ما بیش از احمدینژاد به روانشناس نیازمندیم
رضا دانشمندی در خبرآنلاین نوشت: ناتوانی از درک رفتار این روزهایِ محمود احمدینژاد و اطرافیانش، تحلیلها و واکنشهای مختلفی در پی داشته است.
برخی پرخاشگرانهتر از او به میدان آمدهاند و او را به «لاتِ» ازچشمافتادهای مانند کردهاند که میخواهد با فحاشی، معرکهگیری کند و دیده شود. دیگرانی او را «کلکسیونِ قانونگریزی» نامیدهاندکه «از پشت به کشور خنجر میزند».
بعضی دیگر هم که انتظار چنین رفتاری از احمدینژاد نداشتهاند، درمانده از توضیح رفتار او، صرفاً برای توصیف شگفتی خود، از مثال سوء مصرف مواد «روانگران» یاری میگیرند.
شاید در این بین، خردمندانهترین اظهارنظر مربوط به یکی از اعضای جامعۀ روحانیت مبارز تهران باشد که گفته است: «واقعاً یک کار روانشناسی لازم است که آدم ببیند احمدینژاد چرا این حرفها را میزد. این کار ما نیست، بلکه کار اندیشمندانی است که مشغول کار روانشناسی هستند»(1).
احمدینژاد همان احمدینژاد است
اگر منظور گوینده این باشد که رفتار این روزهای محمود احمدینژاد ناشی از گیروگرفتاریهای روانی یا به بیان روانشناسان اختلال/اختلالاتِ روانشناختی (شک، خودشیفته، نمایشی، ضداجتماعی و…) است، یادآوری چند نکته، بایسته است:
یک) با آگاهی از دشواری ارائۀ تعریف در علوم انسانی، اگر بپذیریم که «شخصیت» یعنی الگوهای ویژۀ اندیشیدن، احساس و رفتار که فرد را بیهمتا میسازد، و در سراسر زندگی اش بهندرت دگرگون میشود، باید گفت احمدینژادِ امروز (هرچه هست) همان احمدینژادِ دیروز است، و احتمالاً در آن هشت سال هم نیاز به روانشناس بوده است.
دو) در مورد اختلالات شخصیت یک پرسش اساسی این است که علت این اختلالها چیست، که البته به باور روانشناسان این سؤال، جواب روشن و قطعی ندارد.
اما پرسش بنیادینتری که به خودشناسی و رشد فردی یاری میرساند، مربوط به آدمهایی است که در ارتباط با فرد دچار اختلال شخصیت قرار میگیرند و احتمالاً فریفتۀ او میشوند(2)؛ این پرسش که «من چرا به او دلدادم و فریفتهاش شدم و متوجه گرفتاری روانشناختی او نشدم؟».
پژوهشهای روانشناختی هم پشتیبان این موضوع است که احتمال گره خوردن افرادی که سلامت روان دارند با افراد مبتلا به اختلالات شخصیت کمتر است، و گروه دوم احتمالاً بیشتر جذب همدیگر میشوند(3).
کی پرد مرغی مگر با جنس خود؟
مولوی این پرسشِ بنیادینِ خودکاوانه را به شیواترین شکل در حکایت «تملّقکردن دیوانه، جالینوس را و ترسیدن جالینوس» [دفتر دوم مثنوی] بیان کرده است:
گفت جالینوس با اصحاب خود / مر مرا تا آن فلان دارو دهد
پس بدو گفت آن یکی ای ذو فنون / این دوا خواهند از بهر جنون
دور از عقل تو، این دیگر مگو / گفت در من کرد یک دیوانه رو
ساعتی در روی من خوش بنگرید / چشمکم زد، آستین من درید
گر نه جنسیت بدی در من ازو / کی رخ آوردی به من آن زشترو
گر ندیدی جنس خود کی آمدی / کی بهغیر جنس خود را بر زدی
چون دو کس بر هم زند بیهیچ شک / در میانشان هست قدرِ مشترک
کِی پَرد مرغی مگر با جنس خود / صحبت ناجنس گورست و لحد
احمدینژادها مقصر نیستند، مشکل مائیم!
به نظر نمیرسد آدمهایی که از سلامت روان برخوردارند، شیفته و فریفتۀ فردی شوند که دچار اختلال روانی یا شخصیت است، اگر هم این اتفاق رخ دهد، عمر کوتاهی خواهد داشت. یاران و حامیان دیروز و منتقدان خشمگین امروزِ احمدینژاد هم جالینوسوار از «خود» بپرسند که چرا دلبرۀ احمدینژاد و احمدینژادها و در کل آدمها و خطّ مشیهای «پساواقعی» post-truth شده و میشوند (4)؟ و فروتنانه بر سستیها و نزاریهای درونی اذعان کنند.
این حکمت از «هرمان کارل هسه» – شاعر و ادیب آلمانی و برندۀ نوبل 1946م. – بیان شده است که «اگر از کسی متنفر هستید، از قسمتی از خود در او متنفرید، چیزی که از ما نیست، نمیتواند افکار ما را آشفته کند».
1 – تحلیل رفتار اجتماعی سیاستمداران و کنش انتخاباتی رأیدهندگان، موضوع جامعهشناسیِ سیاسی است و فروکاستن این مسأله به «فرد» و روانشناسی، منتقدان جدی دارد. اما حتی اگر با فرض حجهالاسلام سید رضا اکرمی هم پیش رویم، باید به پرسش ژرفتر و جدیتر پاسخ دهیم.
2 – اواخر سال 1394 دکتر محمود گلزاری در خبرآنلاین (وبلاگ) کتاب سودمندی را در معرفی کرد به نام «عشقِ دیوانهوار». نویسندگان (دبلیو بِرَد جانسون و کِلی موری) در این کتاب دوازده اختلال شخصیت را به زبانی ساده توضیح دادهاند و در هر بخش، دو پرسش را مطرح کردهاند که (برای نمونه):
الف- چه چیز یک آدم را اسکیزویید میکند؟
ب- چرا مجذوب طرف سرد و خالی از احساس میشوم؟
3 – برای نمونه، پژوهشگران «الگوی کُشندهای» را در میان زوجها مشاهده کردند که طبق آن در بیشتر موارد همسران – هر دو – دچار اختلال شخصیت هستند.
برای نمونه، همسر سختگیر، مشکلپسند و خویشتندار (اختلال شخصیت وسواسی مجبور obsessive-compulsive PD) در بیشتر موارد با فردی پُرزرقوبرق، بینظم و آشفته (اختلال شخصیت نمایشی histrionic PD) همراه میشود. به همین ترتیب، احتمالاً همسر فرد خودشیفته (narcissistic PD)، فردی با اختلال شخصیت وابسته (dependent PD) است. این افراد حتی پس از جدایی، باز به سراغ فردی مانند همسر قبلیشان میروند و این الگو را تکرار میکنند.
4 – در آلمان هر ساله واژهای به عنوان «واژۀ سال» برگزیده میشود. واژۀ برگزیدۀ سال 2016 «پساواقعی» Postfaktisch بود، یعنی بیتوجه به فَکتها و دادههای واقعی اقتصادی، سیاسی، اقلیمی و… ارائۀ راهحلهایی آسان برای مشکلات و مسائل پیچیده.
انتهای پیام