کرمانشاه؛ زن سیاهپوشی که صبورانه چشم به جاده دوخته!
پروین محمدی – انصاف نیوز: زلزله سالها پیش به شهر زده است؛ نقل کرمانشاه حادثهی بیست و یکم آبان نیست. از خانههایی که باقیمانده و روزگاری که مردم روایت میکنند، خیلی راحت میشود فهمید که زلزله، تنها یک زخم سر بازکرده است. توریستهای امدادی حس انساندوستی خود را ارضا کردند و رفتند! کرمانشاه از سرفصل خبرهای صدا و سیما خارج شده است که مدام میگوید: «امدادرسانی انجام شده و نیازی به کمکهای نقدی و غیرنقدی نیست.» بمبارانهای شیمیایی، جنگ و فقر پس از آن، دور از مرکز کشور بودن یا به قول محلیها بیتوجهیهای حکومتی به مردم حس غربت در وطن و جدا افتادگی از بقیه را داده است. چه کسی تا همین یک سال پیش میدانست، لابهلای کوههای زاگرس کولبری یک شغل است؟!
خبرنگار انصاف نیوز با حضور در مناطق زلزلهزده از درددلهای مردمی و صحبتهای امدادگران گزارش میدهد؛ یکی از امدادگرها به او میگوید: «وقتی بین مردم میریم، نمیدونیم کجای اینهمه مشکل رو دست بگیریم. زلزله انگار یه بهانه بود که همه رو بکشونه اینجا. حالا همه رفتن و مردم کرمانشاه موندند و عزای پیش و پس از زلزله!»
کاک مراد، دهیار یکی از روستاهای جوانرود است. تنها زندگی میکند. کنار جاده چادر زده و 24ساعته از گروههای امدادی مردمی استقبال میکند. چای و خرما میهد؛ میگفت: «خدا خیرتون بده. از بعد زلزله مردم حداقل فهمیدن حساب بقیه از حکومتیها جداست. به خدا ما آدمکش نیستیم. اینها همه شایعه است. همهی این سالها آمدند و رفتند. قول و قرار گذاشتند. به زبان کردی چهار تا جمله زندهباد گفتند و به بقیه القا کردند به اینجا رسیدگی شده و میشود. خودتان رفتید و دید از ازگلِه و سرپل ذهاب چیزی نمونده. اون وقت تلویزیون پشت سر هم میگه به همه امدادرسانی شده. دیگه نیازی به کمکهای مردمی نیست.» خرماها را بین مهمانانش میچرخاند و ادامه میدهد:«کدوم کانکس؟! یه سر برید سر پل ذهاب. همهی مردم شهر چادر زدند. خانهای نمونده که بخوان زندگی کنند. سازمانهای خصولتی چادرها رو با بالگرد بین مردم از بالا پرت میکنه پایین. چطوره است که مردم عادی میتونن با ماشین به روستاها برن، آنوقت اینها کمکها را پرتاب میکنند؟ این مردم مصیبت دیدهاند، چرا حرمتشان رو حفظ نمیکنن؟! ارتش هم که از منطقه رفته!»
سارانی از دانشجوهای امدادرسان میگوید:«اینجا همه میخواهند مدیریت بحران کنند، غیر از خود سازمان مدیریت بحران! رییس مدیریت بحران میگه غافلگیر شده؛ خب مگه مدیریت بحران برای روزهای غافلگیری نیست؟! از یه طرف دیگه مردم اعتمادشون بعد از زلزلهی بم و ورزقان به مراکز دولتی کم شده و همه کمکهاشون رو خودشون آوردن. جادهها روزهای اول شده بود، عین خیابونهای تهران. برای همین کمکها یا دیر رسید یا نرسید! هنوز بعد از سه هفته روستاهایی پیدا میشه که اطراف مرزند امدادرسانی اولیه نیاز دارند.» بغضش رو قورت میدهد، هر چند این بغض قورت دادنها اینجا دیگر طبیعی شده است.
تپههای لباسهای اهدایی کهنه که آتش زده شدند!
ادامه میدهد:«بعضی انگار خانهتکانی کردهاند. انرژی خیلی از امدادگرها پای تفکیک لباس و پتوهای اهدایی رفت. لباسهایی که فقط به درد مهمانیهای شبانهی بالا شهر تهران میخورد. اینجا حتی اگر سرما هم نبود، فرهنگ مردم اجازهی این پوششها را نمیداد. پتوهای کهنه، کثیف و پاره! این مردم از اسب افتادهاند از اصل که نیفتادند. یه سر به روستاها بزنید، تپههای لباسهای اهدایی کهنه که آتش زده شدند را میبینید.»
انگار که سالیان سال است کرمانشاه، زلزلهزده شده!
بمباران شیمیایی زمان جنگ موجب شیوع بالای سرطانهای مختلف در روستاهای مرزی شده است. در هر روستا براحتی میشود، نابینا، یک نوع از انواع سرطان، کمتوانی ذهنی و… را پیدا کرد. این یعنی شیوع بیماریهای خاص در روستاها به نسبت بالاست. فقر مالی در درمان، نبود امکانات، امدادرسانها را کلافه کرده است؛ انگار که سالیان سال است این جا زلزلهزده باشد.
مردم از سنت «خاک بر دهن» میگفتند. مردم عزادار طبق این رسم در بین عموم حاضر نمیشوند. نبود مدیریت در امدادرسانی یا به قولی هیاتی عمل کردن در امدادرسانی بهعلاوه ناآگاهی از فرهنگ و سنت بومی موجب شده عدهای از امداد دولتی و مردمی جا بمانند.
برف و باران دست به دست زلزله و پس لرزهایش دادهاند. کرمانشاه مانند زن سیاهپوشی شده که سالها عزادار است و ساکت و صبور همچنان چشم به جاده زده. «زلزله» تنها صدای شیون و بغض این سالها را بیرون ریخته تا دیده شود که شاید فهمیده شود!!
انتهای پیام