خدمت رسانی مرکز کاهش آسیب شوش به قیمت تعطیلی تمام شد!
وحید فراهانی – انصاف نیوز: گفتوگوی حاضر در نیمهی دوم اردیبهشت ماه امسال در زمان فعالیت مرکز گذری شوش زیر نظر دانشگاه شهید بهشتی به مدیریت دکتر شمس انجام شد که بخاطر حواشی پیرامون آن که در این گفتوگو به آن اشاره میشود، از نظارت دانشگاه خارج شد و با تلاشهای صورت گرفته، فعالیت مرکز بصورت خیریه ادامه یافت، اما سرانجام به دلایلی که معلوم نیست و البته پیگیری هم نشد، تعطیل شد!!
مراکز کاهش آسیب یا DROP IN CENTER به این دلیل راهاندازی شدند که در سالهای نه چندان دور در حدود 10تا 12 سال گذشته بشدت با سونامی انتقال ایدز و هپاتیت مواجه بودیم، بویژه در معتادان تزریقی به علت مصرف سرنگ مشترک! زمانی آمار انتقال ایدز و هپاتیت از طریق سرنگ مشترک به حدود 75 تا 80 درصد میرسید، در حالی که در کل دنیا، بیشترین روش انتقال ایدز و هپاتیت از طریق ترنس سکسوال((Transsexual یا جنسی هست، پس سیاستها به این سمت سوق پیدا کرد که یکسری مراکز بیایند و هم سرنگ، سوزن و هم کاندوم رایگان در اختیار این معتادان بگذارند که به نوعی اگر میخواهند مصرفکننده باشند،حداقل جلوی انتشار بیماریهای اینچنینی گرفته شود!
در ادامهی پیگیریها برای تهیهی گزارش از وضعیت شوش، به گفتوگو با مدیر مرکز دیآیسی منطقه نشستیم؛ گفتوگویی که تفصیلی شد، اما حساس و خواندنی!
انصاف نیوز: از آنچه در مراکز کاهش آسیب اتفاق میافتد، بفرمایید؟
دکتر شمس: بنده رییس هیأت مدیره شرکت «سروش توسعه سلامت» هستم، با سابقهی چندین سال کار در زمینهی اعتیاد و بویژه معتادان بیخانمان کارتون خواب که از یکم تیرماه سال 90 تا کنون در مرکز DIC شوش مسوولیت ارایهی خدمات کاهش آسیب به معتادان بیخانمان را بر عهده داشتیم.
با توجه به نداشتن شناخت و آگاهی عموم مردم از چنین مراکزی از یکسو و کمتر پرداختن و توجه به این مراکز از سوی رسانهها، وضعیت مرکز به چه شکل است؟
سند مبارزه با مواد مخدر، سند جامع، قابل قبول و مباهاتی بود که از سوی ستاد مبارزه با مواد مخدر تهیه شده بود! ستاد مبارزه با مواد مخدر که ریاست آن به عهده رییسجمهور هست و دبیری آن را وزارت کشور بر عهده دارد و تعدادی از ارگانها از جمله وزارت بهداشت، وزارت کشور، بهزیستی، قوه قضاییه و بسیاری ارگانها دیگر نیز در آن عضویت دارند، مسوولیت فرماندهی و مبارزه با مواد مخدر و درمان و سیاستهای کشوری در این باره را بر عهده دارد که اجرای آن به ضرورت محول میشود یا به وزارت بهداشت یا بهزیستی که در سند چشمانداز هم در واقع این مسأله مطرح شده است. مراکز کاهش آسیب به این دلیل توسعه پیدا کردند که در حال مواجهه با یک سونامی ایدز و هپاتیت بودیم آنهم به علت مصرف سرنگ مشترگ بین معتادان تزریقی! آمار انتقال ایدز و هپاتیت از طریق سرنگ مشترک به حدود 75 تا 80 درصد میرسید، در حالی که در کل دنیا، بیشترین روش انتقال ایدز و هپاتیت از طریق ترنس سکسوال((Transsexual یا جنسی گزارش میشود، بنابراین سیاستها به این سمت سوق پیدا کرد که یکسری مراکزی بیایند و هم سرنگ و سوزن و هم کاندوم رایگان در اختیار این معتادان بگذارند که به نوعی اگر میخواهند مصرفکننده باشند، حداقل جلوی انتشار بیماریهای اینچنینی گرفته میشود.
فلسفهی وجودی DIC ها به این شکل بود؛ ضمن این که به این سمت رفتند که معتادانی که کارتونخواب و متجاهر هستند وقتی که جذب این مراکز میشوند کمکم سوق پیدا کنند برای درمان دارویی و به این ترتیب مصوبات اخیر به این سمت رفت که از چند سال پیش در این DIC ها متادون با دوز پایین هم به این بیماران داده شود.
ما در DIC حداقل یک وعده غذای گرم در روز به کسانی که مراجعه میکنند، میدهیم، چایی میخورند، استحمام میکنند، لباس در حد بضاعت، سرنگ و سوزن رایگاه در اختیارشان گذاشته میشود که اگر تزریقی هستند از سرنگ مشترک استفاده نکنند. کاندوم داده میشود که اگر رابطه جنسی دارند حداقل جلوی بیماریهای مقاربتی گرفته شود. کلاسهای آموزشی برایشان برگزار میکنیم؛ برای نمونه «NA» میآید و برایشان توضیحاتی میدهد یا برایشان آموزش میدهیم که اگر میخواهند تزریق کنند نحوهی درست رگ گیری چطوری است و چه کار کنند.
بطورکلی خیلی از آموزشها در DIC به آنها داده میشود که بیشتر از گروههای همسانی که ترک کردهاند، برای آموزش کمک گرفته میشود؛ به عبارتی به آنها آموزش میدهیم که «اگر میخواهی اعتیادت را انجام دهی حداقل تزریقی نباشد، بیاید به سمت خوراکی و استنشاقی، اگر میخواهی بگذاری کنار، راههای کنار گذاشتن آن چه هست. اگر هم که میخواهی به این مسیر ادامه دهی، حداقل مواظب خودت و اطرافیانت باش، به جامعه صدمه نرسان»؛ این کار خلاصه کار DIC هست.
این افراد معتاد کارتونخواب به این دلیل مورد توجه قرار میگیرند که اعتیاد یک بیماری به شدت هزینهبری است. ببینید معتاد کم نداریم در کشور؛ میان کارمندان، میان افرادی که دستشان به دهانشان میرسد، اما شما نمودی از آنها پیدا نمیکنی. بطور حتم شنیدید که در فلان بزم، فلان میهمانی مثلا یک منقل تریاک هم هست، اما آن چیزی که ما به عنوان کارتونخواب میبینیم، قلهی کوه یخ اعتیاد هست، یعنی شما، یکی را میبینی پنج تای آن زیر آب است. فردی که معتاد میشود مصرف آن بصورت تفننی شروع میشود؛ برای نمونه یک نوبت در روز و بعد به مرور این یک نوبت کفافش را نمیدهد، میکند دو نوبت و بعد کمکم افزایش پیدا میکند میشود سه نوبت در روز و در نهایت اگر کسی کارمند باشد مرتب باید برود دستشویی یا برود جایی که این نیازش را مرتفع کند.
وقتی این اتفاق صورت گرفت، یعنی غیبت از کار صورت گرفته! اگر سیستمی خصوصی باشد که اخراج میکنند و اگر در سیستم دولتی باشد که ما یک قانون داریم که مصرف تفننی مواد هم میتواند حکمش اخراج باشد و در نهایت این فرد را از کار بیکار میکنند، میآید مینشیند در خانه. تا وقتی که در خانه وسیلهای برای فروش هست؛ فرشی، تلویزیونی برای فروش باشد، باز شما نمود بیرونی آن را پیدا نمیکنید که مثلا جلوی شما ظاهر ناخوشایندی داشته باشد. موضوع کارتونخوابها از جایی شروع میشود و به پرخاشگری آنها که دچار علائم محرومیت و خماری میشوند، میانجامد. مواد به دستش نمیرسد و در نهایت پولی هم ندارد که مواد بخرد و مصرف کند نتیجهاش میشود که با پرخاشگری در خانه، تلویزیون را میفروشد، خانه را میفروشد و در نهایت وقتی همه اینها تمام شد، میرود کف خیابان. دیگر هیچی برای از دست دادن ندارد. کسی که معتاد هست، وقتی زیر فشار قرار میگیرد از باب خماری، نه خانواده میشناسد و نه فرزند و نه آبرو! هیچ چیز را نمیشناسد، چون در آن لحظه آنقدر تحت فشار هست که فقط دنبال این هست که به آن مواد برسد و نتیجهاش این میشود که برای این که بتواند هزینههای مواد خود را در بیاورد، تبدیل به یک فروشنده خردهپا میشود، پادوی آن فروشندههای کلان میشود. یک گرم در روز مصرف اوست، 10 تا 11 گرم از فروشندگان مواد میگیرد، یک گرم آن را خودش مصرف میکند و 10گرم باقیمانده را به بقیه میفروشد. در واقع اعتیاد را بصورت «آبشاری» اشاعه میدهیم. هر یک نفر، 10 نفر را حداقل مبتلا میکند.
ببینید ما در یک بیماری مثل سل، یک بیماری مثل تب مالت هم این مسأله را داریم که یک بیمار مسلول اگر درمان نشود، در طول سال حداقل 15 تا 20 نفر را مبتلا میکند. یک فردی که مبتلا به تب مالت هست به همین ترتیب!
فرد معتاد را نمیتوانیم اعدام کنیم، بنابراین راه کار دیگری را باید در نظر بگیریم که به این میگویند راه کار کاهش آسیب! معتاد خمار وقتی میخواهد مواد مصرف کند باید پول داشته باشد برای این که پول داشته باشد، پادوی فردی که یک پله بالاتر از آن مواد توزیع میکند میشود، به همین دلیل است که کشور ما، در تهران، در تمام شهرها مدت زمان دسترسی به مواد مخدر 2 تا 3 دقیقه است و به این ترتیب آنقدر فروشنده خرد داریم که شما از در خانه بیرون میآیی، 2 تا 3 دقیقه بعد میتوانی مواد بخری، پس فلسفه مرکز را فهمیدیم.
برای مراکز کاهش آسیب، ستاد مبارزه با مواد مخدر و وزارت بهداشت و درمان و ارگانهای حمایتی بودجهای را تصویب کردند. روز اولی که من آمدم و خواستم وارد بحث کاهش آسیب شوم فکر میکردم سالانه مثلا 40 تا 50 میلیون تومان یک پول قلمبهای به ما میدهند و ما هم یک کارای میخواهیم کنیم که تهش پولی ته جیبمان بماند، اما وقتی وارد داستان کارتون خوابها و بیخانمانها شدم….
شما قرارداد کاهش آسیب را نگاه کنید: حداکثر به یکصد نفر در محدوده DIC و 50 نفر در خارج از محدوده DIC در نظر گرفته میشود که به آنان خدمات تحویل رایگان سرنگ و سوزن و حداکثر به یکصد نفر و خدمات دریافت داروی متادون ارایه میشود؛ من موقعی که رفتم آنجا و کار را شروع کردم، اویل متادون نداشتیم!
آیا متادون و سرنگ و سوزنی که به شما طبق سهمیه میدهند جدای از آن بودجه سالانه است یا نه در بودجه تعریف میشود؟
پولی به من میدهند باید من یک بخش از آن را خرج دستمزد کنم، یک بخشی را خرج اجاره کنم، یک بخشی از آن را خرج خرید لوازم و تهیه غذا کنم.
پس سهمیه جدای از بودجه نیست؟
نه! همه چیز داخل همان بودجه است. منتها قرار بوده که این بودجه را دو ماه به دو ماه به ما بدهند، یعنی ما به مدت دو ماه ذخیره داشته باشیم، خودمان بخریم، تهیه کنیم و بعد پول را به من بدهند، اما اینطور نیست؛ اتفاقی که رفتار غیرمسوولانه «یک نفر» در دانشگاه هست!
یک وقت هست دولت بودجه را به دانشگاه تحویل نمیدهد، بحث دیگری است. یک وقت هست برج 4، بودجه را ستاد مبارزه با مواد مخدر، وزارت بهداشت واریز میکند به بودجه دانشگاه، اما این «آقایی» که مسوول پیگیری و زنده کردن بودجه و واگذاری آن به حساب DIC ها هستند تا برج 12 تحویل نمیدهد.
ما زمانی که کار را در شوش شروع کردیم به ما متادون نمیدادند. تعهد من این بود که روزی 60 غذا تهیه کنم به اضافه این که به یکصد نفر را داخل مرکز، 50 نفر را بیرون از مرکز، خدمات کاهش آسیب ارایه دهم. وقتی وارد شدم دیدم که حجم فاجعه خیلی خیلی بالاست. از این نظر که میگویم، یعنی به هر بیماری در طول روز یک سرنگ بهشان میدادیم. 150 تا سرنگ در روز توزیع میکردیم، تقریبا میشود 4500 تا در ماه که انتظار میرود شما سرنگ و سوزن توزیع کنید.
پس شما روزانه به هر نفر یک سرنگ و سوزن تحویل میدهید؟
یک سرنگ با یک سوزن اضافه میدهیم.
ما دیدیم آمار مصرف سرنگ و وسوزن ما در طول ماه بالای 16هزار میرود. حالا حساب کنید که در یک روز چقدر میشود؟! وقتی پیگیری کردیم که متادون بگیریم از برج 4 که ما شروع کردیم برای 5 ماه به ما متادون دادند. از همان اول من حدود 300 نفر را به سمت مصرف داروی متادون بردم، درمان با متادون! نهایت مصرفکنندگان سرنگ و سوزن ما از 16هزار رسید به سه هزار در ماه، یعنی 300 تا 350 نفر ضربدر 30 روز، میشود حدود 10هزار عدد! ما یک دفعه سرنگ کمتر مصرف کردیم، آمار ما به میزان 10هزار عدد پایین آمد.
من کانادا هم بودم، سیستم کاهش آسیب آنجا را دیدم. چنین اتفاقی اگر در هر کشوری بیفتد، مسوول آن سیستم را حداقل با تبر بر کمرش نمیزنند که تو چه کار کردی! میگویند دستت درد نکند که کاری کردی که این همه مصرفکننده سرنگ و سوزن و تزریقی را تبدیل کردی به مصرف دارو، تبدیل شده به خوراکی و یا استنشاقی!
از اواسط سال 1391، «آقای مسوول» واحد بهداشت روان معاونت بهداشتی به من فشار میآورد که شما تعداد مریضهایتان خیلی بالاتر از 100 نفر هست، باید اینها را کم کنید. ما کلی مکاتبه کردیم که این تعداد را کم میکنیم؛ چشم! اما کجا بفرستیم؟! یک مرکزی معرفی کنید که آنها را آنجا بفرستم، نمیشود که بگویید اینها را قطع درمان کن. اگر قطع درمان کنم اینها بریزند در خیابان فاجعه بوجود میآید.
