بهجای دکتر، تئاتر بروید
«سید حسین رسولی»، خبرنگار حوزه تئاتر: نمایش «کروکی» به نویسندگی و کارگردانی مجتبی احمدی و ایفای نقش سعید چنگیزیان و با حضور تصویری سپند امیرسلیمانی، ژیلا صادقی و الهام کردا در تماشاخانه پالیز روی صحنه رفته است. در این نمایش با یک «مونولوگ» (تکگویی) طولانی روبرو هستیم. مونولوگی که از تنهایی و مشکلات زندگی شخصی حرف میزند. چنگیزیان در حین اجرا با تماشاگران ارتباط کلامی هم میگیرد و از شکستها و موفقیتهای خودش حرف میزند. این نمایش از قصهگویی پرهیز میکند و تلاش دارد به اندیشههای پر پیچ و خم ذهنی شخصیت اصلی خود وارد شود که خود را خانه نشین کرده است. در واقع، این تکگویی از ساختار دراماتیک پرهیز میکند و به سوی حدیث نفس در حضور تماشاگر میرود. حدیث نفسی که درباره زندگی گذشته شخصیت روی صحنه است. البته یک پسربچه و یک پستچی هم در خانه این شخصیت را میزنند؛ ولی دیالوگ شکل نمیگیرد. با مجتبی احمدی درباره ایده شکلگیری نمایش «کروکی» و شرایط اجتماعی که منجر به تولید روزافزون «مونولوگ» شده گفتگویی انجام شده که در انصاف نیوز منتشر میشود:
ایده مونولوگ «کروکی» از کجا شکل گرفت؟
مجتبی احمدی: حوالی ۱۵ سال پیش بود که نمایش «مرد گل به دهان» لوئیجی پیراندللو را در تئاتر شهر اجرا کردم. در دانشگاه هم پایاننامهای درباره «اکسپرسیونیسم» (بیانگرایی) ارائه دادم. اصولاً مدتهاست در این زمینه هم مینویسم و هم مطالعه میکنم. به نظرم سبک و سیاق اعتراضی این سبک یا گونه از هنرهای نمایشی به روزگار امروز و احوالات انسانی ما خیلی نزدیک است. این روزها شاید همه ما معترض هستیم. گاهی درونی و حالا این اعتراض میتواند بیرونی شود. مدت مدیدی روی کاراکتر نمایش «کروکی» کار کردم. در ابتدا یک نسخه سینمایی در این باره نوشتم. پارسال بود که نمایشنامه «کروکی» را تمام کردم. در نهایت در تماشاخانه پالیز روی صحنه رفتیم. ذات تماتیک (مضمونی) ما اعتراضی است که به خود شخص از سوی خودش وارد میشود. در واقع، میخواستم یک جسارت را به نمایش بگذارم. برای اعتراض باید از خودمان شروع کنیم. باید به خودمان اعتراض کنیم. شخصیت اصلی این نمایش تمام رخدادهای عاطفی و اجتماعی خود را مرور میکند. از ظلمها و اشتباهات خود میگوید. در حقیقت، به یک فریاد درباره زندگیاش میرسیم. او هیچ کوتاهی درباره جزئیات زندگی خود نمیکند. هیچ رحم و نرمدلی با خودش ندارد. رودربایستی نسبت به هیچچیزی ندارد. او واگویه میکند هر آنچه را سالها با آن زندگی کرده و شاید درباره خودش با غرور بسیار نادیده گرفته است. حاصل این هم تنهایی میشود. این آدم در تنهایی به تمام ذهنیت خود میرسد. در واقع، این آدم حالا یقه خودش را گرفته است. در لحظه به لحظه این نمایش مخاطب میتواند با زندگی او همذاتپنداری یا فاصله بگیرد. گاهی به او نزدیک بشود و او را بفهمد و گاهی او را تکذیب کند و او را نشناسد.
آیا نترسیدید که مونولوگی که قاعدتاً با یک بازیگر است روی صحنه ببرید؟
کاملاً درست میگویید. در ابتدا ترس داشت. ارتباط با تماشاگر آن هم با یک بازیگر خیلی سخت است. تمام دوستان نزدیکم گفتند که نگذارید این نمایش بیشتر از ۴۵ دقیقه بشود. علاقه داشتم که اجرای طولانیتری را تجربه کنم. سخت است که یک بازیگر مانند یک ناخدا به تنهایی یک کشتی را هدایت کند و به ساحل برسد. بله خیلی ترسیدم! باید کاری میکردم که تماشاگر خسته نشود. اولین گزینه این بود که بازیگری انتخاب کنم که از پس کار بر بیاید. بازیگر باید توانایی پیشبرد قصه را به تنهایی و با جذابیت داشته باشد. میدانید که اکثر بازیگران ما یا تکنیکی یا احساسی هستند؛ بنابراین انتخاب سعید چنگیزیان خیلی کمک کرد. او هم تکنیکی و هم احساسی است. مدیریت سالن پالیز هم ترسیده بود. خدا را شکر تماشاگر استقبال کرد. در ابتدا باید در تیم خودمان میدیدیم که کار را دوست داریم یا نه؟! دیدیم که چنگیزیان ریتم و تمپو را به خوبی اجرا میکند. او قلاب را به خوبی میانداخت. ما لحظات گریهدار و خندهدار توامان داشتیم.
در اجرای مونولوگ معمولاً کارگردان با بازیگر دچار چالش اساسی میشود. شما دچار این مشکل نشدید؟
چالش یک چیز طبیعی است. ما روی نمایشنامه به توافق رسیدیم. سعید چنگیزیان نمایشنامه را دوست داشت. فهمیدن نمایش و گپ زدن ابتدایی خیلی طول کشید. باید در ابتدا آدم نمایش را پیدا میکردیم. در دفتر کلی نشستیم و گپ زدیم. روی آدم نمایش کار کردیم. چنگیزیان وقتی شخصیت را پیدا کرد دیگر مشکلی روی واژههای نمایش نداشت. به عنوان کارگردان از تکنیکهای مختلف بهره بردم. مثلاً از ویدئو استفاده کردم. ویدئوها بخش اصلی و ذهنیت شخصیت است. هر کدام از ویدئوها صحنه بعدی را میسازد. اگر یک شب ویدئو نداشته باشیم دیگر کارمان تعطیل میشود؛ بنابراین چیز اضافهای نداریم. مثلاً ما در این نمایش با تماشاگر دیالوگ برقرار کردیم بخشی از تکنیک ماست که به کاراکتر فرصت ارتباط میدهد. ما به تماشاگرمان یادآور میشویم هرلحظه ممکن است که وارد نمایش بشود…
اتفاقاً در شبی که به دیدن نمایش «کروکی» آمده بودم دیدم که هیچ تماشاگری با بازیگر وارد گفتگو و ارتباط نشد. به نظرتان مردم منفعل شدهاند یا نوع نمایش اینگونه است؟
اتفاقاً تماشاگرها وارد بازی و ارتباط شدهاند. ما برای تمام واکنشهای تماشاگر برنامهریزی و پاسخ داریم. هر شب تماشاگرمان متفاوت است. هرلحظه تماشاگر حس میکند که وارد بازی خواهد شد. این تماشاگرها بخشی از دنیای ذهنی شخصیت اصلی هستند. بازیگر باید مردم را مانند پدر، مادر، عشق و افراد دیگر ببیند. در واقع، شخصیت نمایش به دنیا حکومت میکند. تماشاگر نباید فکر کند که با یک متکلم وحده روبرو است.
شما انسان خیلی تنهایی هستید؟ چون در نمایش شما که به نظر خیلی حسی هم هست با یک تنهایی افراطی روبرو هستیم.
نه نمایش «کروکی» یک اثر کاملاً حسی و تکنیکی است. اصلاً آدم تنهایی نیستم؛ و اتفاقا در ارتباط با انسانهای دور و نزدیک خودم به این شخصیت رسیدم. این شخصیت را سالهاست که پیدا کردهام. به نظرم شخصیت تنهای نمایش «کروکی» ذات اعتراضی دارد. اعتراض را نباید از خط دوم که دنیای بیرونی است شروع کنیم؛ بلکه، باید از خط اول که خودمان هستیم شروع کنیم. باید اول به خودمان اعتراض کنیم. وقتی شخصیت نمایش «کروکی» به خودش نمره قبولی میدهد که اول به خودش اعتراض کند. این شخصیت فهمیده که باید اول به خودش اعتراض کند. چرا ما خودمان را از عشق دور میکنیم؟ چرا غرور داریم؟ چرا از دیگران دوری میکنیم؟ چرا دغدغههای زندگی ما دیگر انسانی نیست؟ این شخصیت در جایی میگوید «دستهایم از من توقع داشتند که دستهای کس دیگری را به آغوش بکشم و این کار را نکردم.» وقتی شما اول به خودتان اعتراض میکنید دیگر اجازه دارید که به دنیای بیرون هم اعتراض کنید. این شخصیت در بخش اول نمایش مجبور بوده که به مردم زور بگوید و حالا از این کار فاصله گرفته است. میگوید: «یک خودکار داشتم و یک دستور هم پشتش!» سالهاست که با این شخصیت زندگی کردهام. آدمی که میخواهد به تمام دنیا اعتراض کند باید اول از خودش شروع کند.
موضوع اعتراض نمایش برای خود من متناقض است؛ یعنی هم به تنهایی و هم به فضای جامعه اعتراض دارید؟ باید اول یقه خودمان را بگیریم؟
اصلاً اشتباه نکنید. این شخصیت به تنهایی اعتراض نمیکند. آدم وقتی تنها میشود فرصت این را پیدا میکند که معترض باشد. او میگوید: «اتفاقاً وقتی که دیگر کسی دوست ندارد بهترین فرصت است تا یک دوری در خودت بزنی.» این شخصیت فرصت پیدا کرده که دوری در خودش بزند. درباره اشتباهاتش فکر میکند. آخر این ماجرا عشق است. به تنهایی اعتراضی ندارم؛ بلکه تنهایی یک موقعیت است. تنهایی جریان جدیدی برای زندگی این آدم است.
پدیدهای که در تئاتر این روزهای ما خیلی عجیب شده اجرای روزافزون «مونولوگ» است. گویا بیشتر نمایشهای ما دیگر «مونولوگ» شدهاند. «دیالوگ» یا فرهنگ گفتگو را خیلی کم میبینیم. شاید فرهنگ اجتماعی و زندگی روزمره ما به این سمت رفته و این فشار را به تئاتر ما آورده است. نظرتان چیست؟
آدمها ما تنها شدهاند. در روزگاری هستیم که آدمها با هم اما تنها هستند. چیز عجیب و غریبی نیست. حرف شما را قبول دارم. این موضوع میتواند یک پدیده اجتماعی باشد. تنها بودن بخشی از زندگی امروز ماست که نمیشود آن را کتمان کرد. نگفتنیها و یواشکیهای زیادی داریم که کسی از آن خبر ندارد؛ اما باید توجه کنید که در «کروکی» به دیالوگ هم میرسم. مشکل من این بود که بازیگر اصلی باید با شخصیت پسربچه، پستچی و تماشاچی به دیالوگ برسد؛ ولی نمیتواند. در جایی پسربچه همسایه میآید و درباره مادرش میگوید. یا پستچی میآید و میگوید «برایم عجیب است که آدمها دیگر از دیدن من خوشحال نمیشوند و بیشتر تعجب میکنند. شاید به زودی شغلم را ول کنم و بروم به مردهشور خانه ته کوچه شما تا مشتریها از دیدنم تعجب نکنند.» این دیالوگ است. شخصیت اصلی نیز در جایی با غرروش حرف میزند و آن را به کناری میراند. حالا میتواند با عشقش حرف بزند. شخصیت غرورش را به میان تماشاگران میفرستد. در نمایش «کروکی» دیالوگ داریم و تنها مونولوگ نداریم. جوابها بیشتر اتفاقات ذهنی این شخصیت هستند. در واقع، شخصیت اصلی با خودش و اولویتهایش حرف میزند.
