داریوش شایگان، نسبی انگارِ مطلق گرا / مصطفی ملکیان
به گزارش انضاف نیوز، متن حاضر نسخهی مکتوب سخنرانی استاد مصطفی ملکیان درباره ی آثار و آرای دکتر داریوش شایگان است. این متن به نقل از شمارهی 98 مجله بخارا و بعد از گذشت دو ماه از انتشار آن شماره، در نیلوفر بازنشر شده که در پی می آید:
مصطفی ملکیان:
با عرض سلام به محضر تمام خانمها و آقایان و ابراز و اظهار افتخار از این که در محضر همه اساتید و سرورانم، مخصوصاً دربارۀ فیلسوف و روشنفکر بزرگ معاصر ایرانی ، جناب آقای دکتر شایگان، سخنانی عرض میکنم. دربارۀ دکتر شایگان در چند محور میشد سخن گفت. ولی هر کدام از محورها را که من دربارهاش تأمل کردم، دیدم در این فرصت کم حق مطلب درباره ایشان اداشدنی نیست.
مثلاً میاندیشیدم که میشود دربارۀ دکتر شایگان بحث کرد که رفت و نسبت دکتر شایگانِ آکادمیسین و فیلسوف و هند شناس با دکتر شایگانِ روشنفکر چیست و چقدر این دو دکتر شایگان در یکدیگر تأثیر گذاشتهاند و از یکدیگر تأثیر پذیرفتهاند. باز میشد بحث کرد دربارۀ این که دکتر شایگان به عنوان یک روشنفکر ایرانی چه وجوه اختصاصی دارد که او را از سایر روشنفکران ایرانی متمایز میکند و چه بسا در بعضی از آن وجوهِ تمایز به آنها به ایشان نسبت به اینها امتیاز هم میدهد. یعنی هم وجوه تمایزِ اندیشی ایشان و هم امتیاز ایشان نسبت به روشنفکران هم عصر خود ایشان در قلمرو فرهنگ ایرانی چیست، در این باب هم میشد سخن گفت. در باب سومی هم میشد سخن گفت و آن این که دکتر شایگان به عنوان رابطِ میان فرهنگ ایرانی ما و فرهنگ غرب چه چیزی از غرب به ما رسانده است و چه چیزی از ما به غرب رسانده است و آیا در این انتقال در کدام جهت کوشاتر و ساعیتر بوده است و در کدام جهت موفقتر. در این باب هم میشد سخن گفت. در ابواب دیگری هم میشود سخن گفت که من دربارۀ آنها تأملی نکرده بودم، ولی من دربارۀ هیچ یک از این سه محور در این چند دقیقه نمیتوانم سخن قابل عرضهای داشته باشم. به نظرم رسید که یک نکته دربارۀ دکتر شایگان که نگاهی است بسیار بسیار از بالا به مجموعۀ آثار دکتر شایگان، چه بسا بد نباشد. و این نگاه را من میخواهم امروز به اختصار هر چه تمامتر خدمت سروران عرض کنم.
در آثار دکتر شایگان، تا جایی که من مطالعه کردهام ، ما توصیف به وفور هر چه تمامتر از وجوه فرهنگی جامعۀ جهانی و جامعۀ ایرانی میبینیم . یعنی شما هر کدام از آثار آقای دکتر شایگان را که بررسی میکنید، چه در حدِ مقاله چه در حد رساله و چه در حد کتاب، میبینید که توصیفهای فراوانی از فرهنگ، چه فرهنگ ایرانی و چه فرهنگ جهانی، چه فرهنگ شرق و چه فرهنگ غرب در این آثار هست . در این توصیفات، انصافاً تا جایی که بنده توان داوری دارم و معلومات این داوری در اختیارم هست، ما کم و کاستی نمیبینیم . یعنی توصیف کاملاً غنی، کاملاً رنگارنگ و متنوع و کاملاً دارای وجهی مقایسهای است و کاملاً پذیرفتنی و دلنشین. از این لحاظ کاملاً درست است، که استاد بهاءالدین خرمشاهی فرمودند، که میشود از دکتر شایگان به عنوان یک فیلسوف فرهنگ نام برد. اما وقتی که سخن بر سرِ توصیف هست، معمولاً در ذهن اهل فرهنگ و فلسفه دو ادل ِ دیگر ِ توصیف هم طرح میشود، گاهی توصیف در برابر تببین قرار میگیرد، و گاهی توصیف در برابر توصیه قرار میگیرد. ببینیم آیا بعد از توصیف ما در آثار