خرید تور نوروزی

انسان قرن بیستمی اخلاقی‌تر است

بخشی از مقاله‌ی «مرتضی مردیها» با عنوان «جنگ‌های جهانی در قرن نوزدهم اتفاق افتاد» در مجلۀ اندیشۀ پویا، شمارۀ 11، صفحۀ 52 و 53، به نقل از کانال تلگرامی وی در پی می‌آید:

دو فرد یا دو نهاد (مثلاً دو ارتش یا دو دولت) را در نظر بگیرید که میزان میل به شرارت و بی‌اخلاقی در یکی درست به اندازۀ دیگری است، اما امکاناتش برای چنین رفتارهایی ده برابر آن است؛ از کدام‌یک از این دو میزان شرارت بیش‌تری «وقوع» می‌یابد؟ آنچه در عصر جدید رخ داد نه کاهش اخلاق که افزایش ابزار بود. رشد ابزار بسیار انفجاری و پرسرعت بود. نتیجه این‌که با جهانی روبه‌رو شدیم که بدون افزایش میزان میل به رفتار بد، امکانات بسیار زیادتری برای آن داشت. علم و تکنولوژی و سرمایۀ اخلاق انسان‌ها را بد نکرد، بلکه وجوه منفی موجود در ذات بشر را به امکانی بسیار کارآمد تجهیز کرد. معدل اخلاقی کسانی که جنگ‌های جهانی را به راه انداختند (منظورم در حدودی است که چنان پدیده‌ای به اراده و تصمیم برخی انسان‌ها مربوط بود) از معدل اخلاقی کسانی که شرارت‌ها و جنگ‌های دنیای پیش‌مدرن را باعث شدند، به احتمال قوی، بیش‌تر نبود، ابزارشان بسیار قوی‌تر بود.

اینک می‌خواهم چیزی فراتر از سخن فوق بگویم: نه فقط تحولات صنعتی و اقتصادی و سیاسی دنیای مدرن انسان‌ها و جوامع و دولت‌ها را از نظر ظلم و بدخواهی بدتر نکرد، بلکه به موازات این رشدها (و تا حدی حتی به علت آن) شاهد رشد اخلاقی بشر هم بوده‌ایم. براین‌اساس پاراگراف فوق را بازنویسی می‌کنم: دو فرد یا دو نهاد (مثلاً دو ارتش یا دو دولت) را در نظر بگیرید که میزان میل به شرارت و بی‌اخلاقی در یکی به اندازۀ نصف دیگری است، اما امکاناتش برای چنان رفتارهایی ده برابر آن است؛ از کدام‌یک از این دو، میزان شرارت بیشتری «وقوع» می‌یابد؟ آنچه در عصر جدید رخ داد رشد اخلاق و رشد ابزار به‌طور همزمان بود؛ اما رشد اخلاق آهسته و رشد ابزار بسیار انفجاری و پرسرعت بود. نتیجه این‌که با جهانی روبه‌رو شدیم که به‌رغم کاهش میزان میل به رفتار بد (مشخصاً خشونت)، امکانات بسیار زیادتری برای آن داشت. علم و تکنولوژی و سرمایه اخلاق انسان‌ها را بد نکرد، حتی به موازات آن (و حتی تا حدودی به سبب آن) خوب هم کرد، ولی وجوه منفی موجود در ذات بشر را به امکانی بسیار کارآمد تجهیز کرد. معدل اخلاقی کسانی که جنگ‌های جهانی را به راه انداختند (منظورم در حدودی است که چنان پدیده‌ای به اراده و تصمیم برخی انسان‌ها مربوط بود) از معدل اخلاقی کسانی که شرارت‌ها و جنگ‌های دنیای پیش‌مدرن را باعث شدند، به احتمال قوی، کم‌تر بود، اما ابزارشان بسیار قوی‌تر بود.

