خرید تور تابستان

لزوم نقد دوگانه تشیع علوی – صفوی دکتر شریعتی

«عبدالله گنجی» مدیر مسوول اصولگرای روزنامه‌ی «جوان» در یادداشتی تلگرامی با عنوان «لزوم نقد دوگانه تشیع علوی – صفوی دکتر شریعتی» نوشت:

برنامه سختانه و مصاحبه جناب محمدقوچانی را دیدم گرچه با ایشان کمتر تقاطع فکری مشترک دارم اما موضع ایشان در قبال دولت صفویه در ایران را می‌پسندم.

نه این که صفویه بدون اشکال است، سقوط آن پس از ۲۳۰ سال نشان از نقصی در آن است اما تحقیقاً تقسیم بندی دکتر شریعتی و مفهوم سازی ایشان با دوگانه تشیع صفوی-علوی اشتباهی بود که به علت عدم اشراف آن مرحوم به تاریخ تشیع از شروع غیبت کبری تا تولد صفویه (۹۰۷ هجری) صورت گرفت

صفویه الگو وطراحی بومی یک حکومت مقتدر، فراگیر دینی وتوسعه یافته در ایران است. از سقوط ساسانیان تا انقلاب اسلامی هیچ حکومتی با مزایای نسبی صفویه در ایران بوجود نیامده است واین را باید در دینی بودن حکومت جستجو نمود.

ایرادات دکتر شریعتی به اسلام عزا وگریه در مقابل اسلام انقلابی دقیق نیست. صفویه صدها جنگ خونین با عثمانی و دیگران کرد که خود شاخصی است که صرفاً بر تصفوف تاکید نداشتند.

عزاداری برای اهل بیت به صورت علنی از سال ۳۵۲ توسط آل بویه در بغداد شروع شد و صفویه صرفاً تدوام و احیا را به عهده داشته‌اند.

برخی عقاید شیعه امامیه که شریعتی آنان را با اسلام تاریخی بازنمایی می‌کند سیصد سال قبل از صفویه وجود داشته است. برای اثبات این موضوع می‌توان به کتاب «منهاج السنه» ابن تیمیه که در قرن هفتم علیه عقاید تشیع که در پاسخ به کتاب «منهاج الکرامه» علامه حلی نوشته شده است اشاره کرد.

معتقدم اندیشمندان سیاسی و جامعه شناسان اسلامی می‌توانند حکومت صفویه را از بعد اقتدار مذهبی، اقتدار جهانی، رونق اقتصادی، نظام سازی، معماری و مهندسی، تجارت، عشق به اهل بیت و قدرت جذب مردم مورد مطالعه قرار دهند و علل همکاری علمای تراز اول ایران و جبل عامل همچون شیخ بهایی و محقق کرکی با این حکومت را واکاوی نمایند.

میدان امام اصفهان صرفاً یک میراث فرهنگی نیست که نشانگر طراحی اقتصاد (بازار) دین (مسجد) وسیاست (عالی قاپو) در کنار هم و الگوی پیوند دین و سیاست است.

مقام معظم رهبری نیز بر متفاوت بودن سلاطین صفوی با بقیه دوران ایران تاکید دارند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. در دوران صفویه، نیروهایی بودند که به آدم خوارها معروف بودند و صفویه با مخالفان خود این گونه برخورد می کردند و از دیدن این صحنه ها لذت می بردند و چون این کارها به نام دین می شد، و از صفویه از پایگاه شیعه این کارها می کردند، قابل دفاع نیست!
    انحرافاتی که در عزاداری ها انجام می شود از دوران صفویه انجام شد و ایجاد حسینیه در کنار مسجد با قدمت هزاران سال، که نقاط اشتراک ما با برادران اهل تسنن را از بین برد، از کارکرد آنان بود.
    به قول آیت الله مطهری، ما قبل از این که به اسلام فکر کنیم، به شیعه فکر می کنیم! سیدالشهدا به انسانیت متعلق است، شیعه تنها آن را حفاظت کرد و توسعه داد.

  2. نویسنده محترم این یادداشت و هم جناحیهای ایشان خود را حامل گفتمان انقلاب 57 معرفی می کنند و مدعیند که درراه امام خمینی سلوک می کنند و دعوایشان با جناحهای مقابل، بر سر راه خمینی و اندیشه ایشان است . بررسی مفاد همین یادداشت می تواند نقطه آغاز خوبی برای بررسی صحت و سقم این ادعا باشد .مرحوم امام در مورد صفویه دیدگاهی داشت که کاملاً متفاوت از آنچه نویسنده شرح داده اند، می باشد . اجازه دهید از دیدگاه کلی امام درباره سلاطین آغاز کنم . امام دریکی از سخنرانیهای خود می گوید :”
    سلاطین- که همه‏شان، سر تا تَهِشان، فاسد بودند، و گمان ندارم در تمامشان بتوانید پیدا بکنید به اندازه دو نفر، سه نفر …که … یک اشخاص صحیحى بودند. آنهایى هم که بین شما معروف به «جنت مکان» هستند، آنها هم دوزخ مکان بودند! همانها بودند که پسر خودشان را کور کردند براى اینکه مبادا چه بشود ، و همان که معروف به «انوشیروان عادل» است وقتى ظلمهایش را تاریخ می ‏گوید روى تاریخ را سیاه کرده، لکن تا قبل از این رژیم اخیر، آن رژیمهاى بنى امیه و بنى عباس و رژیمهاى سلطنتی غالباً اسلام را به حسب ظاهر پذیرفته، و به حسب واقع نمى‏خواستند آنطور باشد، لکن براى خودشان همه را مى‏خواستند. هر چیزى را مى‏خواستند براى خودشان. مى‏خواستند که مملکت اسلامى را گسترش بدهند، براى اینکه نفوذ خودشان زیاد بشود. کشورگشایى کنند که نفوذ خودشان را زیاد کنند”!”
    درحالیکه برخی از علما عباس صفوی را جنت مکان می خواندند و می خوانند ، خمینی به درستی بر ستمگری و جنایات او تأکید می کرد. به گفته امام :”یک ملتى که در طولِ تاریخ زیر سلطه سلاطین جور بوده؛ در طول تاریخ ۲۵۰۰ سال زیر سلطه سلاطینى بوده است که همه ‏اش جور{ظلم} بوده، حتى آن عادلهایشان هم خبیث بودند، حتى انوشیروان عادلش هم از خبیثها بوده، حتى آن شاه عباسِ جنت مکانش هم از اشخاص ناباب بوده؛ پسر خودش را کور کرده؛ در طول تاریخ، این ملت زیر سلطه و چکمه این سلاطین خبیث بوده“
    امام در گفتاری دیگر پس از پیروزی انقلاب می گوید:
    “اگر مطالعه بکند کسى تاریخ را، در اینهاشاید یک نفر هم پیدا نشود که جنایتکار نباشد، منتها کم و زیاد داشتند. آنها هم که به آنها «جنّت مکان» مى‏گویند آنها هم جنایتکار بودند! آنها هم. پسر برومند خودش را کور کرد{اشاره به شاه عباس}، براى اینکه مبادا یک وقتى قدرت نمایى بکند.”
    بازهم در سخنرانی دیگری امام مجدداً به همین موضوع می پردازدو می گوید:
    “همان سلاطینى که «جنت مکان» بهشان مى‏گفتند همان سلاطین ،جنایتشان کمتر از دیگران نبوده، همانهایى که- مثلًا- بعضیشان خیلى خوش اسمَند ،به آنها «عادل» مى‏گفتند، وقتى تاریخشان را ملاحظه بکنید از جنایتکارها بودند، اسمشان را عادل می گذاشتند” .

    در گفتاری دیگر( که در فرازهای سابق هم ذکر آن آمد ) بازهم پس از پیروزی انقلاب می گوید:

    ””من گمان ندارم در تمام سلسله سلاطین حتى یک نفرشان آدم حسابى باشد، منتها تبلیغات زیاد بوده است، براى شاه عباس آن قدر تبلیغ کردند، با اینکه در صفویه شاید از شاه عباس بدتر آدم نبوده”.
    همانطور که ملاحظه می فرمائید دعوا بر سر صفویه ، سطح ِظاهری یک دعوای بنیادی تر است . دعوای بنیادیتر ،دعوای معیارها و استانداردها است . دعوای اصلی دعوا بر سر معیار ارزیابی نظامهای سیاسی است .ما منکر خدمات و حسنات هیچ نظامی در مقیاس خُرد نیستیم اما درسطح کلان یا برآیند کلی کار ، کدام معیار اهمیت دارد؟ اجتناب از ظلم و جنایت در اولویت است یا معیارهایی که معمولاً طرفداران نظام صفوی بدانها اشاره می کنند ؟
    جالب است بدانید که آقای مطهری نیز به رغم آنکه در برخی مواضع منتقد آقای شریعتی است دو گانه تشیع علوی تشیع صفوی را مورد انتقاد قرار نداده اند و بلکه سخنانی گفته اند که نهایتاً علیه صفویه است . ایشان در کتاب حماسه حسینی می گوید :”اسکندر ، خواه ناخواه در روحش یک حماسه وجود داشته است شاه اسماعیل همینطور نابلئون همینطور اسکندر نادر شاه و شاه اسماعیل همه اینها یک اراده بزرگ هستند یک همت بزرگ هستند یک حماسه بزرگ هستند ولی حماسه مقدس نیستند برای اینکه هر یک از اینها می خواهد شخصیت خودش را توسعه بدهد می خواهد همه چیز را در خودش هضم کند می خواهد ملتها و مملکتهای دیگر را در مملکت خویش هضم کند و لدا از نظر یک ملت ، یک قهرمان ملیست ولی از نظر ملت دیگر، یک جنایتکار است. اسکندر برای یونانیان یک قهرمان است و برای ایرانیان یک جنایتکار . برای یونانی یک قهرمان است چون به یونان عظمت داد چون قدرتهای دیگر ثروتهای دیگر عظمتهای دیگر را خرد کرد و برچم یونان را در مملکتهای دیگر به اهتزاز در آورد اما از نظر قوم مغلوب او نمی تواند یک قهرمان باشد نابلئون برای فرانسویها قهرمان است اما آیا برای روسیه یا برای انگلستان هم قهرمان است ؟ البته نه!. آنها حماسه هستند ولی یک حماسه فردی از نوع خودخواهی .یک حماسه بزرگ است یعنی یک خودخواهی بزرگ است یک جاه طلبی بزرگ است (در مقابل جاه طلبیهای کوچک جاه طلبیهای بزرگ هم در دنیا بیدا می شود )اما این حماسه ها حماسه های مقدس شمرده نمی شوند حماسه مقدس مشخصات دیگری دارد که عرض می کنم مشخصاتی که به موجب آنها دیگر نابلئون و اسکندر نمی توانند حماسه مقدس باشند حماسه مقدس آن کسی است که روحش برای خود موج نمی زند برای ملت خود موج نمی زند برای قاره یا مملکت خود موج نمی زند او اساسا” چیزی را که نمی بیند شخص خود است او فقط حق و حقیقت را می بیند و اگر خیلی کوچکش بکنیم باید بگوئیم بشریت را می بیند . این آیه قرآن یک آیه حماسی است : قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا” اربابا” من دون الله ” ای اهل کتاب ، ای کسانی که ادعای مذهب دارید بیائید با هم یک سخن داشته باشیم بیائید خودمان را فراموش کنیم و فقط عقیده را ببینیم بیائید در راه یک عقیده خود را فراموش کنیم بیائید یک سخن را ایده خودمان قرار بدهیم الا نعبد الا الله جز خدا هیچ موجودی را قابل برستش ندانیم و لا یتخذ بعضنا بعضا” اربابا” من دون الله بیائید استثمار را ملغی کنیم،استعباد را ملغی کنیم، بشر برستی را ملغی کنیم ،عدل و مساوات را در میان بشریت بیاوریم .نگفت قوم من ، قوم تو ،با هم همدست شویم و پدرِ یک قوم دیگر را در بیاوریم .این حرفها نیست . (حماسه حسینی ،جلد اول ،چاب بیست و دوم ،صفحات ۱۳۸ تا ۱۴۰) ملاحظه می کنید که بازهم اختلاف بر سر معیارها است .خوانندگان محترم می توانند تفصیل این سخن را در مقاله ای ببینند که در سال 91 در یکی از سایتها منتشر شد و به مقایسه دیدگاه امام درباره صفویه با دیدگاه فعالین شاخص طیف سیاسی غالب می پرداخت .
    با توجه به همه آنچه گفته شد می توان این سؤال را مطرح کرد که گفتار طیف سیاسی غالب که خود را نماینده انقلاب اسلامی سال 57معرفی می کند ، واقعاً با منطق انقلاب سامان می یابد یا با منطق قدرت ؟ گو اینکه برای خوانندگان محترم احتمالاً روشن است که این سؤال، ناظر به ویژگیهای گفتار سیاسی غالب و منطق درونی آن است و نه نیت و انگیزه اشخاص./.

    4
    1
  3. با وجود تفاوت و تقاطع فكري شما با محمد قوچاني اما فهم هر دو بزرگوار از تاريخ مشابه است.فهمي سطحي و در حد خواندن چند كتاب.

    4
    2
  4. استعاره‌ی خوبی است از اینکه اصلاح طلب و اصولگرا مثل هم فکر میکنند و دعواهایشان الکی است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا