شنبه های شعر انصاف-3
سرویس فرهنگی انصاف نیوز شنبهها تعدادی شعر از شاعران جوان را با نقدی کوتاه منتشر میکند.
شما هم میتوانید از طریق email یا تلگرام و اینستاگرام آثار و عکس خود را برای انتشار بفرستید.
شعر اول
امیرعلی سعادتی
دشمنان روی دندهی چپ خود
خون دلها به خوردمان دادند
پنبه کردند هر چه ریسیدیم
دوستان کار دستمان دادند
دور تا دورِ من کمین کردند
سارقانی که شکل یارانند
در نهان فکر کشتنم هستند
روبهرو چهرههای خندانند
.
یک نفر مردِ راه میخواهم
تا ببیند مسیر روشن نیست
تا بفهمد که پشت من خالی ست
یک نفر مثلِ مرد با من نیست
حال من را کسی نمیفهمد
غیرِ مستی که پاسبان دیده
غیرِ آن کودکی که از دل باغ
یک سبد سیب کال دزدیده
در تن فصلِ فصلِ تقویمم
مطمئنم که درد میماند
من به فصلِ بهار مشکوکم
این زمستانِ سرد… میماند
ساعتی تختِ سینهی دیوار
تیکتاکی دوباره زجر آور
اوج فکرت صعود همهمهها
اوج فکرت سقوط یک باور
نیمهجان روی خاک افتادیم
خنجری تازه دست و پا کردند
شاعری در مسیرِ رفتن ماند
با همین شعرهای بی پیکر
در همین ایستگاهِ متروکه
هرچه شعر است با جنون خواندم
با همین کولهبار تنهایی
از قطاری که رفت جا ماندم
قرص هایی که هر ورق با من
تیغ و تخت و رگ و دوباره جنون
اشتیاقِ رگ و سرنگ هوا
غرقِ رویای مرگ… غرقه به خون
در کشاقوس «زندگی» تا «مرگ»
«راوی» «بوف کور» بودنها
«صادقانه» به «دایه» خندیدم
تا «هدایت» شوند «کودن» ها
.
از همان لحظهی هبوط از عرش
بار دنیا به دوشمان افتاد
ورطهی خون و زخم و بدبختی
قند دنیا به کاممان افتاد!
توی گوری پناه میگیرم
از صدای تگرگ میترسم
بس که از زندگی کتک خوردم
در سراشیبِ مرگ میترسم
.
بوی مستی گرفته قبرم را
حال بدمستیام افاقه نکرد
هیچکس هم به تلخی کامم
چند قاشق شکر اضافه نکرد
.
آرزوهای فصل کودکیام
بر نخیلاند و دست کوتاه است
پدرم خامِ گرگها شده است
یوسفش بیگناه در چاه است
ما نوشتیم و شعر راهی بود
از رهاییِ رنج مادرزاد
نطفه در نطفه بیت زاییدیم
پشت هم طفلِ مرده پس افتاد
.
از تمامیِ زخمها گفتیم
خونمان پای شعر امضا کرد
آخ دنیا مرا گرامی دار
من همانم که اعتراض نکرد
.
من در این ایستگاهِ متروکه
چشم دارم به رد پایی که…
نقد: امیرعلی سعادتی از شاعران جوان دههی هفتادی است؛ سعادتی با توجه به زمانی که در حوزهی شعر فعالیت میکند، توانسته تجربههای خوبی کسب کند که این امر نشاندهندهی استعداد این شاعر جوان و نویدبخش آیندهی خوب اوست. شعر بالا نمونهای از اشعار امیرعلی سعادتی است که امیدوارم در آیندهای نه چندان دور به زبان و جهان شعری خود دست یابد. اگرچه برخی ترکیبات در شعر بالا، نمیتوانند چرایی وجود خود را توجیه کنند و اگرچه برخی قوافی باید ویرایش شوند، اما باز مسیری که سعادتی در شاعری انتخاب کرده و طبع روانش، ما را امیدوار میکند که با شاعری جوان و نوپا اما با استعداد طرفیم.
شعر دوم
امیرحسین ناظری کنزق
من حبس ابد داشتم
و تخت سلول
منتظر خوابیدن با مرد دیگری بود
نقد: کنزق علاوه بر فعالیت در حوزهی تئاتر و نوشتن نمایشنامه، سالهاست شعر هم مینویسد. در شعرهایش بیشتر به دنبال کشف حالات نمایشی است و حتی در طرح کوتاه بالا، میتوان رگههایی از تئاتر را دید. طرح، به عنوان یک ایدهی اولیه، میتواند همانطور کوتاه و دستنخورده باقی بماند و برای بدل شدن به شعر، انتخاب را مخاطب بدهد و هم میتواند با پوشیدن فرمی مناسب، به شعری کامل بدل شود. طرح بالا در ایدهیابی توانسته موفق عمل کند و در صورت بسط پیدا کردن، میتواند سویههای اجتماعی، روانشناسی و حتی فلسفی گوناگونی را در خود جای دهد. در کل این طرح، طرح موفقی است و میتوان آن را تعمیم و ادامه داد.
شعر سوم
علی صفری
در حال احتضار،
شکستهایت را میشمارم،
چینهای صورتت،
همان نقوش درد…
همان سرود ملی دلتنگی…
نقد: علی صفری نیز از جمله شاعران جوانی است که در حال تجربه برای رسیدن به خویشتن در شعر است. شعر بالا را میتوان به عنوان طرحی کوتاه پذیرفت و البته تصویرسازیها و تشبیهها، ما را به یاد هایکوهای ژاپنی میاندازد. توجه بیشتر به زبان و ساختار شعر، میتواند صفری را در آینده به شاعری پخته و کامل تبدیل کند و جوهر استعداد نیز در کنار این سیر تکامل، قطعا از نقاط قوت صفری است.
نقدهای این هفته توسط سید عماد موسوی مرتضوی نوشتهشده است.
انتهای پیام