« نباید نمایش مردمی بودن را اجرا کنیم»
حجتالاسلام والمسلمین مسعود ادیب میگوید: « مساله مهم این است که از هر طبقه و صنف اجتماعی توقعی وجود دارد که آن را باید درست و مردمی انجام دهد نه اینکه کارهایی کند که کار او نیست و گمان کند با انجام دادن آن کارها میتواند نشان دهد من مردمی هستم. در مردمی بودن هم ما نباید نمایش مردمی بودن را اجرا کنیم؛ واقعا باید مردمی باشیم. وقتی میخواهیم مردمی باشیم باید ببنیم مردم کجا به ما احتیاج دارند و کجا توقع دارند که ما حضور داشته باشیم. »
متن گفت و گوی حجت الاسلام والمسلمین مسعود ادیب با شفقنا را در ادامه بخوانید:
*اخیرا انتقادات زیادی نسبت به روحانیت مطرح میشود کهبعضا وارد حوزههایی می شوند که با کارویژه اصلی آنها فاصلهزیادی دارد. چه شرایطی باعث شده است که برخی بزرگانروحانی نسبت به کارکرد روحانیت و محبوبیت آنها هشدارمیدهند؟
ادیب: من قبل از اینکه بخواهم مستقیم به سوالی که مطرح کردید پاسخ دهم اجازه میخواهم توضیحی راجع به کارویژه روحانیت عرض کنم تا ببینیم بعد از انقلاب روحانیت چقدر در این زمینه موفق بوده است. بر اساس آنچه که در یکی دو قرن اخیر جا افتاده و نقش روحانیت در جامعه اسلامی و ایرانی ما بوده دو کار اصلی میتوان برای روحانیت ذکر کرد یکی بُعد نظری و معرفتی و دیگری بُعد عملی و کاربردی است. در بعد نظری و معرفتی، قرار بر این بوده که روحانیت تبیین کننده و توضیح دهنده اسلام باشد، سوالات مردم در حیطه ای که به اسلام مربوط است را پاسخ دهد، نیازهای معرفتی و فکری جامعه را برآورده کند و با رجوع به کتاب و سنت و منابع دینی بتواند پاسخگوی نیازهای معرفتی جامعه باشد. مخصوصا با توجه به اینکه روزگار ما روزگاری است که از چند قرن پیش در اثر مواجهه جهان اسلام با تمدن مدرن و اتفاقاتی که در مغرب زمین افتاده است سوالها و چالشهای جدی فراوانی پیش روی مسلمانان بوده است بنابراین روحانیت باید کار سنگینی را بر عهده میگرفت اما اینکه چقدر موفق بوده توضیحاتی را در ادامه عرض میکنم. این یک بُعد کار روحانیت است. بعد دیگر، بُعد عملی روحانیت بود که آن ارتباط با مردم، ایفا کردن نقش یک جامعه مدنی یعنی یک گروه و شبکه اجتماعی نسبتا منسجم و گسترده که در عین اینکه دولتی و حکومتی نیست از یک انسجام و سازماندهی قابل قبولی برخوردار است. همچنین هم حضور در عرصه زندگی مردم، پاسخ به نیازهای روزمره دینی آنها از مسایل شخصی و خانوادگی تا مسایل اجتماعی که به مردم مربوط میشود و گره گشایی در زندگی آنها که روحانیت در یکی دو قرن گذشته عهده دار شده است. اینکه میگویم یکی دو قرن گذشته به این دلیل است که در طول تاریخ روحانیت در اسلام و شیعه چنین بوده است اما در یکی دو قرن گذشته به شکل خاصی اتفاق افتاده که طبیعتا با گذشته کمی متفاوت است. همین دو موقعیت باعث شد که در جریان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ روحانیت بتواند نقش عمدهای را ایفا کند اگرچه انقلاب محدود به روحانیت نبود و اگرچه منشا انقلاب صرفا مسایل انتقادی و دینی نبود ولی به دلیل اینکه روحانیت به نسبت بقیه برای پاسخگویی به مسایل، ایده بیشتری داشت یعنی به چالش گرفتن اتاق فکری دوران پهلوی و دوم اینکه شبکه اجتماعی نسبتا گسترده ای داشت و با مردم مانوس بود این دو امتیاز این فرصت را به روحانیت داد که اولا انقلاب اسلامی به گونه ای با روحانیت گره بخورد و طبیعتا این گره خوردگی بعد از انقلاب هم پای روحانیت را به طور طبیعی به عرصه اداری کشور و جامعه باز کرد و دوم هم مقبولیتی که در نزد مردم داشت و هم فرصتی که انقلاب اسلامی پدید آورده بود روحانیت را به این وادی کشید. اولین