مریضی که پیش من میآید به زحمت 500 تا 1000 تومان پول دارد، بدهد، من بفرستمش بخش خصوصی باید روزی حداقل 4 هزار تومان پول دارو بدهد؛ آن مریض هم ندارد، چون پیش ما هم بیاید حدود 30 تا 35 هزار تومان ماهانه باید بدهد برای مصرف یک ماه که آن هم ندارد، بدهد و اگر بروند بخش خصوصی حداقل باید 120 هزار تومان ماهانه بدهند که هزینهاش 4 برابر میشود.
بیشترین مکاتبات را فکر کنم در تاریخ این مملکت، اگر یک مرکز درمانی راجع به رسیدگی وضعیت بیمارانش با دانشگاه داشته بطور حتم «سروش توسعه سلامت» بوده است.
من هرچقدر هم که مکاتبه کردم، بیپاسخ ماند. میگفتم شما الان رییس من: آقای دکتر تعداد مریضهایتان 300 تا 400 نفر است که اینها را چهره به چهره شمردهاند، گزارش شمارش چهره به چهرهاش هست، حدود 380 تا 420 نفر، آمدند طی فواصل مختلف 3 تا 6 ماهه کارشناسان شمردند! میگویند آمار بیمارانتان زیاد است؛ سوال من این است که این بیمار باید روزانه دارو بگیرد، کجا بفرستم دارو بگیرد؟ میگوید بفرست مراکز اطراف، من میگویم میفرستم مراکز اطراف. بیماران میروند آنجا هزینهای که از آنها دریافت میکنند آنقدر گران هست که قادر به پرداخت نیستند و دوباره بازمیگردند سراغ من. چاقو زیر گلوی من میگذارند که آقای دکتر به ما دارو میدهی یا چاقو را فروکنیم!
شما وقتی به لحاظ قانونی پیمانکاری را تعیین میکنید که به نیابت از شما خدماتی به یک عده ارایه دهد، اجازه ندارید آن خدمات را قطع بکنید، مگر این که پیشبینی جایگزین کرده باشید، به لحاظ سیستم اداری!
الان طرف حساب شما دانشگاه شهید بهشتی است یا معاونت بهداشتی؟
طرف حساب ما «معاونت بهداشتی دانشگاه شهید بهشتی» است؛ منتها این «آقا» نمایندهی تامالاختیار دانشگاه شهید بهشتی هستند؛ خودش سیاستگذاری میکند، تصمیمگیری میکند و …
یکسری کارها هست که قرار نیست به تنهایی تصمیمگیری شود. ستاد مبارزه با مواد مخدر، یک شورا است که حتی هیأت علمی دانشگاهها هم در آن حضور دارند. آنها یک تصمیم میگیرند، ابلاغ میکنند برای اجرا. آن کسی که «مجری» است نمیتواند خودش قانون بگذارد، اما ما از طرف این «آقا» قانون جدید میبینیم. رأسا تصمیم میگیرد قطع سهمیه میکند. هیچکسی هم جلودارش نیست.
سلسله مراتب اداری
من زیر نظر مرکز بهداشت شرق مشغول کار هستم. قرارداد من با مرکز بهداشت شرق هست. مرکز بهداشت شرق یکی از نهادهای تابع معاونت بهداشتی دانشگاه شهید بهشتی است. من نامه میدهم به مرکز بهداشت شرق که مرکز بهداشت شرق مثلا خواهشمند است برای سهمیهی داروی من معرفی نامه بدهید. مرکز بهداشت نامه میدهد به معاونت بهداشتی، معاونت بهداشتی تنفیذ میکند و به معاونت درمان میفرستد. معاونت درمان تنفیذ میکند و نامه را به معاونت غذا و دارو دانشگاه که بعد من بروم آنجا دارو تحویل بگیرم. وقتی مرکز بهداشت شرق نامه را میدهد معاونت بهداشتی، اگر معاونت بهداشتی تنفیذ و تایید نکند، معاونت درمان به طریق اولی نمیتواند به من سهمیه بدهد تا نامهی معاونت درمان نباشد، معاونت غذا و دارو نمیتواند به من دارو دهد. متوجه سلسه مراتب شدید!؟
در واقع این زنجیرهی سلسله مراتب قطع میشود؟
در واقع وقتی یک نفر این زنجیره را قطع میکند، بقیه میگویند ما کاری نداریم، معرفینامهات را بیاور تا دارو تحولیت دهیم. سهمیهات را بدهیم. معاونت غذا و دارو میگوید شما معرفینامه معاونت درمان را بدهید که دارو بدهم. وقتی که این زنجیره را قطع میکند باید پاسخگوی این 300 تا 400 بیماری باشد که سرگردان میشوند. بخاطره همین هست که میگویم من با دانشگاه مشکلی ندارم، دانشگاه کارش را انجام میدهد و تنها «یک نفر» هست که کارش را انجام نمیدهد.
من برای این که سهمیه متادون دریافت کنم، باید با مرکز بهداشت شرق قرارداد داشته باشم، یعنی بنویسم ریاست محترم مرکز بهداشت شرق به استناد قرارداد شماره فلان خواهشمند است دستور دهید برای سهمیهی متادون ماه مثلا اردیبهشت من، اقدامات لازم انجام شود. ایشان(ریاست مرکز بهداشت شرق) نامه میزند به معاونت بهداشتی، آن «آقا» باید نامه را تنفیذ کند بدهد به معاونت درمان، معاونت درمان بدهد به معاونت غذا و دارو که من دارو را تحویل بگیرم، اما الان بهانهای که این «آقا» آوردند، این است که من قرارداد نداشتم….
اولا دانشگاه موظف بوده قبل از اتمام قرارداد من در 1395/12/30 فکری برای بیماران کند. نمیشود 400 تا500 بیمار را بدون درمان رها کنیم. «شما» میتوانید؟ پس مسوول باش! با این شرایط میتوانید بگویید بروند به امان خدا، در مرکز را ببندم؟ فاجعه اتفاق میافتد!
به همین دلیل وزارت بهداشت به تمامی واحدهای تابعه ابلاغ کرد که در ایام تعطیلات، مرکز دایر باشد. اینهایی که میگویم نامههایش هست. به من بطور شفاهی گفتند که آقای دکتر شما ارایهی خدمات را ادامه بده تا بعد از عید یک تصمیمی میگیریم. من تا بیست و نهم فروردین 1396 بصورت رسمی خدمات ارایه دادم. دارو بهم تحویل داده بدهند. اینها باید قبل از 29 فروردین یک فکری برای جایگزینی من میکردند، نه این که بصورت غیرمترقبه نامهی دارویی من به معاونت درمان ارجاع داده نمیشود که به من سهیه اختصاص یابد.
وضعیت کنونی مرکز به چه شکلی است؟ بودجه را شما کامل دریافت کردید؟
اینها پارسال برخلاف عرف معمول، مناقصهای که برگزار کردند – مناقصهها باید یک ساله باشد – این «آقا» مجوز 9 ماهه به مرکز بهداشت شرق داد. قرارداد من با مرکز بهداشت شرق شد از 1395/1/1 تا 1395/9/30 به مبلغ 80میلیون تومان که کمتر از سقفی که الباقی دانشگاهها دارند، میگیرند. الباقی دانشگاهها زیر 120 نمیگیرند. در دانشگاه شهید بهشتی همه در همین حدود بودند، اما تفاوت در اینجاست که مرکز DIC شوش، 3 تا 4 برابر سایر مراکز مریض داشت.
برای 9 ماه، 80میلیون تومان از برج 7 مکاتبه کردیم که ما چه کار کنیم، برج 9، قرارداد ما تمام شود، تکلیف چیست؟ نهایت بهمنماه به ما گفتند یک قرارداد متمم 3 ماههای تهیه کنید در واقع بدون این که افزایش قرارداد بدهیم، همان مهلت را یکسال کردیم، یعنی قاعدهاش این بود که 80 میلیون برای سه فصل بود، برای یک فصل دیگر باید حدود 20 میلیون تومان به آن اضافه میشد که بشود یکصد میلیون. من برای این که مشکلی برای ارایه خدمات به مریض پیش نیاید به مرکز بهداشت شرق گفتم، من پول اضافه نمیخواهم. همان قرارداد را تعمیم بدهید به یکسال، قرارداد را یکساله ببندید که فرصت داشته باشیم، بعد تعیین تکلیف کنیم.
معاونت بهداشتی از برج 9 تا 12 پارسال فرصت داشت برای مناقصه اقدام کند، اما نکرد. از اول فروردین نه، از 15 فروردین تا 29 فروردین فرصت داشت برای استعلام بها و مناقصه اقدام کند که نکرد. میتوانست برای مثلا یک ماه به ما بگوید خدمات ارایه دهید تا یک پیمانکار پیدا کنیم، اما نکرد. تمام اینها تخلفات اداری است. من برای این که کارمند برای مرکز استخدام کنم نیاز به این دارم که به مرکز بهداشت شرق بگویم که به استناد قرارداد شماره فلان، آقای فلانی را به عنوان یکی از پرسنل مرکز معرفی میکنم به شما که اقدامات لازم را انجام دهید.
وقتی آن قرارداد نیست، یعنی در عمل، من خودم هیچکارهام و قراردادی ندارم، آقای ایکس را چطور معرفی کنم؛ به عنوان کارمند؟ بگویم به استناد چه چیزی، من ایشان را معرفی کنم از نظر قانونی؟
اینها 15 یا 16 فروردین رفتند بازدید. من نه قراردادی داشتم نه میتوانستم کسی را به آنها معرفی کنم. منتها به دانشگاه اعلام کردم که من از این تاریخ مرخصی میروم و به جای من دکتر فلانی هستند؛ من از یکی از پزشکان خواستم که در نبودم، مسوولیت کار را بر عهده بگیرد که آنجا بالای سر مریضها باشد. ایشان سابقه کار در DIC را نداشت، آنقدر که به او فشار آمد که به من زنگ زد که من دیگر آنجا نمیروم. پیگیری کردم کس دیگری این کار را قبول کند. از یکی همکاران خواهش کردم مطبش را در آن شیفت تعطیل کند و به سراغ مریضها در DIC برود، یعنی وقتی آنها وارد مرکز بهداشت شدند، پزشک حضور داشته، اما چون من قرادادم تمام شده نمیتوانستم مسوول فنی معرفی کنم.
طبق قرارداد DIC من باید روزی 60 پرس غذا بدهم، به یکصد نفر در زمینهی کاهش آسیب خدمات ارایه دهم، به یکصد نفر در زمینهی MMT خدمات ارایه دهم.
مگر مراکز MMT جدا نیستند؟
به عبارتی به یکصد نفر داروی متادون بدهم، یعنی به 200 تا 250 نفر خدمات ارایه دهم و دانشگاه یا همین «آقا»، هر دو ماه یکبار باید مبلغ قرارداد مرا واریز کنند؛ به عبارتی اگر من در ارایه خدمات قصور کنم دانشگاه اجازه دارد من را لغو قرارداد کند یا نه؟
ببینید بنده به شما میگویم ماهی یکصد هزار تومان به شما حقوق میدهم. دو ماه میگذرد سه ماه میگذرد، 5ماه میگذرد و من به شما حقوق نمیدهم. نمیتوانی بگویی من هم تا وقتی حقوق ندهید اقداماتم را معلق میکنم.
من روزی 250 تا300 غذای گرم به بیماران میدهم. بعضی روزها به آنها گوشت میدهم با وجود این که جزو قرارداد من نیست. به 450 نفر ارایه خدمات متادون میدهم. به 200 نفر خدمات کاهش آسیب ارایه میدهم. سرنگ و سوزن و… که میشود چندنفر؟ 650 نفر که از این تعداد به300 نفر آنها غذا هم میدهم.
شما هر اشکالی که از من میگیرید قبول، اما نباید در گزارش بنویسید که این پیمانکار در این منطقه فراتر از سقف تعهداش عمل میکند، در حالی که یک سال هست به این او پول داده نشده، غذای مریض که قطع نشده هیچ، 4برابر آنچیزی که تعیین شده، غذا داده شده است. اگر در گزارشهای این «آقا» یکبار چنین چیزی را دیدید، من اسمم را عوض میکنم.
این گزارشها قابل دسترس هست؟
بله! در مرکز بهداشت شرق گزارشات بازدید از DIC شوش هست و معاونت بهداشتی هم دارد. مسألهی دیگر این که وقتی شما قراردادی با یک سیستم دولتی میبندید، بخشی را ماهانه، دو ماه یکبار یا فصلی به شما تحویل میدهند و یک سپرده حسن انجام کار نگه میدارند. سپرده حسن انجام کار، یعنی بازرس مربوطه کنترل میکند و اگر شما کارتان را درست انجام داده باشید، حسن انجام کار را کامل میگیرید! مثلا قرارداد شما 40 میلیون تومان است، 15درصد آن یعنی شش میلیون تومان آن میشود حسن انجام کار. اگر آن بازرس مربوطه حسن انجام کار را تایید کند، مبلغ 4 یا 6 میلیون را هم به شما میدهند که یعنی از کار شما راضی بودند. من در تمام این سنوات یعنی از 1390/4/1 تا اردبیهشت 1396 که مشغول کار هستم -البته امسال را نمیدانم، چون نگفتند داستان از چه قرار است – بدون استثنا، حسن انجام کارم را گرفتم. مفهومش چیست؟! این یعنی پولی که قرار بوده نگه دارند به عنوان گرو که اگر کارم را خوب انجام ندادم، آن را به من ندهند، تمام و کمال به من تحویل دادند!
در مناقصهای که برگزار کردند، در مناقصهی اول، در نامهای که شرایط مناقصه اعلام شد، هیچ جایی از آن نیست که جزو شرایط مناقصه این باشد که اگر شرکتی یا فردی با دانشگاه در محدوده شرق یا شمال (استان تهران) قرار داشته باشد، در اولویت باشد برای عقد قرارداد، من که نامهی انصراف را دادم، چنین نامهای به مرکز بهداشت شرق فرستادند که شمول آن فقط به دو نفر میرسد، در حالی که 14نفر شرکت کننده بود.
وقتی شرایط مناقصه را به همه اعلام کردند، هیچ کجای آن ننوشته بودند که اگر کسی در حال حاضر با معاونت بهداشتی شهید بهشتی یا با مرکز بهداشت شرق یا شمال به عنوان واحدهای تابع، طرف قرارداد هست، در اولویت قرار دارد، یا فقط با آنها میشود قرارداد بست. شرایط عمومی بود و همه میتوانستند شرکت کنند. الان که من انصرافم را اعلام کردم یک نامه این «آقا» داده که رییسِ مرکز بهداشت شرق فقط با کسانی قرارداد ببندید که سابقهی کار با دانشگاه را دارند که میشود دو نفر از 14نفر!
آن دو نفر کی هستند؟ خودتان تحقیق کنید، به نتایجی میرسید.
شرایط فعلی مرکز DIC شوش به چه صورت هست؟
از 29 فروردین سهمیه متادون من تمام شد که معاونت بهداشتی ما را برای گرفتن سهمیه معرفی نکرد. من مجبور شدم با معاونت درمان وارد مذاکره بشوم که به معاونت درمان گفتیم آنها (معاونت بهداشتی) کارشان را انجام نمیدهند. 300 تا 400 مریض سرگردان هستند، تکلیف درمان آنها معلوم نیست. «او» نمیفهمد سهمیهی داروی آنها را قطع کرده، اما درمانشان که به عهده شماست. در نهایت آنها لطف کردند، بزرگی کردند اندازه دو هفته دارو در اختیار ما گذاشتند که در این دو هفته معاونت بهداشتی تصمیم بگیرد چه کارکند. داروی ما روز سیزدهم اردیبهشت تمام شد معاونت بهداشتی یک کلینیک، یک مرکزی را به عنوان یک جایگزین که اینها بروند آنجا دارو بگیرند را معرفی کرد به معاونت درمان.
همان که در خیابان ارج است؟
بله! ما سیزدهم اعلام کردیم دارویمان تمام میشود، اما مرکز خیابان ارج از نوزدهم شروع به کار کرد، در حالی که سهمیهی داروییش را از قبل گرفته بود؛ البته من تا پانزدهم برای بیمارها دارو تهیه کردم!
الان مرکز در شرف بسته شدن هست یا قرار است بعد از انصراف شما، کسی جایگزین شود؟
عملا که مرکز بسته است، چون خیلی از مریضهای مرکز برگشتند به سمت مصرف.450 نفر فقط 60-70 نفرشان رفتند دارو گرفتند (از مرکز واقع در خیابان ارج)، اما بقیه کجا رفتند؟ من نمیدانم کجا رفتند، شما اگر پیدا کردید به من هم بگویید!!
این فاجعه در هر کشوری اتفاق میافتاد طرف را با عنوان تخلف اداری که چه عرض کنم، با عنوان جرم و جنایت دادگاهی میکردند، اما در مملکت ما آب از آب تکان نمیخورد، چون اهمیتی برایشان ندارد و به همین دلیل هست که من انصراف دادم!
حدود سه سال پیش بخاطر دارید یک نفر در نظامآباد قمه کشید روی مردم؟ میدانید داستانش چه بود؟ طرف معتاد بود، رفته بود دو تا سه مرکز گفته بود به من دارو بدهید-این که میگویم دارو خلق را پایدار میکند که طرف حداقل دیگر پرخاشگر نمیشود- دارو بهش نداده بودند، گفته بودند: باید پول بدهی او هم پول نداشته. قمه کشید بود افتاده بود به بخت مردم؛ اگر در شوش حداقل من کاری نمیکردم که دچار مشکل نشوند، فاجعه خیلی بیشتری اتفاق میافتاد.
اعتراضات معتادان جلوی دانشگاه بعد از این اتفاق است؟
نه! اتفاق برای پارسال است. پارسال در 1394/1/31 هم این «آقا»، سهمیهی ما را قطع کرد. یک ماه، دو ماه خودم تعیین تکلیف کردم، پیگیری کردم که به بیماران دارو برسد تا ما کارهای قانونی را انجام دهیم که از برج 4 و 5 مجبور شدند دوباره برقرار کنند.
از سال 1391، این «آقا» دنبال این بوده که جلوی فعالیتهای «مرکز سروش توسعه سلامت» را بگیرد. شما یک بررسی کنید DICهایی که زیر نظر دانشگاه بهشتی بوده، چهار مرکز است. سه مرکز به تعطیلی کشیده شده بود طی یک مدت. تنها مرکزی که در کل کشور معروف بود به این که شلوغ هست و تعداد بیمارانش بالاست، مرکز شوش بوده؛ آنهم بخاطره این که من اجازه ندادم «ایشان» بیایند اعمال نظر کنند، آنجا من کار خودم را انجام دادم. اگر قرار بود طبق سیاستهای این «آقا» پیش برویم، الان خیلی از معتادهای متجاهر در محلهها بودند. الان میتوانید بروید مرکز DIC شوش پاکدشت را ببینید- شما مرکز DIC شوش رفتید و شلوغی آنجا را دیدید- بروید مرکز DIC ورامین. بروید مرکز DIC بومهن. اینهایی که میگویم زیر نظر دانشگاه شهید بهشتی است. ببینید از صبح تا ظهر آنجا بایستید 10 نفر مراجعه میکنند یا نمیکنند، بعد بودجهای که به آنها میدهند از بودجهی ما بیشتر است.
در مورد من میگویند باید مناقصه برگزار بشود، اما در مورد آنها میشود استعلام بها! یعنی بروی از سه جا، نامه بگیری و بیاوری. حالا مناقصهای که در مورد آنها برگزار میشود چه هست؟ مثلا به آنها میگویند قیمتها را بدهید، بعد به یک فرد خاص گِرا میدهند که مثلا تو قیمت را 85 میلیون تومان پیشنهاد کن. بعد از آن میروند مصوبه میگیرند که قیمتهای زیر 82میلیون تومان کارشناسی نیست؛ یعنی چی؟!
داستان کاهش آسیب متاسفانه در مملکت ما یک دریای خیلی بزرگ است. با حضور اینجور افراد در رأس کار در واقع تیشه به ریشهی خدمات کاهش آسیب زده میشود، بخاطره این که شما در منطقه تحت پوشش دانشگاه حداقل خاک سفید را داری، حداقل شوش را داری که مجموعا 5 تا 6 هزار معتاد متجاهر علنی مواد مصرف میکنند، باید حواستان باشد که از افرادی استفاده کنی که کنندهی این کار باشند؛ بلد باشند با معتادان برخورد کنند. برای نمونه؛ شهرداری 20روز جلوی ورود مریضهای من به مرکز را گرفت، از دماغ یک نفر خون نیامد. فکر میکنید به خاطر مدیریت آن «آقا» بود؟ اصلا دانشگاه خبردار نشد. من رفتم پیگیری و مشکل را حل کردم؛ هر چند در نهایت خودشان را قهرمان جلوه دادند!
معتقدم افرادی که شایستگی ندارند به مناصبی گمارده شدند که دودش در چشم خیلیها میرود. این که مرکز شوش آن وضعیت فلاکتبار را دارد، ریشه در نوع سیاستگذاری نهادی دارد که مسوول رسیدگی به این مسأله است و سیاستگذاری این وابسته به یک نفر است، وگرنه یک مرکز DIC هست مربوط به دانشگاه تهران در محدودهی ترمینال جنوب؛ چندسال سابقهی فعالیت دارد. 2 تا 3 ماه پیش آمار مریضهای دریافت کننده متادون رسید به یکصد نفر. معاونت بهداشتی دانشگاه از مسوولان وزارتی دعوت کرد برای عرض خسته نباشی به مرکز بروند. میخواهم بگویم اهمیت کار در اینجا مشخص میشود. من به 400 تا 500 نفر خدمات ارایه میدادم تیشه زدند به ریشهی آن DIC، یعنی یک نفر به من تشویق نامه نداد. از طرف شهرداری منطقه 13، مورد تشویق قرار گرفتم. دو تقدیرنامه به من دادند در جهت بهبود وضعیت منطقه. ما در منطقه 12 هستیم نه 13، چون یک بخشی از معتادها، مریضهایمان را که در آنجا هستند، پوشش میدهیم از ما تشکر کردند.
در واقع مرکز الان تعطیل هست؟ کسی آنجا نیست؟
من در مرکز فقط به بیماران غذا میدهم و سرنگ و سوزن؛ کار دیگری نمیکنم.
مرکز شوش ماهی 7 هزار دلار هزینهاش هست. 250 تا300 پرس غذا میدهیم. هر غذا 200تومان نمیارزد؟ روزی 500هزار تومان فقط غذا است. حداقل 20 روز در ماه غذا میدهیم، میشود 10 میلیون تومان در ماه پول غذا. 2.5 تا 3 میلیون تومان اجاره هست؛ تا اینجا شد: 13 میلیون تومان! شش پرسنل در آنجا کار میکنند که هرکدام با بیمه حداقل ماهی یک میلیون تومان میشود. این که میگویم 7هزار دلار الکی نیست. تازه بماند سرنگ و سوزن و … که ما خریداری میکنیم.
نسبت به این 7 هزار دلار دریافت شما چقدر هست؟
درآمد سالانه من در سال 1395 اگر بدهند، 80میلیون تومان میشود، منظور مبلغ بودجه دریافتی هست! سال قبل از آن یعنی 1394، 60 میلیون تومان بود. فکر میکنید با 60 میلیون تومان میشود این مریضها را اداره کرد؟! مسلما نمیشود! با فرض این که 450 بیمار داشته باشیم، 70 تا 80 نفر آنها رایگان هستند؛ حتی اگر بگوییم 400 بیمار داریم که اینها روزی یکهزار تومان به ما بدهند، ماهی 12میلیون تومان حداکثر از قِبّل مریضها به ما میرسد. حداکثر 12 میلیون تومان! تازه خیلیها میآیند یکهزار تومان که هیچ، 200 تومان هم ندارند، بدهند.
سال گذشته، 1395/1/1 قرارداد من بوده، اولین پرداختی آنها به من 1395/12/12 بود، یعنی یک سال به من پول ندادند.
یعنی مبلغ 80 میلیون که گفتید بابت یکسال قرارداد شما در سال 1395 بوده را آخر سال به شما تحویل دادند؟
قسط اولش را دادند! تقریبا 50 درصد آن مانده! در این پولی که به من میدهند حدقل 17درصد آن بیمه و مالیات میشود، یعنی از این 80 میلیون تومانی که قرار است به من بدهند 16 میلیون آن این گونه کسر میشود.
منظورم این هست وقتی به من نوعی که در مرکز DIC هستم، فشار میآورند که اگر پشتوانهی من خیرین نباشند، اینجا که 200 غذا بدهم، 20 غذا میدهم، چون پول ندارم. یک سال به شما پول ندهند چطوری میخواهی پرسنل را تامین کنی یا غذای مریضها را تامین کنی؟ این جای سوال است…
فیلم کوتاهی که لینک آن در ذیل آمده، گفتوگو با یکی از معتادان دریافت کنندگان خدمات از مرکز گذری کاهش آسیب شوش است که در در زمان فعالیت این مرکز زیر نظر دانشگاه علومپزشکی شهیدبهشتی تهیه شده است:
انتهای پیام