در تماشاخانه خصوصی روی صحنه رفتهاید که روزی چهار نمایش در آن روی صحنه میرود و به نظر میرسد که تماشاگران از این سالنها استقبال کردهاند؛ ولی کم و کسری فراوان هم دارند. تئاتر خصوصی را چگونه ارزیابی میکنید؟
هر چقدر تئاتر در مملکت ما اوضاعش خوب بشود در زندگی مردم هم تأثیر مثبت میگذارد. این شعار نیست! تئاتر هنری نفس در نفس است. این دیگر رسانه مجازی نیست. دیگر نمیتوانید به کس دیگری بگویید برو بابا! فاصله شما با مخاطب شاید دو تا سه متر است. حالا مردم شما را باور میکنند یا نه بحث دیگری است. باید اعتماد شکل بگیرد. هر چقدر جایگاه تئاتر در این مملکت رفیعتر باشد روی جز به جز زندگی فردی و اجتماعی ما تأثیر گذار است. حداقل من که اینطور فکر میکنم. شاید یکزمانی تئاتریها در شرایط فاجعهآمیز و نابسامانی بودند و نمایشها و دستمزدها شرایط زندگی را پیش نمیبرد. در حال حاضر خوشبختانه مردم به دیدن تئاتر میآیند. تئاتر روی مردم تأثیر میگذارد. نیاز نیست که فرهنگ را بهزور به خانه مردم ببریم. مردم آمادگی دارند. باید بستر را فراهم کنیم تا مردم هم بیایند. ما هزینه میکنیم و تئاتر تولید میکنیم. مردم هم هزینه میکنند و میآیند تا تئاتر بینند؛ و این بده بستان فرهنگی روحش را در جامعه میدمد و در ادبیات کلامی و رفتاری ما مؤثر خواهد بود. خیلی از سالنهای خصوصی از نمایشهای مختلف این روزها پرشدهاند. حتماً تماشاگر دارند که خیلیها دنبالش آمدهاند. اگر تئاتر ببینید حالتان بهتر میشود. این حال خوب به مردم و خانوادهتان انتقال پیدا میکند. باید صاحبان تصمیم و میز به تئاتر توجه کنند. باید کاری کنند تا زور تئاتر بیشتر شود. شمایی که باید امضا کنی تا همهچیز اتفاق بیفتد؛ امضا کنید! باید فضای تئاتر بهتر شود. تئاتر به مردم یاد میدهد که چطور با دیگران رفتار کنند. تئاتر اعتراض و حقطلبی را یاد میدهد. مسئولین باید از تئاتر حمایت کنند. به جای اینکه هزار تا دکتر بیاورید در تلویزیون و سلامتی را تئوری به مردم بیاموزند باید از گزینه تئاتر استفاده کنید تا حال مردم خوب بشود. باید در سبد خانواده دیدن تئاتر قرار بگیرد. شاید ۲۰۰ هزار تومان هزینه دیدن یک تئاتر برای خانواده باشد. باید کاری کنیم که پدر خانواده همه اعضای خانوادهاش را به تئاتر بیاورد تا حال همهشان خوب بشود. بله تئاتر و موسیقی گران است. هزینه دارد؛ اما این کار حال همه را خوب میکند. در برخی از تماشاخانههای خصوصی با تجارت صرف روبرو نیستیم. گاهی دغدغه فرهنگی هم دارند. کمک میکنند. خود من را هم کمک و راهنمایی کردند. میزان فروش نمایشها خوشحالشان میکند. من از این سالن میزبان خودمان تشکر میکنم و از مردم دعوت میکنم تا به دیدن کار ما بیایند. اعضای گروه ما مانند طراح صحنه و موسیقی خیلی زحمت کشیدهاند. گروه ما کلی زحمت کشیدهاند. از همهشان تشکر میکنم.
انتهای پیام