دکتر شایگان تبیین هم میبینیم یا نه و توصیه هم میبینیم یا نه. تا آن جا که من میتوانم داوری کنم و البته احتمال فراوان هم هست که در داوریام خطا بکنم، به نظرم میآید هر چه توصیف در آثار دکتر شایگان قوی و کاملاً با عطفِ توجهِ دقیق هست، ولی گویی دکتر شایگان به تبیین پدیدههای توصیف شده کمتر علاقه نشان میدهند، ما در آثار ایشان برای خیلی پدیدهها بهترین توصیف را میبینیم، اما اگر بپرسیم چرا چنین شده است، دربارۀ این چرایی ما آن قوتی را که ایشان در قسمت توصیف نشان دادهاند نمیبینیم. به تعبیری، که بعداً هم با شرح بیشتری هم خواهم گفت، به نظر میرسد نوعی بیرغبتی در ایشان برای تببین وجود دارد. هر پدیدهای که ایشان به آن توجه کردهاند، و بسیار از این پدیدهها که قبل از ایشان لااقل در حوزۀ فارسی زبانان کسی به آن توجهی نکرده بوده ، اما در جهت تبیینش من چیز کمتر میبینم ، نه این که هیچ نمیبینم ولی خیلی کم میبینم.علاوه بر این ما در برابر توصیفهای ایشان توصیه تقریباً هیچ نمیبینیم. من در کل آثار ایشان هیچوقت توصیهای ندیدهام. چه توصیه اخلاقی باشد ، چه توصیه حقوقی باشد. چه توصیه زیبایی شناختی، چه توصیه دینی و مذهبی، چه توصیه مصلحت اندیشانه، چه توصیه ای در تبعیت یا عدم تبعیت از آداب و رسوم و عرف و عادات. هیچ گونه توصیهای من در آثار ایشان نمیبینم. به تعبیر دیگری ، اگر ما منابع هنجار گذار اجتماعی را ، و منابعی که از آنها توصیه سرازیر میشود، لااقل شش منبع مهمش را در اخلاق بدانیم و حقوق و دین و مذهب و آداب و رسوم و عرف و عادات و زیباییشناسی و مصلحت اندیشی ، تقریباً هیچ توصیهای در آثار ایشان دیده نمیشود.
من همیشه در این اندیشه بودهام که چرا متفکری مثل ایشان که اگر قصد این کار را میداشتند مسلماً چیزی کم نداشتند به لحاظ قدرت تفکر و به لحاظ عمقِ فهم، چرا در تبیین مضایقه میکنند و چرا در توصیه کاملاً خویشتندارند و هیچ توصیهای در آثار ایشان نیست. چیزی که به نظر من میآید این است که من این کمبود شدید تببین را و نبودن توصیه را ناشی از این میدانم که دکتر شایگان در بن و بنیاد نوعی نسبیانگاری دارند و این نسبیانگاری به ایشان اجازه نمیدهد که به تببین دست بزنند و بر تبیین یک پدیده پایفشاری کنند. و به همین ترتیب و به طریق اولی دیگر نمیتوانند توصیهای هم به من و تو بکنند. از این جا، از یک نکتهی زبانی و لغوی استفاده میکنم. ما معمولاً در ترجمۀ پسوند « ایسم» در زبان انگلیسی و در زبانهای اروپایی معمولاً معادلهایی میگذاریم و من کاری به آن معادلها ندارم.
معمولاً کسانی در مقابل « ایسم»، «انگاری» را به کار میبرند و کسانی « گرایی» را به کار می برند، همانطور که بر همۀ اساتید بهتر از من معلوم است. من خودم بین « انگاری» و « گرایی» فرق بسیار مهمی میبینم. به نظرم میآید در جایی که ما با حوزۀ معرفتی سر و کار داریم و ساحت معرفتی یک متفکر، از تعبیر « انگاری» استفاده کردن خیلی به جاتر است . یعنی آن جایی که با بخش « کاگنتیو» یا بخش « عقیدتی و معرفتی» وجود او سر و کار داریم، اگر ایسمی را که به این حوزه مربوط میشود به « انگاری» ترجمه بکنیم ، به نظرم میآید ترجمه درستی باشد. اما وقتی که به حوزۀ احساسات و عواطف و هیجانات، یعنی به حوزۀ اِموشنال و اَفکتیو ، اِموتیو وجود شخص اشاره میکنیم، شاید تعبیر « گرایی» بهتر باشد.
اگر اصلاً این تفکیک پذیرفته باشد، تفکیکی که تِتنس همزمان با کانت، فیلسوف و روانشناس در آن زمان معروف آلمان، انجام داد و گفت حوزههای درونی ما به سه حوزۀ معرفتی ـ حقیقتی، و احساسی ـ عاطفی ـ هیجانی، و ارادی تقسیم میشود. اگر این تقسیمبندی را بپذیریم که تقریباً میتوان گفت از زمان تِتنس، که تقریباً چهارده سال جوانتر از کانت بود، ولی مؤثر بود در اندیشههای کانت، هم در اندیشههای معرفت شناختی کانت، هم در اندیشههای روانشناختی کانت، اگر این تقسیم بندی را بپذیریم ، میخواهم بگویم وقتی به حوزۀ اول یک متفکر توجه بدهیم ، خوب است از تعبیر انگاری استفاده بکنیم، یعنی حوزۀ عقیدههای او و معرفتهای او و در حوزۀ دوم، یعنی حوزۀ احساسات و عواطف و هیجانات به نظرم تعبیر « گرایی » بهتر است. اگر این را بپذیریم، آن وقت بنده آن چیزی را که میخواستم بگویم، به این صورت میگویم که به نظر من دکتر شایگان یک نسبیانگار و در عین حال یک مطلقگراست. یعنی به لحاظ اندیشگی، به لحاظ معرفتی، به لحاظ عقیدتی، همه چیز را در یک نسبیتی غوطهور میبیند اما به لحاظ احساسی، عاطفی و هیجانی از این نسبیت خوشش نمیآید و دنبال نوعی مطلق است.
به تعبیر دیگری در عین حال که شدیداً به لحاظ احساسی ـ عاطفی خواستار این است که در جایی مطلقی وجود داشته باشد، که بشود دستاویز من و تو باشد اما در عین حال به لحاظ معرفتی یک چنین مطلقی نمیبیند و همه چیز را دستخوش نوعی تتبع ، تحول، سیلان ، دگرگونی و نوعی بیثباتی و بیقراری میبیند. به تعبیر دیگری، جهان را جهانِ کاملاً بیثباتی و کاملاً بیقراری میبیند ولی در عین حال خواستار این است که کاش در این جهان یک چیز ثابت، یک چیز ماندنی و ایستا و پایا در برابر همۀ پویاییها میدید. این است که میبینیم از آن که او نسبیانگار است، در او توصیه نمیبینیم ، چون توصیه بالمآل با نسبیانگاری سازگار نیست، حتی پافشاری بر تبیینها نیز با نسبیانگاری سازگار نیست.
و از این لحاظ شما این را در کل آثار ایشان میبینید. اما در عین حال مییبینید که همیشه آرزوی وجود یک مطلق هست. حالا این مطلق را گاهی در عرفان، گاهی در هنر و گاهی در یک وجه جامعتری که میتوانم از آن به معنویت تعبیر کنم، ایشان سراغ میگیرد. این که آثار ایشان ، در عین حال که وقتی آدم مطالعه میکند خودش را در یک گردونۀ به سرعت چرخندۀ نسبیانگاری میبیند ولی در عین حال یک آرزوی یک چیز مطلقی را میبینیم که بتوانیم به آن آویزان بشویم. و به نظر من همین نکته است که از ایشان یک فیلسوف نسبیانگار و در عین حال یک معنویتگرا میسازد. این که ایشان آرزوی وجود فرزانگانی را میکند که در جامعههای مدرن مفقوداند و جای خالی آنها احساس میشود، این که ایشان هر جا به یک شاعری، به یک هنرمندی برمیخورد که نوعی مطلق را سراغ گرفته در جهان، تأمل میکند و درنگ میکند، به نظر من ناشی از این نکته باید باشد.
اگر این نکتهای که من میگویم درست باشد آن وقت باید بگویم به این لحاظ کسی مثل دکتر شایگان در فضایی تنفس میکند، که به نظر من می آید در میان ما، بهترین نماینده چنین فضایی را میتوان حافظ دانست. حافظی که به لحاظ معرفتی، به نظرام به چیزی دستآویزی ندارد ولی به لحاظ گرایشی سخت خواستار این است که یک چیز مطلقی وجود داشته باشد. اگر این تفسیر درست باشد بنابراین میتوانیم بگوییم که ما دیگر نباید سراغش را بگیریم و دیگر نباید از ایشان بخواهیم که توصیۀ روشنفکرانهای بکنند و یا تبیینی بکنند که بخواهند بر این تبیین پافشار باشند و آن را مبنای حل مسئلهای قرار بدهند، یا رفع مشکلی، یا مبنای تصمیمگیری جمعی.
امیدوارم نکتهای که من در حق ایشان میگویم ، در واقع انصاف در آن رعایت شده باشد ولی در عین حال به لحاظ صدق و کذبش ، به نظرم می آید داوری همه کسانی که تشریف دارند برای من خیلی سودمند خواهد بود. والسلام.
تاریخ سخنرانی: یکشنبه 8 دی ماه 1392
منبع: مجله بخارا، شماره 97
انتهای پیام