بود. چنین رفتاری را قطعا نمیتوان ادای احترامی باشکوه نسبت به بزرگان و مفاخر ملی محسوب کرد.
البته پیش از آن باید از نهادهای تصمیمگیرندهای که بازدید از مقبره کوروش را در روزی که در میان گروههایی از جامعه ایران به او منسوب شده، ممنوع اعلام کرده بودند، پرسید آیا این تصمیم به حل جدی مساله کمکی کرده است؟
بانگ شوونیسم از شیپور ناسیونالیسم
از مردم و مسوولان که بگذریم به روشنفکران میرسیم که قرار است معلمان جامعه باشند. در اینجا هم با وضع چندان بهتری رو به رو نیستیم. برخی از آنان به نحوی در شیپور ناسیونالیسم میدمند که گویی نزدیک است بانگ شوونیسم از آن بلند شود و میگویند تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود. (۱)
از آن طرف هم هستند کسانی که آنقدر از لب بام به عقب باز میگردند که رسما میگویند: «اصلا ایران کجا است؟» (۲)
یکی جز ایران نمیبیند و دیگری اصلا ایران را نمیبیند! یکی تنها ملیت را عنصر هویتبخش میداند و دیگری از مقوله جهان وطنی و به قول مرحوم دکتر شریعتی «از این شوخیهای بزرگ» میگوید.
کوروش اگر برای امروز ما یک پیام داشته باشد مدارای با دیگران است. بعد از این همه سال سخن راندن و قلمفرسایی کردن در مورد آن منشور مشهور منسوب به کوروش احتمالا وقت آن رسیده تساهل و تسامحی که از او نسبت به باورهای دینی و اعتقادی مختلف نقل میشود را در عمل به کار بندیم.
ناگزیر از هویت چهلتکه
به نظر میرسد دوره دوگانهسازیهای بیفایده و پرهزینه که جز مستهلک کردن جامعه و انرژیهایش کارکرد دیگری ندارد گذشته است و ما ناگزیر از آنیم که هویت چهل تکهمان را بپذیریم و همه آن را با هم بخواهیم. بپذیریم که مجبور به رجحان اصلی بر اصلی دیگر نیستیم. دوره مخیر بودن میان اینکه اسلام را برای ایران یا ایران را برای اسلام بخواهیم گذشته است.
اگر یکی از دستاوردهای مدرنیته را اومانیسم بدانیم بیخردی است که تبعات آن را پذیرفته و متحمل شده باشیم اما به دستاوردهای آن بیاعتنا باشیم. انسانگرایی در چارچوب فرهنگ سرزمینی و آیینی هم مفید است هم مطلوب بلکه لازمه خردمندی است.
آنچه در پایان باید بر آن تاکید شود اینکه در این نوشته، نقدی متوجه ناسیونالیسم و ملیگرایی مترقیانه نبود بلکه صرفا نگاهی انتقادی به شوونیسم ارتجاعی داشت.
پی نوشتها؛
۱- سیدجواد طباطبایی، روزنامه اعتماد، شماره ۱۳ مهر ۹۶
۲-مصطفی ملکیان در گفتوگو با وب سایت آفتابنیوز، سال ۸۴
انتهای پیام