اشکال یا آسیبی که میشود گفت روحانیت گرفتار شد این است که در بُعد عملی خیلی بیشتر از بعد نظری مشغول شد. بعد از انقلاب بیشترین توان مجموعه روحانیت به لحاظ کمی و کیفی مصروف به بُعد عملی خدمت او به جامعه شد و در بُعد نظری لااقل تا مدتی با کم کاری و رکود مواجه شدیم. البته بعدها تا حدودی تلاش برای ترمیم این نقص در بُعد نظری انجام شد که درباره آن هم نکاتی را عرض خواهم کرد. دومین مشکلی که پیش آمد این بود که در بُعد عملی هم گاه روحانیون به کارهایی مشغول شدند که کارویژه آنها نبود. یکسری کارها به اقتضای صنف، تحصیلات و طبقه اجتماعی روحانی، کارویژه او است ولی بعد از انقلاب وارد کارهایی شدند که به هیج وجه برای روحانی لازم نبود که وارد آن کارها شوند.
آنچه اخیرا یکی از مراجع عظام در مورد سیاسی شدن روحانیون و ورود بیش از حدشان به کار سیاسی فرمودند را می شود اینگونه فهمید و معنا کرد که اگر مراد این باشد که روحانیت کاری به سیاست نداشته باشد که من بعید می دانم آن بزرگوار هم نظر مبارکشان این بوده اما اگر مراد این باشد که کارویژه اول روحانیت تصدی پاره ای از سمتهای سیاسی نیست، درست است. یعنی روحانی به عنوان یکی از اعضای جامعه حق دارد در هر سمتی تصدی کند، حق دارد در معرض هر انتخابی قرار بگیرد به شرط اینکه شایستگی های لازم آن را داشته باشد. روحانی بودن نه حق و امتیازی برای تصدی پاره ای از سمت ها پدید میآورد و نه ممانعتی ایجاد میکند. فارغ از اینکه صلاحیت های لازم را باید داشته باشد اما نباید خیال کنیم که آن سمتها به نوعی با شأن روحانی، گره خورده است. از اول انقلاب به غیر از سه مورد، تمام روسای جمهور ما روحانی بودند یعنی به غیر از آقایان بنی صدر، رجایی و احمدی نژاد، الباقی روسای جمهور ما آیت الله خامنه ای، مرحوم هاشمی رفسنجانی، آقای خاتمی و دکتر روحانی از روحانیون بودند. این جزو کارویژه روحانیت نیست که رییس جمهور یا رییس دستگاههای اجرایی کشور شود البته به عنوان یک روحانی ممکن است مقبولیت مردمی داشته باشند یا حتی در سمت ریاست جمهوری هم خدمات خیلی خوبی را ارایه دهند و ریس جمهور موفقی باشند که اینها بحث دیگری است اما ریس جمهور شدن و رییس مجلس شدن جزو کارویژه های روحانیت نیست. حالا شما سطح کلان ریاست جمهوری و ریاست قوه مقننه را در نظر بگیرید به همین ترتیب در خیلی از شوون و جایگاه اجتماعی، روحانیت وارد شده است که کارویژه آنها نبوده و عملا آن ارتباطش با مردم هم کمرنگ شده است. بالاخره مردم به خاطر نیازهای عملی خود با روحانیت گره خوردند؛ مسایل شخصی و خانوادگی و مشاوره دادن و یک نوع تربیت دینی و اعمال و رفتارهای دینی را مدیریت کردن اینها کارهایی است که مردم از روحانیت میخواستند که رسمی شدن پارهای از این کارها باعث شده است آن جایگاه مردمی خدشه ببیند. به طور طبیعی مردم خیلی از حاجت ها و مشکلات خود را به روحانیون ارایه می کردند ولی وقتی در قالب یک سمت رسمی در دوران بعد از انقلاب وارد می شود ممکن است کمی آن جنبه مردمی را تضعیف کند. فرضا مردم در طول سالها مراسم مذهبی برگزار کرده و با یک تلفن از روحانیون برای حضور در این مراسم دعوت می کردند ولی الان میبینیم که در قالب دستگاههای مختلف مانند سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات مراکز اعزام مبلغ در سپاه و جهاد، عملا جنبه دولتی پیدا میکنند. من نمیگویم این کار اتفاق نیفتد طبیعتا یکی از وظایف دولت اسلامی تامین اینگونه نیازهای جامعه است ولی اتفاقی که می افتد این است که مردم وقتی خودشان از روحانی دعوت نمیکنند این روحانی فرستاده دستگاه دولتی است نه مهمان مردم. این تاثیر خوبی ندارد.
