خرید تور نوروزی

تاریخ تئاتر خاک می‌خورد

این روزها بار دیگر بحث راه‌اندازی «موزه تئاتر ایران» از سوی مسئولان وزارت ارشاد مطرح می‌شود ولی سابقه وعده‌های عمل‌نشده قبلی هنوز بر سر این حرف‌های جدید سنگینی می‌کند.

به گزارش مهر غالبا هر چیزی که قدیمی می شود طرفدار پیدا می کند چون نشان از این دارد که اصالت دارد و تاریخ و سرگذشتگی را با خود روایت می کند حال این قدمت می تواند شامل شی کوچکی شود یا اسباب و لوازم یا بنا و عمارت. این بی جان های قدیمی در خاطرات تک تک افرادی که با آنها یا در آنها زیسته اند، جان می گیرند و در یاد آیندگان به حیات خود ادامه می دهند و این جاودانگی میل به نگهداری آنها را دوچندان می کند.

وقتی در خیابان لاله زار قدم می زنیم با بسیاری از این بی جان های قدیمی مواجه می شویم که در میان همنسلان خود فراموش شدگانند و جاودانگی خیالی واهی و خام برایشان شده؛ خیالی که گرد و غبار روزگار با تنفس اگزوزهای دوچرخ و چهارچرخ بر چهره شان نقش بسته است.

وقتی مهدی شفیعی مدیرکل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در بیست و سومین نمایشگاه مطبوعات اعلام کرد که قصد این وجود دارد که تئاتر نصر به عنوان یکی از قدیمی ترین سالن های تئاتری ایران تبدیل به موزه تئاتر شود، لحظه ای چهره تئاتر نصر را به دور از فرسودگی، خاک و آوار با آغوشی گشوده روی علاقه مندان به تئاتر تصور کردیم و این تصور هرچند همچون حبابی است که هر از گاهی از سوی مدیر یا مسئولی شکل می گیرد، اما لذتبخش است.

با کورسوی امیدی که ناشی از یک خیال است وارد لاله زار شدیم، لاله زاری که بازار مکاره حباب های شیشه ای است و ابزارآلاتی که روشنایی‌بخش کوی و برزن هستند ولی چراغ های زندگی مکان هایی را خاموش کردند که پر از زندگی و هنر بودند.

وقتی با نگاهی به ساختمان های لاله زار به سمت تئاتر نصر سرازیر شدیم به خیاطی «جوانان» رسیدیم؛ خیاطی ای که در کنار عکاسی «کارلو» از قدیمی های این خیابان قدیمی است. خیاط «جوانان» وقتی از احتمال احیای تئاتر نصر و تبدیل شدن آن به موزه تئاتر می شنود، لحظه ای درنگ می کند و می گوید: نمی دانم این کار واقعا شدنی است یا نه.

بعد با اندکی تأمل شروع به بیان خاطرات خود از گذشته این خیابان و تئاتر نصر می کند و در پایان می گوید: اگر این اتفاق بیفتد خیلی خوب است، مردم می توانند بیایند و وارد این سالن زیبا و قدیمی تئاتر بشوند. هنرمندان بزرگی در این سالن تئاتر حضور داشتند و حیف است که اینگونه خاک می خورد.

قدیمی های لاله‌زار وقتی از احتمال احیای تئاتر نصر می شنوند، لبخند به لب می گویند که اگر چنین شود اتفاق مبارکی است ولی خود نیز می دانند که از حرف تا عمل فاصله بسیار است به ویژه برای شکل گیری موزه تئاتر آن هم در تئاتر نصر که حدود یک دهه است بر سر زبان ها افتاده ولی مدام خاک ایام آن را در یادها پنهان کرده است.

از مقابل تئاتر البرز از قدیمی های لاله زار در حال عبور هستیم که چهره هایی را می بینیم که با تئاتر نصر و تئاتر پارس عجین بودند و هستند؛ صالح پناهی و علی اصغر صباح کوهی. صالح پناهی از کودکی در تئاتر نصر زندگی را تجربه کرده و با دوره های مختلف آن قد کشیده و تنها باقیمانده سال های پر فروغ تئاتر نصر است.

صالح پناهی را همه «عمو صالح» صدا می زنند و پیشه اش در تئاتر نصر آهنگری و ساخت و ساز دکور بوده است. عمو صالح هر روز با تئاتر نصر زندگی می کند و خاطرات آن روزهای خود را در خیابان لاله زار به نظاره می نشیند، پشت درهای قفل شده تئاتر نصر جوانی را به یاد می آورد و از حیاط گراند هتل به محل کار خود در طبقه بالای تئاتر نصر نگاه می کند که دیگر محلی است برای نگهداری خاک و آوار.

