عبور از روحانی همان عبور از خاتمی است؟
«محمدجواد روح» روزنامهنگار اصلاح طلب در یادداشتی تلگرامی با عنوان «عبور از روحانی ، همان عبور از خاتمی است؟» نوشت:
در سالگرد ۱۶ آذر و روز دانشجو برخی فعالان سیاسی، سایتها و کانالهای تلگرامی نزدیک به اصلاحطلبان با انتشار فیلم سخنرانی سیدمحمد خاتمی در ۱۶ آذر ۱۳۸۳ و یا مقالات و یادداشتهایی به نوعی کوشیدند فضای سالهای ماقبل احمدینژاد را به فعالان دانشجویی یادآوری کنند و آنان را به تبعات تشدید انتقادها نسبت به رییسجمهور آگاه سازند.
یادآوری تحولات دوران اصلاحات البته امری ضروری و شایسته تقدیر است؛ مخصوصاً وقتی مخاطب ما دانشجویانی باشند که بسیاری از آنان متولدان دهه ۷۰ هستند و اطلاع دقیقی از روندی که منجر شد جنبش و جامعه اصلاحطلب و مطالبه گر به دره سکون و رکود و اختناق هشت ساله فرو افتد؛ ندارند.
با این حال، هرگونه یادآوری تحولات و روندهای آن ایام باید با صداقت و صراحت و شفافیت تحلیلی و راهبردی همراه باشد و سهم و مسوولیت همه نیروهای مؤثر در این روند، به درستی دیده شود.
طبعاً در این میان، فعالان دانشجویی و بویژه سران دفتر تحکیم وحدت نیز شایسته نقد هستند و فعالان دانشجویی امروز باید از تجربه نسلهای پیشین خود بیاموزند و از گام نهادن در راههای «بیراهه مانند» که به جای کعبه دموکراسی آنان را به ترکستان احمدینژادی رساند؛ بپرهیزند.
با این حال، نمیتوان و نمیباید بین همه ارکان تشبیه میان دو مقطع زمانی، این همانی قائل شد و مثلاً روحانی را به جای خاتمی و فعالان دانشجویی امروز را در مقام سران دفتر تحکیم وحدت آن روز نشاند.
درباره عملکرد سران دفتر تحکیم وحدت در آن مقطع (سالهای ۸۴- ۱۳۸۰) در همان مقطع و در یادداشتهایم در روزنامههای «شرق» و «اقبال» و نیز میزگردی رادیویی در رادیو فرانسه (در نقد کمپین ۶۰ میلیون امضایی) نقدهای خود را مطرح کردم که نمونهای از آن را در یادداشت «باشگاه به جای دانشگاه» روز گذشته در کانال بازنشر کردم.
در جریان انتخابات ۲۹ اردیبهشت ماه امسال نیز در پی کاندیداتوری عبدالله مؤمنی برای شورای شهر تهران، در یادداشت «راه طولانی عبدالله» در همین کانال، فضای آن مقطع را بازخواندم و نقدهای خود را به فعالان دانشجویی آن دوران بازگفتم.
بنابراین، در اینجا میکوشم وجه دیگر تشبیه یعنی مقایسه خاتمی و روحانی را بشکافم و به این پرسش پاسخ گویم که: «آیا عبور از روحانی، همان عبور از خاتمی است؟»
مقدمتا باید بگویم شخصاً همچنان معتقدم «عبور از خاتمی» در همان مقطع هم، به یک معنا نه تنها کار نادرستی نبود؛ بلکه کاملاً قابل دفاع بود.
در مقام توضیح باید گفت؛ «عبور از خاتمی» در ابتدای دهه ۸۰ از دو منظر متفاوت و متمایز مطرح بود.
منظر نخست که طراحان آن اکثریت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و طیفی از روشنفکران و فعالان سیاسی بودند؛ «منظری استراتژیک» بود.
از این منظر، ایده پردازان «عبور از خاتمی» به این باور تحلیلی- عملیاتی رسیده بودند که اصلاحات (به مثابه یک راهبرد سیاسی) به شکست و یا دست کم بن بست رسیده است و از این رو، باید از آن عبور کرد و فراتر از دوگانه «اصلاحات/ انقلاب»، راه سومی برای پیشبرد مطالبات جامعه یافت و پیش نهاد.
در این نگاه، «عبور از خاتمی» صرفاً به معنای عبور از خاتمی (به مثابه یک شخص) نبود؛ بلکه خاتمی بعنوان «نماد اصلاحات در ایران» موضوع عبور بود و به عبارت دقیقتر، «عبور از خاتمی» اسم مستعار «عبور از اصلاحات» بود.
پیشنهادهای جایگزین این طیف از قبیل «رفراندوم نظام سیاسی» و تشکیل کمپین در این جهت نیز، نشان میداد ایده پردازان «عبور از خاتمی» (از منظر استراتژیک) در واقع، صرفاً با شخص خاتمی مشکل نداشتند؛ بلکه راهبرد اصلاحات را نفی میکردند.
«عبور از خاتمی» اما در منظری دیگر هم مطرح بود. منظری که به یک معنا، همه اصلاحطلبانی که «عبور از خاتمی» به معنای استراتژیک آن را مطرح نمیکردند؛ در آن اشتراک داشتند.
واقعیت امر آن است که خاتمی (به مثابه شخص) از انتهای دولت اول خود، آن گزینه مناسب برای هدایت و رهبری اصلاحطلبان (نه در مقام جنبش و نه حتی بعنوان نیرویی در قدرت) نبود و از این منظر، تقریباً تمامی طیفها و جریانات درون جبهه اصلاحات در پی عبور از او بودند.
«عبور از خاتمی» (به مثابه شخص) اما گزینهها و گزارههایی متفاوت و متمایز را از سوی حداقل سه طیف اصلی درون جبهه اصلاحات در پیش مینهاد.
در واقع، پس از آنکه میرحسین موسوی (بعنوان چهره مورد پذیرش تقریباً تمامی اصلاحطلبان) از نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری نهم در سال ۱۳۸۴ سر باز زد؛ جبهه اصلاحات سه پاره شد.
چنین بود که سه طیف تکنوکرات، سنتی و پیشرو درون جبهه اصلاحات با سه نامزد متمایز به عرصه انتخابات ریاستجمهوری نهم آمدند؛ هاشمیرفسنجانی، مهدی کروبی و مصطفی معین.
بدون آنکه بخواهیم وارد مباحث انتخابات ریاستجمهوری نهم شویم؛ روشن است که هر سه طیف، به یک معنا از خاتمی (به مثابه شخص) عبور کرده بودند و باور داشتند تداوم اصلاحات با ادبیات و رفتارهایی از جنس خاتمی ممکن نیست.
به یاد داریم که در آن مقطع، تقریباً همه اصلاحطلبان ضمن آنکه برخوردی محترمانه با خاتمی داشتند؛ اما به صراحت یا کنایه میگفتند «وجهه فرهنگی» خاتمی برای پیشبرد اصلاحات کافی نیست و باید طرحی نو درانداخت.
اصلاحطلبان سنتی که از کروبی حمایت میکردند؛ مدعی بودند رفتارهای مبتنی بر ریش سفیدی و درعین حال ایستادگی (که کروبی نمونههای آن را در دوران ریاست بر مجلس ششم نشان داده بود)، میتواند جایگزین گفتمان و رفتارهای روشنفکرانه و فرهنگی خاتمی شود.
تکنوکراتهای اصلاحطلب با محوریت حزب کارگزاران و در قالب حمایت از نامزدی هاشمیرفسنجانی اعتقاد داشتند باید به گفتمان «اولویت توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی» و رییسجمهوری مقتدر چون سردار سازندگی بازگشت و از رویکردهای فرهنگی و حتی سیاسی خاتمی عبور کرد.
اصلاحطلبان پیشرو با محوریت جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب نیز که از نامزدی مصطفی معین حمایت میکردند؛ اعتقاد داشتند باید استراتژیهایی از قبیل «بازدارندگی فعال»، «ایستادگی فعال» و «دموکراسی خواهی مستمر» را پیش برد و در این جهت، به چهرههایی سیاسیتر و تشکیلاتیتر از خاتمی نیاز است.
«عبور از خاتمی» (به مثابه شخص) گرچه باعث چنددستگی و شکاف درون جبهه اصلاحات شد؛ اما واقعیت امر آن است که از آن گریزی نبود.
جبهه اصلاحات گرچه در سال ۱۳۸۴ چنددسته شد و در نهایت، شکست خورد؛ اما نمیشد انتظار داشت گزارههای متفاوت آنها برای «عبور از خاتمی» جز در قالب حمایت از نامزدی کاریزماتیک چون میرحسین موسوی به ائتلاف میرسید؛ گرچه آن ائتلاف هم در درازمدت، قابل تداوم نبود.
در این میان، نقطه اشتراک هر سه طیف در «عبور از خاتمی» (به مثابه شخص) بود؛ عبوری که برخلاف عبور دفتر تحکیم وحدت و برخی روشنفکران از خاتمی، صرفاً تاکتیکی بود و نه استراتژیک؛ و طبعاً معنای «عبور از اصلاحات» را هم نمیداد.
«عبور از خاتمی» (به مثابه شخص) به معنای به رسمیت شناختن تمایزها و تفاوتهای تحلیلی- معنایی از «اصلاحات» درون جبهه اصلاحات بود؛ اتفاقی که اگر با سازماندهی مناسب تشکیلاتی و پذیرش ساختار فراکسیونی- پارلمانی در جبهه اصلاحات همراه میشد، احتمالاً میتوانست از ظهور احمدینژاد و شکست اصلاحطلبان نیز جلوگیری کند.
آنچه امروز تحت عنوان «عبور از روحانی» قابل طرح است؛ از سوی افراد و جریانهایی که در قبال آن هشدار میدهند، دچار نوعی ابهام و «بازی با کلمات» است.
«عبور از روحانی» همان «عبور از خاتمی» (از منظر استراتژیک) که فعالان دانشجویی و برخی روشنفکران در ابتدای دهه هشتاد مطرح میکردند؛ نیست.
«عبور از روحانی» در رادیکالترین وجه خود، صرفاً عبور از شخص حسن روحانی و یا حداکثر شکستن ائتلاف اصلاحطلبان با اعتدالگرایان حامی روحانی و راستگرایان نزدیک به علی لاریجانی است.
«عبور از روحانی» به هیچ وجه، به معنای «عبور از اصلاحات» نیست؛ بلکه کاملاً برعکس، نقدی است از موضع اصلاحطلبانه خطاب به روحانی و حلقه پیرامونی آن که در دوگانه «راستگرایی/ اصلاحطلبی» به راست چرخیدهاند.
البته، راهبرد ایدهآل آن است که ائتلاف اصلاحطلبان با اعتدالگرایان و حتی راستگرایان نزدیک به لاریجانی، روزبه روز تقویت شود و جبههای قدرتمند در برابر راست اقتدارگرا شکل گیرد.
اما این گزاره ایدهآل به این شرط مقبول و قابل دفاع است که اعتدالگرایان و راست خردورز هم در مقام نظر و هم در مقام عمل، اصلاحطلبی را به مثابه «راهبرد حل مسائل ایران» پذیرفته باشند.
این درحالی است که به تدریج روشن میشود گرایش حسن روحانی و راستگرایانی از قبیل علی لاریجانی به اصلاحطلبان، صرفاً حرکتی تاکتیکی برای جلب و جذب پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان بوده است.
جریانهای پیرامونی روحانی و لاریجانی میکوشند با معرفی خود بعنوان «نیروی معتدل»، نیروهایی را که «تندروهای دو جناح» میخوانند؛ به حاشیه برانند و خود را بعنوان «تنها گزینه و انتخاب ممکن» به جامعه و حتی اصلاحطلبان بقبولانند.
برخلاف آنچه ادعا میشود؛ «عبور از روحانی» نه تنها به معنای «عبور از اصلاحات» نیست؛ بلکه اگر بخواهیم تعارف را کنار بگذاریم و صحنه سیاسی را از منظری کلان بنگریم، دقیقاً به معنای «دفاع از اصلاحات» است.
اصلاحطلبی اصیل جریانی است که در هر شرایط از «اصلاحطلبی به مثابه راهبرد» دفاع میکند؛ حال، زمانی ممکن است جریان «عبور از اصلاحات» در قالب راهبرد چپگرایانه دفتر تحکیم وحدت در ابتدای دهه هشتاد ظهور کند و گاه در قالب راهبرد راستگرایانه روحانی و لاریجانی در نیمه دهه نود.
از «اصلاحطلبی به مثابه راهبرد» بدون تنازل دفاع کنیم.
انتهای پیام