ممکن است کسانی تعجب کنند که با چه معیاری انسان قرن بیستمی (یا طبقۀ مسلط یا دولت) از نظر اخلاقی بهتر و دوستانه‌تر (یا کمتر دشمنانه) از پیش بوده است؛ پاسخ بسیار ساده و روشن است: به‌دلیل این‌که، به شهادت انبوهی از سفرنامه‌ها و زندگی‌نامه‌ها و شرح مشاهدات و تحقیقات باستان‌شناختی و تاریخی، که اغلب انسان‌شناسان و قوم‌شناسان و روشنفکران معاصر علاقه به نادیده‌گرفتن یا انکار متعصبانۀ آن‌ها داشته‌اند، در گذشته، در دوران پارینه‌سنگی انسان‌ها همدیگر را می‌خوردند؛ در دوران نوسنگی گاهی قبیله‌ای قبیلۀ دیگر را «به کلی» نابود می‌کرد؛ در دوران تمدن‌های باستانی بسیاری از جنگ‌ها چنان بود که هرکه از سرزمین دشمن بود، ولو غیرنظامی ولو بچه و پیر، اگر در دسترس بود یا کشته می‌شد یا به بردگی می‌رفت و گاهی شهر «به کلی» در آتش می‌سوخت؛ در دوران قرون وسطی جنگ‌های مذهبی و انتقامی گاه ده‌ها سال به طول می‌کشید؛ در دوران معروف به رنسانس و مدرنیتۀ نخست، امپراتوری‌ها در منازعۀ مدام بودند و جنگ در مرزها «امری رایج» بود. تا پیش از قرن هجدهم دو نیم‌کردن آدمی با اره یا آتش‌زدن او به‌عنوان مجازات چیز غریبی نبود. اما امروز در دنیای متمدن، حتی به تصویرکشیدن واضح این امور کاری ممنوع و مشاهدۀ آن نیز در قالب یک فیلم کاری شکنجه‌آمیز است. البته کسانی خواهند گفت در دنیای امروز غرور ملل را آتش می‌زنند و روحشان را اره می‌کنند؛ در پاسخ می‌توان گفت اره‌کردن روح کمتر از اره‌کردن جسم آزار می‌دهد و آتش‌زدن غرور کمتر از آتش‌زدن بدن؛ وانگهی چه دلیلی در دست است (جز غفلت و سادگی) که در گذشته هم‌زمان با آتش‌زدن فرد، غرور او هم آتش نمی‌گرفت، یا همزمان با اره‌کردن جسم، روح هم اره نمی‌شد؟ تردید نیست که کاربرد کوره‌های آدم‌سوزی و اردوگاه‌های کار و نسل‌کشی‌های ایدئولوژیک و بمب‌های اتمی در قرن بیستم به طرز حیرت‌آوری خشن و رعب‌آور بود، اما به هیچ‌رو بدترین و خشن‌ترین رفتار آدمی با آدمی نبوده است.

حتی خفه‌کردن دسته‌جمعی افراد بی‌گناه با گاز سمی، که از شدت زشتی وجدان انسان را دچار منگی می‌کند، با برج‌ساختن از سرها و درآوردن چشم‌ها و احشای کسی را در حال زنده‌بودن بیرون‌کشیدن و نظایر اینها که در دنیای پیش‌مدرن رایج بود، برابر نیست؛ بگذریم از این‌که جنایاتی که قرن بیستم و جنگ‌های جهانی به آن مشهور هستند، هرکدام یکی-دو مورد و بسیار استثنایی بوده‌اند و جهان از آن متعجب و شرمسار، درحالی‌که موارد خشن‌تری که از دنیای قدیم گفتیم، در بسیاری زمان‌ها و مکان‌ها «روال رایج» بود. آنچه هست این‌که دامنۀ خرابی و خشونت این دو جنگ بسیار بیشتر برآورد شده، که در مورد آن سه نکته گفتنی است: اول این‌که، چگونه می‌توانیم مطمئن باشیم که میزان خرد و کلان جنایات جنگی و غیرجنگی که در گذشته به‌صورت روال رایج در اقطار عالم در طول یک قرن روی می‌داد، در مجموع، بیشتر از آنچه در قرن بیستم به‌طور متمرکزتری اتفاق افتاد، نبوده باشد؟ دوم این‌که، حتی اگر دامنۀ ضایعات ناشی از جنگ و خشونت در جنگ‌های جهانی بیشتر بوده باشد، از نظر میزان مطلق است نه درصد نسبت به جمعیت. مطابق مطالعات دقیق و فنی، در بدترین اعصار مدرن، مثلاً جهان یا اروپا در نیمۀ اول قرن بیستم، درصد مردمی که مرگ‌شان قتل و کشته‌شدن در جنگ بوده چندین‌بار کمتر از همین نسبت در میان بسیاری از اقوام بومی و مردمان و ملل در دنیای قدیم بوده است. و سوم این‌که، هر نوعی از افزایش که در نتایج خشونت در این عصر باور داشته باشیم، باز هم به سبب افول اخلاقی بشر نیست، به علت توانایی‌های ابزاری اوست. اگر به کسانی که با یکدیگر نزاع می‌کنند سلاح برسانیم، آنها ممکن است خطرناک‌تر شوند، بدون این‌که اخلاقاً بدتر رفتار کنند.

با همۀ این تفاصیل، آیا قرن بیستم، حتی به سبب همان توانایی ابزاری، قرن پرخشونتی بوده است؟ پاسخ این سؤال چندان هم که به‌نظر می‌رسد بدیهی نیست. چون در نیمۀ دوم این قرن شاهد افول چشمگیر جنگ و خشونت، در قیاس با تمامی تاریخ، بوده‌ایم. برای اولین‌بار نه‌فقط هیچ جنگی بین قدرت‌های بزرگ در نگرفت بلکه در سایر قسمت‌های جهان هم نواخت جنگ و خشونت کاستی گرفت. از هوش مخاطب انتظار می‌برم مواردی مثل جنگ کره، جنگ ویتنام، جنگ عراق را نقض این مدعا نشمارد. چون مدعا این نیست که جهان در صلح به سر می‌برده. مدعا این است که در قرون پیشین و وفور تعدد جنگ‌ها و شدت خشونت‌ها میان همین کشورها بسیار بیشتر بوده است؛ زشتی جنگ و تقبیح خشونت کمتر بوده است. درحالی‌که اینک، چندین دهه است که انقلاب و جنگ تقریباً منحصر به بخش‌هایی از آفریقا و خاورمیانه است. بقیۀ جهان تقریباً در صلح به سر برده است. خشونت در عموم کشورهای بزرگ طبق آمار در حال کاهش بوده است. به‌خصوص متکی به وقوع جنگ‌های قرن بیستم، بسیاری از روشنفکران، این سخن برخی فیلسوفان روشنگری را به سخره گرفتند که انسان در آینده از جنگ روی‌گردان خواهد شد، لااقل به این دلیل که جنگ کاری مقرون به صرفه نخواهد بود. این پیش‌بینی اتفاقاً به شکل چشم‌گیری درست از کار درآمد، اما با قدری تأخیر. از نیمۀ دوم قرن بیستم این تقریباً یک ایدۀ همه‌گیر در میان کشورهای بزرگ و یک ایدۀ تا حدود زیادی مقبول در بسیاری از کشورهای دیگر درآمد که عصر جنگ، به‌ویژه جنگ به منظور رقابت و پیشی‌گرفتن، به پایان رسیده است. کمترین دلیل آن ژاپن و آلمان که به‌عنوان بدخیم‌ترین کشورهای جنگ‌طلب و ملل حماسی الآن در ردیف صلح‌خواه‌ترین یا جنگ‌گریزترین کشورها درآمده‌اند که حتی حوصلۀ مشارکت در مناقشات مربوط به خشونت‌های مناطق آفریقا و خاورمیانه را هم ندارند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا