سکوت اصولگرایان به مثابه تخریب
«رضا صادقیان» عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی دربارهی سکوت این روزهای اصولگرایان در قبال رفتارهای احمدی نژاد، رییس دو دولت اصولگرای نهم و دهم، نوشت:
سکوت بامعنای اصولگرایان در هنگامهی جر و بحث احمدینژادیها با قوهقضاییه و لاریجانیها به شکل خاصتر داستان تکراری و غمبار سالها انجام تخریب شخصیتهای سیاسی در سکوت عدهای دیگر است. گمان میکنند چاره کار و رها شدن از گرفتاریهای سابق و اسبق، میتوان و میبایست در لحظهی حمله و تخریب شخصیتهای سیاسی جریانساز سکوت کرد و یا چشمها را بست و زبان را کوتاه تا روزی دیگر فرا برسد و گرد و غبار این جدلها نیز فروکش کند. گویا اصولگرایان به قدم زدن در چنین راهی عادت کردند، انگار با این سکوتها و ندیدنها خودشان را برای آیندهی نزدیک و برنامهای دیگر دوپینگ میکنند.
به سال 1382 میرویم؛ روزهایی که شورای شهر دوم توسط اصولگرایان فتح شد و احمدینژاد به جای احمد توکلی و با برنامهریزی خودش به کرسی شهرداری تهران رسید (روایت پرویز سروری در این مورد قابل توجه است)، شهردار جدید بنای تخریب گسترده علیه دولت وقت را گذاشت. به بهانهی بارش باران و ضعف سیستم دفع آبهای سطحی در شهر تهران و افزایش ترافیک، دولت وقت و رییس آن را به ندانم کاری، بیخبری و بلد نبودن کارهای اجرای به شدت نواخت، تلویزیون و رادیو نیز سنگ تمام میگذاشتند، با بهانه یا بی بهانه به دولت حمله میکردند! همان وقت دوستان احمدینژاد و طرفداران مدیریت «ساده زیست» فریاد خوشحالی در دل سردادند، انگار برایشان خیط شدن رییس دولت اهل مدارا بسیار مهم و ضروری بود. گویی سالها منتظر رسیدن همین لحظه بودند و با سکوت از کنار این هجمهها رد شدند.
بعدتر نیز با همین دست فرمان به انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 رسیدند. احمدینژادیها با برداشتن کلنگ به جان هاشمی رفسنجانی، دولت ایشان و خاتمی و دولت اصلاحات افتادند، سال 1388 و در مناظرههای پر هیجان تیغهی کلنگ را در جان دولتهای قبل نیز فرو کردند و همهی مسوولان سابق قبل از دولت نهم را از دم تیغ گذراندن، اصولگرایان نیز همچنان ساکت ماندند. دوستان دیروز و دشمنان امروزش همان روزها سکوت کردند و یادشان نبود که در دولت دوم هاشمی آنها قدرت اول و آخر دولت بودند، ولی صاحب منصبان دولت دوم هاشمی با همین سکوت سرشار از ناگفتههاست میدان را برای فحاشی به هاشمی رفسنجانی باز گذاشتند.
بهواقع سخن از نقد و انتقاد از ریلگذاریهای دولت در حوزهی اقتصاد و فرهنگ نبود، بحث فقط تخریب گذشتگان بود، با هر اسم و نشانی. گویی هرچه بلای آسمانی و زمینی و سوءمدیریت از ابتدای خلقت بشر بوجود آمده به دست هاشمی و دولت وی اتفاق افتاده بود. بعدها براساس همین نگاه و با استفاده از دانش تئوریک چهرههای دانشگاهی نزدیک به جریان اصولگرا دولت هاشمی را به «رواج اندیشههای ناخدا باوران» متهم کردند!
شاید داشتن دلی پُر گلایه پس از تصویب برجام در مجلس نهم با میدانداری علی لاریجانی این سکوت را از سوی جریان اصولگرا اندکی قابل توجیه کند یا نادیده گرفتن انتقادها از قوه قضاییه توسط بخشی از جریان اصولگرا و به ویژه نیروهای نزدیک به جنبش عدالتخواهی نیز میتواند قسمتی دیگر از این سکوت باشد. با این حال؛ چنین سکوتی لحظه به لحظه تخریب میکند، حتی بیشتر از فعالیت کسانی که بخشی از رفتارهای قوه را با موازین قضایی و اجرای عدالت همخوان نمیدانند و طی سالهای گذشته اقدام به حرکتهای اعتراضی کردند. جنس اعتراضهای احمدینژاد از هر سمت و سویی انجام شده باشد، این روزها با سکوت اصولگرایان همراه شده است، کسانی که تا دیروز دوست صمیمی صادق لاریجانی و محمود احمدینژاد بودند.
اصولگرایان، یا بخش گستردهای از آنان، به جای ورود به اصل داستان و یا یافتن راهی که از طریق گفتگو و نزدیکتر کردن خواستههای دو طرف ماجرا و پوشش دادن درخواستهای طرفین از جمله برگزاری دادگاه علنی –همانند راهی که امیر محبیان در روزهایی که اختلاف رییس دولت نهم و شهردار تهران در اوج بود دنبال کرد- گمان میکنند با این سکوت و تکمیل شدن تخریبها جا برای فردای آنان بازتر از امروز شود.
چندان دور از ذهن نخواهد بود که از این آب گلآلود بتوان ماهی قدرت گرفت، ولی این سکوت قابل انتقال به برگهای تاریخ و روایتهای سالها بعد نخواهد بود. میتوان امید داشت که این سکوت راههای رسیدن به کسب کرسیهای بیشتر در مجلس آینده را نوید دهد و یا صدها معاونت در قوه قضاییه را برای چهرههای نزدیک به اصولگرا آماده کند ولی امکان بازسازی و ترمیم ذهنهای تخریب شدهی شهروندان که شاهد این جدال پرهزینه هستند در مقایسه با تصاحب کرسیهای مدیریت چیزی نخواهد بود، پستهایی که بنیانش بر تخریب چهرههای دیگر بنا شده، حتی برای صاحبان جدید استوار نخواهد بود. چندان دلخوش این سکوتها نباشید، تخریبهای اذهان غیرقابل بازسازی مردم کوچه و خیابان را دریابید.
انتهای پیام
با سلام
برای اینکه متوجه تان کنم چقدر سخیف و کودکانه و به دور از منطق و شرع دارید در مورد این موضوع اظهار نظر میکنید یک مثال میاورم..
پیامبر اکرم بارها در حمایت و تمجید از طلحه و زبیر سخن فرمودند و آنها را باوفا ترین میدانستند..
طلحه و زبیر جز نفرات حدودا ۵ نفری بودند که با ابوبکر بیعت نکردند و از مولا حمایت کردند…
اما سرنوشت آنان چه شد؟ چگونه و دررچه حالی کشته شدند؟
با آن همه تمجیدهای پیامبر در نهایت دست به جنگ خدا و امیرالمومنین زدند و جنگ جمل رو درست کردند..
حال پس باید این ایرادات رو هم به پیامبر زد و بیشتر چون پیامبر از آینده انان خبر داشته است و حمایت کرده از انان و لی حامیان احمدی نژاد چنین اطلاعی از اینده او نداشتند….
جواب خیلی راحت است: ملاک افراد ، وضعیت حال آنان است…
احمدی نژاد آن زمان در مسیر انقلاب و شرع بود مومنین از او حمایت میکردند و الان او خارج از مسیر حق حرکت میکند و مومنین از او برایت میجویند…
اما این سوال را از خودتان و حامیان خاتمی و موسوی و کروبی بپرسید که چرا بعد آن همه فتنه و آشوبی که آنان به راه انداختند چرا باز از آنان حمایت کردند یا سکوت کردند؟
عمل کنونی احندی نژاد زشت تر و خطرناک بوده یا فتنه خاتمی و موسوی و…
خجالت هم خوب چیزیه…
امیدوارم نشان دهید مغرضانه رفتار نمیکنید و نظرم رو درج کنید
باتشکر
دوست گرامی سلام. در اینجا بحث حق یا باطل بودن یکی یا دیگری نیست، خلاصه کلام این است که این جدل ها هیچگاه به نفع منافع ملی و شهروندان ساکن کشور نبوده است. گمان کنید نصف همین اختلاف ها در کشور دیگری رخ میداد. بدون شک نگاه ما به عنوان ناظر درباره همان کشور اصلا مطلوب نخواهد بود. درباره نظرم در مورد حوادث ۸۸ لطفا به نوشته های دیگر بنده در همین سایت انصاف رجوع بفرمائید.
با تشکر
پاسخ به محمد جان:سلام
از این که می توانی در این رسانه راحت حرف های متفاوتت را مطرح کنی و کسی آزار کلامیت ندهد و توهین روا نه ات نکند، خوشحالم و غصه دار که دوستان حاکِمت در نهاد های حاکمیتی ، روش حکومت با ترس را پشتیبانی می کنند!
الف. بهتراست شبیه سازی های خنده دار تاریخی را به کناری بگذاری و آن را ملاک قصاوت قرار ندهی. مقایسه حکومت داری پیامبر و علی که درود خدا برآنان باد، قیاسی اشتباه است! آنان کجا و ما که خاک پای آنان نیز نمی شویم،کجا؟! بلکه باید با کوشش به راه آنان رفت.
ب. باید به شما و دوستانتان و کیهان و محافظه کاران اقتدارگرا،نکاتی را متذکر شویم: چرایی صدورجمله ی ” ملاک حال فعلی افراد است”، در مورد کسانی است که درقبل از انقلاب دچار خطاها و خلاف هایی شده اند و بعد از انقلاب، به تکرارش نپرداخته و در جمهوری اسلامی می خواستند زندگی کنند و به نوعی پناه آورده بودند. امام براین اصل تأکید داشتند که به خاطر آن خطاها به حذف آنان اقدام نشود چرا که میزان حال این افراد است.خودی و غیر خودی نداشتند وباید بر دایره ی دوستداران انقلاب افزود.این جمله ربطی به امروزاحمدی نژاد و حمایت کنندگان دیروزش ندارد.
ت. احمدی نژاد به نظر بسیاری از جمله این قلم، یکی از پایه گذاران فتنه بود. او هیچ تغییری نکرده است.رفتار سال های هشتاد و چهار و هشتاد و هشت را دارد.ما به درستی انحراف او را تشخیص داده و رجل سیاسی و مذهبی ندانسته و حضورش در دولت را خسارت بار و خطرناک می دانستیم.اما محافظه کاران و کیهان و برخی روحانیون به شدت از او حمایت می کردند و او را یک نعمت الهی می دانستند. او را برای ضربه زدن به مرحوم هاشمی و اصلاح طلبان شارژ می کردند و فکر نمی کردند روزگاری به سراغ دیگران برود و بداخلاقی کند.او همچنان دوست دارد با این بی تقوایی ها و بد اخلاقی ها مرکز توجه ها باشد، چرا که از انزوا و فراموش شدن می ترسد!
ث. در قضا باید به خاطر حمایتشان پاسخگو باشند. چراکه باعث بسیاری مشکلات اقتصادی و انحرافات برای کشور شد و نمی شود که گفت ملاک حال افراد است! گویی زمان احمدی نژاد را درک نکرده اند.باید مسوولیت کارهای او را بپذیرند و به مردم توصیح دهند.
ج. برای به قدرت رساندنش، پای همه ی مقدسات را به میان کشاندند وگفتند: اطاعت از احمدی نژاد اطاعت از خدا می باشد. همین که مقدسات را از بین بردید،کافیست!نامه ی او به اوباما را به نامه ی پیامبرکه درود خدا براوباد،به خسرو پرویزتشبیه کردند و خواستار گنجاندن در کتب تحصیلی شدند. باقیمانده ی آب لیوان او را به قصد شفانوشیدند!بارها افراد را به جاسوسی متهم کرد، در حالی که این گونه نبود.در زمان او هفتاد درصد ارزش پول ملی، در برابرارزهای خارجی افت کرد و حامیانش در برابر تحریم ها مردم را به اشکنه خوری دعوت کردند. مرغ چند نرخی شد و حالت امنیتی پیدا نمود و قیمت خودروی پراید، سه برابرگردید و مردم در حالی که رنج تحریم و کمبود دارو و مرگ عزیزانشان را داشتند،دوستانشان در برج میلاد بستنی با روکش طلا سِرو می نمودند!با شعارپراکنی وضعیت صنعت هسته یی در وضعیتی بغرنج قرار گرفت ودر آخر در گزارشی به مقام رهبری، توصیه به تسلیم شدن کرد! کمی به وجدانتان مراجعه کنید.
چ. میر دربند ضمن اعلام وفاداری به نظام و انقلاب، همه را پیش بینی کرده بود! جرمش همین بود. مردم به اطلاعیه های او کار نداشتند.بخشی از حاکمیت که باید لنگرگاه نظام باشد، به یک جانب غش کرده بود و بخشی از مردم این عدم بی طرفی را بر نمی تافتند و گرایش رأی آن ها در بعد از نود ودو نیز نشان از عدم اقناع از این خیمه شب بازی ها را داشت. دو کاندایدای محصور نه چشمی به حمایت از خارج داشتند و نه به تحلیل های مسخره ی کیفر خواست متهم و محکوم شده ی جنایت کهریزک،یعنی؛ انقلاب مخملی و رنگی اعتقاد. بلکه تسلیم این صحنه آرایی نمی خواستند بشوند.
باقی بقایت.
باسلام
فقط خواستم بگم خیلی ممنون که حتی اگر نظری مخالف متن هاتون باشه اونرو منتشر میکنید.. برعکس بقیه خبرگزاریهای دیگه ای مثل انتخاب..
اصولگرایی مُرد، تمام!
احمدی نژاد لکه ننگی است پاک نشدنی بر پیشانی اصولگرایان افراطی!