* چه باید کرد که ارتباط مردمی روحانیون که سابقا وجود داشت حفظ شود؟
ادیب: باید تمهیدات بیشتری در مورد آن اندیشیده شود. مساله دیگری که در زمینه حضور روحانیت وجود دارد نوع کار سیاسی است که روحانیت انجام می دهد. به یک معنا کار سیاسی، جزیی از کار اجتماعی و فرهنگی ماست و به همین دلیل جزوی از کار دینی ماست. من جمله معروف شهید مدرس را که سیاست ما عین دیانت ماست اینگونه میفهمم که مثل همه عرصههای دیگر زندگی سیاسی و فرهنگی که از دینداری ما تاثیر میپذیرد و دین در آنجا حرفی برای گفتن دارد، ما در عرصه سیاسی هم ناچار هستیم که با معیارها و ملاکهای دینی عمل کنیم اما معنایش این نیست که یک روز مردم تلقی کنند که روحانیت به فلان حزب نزدیک تر است، حوزه علمیه از فلان کاندیدا در انتخابات حمایت میکند یا نظام مرجعیت و نظام روحانیت متمایل به این گرایش فکری سیاسی هستند. این طرز فکرها اگر وجود داشته باشد خطرناک است. در خصوص آن تعبیری که مرجع عالیقدر فرمودند “عده ای پرچم دوش می گیرند و تبلیغات سیاسی می کنند” باید گفت بله ممکن است یک روحانی تشخیص دهد که باید کاندیدا شود خب کاندیدا می شود و یک روحانی هم از او به عنوان یک شهروند دفاع میکند که ایرادی ندارد اما اگر بخواهد تکثری که در جامعه است در روحانیت دیده نشود و روحانیت بخواهد در مواضع سیاسی و حزبی به گونه ای ورود پیدا کند که مردم احساس کنند به یک جریان خاص متمایل است طبیعتا آن بُعد مردمی روحانیت را تحت تاثیر منفی قرار می دهد که باید از آن پرهیز کرد. در بُعد نظری هم که اشاره کردم بعد از انقلاب ما با چند دسته چالشهای نظری مواجه بودیم یک دسته چالشهایی که ربطی به انقلاب و جمهوری اسلامی ندارد بلکه مربوط می شود به مدرنیته و مواجه شدن دنیای اسلام با مدرنیته که این چالش ها تازگی ندارد و شاید ۱۰۰الی ۱۵۰ سال است که شروع شده و طبیعتا هرچه پیشتر می رویم پیچیده تر و انبوه تر میشود و قبل از انقلاب متاسفانه افراد زیادی متصدی پاسخگویی به این نیازها و سوالات نبودند و معدود افرادی اعم از علامه طباطبایی و شاگردان ایشان و عده ای در دانشگاه و حوزه امثال آیت الله شهید مطهری، آیت الله مکارم شیرازی و در دانشگاه هم مرحوم مهندس بازرگان در این زمینهها کار میکردند.
بعد از انقلاب وقتی قرار شد نظام کشور نظام جمهوری اسلامی وجود داشته باشد و پاسخ بسیاری از سوالات از دین پرسیده شود، این سوالات و این نیازها اقتضای این را داشت که روحانیون کار سنگین تری در بعد نظری داشته باشند چه در عرصه فقاهت و چه در عرصه کلان و اعتقادات اسلامی و چه در عرصه اخلاق و شاید آن اشتغالی که به کارهای روزمره پیدا کرده و شاید عدم آمادگی که حوزه به نسبت پدیده انقلاب داشت در این جهت یک مقداری متاسفانه با کمبود مواجه شد. مساله دیگری که به آن افزوده شد این است که با انقلاب ارتباطاتی و گسترده شدن شبکههای ارتباطاتی پای بحث های بسیار و مباحث جدیدی در جامعه باز شد و باز روحانیت به موقع آماده پاسخگویی به نحو کافی نبود و بعد هم طبیعتا اسلامی شدن حکومت و پررنگ شدن تبلیغات اسلامی، اقتضائاتی به بار آورد مثل اینکه ابعادی از دین جنبه کالای فرهنگی پیدا کرد و هم مشتری در جامعه پیدا کرد و هم فروشنده. آنچه به عنوان خرافات امروز مطرح می شود یک نوع کالای فرهنگی فاسد و غیر استانداردی است که از منبع دین یا به عنوان دین و با برچسب دین تهیه می شود و چون متاسفانه مشتری دارد در جامعه فروخته می شود. طبیعتا روحانیت باید در تهیه کالای فرهنگی از منبع و مخزن دین، نظارت بر استاندارد بودن اینگونه کالاها و پاسخگویی درست و مثبت به نیازهای جامعه نقش مهم و جدی را ایفا میکرد که بعد از انقلاب چون هم تقاضا بیشتر شده، هم جامعه بزرگ تر شده بود و هم در داخل و خارج کشور توجه ها معطوف به بعد فرهنگی دین شده بود به نظر من در این زمینه کارنامه روحانیت آنچنان که باید باشد و از آن توقع می رود، نیست. البته تلاشهایی صورت گرفته و اقداماتی انجام شده و انجام میشود و به نظر میآید که لااقل خیلی از نهادها و بزرگان متوجه این کمبودها شدهاند. صحبتهایی که اخیرا مرجع عالیقدر مطرح کردند به نظر من معطوف به این است و با تلاشهایی که در حوزه صورت میگیرد احساس میشود که به پاسخگویی به این نیازها توجه میشود که امیدواریم نتیجه بخش باشد و در آینده نه چندان دور آن وظایفی که اولا و به ذات بر دوش روحانیت است به درستی ایفا شود.
* در صحبتهای خود مطرح کردید که قبل از انقلاب، انتقادات و مسایلی که علیه رژیم پهلوی بود توسط روحانیت بهچالش کشیده میشد اما بعد از انقلاب کمتر شاهد این مساله بودیم چون روحانیت مستقیم وارد مسایل اجرایی شد واین انتقادات کمتر شد. این مطالبه گری در حال حاضر چطور می تواند شکل بگیرد؟
ادیب: بله یک علتش میتواند این باشد. روحانیت قبل از انقلاب نقش جامعه مدنی را ایفا میکرد یعنی به نوعی زبان مردم بود و میتوانست از حکومت مطالبه کند حالا روحانیت خودش حکومت است یا لااقل بخش قابل توجهی از حکومت است. طنز قضیه این است که همین زبان مطالبه گری را روحانیت حفظ کرده است یعنی فرضا آقایانی که امام جمعه تهران و هم جزو مسوولین مملکتی هستند مطالبه میکنند، خب از چه کسی مطالبه میکنند؟ رییس جمهور روحانی است با این حال مطالبه هم میکند. او از چه کسی مطالبه میکند؟ شخصیتهای دیگر نظام جمهوری اسلامی همینطور آنها از چه کسی مطالبه میکنند؟ در حالی که اینها گاهی باید پاسخگوی مطالبات باشند ولی در عین حال به عنوان ویژگی صنفی روحانی مطالبه هم میکنند ولی واقع این است که طبیعتا مرجع ضمیر این مطالبهها پیدا نمی شود و از طرف دیگر این مطالبه ها هم معمولا محدود میشود به جاهایی که پاسخگویی جنجالی ایفا نکند. طبیعتا روحانیت اگر در موضع مطالبه گری باشد بیشتر میتواند با مردم همراه باشد تا وقتی که خودش باید در موضع پاسخگویی باشد مضافا به اینکه اگر مراجعه کنید به منابع تاریخی، امام وقتی در پاریس بودند در مصاحبههای مختلف گفتند من قرار نیست کشور را اداره کنم من نقش نظارتی خواهم داشت و وقتی وارد کشور شدند به قم رفتند و واقعا بنایشان این بود که اداره کشور را به دست غیر روحانیون بسپارند حتی در اولین انتخابات ریاست جمهوری هم عده ای پیشنهاد دادند که برخی از شخصیت های روحانی در مصدر کار قرار بگیرند اما ظاهرا امام تمایل نداشتند لذا هیچ یک از کاندیداهای انتخابات اول روحانی نبودند و بنا بود روحانیون بیشتر جنبه نظارتی و ارشادی و کمی سازمان یافته تر نقشی که پیش تر داشتند را بر عهده بگیرند اما سیر حوادث به این سمت رفت و شاید برنامه ریزی و تعمدی هم در آن نبود. به هر حال مشکلاتی که در عمل پیش آمد، مراجعه ای که جامعه کرد و طبیعت تمایل به قدرت در کسانی که در گوشه قدرت قرار میگیرند همه اینها دست به دست هم داد و ما به تدریج شاهد این هستیم که روحانیت حضور پررنگ تری در حکومت و قدرت پیدا کرد و این حضور پررنگتر به گمان من به آن جایگاه اجتماعی لطمه زد. تا جایی که ضرورت اقتضا نکند حضور روحانیت در قدرت نیازی ندارد اما یک مناسکی است که ممکن است شرعا و قانونا در اختیار مجتهدین جامع الشرایط باشد یک جاهایی است که شاید روحانیون نقش بهتری می توانند ایفا کنند. آن مناصب اگر انتخابی باشد جامعه هم معمولا روحانیون را انتخاب میکند و اگر انتصابی باشد طبق ضوابط به روحانیت تعلق میگیرد. فرضا رییس قوه قضاییه باید مجتهد باشد و معمولا مجتهدین در میان روحانیون هستند یا فقهای شورای نگهبان اگرچه فقهای غیر روحانی هم کم نداریم که در خبرگان هم راه پیدا میکنند. ولی اینکه بسیاری از مناصب باید در اختیار روحانیون باشد توجیه درستی ندارد. در مجلس خبرگان همه نمایندگانمان به جز یک نفر روحانی هستند در حالی که خبرگان قرار است صلاحیت رهبری را تشخیص دهد و صلاحیت رهبری تنها فقاهت و اجتهاد و صلاحیت دینی نیست. رهبری باید مدیر و مدبر و روانشناش و سیاست مدار هم باشد و هیچ دلیلی ندارد که بگوییم فقها بهتر از بقیه این ویژگیها را تشخیص می دهند! من در مصاحبه ای که قبلا داشتم به عنوان مصداقی عرض کردم می شود افرادی را نام برد که روحانی نیستند و جایگاه آخوندی ندارند مانند دکتر ولایتی، دکتر عارف، علی لاریجانی و… اما در عین حال شناختی که از مسایل سیاسی کشور دارند خیلی بیشتر از برخی از نمایندگان محترم خبرگان است. خود مقام معظم رهبری شورای بین الملل تاسیس کردند و آقای خرازی را آنجا گذاشتند نه یک روحانی را. حالا در شخصیتهای قدیمی انقلاب فرضا مثل بهزاد نبوی و خیلی افراد دیگری هستند که مسایل سیاسی را بیشتر از فلان امام جمعه محترم و فلان نماینده محترم خبرگان که صرفا صلاحیت های حوزوی دارند، می شناسند. اینکه ما راه را باز کنیم که اینها هم بتوانند در خبرگان حضور داشته باشند نقش زیادی را در تقویت خبرگان ایفا میکند و از سوی دیگر این احساس را ایجاد نمیکند که حکومت در انحصار روحانیت است و به هر حال جدای از اینکه در عمل، پررنگ بودن نقش روحانیون باعث می شود وظایف دیگر آنها به زمین نهاده شود این احساس جامعه هم که روحانیت همه مجاری قدرت را خودش در دست گرفته و به دیگران نمی دهد، این هم احساس خوشایندی نیست.
*الان روحانیت در بخش قابل توجهی از حکومت حضور دارد. به نظر شما در حال حاضر روحانیت چه کاری میتواندانجام دهد که علاوه بر حفظ جایگاه بتواند کارویژه اصلی خود که بیشتر مرتبط با مردم است را حفظ کند؟
ادیب: یکسری کارها جزو وظایف تخلف ناپذیر روحانیت است به حدی که اگر امر بین انجام وظایف سیاسی و حکومتی و انجام آن وظایف دایر شود، آنها مقدم هستند. مثلا فرض کنید اگر در شهری یک روحانی سمت اداره، سازمان یا نمایندگی مجلس را بر عهده گرفته در حالی که در آن شهر برای مسایل دینی، اعتقادی و فقهی مردم به روحانی نیاز است و این فردی که این سمت را دارد از عهده آن کار بر می آید پس به نظر من باید استعفا دهد و کارهای دینی و اعتقادی را انجام دهد. زیرا کارهایی است که غیر روحانی نمیتواند از عهده آن بر آید اما کسی دیگری میتواند رییس و فرماینده فلان دستگاه نظامی و نماینده مجلس شود. اگر چنین دَورانی پیش آید که روحانی اول وظیفه شرعی و اجتماعی خودش را بر عهده بگیرد، طبیعتا در مواردی که مردم انتخاب میکنند ممکن است به روحانی اعتماد کنند و او را برای سمتی مشخص کنند جایگاه هایی هم که برای غیر روحانی است ممکن است روحانی دارای صلاحیتهایی باشد و آن کار را برعهده بگیرد اما همه اینها باید به شرطی باشد که وظایف اصلی روحانیت زمین گذاشته نشود.
نکته دوم این است که در مواردی احساس مسوولین و رهبران عالی جامعه این بود که با حضور روحانیت میتوانند به جنبه دینی جامعه کمک کنند ولی من فکر میکنم که “از قضا سرکنگبین صفرا فزوده” یعنی به نظرم در موضوع نمایندگان روحانی و تعداد دستگاه هایی که این نمایندگان حضور می یابند خوب است مطالعه و تجدید نظرهایی صورت بگیرد. در مواردی این نماینده گان روحانی در همه دستگاهها، دانشگاه ها، جهاد، سپاه، ارتش، شهربانی، ادارات مختلف و گاهی وقتها نقش تعیین کننده ای که این نماینده ها دارند مقداری به نظر می آید به اصلاحی تر شدن فضا کمک نکرده است. فقط کمک کرده به اینکه ویترین آخوندی شود و توقع مردم هم بالا رود و عملا هم خروجی خاصی حاصل نشود. لذا من فکر میکنم اگر روحانیت از این نمود و ظهوری که در عرصه سیاسی دارد کم کند بهتر است. جاهایی که ویژگیهایی که روحانیون دارند شرط است مثل فقهای شورای نگهبان یا قوه قضاییه یا امثال آنها در اختیار روحانیت باشد اما جاهایی که ویژگیهایی روحانیون به عنوان تصدی آن سمت شرط نیست حتی المقدور در شرایط مساوی تمهیداتی داده شود که روحانیت در آنجا حضور نداشته باشد و اگر روحانیت به درک دقیقی از نیازهای بسیار زیاد و جدی جامعه به کار ویژه او برسد خود به خود بسیاری از آنها حاضر نمیشوند آن کارهای مهم را رها کنند و سراغ کارهای دیگری بروند که از عهده غیر روحانیون هم بر میآید. به هر حال لازمه این کار مقداری حضور کمتر روحانیون در بعضی از عرصه ها هست و شما نمیتوانید بگویید با حفظ این حضور میخواهیم آن نیازها را بر طرف کنیم. مگر ما چند تا روحانی داریم مخصوصا روحانیونی که دارای صلاحیت لازم و توانایی کافی باشند.کار معقول و منطقی این است که در سمت های ویژه خودشان به کار گرفته شوند
* کمتر کردن حضور روحانیت در عرصه هایی که شما گفتید چگونه امکانپذیر است؟
ادیب: چرا امکان پذیر نباشد. یک اراده می خواهد و شناخت درستی از نیازهای جامعه و نظام ترجیحی که کارکرد روحانیت در جامعه می تواند داشته باشد. من نمیدانم چه مانعی می تواند بر سر راه این امر باشد؟!
به یک نحو معقولی با شناخت نیازهای واقعی جامعه دینی، روحانیت بخشی از کارهایی که نباید بر عهده میگرفت و بر عهده گرفته را واگذار کند و به کارهای اصلی تری که زمین مانده بپردازد.
* در مواردی برای جبران این فاصله گاهی برخی روحانیان وارد عرصههایی میشوند و یا سخنانی میگویند که ممکناست با شئون روحانیت ناسازگار باشد و یا موجب ناراحتی بین مردم و حتی طبقه روحانیت شود. این مسایل چقدر تاثیرمنفی در جایگاه روحانیت دارد؟
ادیب: یک شعر عربی فارسی طنز آمیزی است که میگوید “شیئان عجیبان هما ابرد من یخ، شیخ یتصبی وصبی یتشیخ” یعنی دو چیز عجیبی هستند که از یخ سردتر است جوانی که مثل پیرها رفتار کند و پیری که مثل جوان ها ادا درآورد. اگر من جوانی هستم که می خواهم مثل پیرها رفتار کنم باید وقار پیرها را داشته باشم نه رنگ مو و ریشم سفید باشد. اگر من پیری هستم که می خواهم با نشاط باشم باید شور جوانی را داشته باشم نه اینکه نحوه لباس پوشیدن و آرایش سر و موی جوان ها را داشته باشم. مساله مهم این است که از هر طبقه و صنف اجتماعی توقعی وجود دارد که آن را باید درست و مردمی انجام دهد نه اینکه کارهایی کند که کار او نیست و گمان کند با انجام دادن آن کارها میتواند نشان دهد من مردمی هستم. در مردمی بودن هم ما نباید نمایش مردمی بودن را اجرا کنیم؛ واقعا باید مردمی باشیم. وقتی میخواهیم مردمی باشیم باید ببنیم مردم کجا به ما احتیاج دارند و کجا توقع دارند که ما حضور داشته باشیم. یک وقت است که یک روحانی میگوید من دوست دارم به پارک بروم. خب برو پارک. اما من باید به عنوان روحانی نشان دهم که حتما در پارک حضور دارم؟ نه. مردم در پارک کاری با من ندارند. ممکن است در شهری مثل قم که ۶۰ الی ۷۰ هزار روحانی زندگی کنند و زن و بچه هم دارند و می خواهند از فضای سبز استفاده کنند خب این پذیرفته شده است که با لباس روحانی در پارک حضور داشته باشند اما در شهری که ۱۰ نفر روحانی بیشتر ندارد اگر با عمامه به پارک نروم اشکالی دارد؟ اینکه میگویند لباس شهرت حرام است معنایش این است که نباید کاری کنیم که نگاههای تعجب آمیز بیهوده مردم را به خودمان جلب کنیم اگر یک روحانی می خواهد به ورزشگاه برود، در ورزشگاه حضور روحانی مورد نیاز نیست. بنابراین اگر میخواهد به ورزشگاه برود چه اشکالی دارد برود اما لزومی ندارد با لباس روحانی برود. حتی اگر با لباس روحانیت میرود مردم باید احساس کنند که او هم مثل شهروند عادی آمده استفاده کند اما اگر مردم بفهمند که او آمده که خودش را به عنوان روحانی در سکوهای ورزشگاه عرضه کند به نظر من این کارها نتیجه معکوس خواهد داشت. اینکه دقیقا زی روحانیت، لباس روحانیت و نحوه آرایش سر و موی روحانیت باید چگونه باشد یک امر عرفی است. طبیتا ممکن است امروز در سال ۱۳۹۶ هجری شمسی با سال ۱۳۰۰ هجری شمسی تغییرات زیادی کرده باشد. یک زمانی روحانیون هیچ گاه موی سر خود را بلند نمیکردند اما حالا بلند میکنند زمانی ساعت مچی نمی بستند الان می بندند که اشکالی هم ندارد اینها امور عرفی است و در گرو تغییرات اجتماعی و عرفی است اما خارج از مدار اتفاقاتی که در عرف می افتد به نظر من روحانیت نباید عمل کند اما باید متوجه باشد. به هر حال روحانیت فقط یک شغل نیست یک صنف و گروه اجتماعی است و باید اقتضائات این گروه بودن را هم رعایت کند همانطورکه یک جاهایی این گروه بودن مزایایی برای روحانیت به ارمغان دارد و جاهایی وظایف و تنگناهایی را ایجاب می کند و نمی تواند به مزایای آن توجه کند و به تنگناهای آن بی توجه باشد . به نظر من باید به همه اینها با هم توجه کرد.
* بخش بزرگی از مشکلات مردم مباحث اقتصادی و اجتماعی است. روحانیت چقدر در اصلاح رویکردها ورود پیداکرده است؟ صرف اشاره کردن به این مباحث می تواند مشکلی را حل کند؟
ادیب: مردم به شدت از نظر اقتصادی مشکل دارند اما توقع ندارند روحانی مشکلات اقتصادی آنها را حل کند چون نه متخصص اقتصاد هستند و نه روحانیون عمدتا وضع مالی خوبی دارند. اصلا قرار نیست روحانی انتقاد کند فقط بفهمد اینها مشکلات اقتصادی است و اگر کاری میتواند انجام دهد و بی جا دفاع نکند. من به عنوان یک روحانی وقتی متوجه میشوم که مثلا آمار طلاق در جامعه ما رفته بالا اولا باید فکر کنم و ببینم چرا اینگونه شده و چه کار میشود کرد که آسیب های این طلاق کم شود یعنی من فقط نباید بالای منبر بروم ناله کنم آمار طلاق بالا رفته و بی دین شدیم، این کارها مشکلی را حل نمیکند باید به مردم یاد دهیم که اگر دو نفر به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند با هم زندگی کنند مودبانه و محترمانه از هم جدا شوند نه اینکه طلاق دختر پسر منجر به این شود که دو خانواده تا قرن ها با هم دشمن شوند. اگر دو نفر نمیتوانند با هم زندگی کنند باید جوری از هم جدا شوند که زندگی طرف مقابل فلج نشود نه اینکه هر کسی به فکر این باشد که فقط بهره خودش را از زندگی ببرد و طرف مقابل را نابود کند. این را باید روحانی به مردم یاد دهد باید به مردم یاد دهند چگونه با هم زندگی کنید تا جایی که میتوانید با هم کنار بیایید تا به طلاق منجر نشود اگر اعتیاد بالا است فقط در نماز جمعه، سخنرانی منبر و یا شبکه مجازی فریاد زدن که آمار اعتیاد بالا است کافی نیست اگرچه به عنوان روحانی هم حق ندارم پنهان کاری کنم. من به عنوان یک روحانی واقعیتی که مردم از آن اطلاع دارند را اتفاقا باید نشان دهم که من هم از این واقعیت مطلع هستم و رنج می برم اما مساله فقط این نیست باید ببینم چه نفعی در جامعه است که باعث شده با این همه تلاشی که برای مهار مواد مخدر می شود آمار اعتیاد ما بالا است چقدر از آن به کار من آخوند باز میگردد چقدر از آن به رفتارهای غلط من بر می گردد آنها را تصحیح کنم چقدر به کم کاری های من باز میگردد آنها را جبران کنم.
در مسایل اقتصادی هم مثل همین صحبتی که در مورد زلزله است من به مردم بگویم وظیفه حکومت جای خودش وظیفه نهادهای حمایتی جای خود اما مردم به همسایه و آشناهای خود برسید زندگی زمین افتاده را زیر بار آنها را بگیرید. اینها چیزهایی است که روحانیت باید انجام دهد . حالا من راجع به رشد اقتصادی نظر دهم که این را غیر آخوند هم می تواند نظر دهد. حالا اگر آخوندی تخصص دارد که محترم است اما مساله اصلی من احترام و عِرق دینی جامعه است که نتیجه اقتصادی و اخلاقی هم دارد و آنجا را هم به نظر من ترمیم می کند.
مقدار زیادی از مشکلات جامعه ما به خاطر این است که جامعه ما در حال گذار است ما یک صد سالی است تحولات اجتماعی بسیاری را از سر گذراندیم. اگر از دور نگاه کنیم اگر کلان نگاه کنیم مجموعا اوضاع نگران کننده نیست یعنی اتفاقاتی بعد از جمهوری اسلامی افتاده اتفاقاتی است که باید در طول ۳۰۰-۴۰۰ سال میافتاد اما در کشور ما در ۳۰ الی ۴۰ سال افتاد پس اگر کلان نگری کنیم و از دور به مقصد نگاه کنیم قابل قبول است اما در نگاه نزدیک واقعا وضع نگران کننده و ترسناکی داریم و امیدواریم که اوضاع به گونه ای پیش رود که هر چه زودتر به استقرار نوین و نظم فکری و اجتماعی نوینی برسیم که در عین حفظ ارزش های دینی و اخلاقی و نکات گرانبهای میراث فرهنگی خودمان بتوانیم نیازهای دنیای امروز را هم پاسخگو باشیم و بتوانیم مسلمان قرن حاضر باشیم.
انتهای پیام