صالح پناهی به گفته خود در حال ابتلا به آلزایمر است و کمتر چیزی را از لحظه حال به خاطر می سپارد اما گذشته خود و تئاتر نصر، پارس، البرز، دهقان و جامعه باربد همچون آیینه ای شفاف در مقابل دیدگانش نقش می بندد و از ذره ذره این سالن ها و لحظه لحظه زندگی خود با آنها سخن می گوید.

با صالح پناهی و علی اصغر صباح کوهی در خیابان لاله زار قدم می زنیم و صالح پناهی همه آنچه در گذشته پنهان شده در مقابل دیدگان ما به تصویر می کشد. ناگهان مردی با قامتی کشیده و با هیجانی که در چهره پنهان نمی کند به سمت صالح پناهی می آید و می گوید: عمو صالح، من پسر محمود ساکی هستم. من را به یاد دارید؟ من از کودکی به واسطه پدرم که در مجاورت تئاتر نصر مغازه داشت، به تئاتر نصر می آمدم.

پناهی می گوید که حالا مبتلا به آلزایمر شده است ولی پدر او را به یاد می آورد و همین باعث می شود از داریوش اسدزاده که زمانی مدیر تئاتر نصر بود و برخی اتفاقات آن دوران یاد کند.

دیوارهای آجری تئاتر نصر فرسوده است و شیشه پنجره های سالن انتظار تئاتر شکسته و تاریکی تمام فضای داخل را پوشانده و بیرون نیز دپوی وسایل مغازه های فروش لوازم الکتریکی سد میان ما با پنجره های عریان.

به مقابل تئاتر نصر یا همان تئاتر تهران می رویم؛ جایی که دری آکاردئونی با قفلی بر خود، تاریخچه تئاتر نصر را از مقابل دیدگان عابران و رهگذران پنهان کرده است. پرده ای پشت این آکاردئون بی صداست که نت های روزمرگی را ساطع می کند.

حدود یک دهه پیش بود که خبر به سرقت رفتن ورقه های آلومینیومی سقف تئاتر نصر باعث حضور مدیران، مسئولان و هنرمندان در این بنا شد و همان ایام زمزمه های تبدیل شدن تئاتر نصر به موزه تئاتر مطرح شد اما این زمزمه ها در هزار توی وعده ها محو شدند و موزه تئاتر در خواب تئاتر نصر به فراموشی سپرده شد.

اینکه تئاتر ایران سالن های قدیمی خود را به فراموشی سپرده و بخشی از تاریخ خود را فراموش کرده به واسطه عملکرد مدیرانی است که این تاریخچه را از یاد برده اند، اما کمترین اقدام فرهنگی این مدیران و مسئولان می تواند راه اندازی موزه ای باشد که تاریخ تئاتر ایران را در خود حفظ کند و تئاتر نصر بهترین میزبان برای گذشته های دور و نزدیک تئاتر است.

این اتفاق در حالی می تواند رخ دهد که الگوی راه اندازی و تجهیز موزه سینما پیش روی مسئولان است و در حال حاضر بخش مهمی از تاریخ سینمای ایران در این موزه حفظ و نگهداری می شود و بسیاری از افراد از نسل های مختلف با سر زدن به این مکان می توانند تاریخ سینما در ایران و افتخارات آن را ورق بزنند.

فکر اینکه موزه تئاتر ایران در تئاتر نصر جان می گیرد خود جان تازه ای به گذشته فراموش شده تئاتر ایران می دهد تا نسل جوان بی خبر از فراز و فرودهای این گذشته نه چندان دور، با پیشینیان خود همراه شوند و بدانند قلم چه کسانی امروز به دست شان است تا کاغذهای خط دار را منقوش به ادبیات صحنه های تئاتر کنند، بدانند چه کسانی پیش از آنها خاک صحنه خوردند و به صحنه های تئاتر ایران جان دادند.

این بار نیز بحث شکل گیری موزه تئاتر در تئاتر نصر از زبان مهدی شفیعی مدیرکل هنرهای نمایشی مطرح شد و امید است که این بار همچون گذشته این بحث تنها در یاد و خاطره فضای مجازی اخبار باقی نماند و جامه عمل به تن کند.

با این امید با صالح پناهی و علی اصغر صباح کوهی در خاطرات لاله زار و تئاتر نصر پرسه می زنیم و با امید به شکل گیری موزه تئاتر، تئاتر نصر را به حال خود رها می کنیم؛ حالی که آغشته به اندوه و غم است.

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا