خرید تور نوروزی

«این دولت را به جای اعتدالی، باید دولت خنثی نامید»

یک فعال سیاسی ‌اصلاح‌طلب معتقد است: «در مبارزات انتخابی 96 آقای روحانی سخن از مبارزه با اقتصاد زیرزمینی و ممانعت از دست اندازی های دولت با تفنگ کرد ولی عملا تا کنون بیلان روشنی از شفافیت سازی آن نداده است؛ نام این دولت را به جای اعتدالی، باید دولت خنثی نامید.»

جماران در مقدمه گفتگو با ابراهیم اصغرزاده نوشت: روزهای 62سالگی اش را طی می کند، در پشت کلامش بنیان نظری محکمی است که  ابراهیم اصغرزاده را از جوان پر شور روزهای تسخیر سفارت جدا می کند. روزهایی که دانشجویان پیرو خط امام از دولت موقت عبور کرده و برای  دومین بار در تاریخ معاصر ایران دانشگاه را به مرکز تحولات بنیادین تبدیل کردند. هرچند این روزها  دفتر تحکیم وحدت در دانشگاه ها تغییر ماهیت داده اما واقعیت آن است که اقدامات ریز و درشت چهره هایی چون اصغرزاده بود که به «تحکیم وحدت» اعتبار بخشید و آن را به عنوانی برای فعال دانشجویی بودن بدل ساخت. برای ما که نسل سوم انقلابیم و تنها خاطره مان از تحکیم به 18 تیر 78 و شعارهای اعتراضی دانشجویانی که سال های آخر دولت اصلاحات تیتر یک روزنامه های می شد، خلاصه می شود.

 با این حال، بازخوانی آنچه بر پیکره جنبش دانشجویی رفته است؛ از آن روزهایی که قندچی،شریعت رضوی و بزرگ نیا شهید این راه شدند و روزهایی که انقلاب رقم خورد تا امروز که 16آذر به بهانه ای برای تبریک و شادی برای عده ای و حسرت خوردن برای گروهی دیگر تبدیل شده است، ضرورتی است که بهانه گفت و گوی ما با یکی از تاثیرگذارترین چهره های جنبش دانشجویی ایران در سال های پس از انقلاب شد.

مشروح این گفت و گو در ادامه می آید:

آقای مهندس وضعیت  نسبتا آرام و رو به افول امروز جنبش دانشجویی را چگونه ارزیابی می کنید؟

وضعیت دانشگاه های ما تراژیک و دردآور شده است. فلسفه دانشگاه زیر سوال رقته است. دانشگاه شده است شبیه فیل در نمایشنامه شهر قصه اثر بیژن مفید. هرکس یک نسخه برایش می پیچد. بعضی می خواهند آنرا شخم بزنند. برخی آنرا مثل بنگاه اقتصادی می بینند. برخی دنبال مدرک سازی اند. برخی آن را با پادگان اشتباه گرفته اند بعضی ها فکر می کنند دانشگاه باید یک دبیرستانی باشد که والدین صبح ها فرزندشان را بیاورند و غروب بیایند دنبالشان و آنها را با خود ببرند هرجا که میخواهند. برخی می خواهند آن را در حوزه علمیه ذوب کنند تا خروجی هایش علم اسلامی باشد و فارغ التحصیلانش طلابی مومن و متدین باشند.

کدام نهاد در کشور به این اندازه زیر ضرب پتک و تیغ جراحی رفته است؟! بر کدام دستگاه این همه کمیته و مرکز امنیتی و کنترلی دارند نظارت می کنند؟ کدام گروه یا صنف این همه دائما در حال تصفیه و ممیزی بوده است؟ کدام گروه اجتماعی به اندازه جنبش دانشجویی در طول عمرش این همه هزینه متحمل شده است؟ دانشجویانی که از طرف نهادهای انضباطی داخل و خارج دانشگاه بارها احضار شده، تحقیر شده، و غیرخودی شمرده شده اند. خب در این شرایط لابد انتظار دارید دانشجویان مانند گذشته فعال و با نشاط باشند؟ هزینه فعالیت سیاسی را بسیار بالا برده اند. با این حال من به شما می گویم ماه زیر ابر پنهان نمی ماند. دانشگاه و جنبش دانشجویی در آینده باز نقش آفرینی خواهد کرد. زمانی می رسد که آیندگان به وضعیت کاریکاتوری فعلی ما خواهند خندید. مگر ندیدید با روی کارآمدن باند احمدی‌نژاد ، پروژه انقلاب فرهنگی دوم کلید خورد و دانشگاه ها به بهانه تداوم انقلاب فرهنگی شخم زده شد؟ مگر وزیر علوم دولت احمدی نژاد اعلام نکرد که قرار است دانشگاه ها را تفکیک جنسیتی کند؟ مگر قرار نبود کلاس درس و حتی مواد درسی را زنانه مردانه کند. حتی بعضی می خواستند پیاده روهای خیابان و شبکه های تلویزیونی را هم جداسازی کنند.

همان زمان که دفتر تحکیم و انجمن‌های اسلامی منحل شده بودند باز دانشجویان سراسر کشور با این سیاست مخالفت کردند و پروژه تفکیک و تسطیح دانشگاه  را متوقف ساختند.. جنبش دانشجویی داشت زیر آن همه فشار نفس می کشید.

تحلیل شما برای وضعیت فعلی چیست؟

دانشجویان که خود خواسته ساکت و کرخت نشده اند این وضعیت به آن ها  تحمیل شده است. در همان انتخابات 96 این شبکه گسترده دانشجویی بود که نقش بسیج گری پیدا کرد و مردم را پای صندوق رای کشاند. در انتخابات 92 کاندیدای الگوی احمدی نژادی که طرفدار تفکیک جنسیتی بود تنها چهار میلیون رای آورد و روحانی که حذف فضای امنیتی در همه حوزه ها شعارش بود پیروز میدان شد. دانشجویان هنوز پیروزی روحانی را در سال 92 و 96 دستاورد تلاش خود می دانند و کوشیده اند تا کنون بدون چشمداشتی از این دستاورد در برابر جریان های اقتدارگرا حفظ و حراست کنند. چقدر دانشجویان را ستاره دار کردند و چقدر اساتید منتقد را بازنشسته کردند ولی باز دیدید دانشگاه زنده است و حیات سیاسی دارد. جنبش دانشجویی با وجود آنکه بایستی از اصلاحات رادیکال حمایت کند می بینید که از ائتلاف میان اصلاح طلبان و میانه روها حمایت کرد، دانشجویان فرزندان عصر خویشند. تصور من این است بنیان حرکت های دانشجویی در هر دوره ای برغم داشتن ذاتی رادیکال بر خرد جمعی و عقلانیت گذاشته شده است.

در اینجا باید از شما بیرسیم بنیانی که شما از آن صحبت می کنید چیست و از منظر تاریخی و جامعه شناختی تا چه از جریان جنبش دانشجویی در کشورهای دیگر متاثر شده است؟

مبنای دانشگاه و جنبش های دانشگاهی بسط مدرنیته و نقد آگاهانه سنت و نوبنیاد گرایی است. دانشجو به خاطر سروکار داشتن با علم و فکر و دانش اساسا آوانگارد است و تحت تاثیر جریانات روشنفکری قرار می گیرد. این مسئله میزان حساسیتهای سیاسی را در جنبش دانشجویی افزایش می دهد.

دانشگاهها مراکز تجمعی اند که امکان حضور گسترده دانشجویان در آن محیط در خارج از ساعات درسی نیز وجود دارد. این امر زمینه بسیار مساعدی برای گفتگو، رابطه و سازماندهی در جنبش دانشجویی ایجاد میکند.  دانشجویان عموما به لحاظ سنی جوانند و هم از این رو از درجه آرمانگرایی بالایی برخوردارند و از پویاترین گروههای اجتماعی محسوب می شوند. درعین حال دانشجویان از زمره گروه های اجتماعی هستند که فاقد موقعیت اجتماعی و اقتصادی با ثباتند، امری که در میزان رادیکالیسم و حتی درجه رمانتیسیسم آنها موثر است. گروههای باثبات تر به لحاظ اقتصادی و اجتماعی، از رادیکالیسم کمتری برخوردارند.

جریانات روشنفکری بعد از مشروطه در تحولات اجتماعی و سیاسی نقش بی بدیلی ایفا کرد؛ بسیاری از نهادهای مدرنیته غربی را با خود به داخل کشور آورد مانند نحوه ادره کشور، نظام برنامه و بودجه، داشتن قانون و پارلمان و حتی تحزب را روشنفکران ما از غرب گرفتند و با مصالح باقی مانده از سنت و تاریخ در هم آمیختند. با اینکه هنوز دانشگاه نداشتیم ولی محصلین ما در غرب و محصلین دارالفنون خدمات شایانی به مشروطه و نوسازی سیاسی اجتماعی ایران کردند.

ملت سازی و ملیت گرایی به کمک اینها و البته روحانیون آگاه و مبارزی مانند آخوند خراسانی و میرزای نائینی پایه گذاشته شد وگرنه روحانیون و مقامات سنتی طرفدار و دعاگوی استبداد بودند. دولتمردان بی سواد و خرافاتی هم هرکدام پرچم یک سفارتخانه بیگانه را بر سر در منزل خود نصب کرده بودند تا خود را تحت الحمایه یکی از آنها بنامند و در امان باشند. در دوره رضاشاه که دانشگاه تاسیس شد و در دوره پهلوی دوم که فضاهای آکادمیک به شدت توسعه یافت می بینیم دانشگاه علاوه بر تربیت نیروی کار برای اداره کشور از نظر بنیادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی تاثیرات به سزایی در رشد جامعه نیز داشته است. تاثیراتی که توانست قدرت سیاسی مستبد و دیکتاتور را به خطر اندازند و در تغییر رژیم سیاسی غیر دموکراتیک موثر واقع شود.

در تاریخ معاصر ایران دانشگاه نقش مهمی را ایفا کرد. برای همین در پروسه دست یافتن به رشد اجتماعی و مقابله با استبداد بزرگترین صدمات را نیز طبقه دانشجو و روشنفکر دید .بعد از کودتای نظامی ۲۸مرداد اگر شاه توانست جامعه را به اختناق بکشد و احزاب را تعطیل کند روزنامه ها را ببندد اما در امر سرکوب دانشجویان و دانشگاهیان که پایگاه جامعه روشنفکری را تشکیل می داد چندان موفق نبود. واقعه 16 آذر و شهادت سه دانشجوی مبارز نهضت ملی به دست نظامیان حکومت نظامی نشان داد که در دوران دیکتاتوری روشنفکر، دانشگاه و دانشجو بدون عکس العمل نمی ماند. با افزایش قدرت ساواک مبارزات دانشجویی به نوعی مبارزه مسلحانه و چریکی یاری رساند که در آگاهی بخشی به مردم نقش زیادی ایفا کرد. بخش اعظم اعضای سازمانهای زیر زمینی از محیط های دانشگاهی برخاسته بودند. در جریان انقلاب اسلامی نیز دانشجویان نقش بارزی در سازماندهی اعتراضات میلیونی داشتند. رفتار رادیکال دانشجویان در دوره پهلوی دوم، عکس العمل خشونت، ترور و سرکوب سیستماتیک رژیم بود. شاه سرکوب روشنفکران و دانشگاهیان را مانند سرکوب روحانیون انقلابی بصورت زرورزق شده معنابخشی میکرد و آن را ضرورت امنیتی برای رشد و توسعه کشور می دانست. روزی رسید که شاه اعلام کرد کشور را با یک حزب اداره خواهد کرد. اگر کسی نمی خواهد بیاید پاسپورتش را بگیرد و برود خارج زندگی کند.  با این حال در تمام این دوران تنها جنبه سیاسی دانشگاه نبود که اهمیت داشت بلکه دانشجویان و دانشگاهیان به دلیل ارتباط با علم و دانش، مدرنیته و دنیای مدرن همواره تجددگرایی آمرانه و کاذب رژیم را رسوا میکردند و پیام آور «انقلاب آرام» و تحولات دستاوردهای جهانی برای جامعه ایران بودند. جنبش دانشجویی بدنه اجتماعی جریان های روشنفکری را گسترش می داد و متقابلا بر آن ها تاثیر می گذاشت. پس از انقلاب تمایل نیرومند دانشجویان به مدرنیته و رویارویی آن با سختگیری های ایدئولوژیکی در دانشگاههای کشور حتی در دوران تصفیه انقلاب فرهنگی و همچنین سالهای اخیر مشهود است. هم اینک بسیاری نخبگان و فارغ التحصیلان دانشگاهی به دلیل فقدان زمینه مستعد داخلی برای ادامه تحصیل و اینکه جذب بازار کار کشورهای غربی بشوند صف کشیده اند. پس از انقلاب متاسفانه دانشگاه قدرت هژمونیک خود را به نفع نهادهای غیردانشگاهی و خارج از دانشگاه از کف داد. در مقاطعی جریانات حوزوی حاشیه ای توانستند از فرصت استفاده کرده مواضعی را به تسخیر خود درآورند و حتی روحانیت وفادار به اندیشه سیاسی امام خمینی را گاهی وادار به عقب نشینی کنند. اشخاصی هم مانند آیت الله طالقانی که در میان طبقات شهری از محبوبیت بالایی برخوردار بودند و قرائت رحمانی اسلام را ترویج می کردند و تقویت کننده آرا و عقاید سیاسی امام خمینی بودند تا حدودی از امور کنار گذاشته شدند. ولی دو جریان حوزوی که یکی به شدت سنتی و قائل به فاصله گذاری روحانیت از سیاست بود و دیگری جریان بشدت مداخله گر و بنیادگرا که قائل به تشکیل دولت دینی از جنس خلافت اسلامی بود و حتی در رسیدن به هدف هر خشونت و حتی ترور فیزیکی را مجاز می شمرد طرفداران جدیدی یافتند.

حتی در دهه 20 نیز میان سخنگویان این دو جریان یعنی مجتبی نواب صفوی و آیت الله بروجردی اختلاف نظرهایی پیدا شده بود. امام خمینی که با ذکاوت ذاتی خود پی برده بود که باید پس از پیروزی به پروژه دولت سازی سرعت ببخشد اعلام کرد اولویت با تدوین و تصویب قانون اساسی است تا نهادهای اداری، اجرایی و تقنینی کشور منشاء قانونی و زمینی پیدا کنند و تصمیم گیری ها از حالت اتکا به شخص و یا حتی متکی به نظرات مراجع متعدد مذهبی خارج گردد. ایشان حتی بارها تاکید کردند که بهتر است روحانیون در مصادر مدیریتی و سطوح عالیه دولت به کار گرفته نشوند. با این وجود نوعی بنیادگرایی شیعی همچون بنیاد گرایی سنی ها زیر بیرق بازگشت به نصّ، تمامی لحظات انقلاب را تا کنون تعقیب کرده است و در زمانهایی که مجالی یافته مانند دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد حداکثر تاثیر خود را گذاشته است. در دیدگاه این جریان دانشگاه مبداء و منشاء سکولاریسم و غرب زدگی بشمار میرود. به نظرم سرنخ فجایعی مانند قتل های زنجیره ای روشنفکران یا قتلهای محفلی و یا اسید پاشی به زنان و رفتار نیروهای خودسر را باید در این فرقه جستجو کرد.

نگرشی که ابتدا قربانی را تکفیر و مهدور الدم و سپس حذف می نماید. خوارج هم همین کار را می کردند داعش و طالبان نیز همین کار را انجام می دهد منتها نوع اخیرالذکر مدرن تر است و در واکنش به پیشروی غربی ها و دنیای مدرن دست به چنین عکس العملی می زند. بنیادگرایی شیعی نیز غرب را مصداق جاهلیت مدرن و مدرنیته را مظهر سقوط اخلاقی بشر می شمارد و در پیشبرد اهداف خود قائل به قانون و دیسیپلین های یک نظام مستقر نیست. در صورتی که اندیشه حضرت امام در قبل از انقلاب و حتی جهت مبارزه با شاه قائل به ترور نبود. اشخاصی در همان سال ها آغازین نهضت سعی کردند از امام خمینی فتوایی برای ترور و قتل مخالفین بگیرند، لیکن امام زیر بار چنین تقاضایی نرفت. امام دقیقا چهار سال پس از پیروزی؛ در تاریخ 24 آذر 1361 خطاب به دستگاه قضایی و نیروهای انقلابی که به بهانه دفاع از انقلاب دست به کنترل تلفن، شنود گذاری و ورود به حریم خصوصی و منازل متهمین می کردند فرمانی 8 ماده ای منتشر کرد و نسبت به چنین رفتارهایی واکنش شدید نشان داد. خطاب این فرمان مارکسیستها یا ملی گراها و مخالفین حکومت نبود بلکه متوجه اقدامات خودسرانه خودی ها برای مقابله با خشونت سمبلیک، فیزیکی و تندروی هایی از این قبیل بود.

نوبنیادگراها نیز از ادبیات خشن سود می برند زیرا باور دارند که خشونت در ذات انقلاب و در پیام اسلام نهفته است. انقلاب فرهنگی دوم ابداعی دولت احمدی نژاد از همین دست باورهاست می گوید در انقلاب فرهنگی اول  -که اتفاقا آقای احمدی نژاد و نزدیکان شان در دانشگاه علم و صنعت نقش به سزایی در اجرایی کردن آن داشتند-  نتوانستیم پروژه تصفیه و پاکسازی دانشگاه را به طور کامل اجرایی کنیم؛ پس باید آن را تداوم بدهیم تا جایی که وزیر علوم دولت ایشان از تفکیک جنسیتی در دانشگاه، ایجاد دانشگاه های تک جنسیتی، حتی جنسیتی کردن رشته های تحصیلی، تغییر بافت جمعیتی دانشگاه، تعطیلی انجمن های اسلامی، حذف دگراندیشان و ستاره دار کردن دانشجویان سخن به میان می آورد. البته این نگرش تنها معطوف به دانشگاه نماند در حوزه های دیگر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز همین بلاها آورده شد.

یکی از مصادیق مخالفت امام با بنیادگرایی، ماجرایی است که سال 64 رخ داد؛ یک شب آقای انصاری از بیت امام تماس گرفتند و گفتند به امام گزارش رسیده که در تالارهای درس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران میان دختران و پسران دیوار کشیده شده است. امام ناراحت شده و فرموده بودند اگر همین امشب این دیوار تخریب نشود فردا من علیه دانشگاه سخنرانی خواهم کرد. ما شبانه تلاش کردیم آیت الله محفوظی را که ظاهرا با نظر ایشان تالارها جداسازی شده بود پیدا کنیم میسر نشد از مرحوم دادمان و دوستان انجمن دانشگاه تهران خواستیم سریعا دیوارها را برچینند که شبانه تخریب شد.

ایده مرکزی نوبنیادگرایی نوعی تسطیح و یکسان سازی اجتماعی از طریق دستکاری در ذهنیت دینداران است. باز بودن فضای جامعه و تنوع فرهنگی از نظر نوبنیادگرایی مانند سم مهلک است که به تضعیف پایه های دیانت و مردم و نهایتا فروپاشی جامعه دینی در برابر وسوسه های مدرنیته می انجامد. از دیدگاه این تفکر هرگونه قرائت دموکراتیک و رحمانی از اسلام و یا هرنوع تلاش برای تطبیق اسلام با ارزشهای انسانگرا و حقوق بشری نوعی التقاط است و انحراف از نص تلقی میشود. در حالیکه قبل از انقلاب این جنبه های آزادیخواهانه و عدالت جویانه آرای امام خمینی بود که به شدت مورد توجه و علاقه دانشجویان و دانشگاهیان و حتی سکولارها و مارکسیستها قرار گرفت. راز جذابیت گفتارهای دکتر شریعتی نیز در آنجا بود که او بی پروا سنت های غلط دینی و خرافات و انحرافات در اسلام را نقد می کرد و برداشت های مدرن و جدید از اسلام و مفاهیم دینی ارائه می کرد.

چه  شد که جنبش دانشجویی با تمام سرسپردگی به مفاهیم مدرنی چون آزادی، عدالت  و برابری، به سراغ برداشتهای انقلابی و رادیکال از دین می رود، آیا این ضعف دانشگاه، به عنوان یک نهاد مدرن نیست؟

سوال خوبی است و شاید در تلاش برای پاسخ به این پرسش ردپای بخشی از رویکردها نیز مکشوف گردد. اولا مفهوم انقلاب مفهومی مدرن است در تاریخ عصر جدید با مفاهیم مهم دیگری مانند ملی گرایی، رفورماسیون، جمهوریت، مقید کردن قدرت، مشروطیت و به خصوص تاسیس دولت ملت گره خورده است؛ مفاهیمی که بدون آنها نمی توان تبار جامعه مدرن را کشف کرد.

درحقیقت، در عرصه سیاسی آنچه که معرّف تولد مدرنیته و جامعه مدنی است، یعنی تأسیس دولت ـ ملت بدون مفهوم انقلاب قابل تصورنیست. اما دولت ملی و مدرن دکتر مصدق در تبانی دولت های غربی با مرتجعین داخلی سرنگون شد. بعد از کودتای 28 مرداد شاه که حالا نماد مدرنیته و غرب بود تبدیل به ژاندارم و دست نشانده منطقه ای منافع غرب و آمریکا شد.  چه باید می کردیم؟ برایمان رهبر خودکامه برنشانده بودند، مدام تحقیر شده بودیم. آیا کاری که جنبش اخوان المسلمین یا جنبش سلفی و وهابی در میان جامعه اهل سنت کرد و بسیار هم دامن گستر شد کفایت می کرد؟ البته قبل از آن سیدجمال الدین اسدآبادی که نقش مهمی در بیداری افکار ضداستبدادی دوره قاجاریه بازی کرده بود پان اسلامیسم را به عنوان خیزشی نو در برابر غرب مطرح ساخته بود.

خوشبختانه این خیزش اسلامی جنبشی تندرو و افراطی یا به عبارتی بنیادگرا نبود، بلکه بدنه‌ اصلی آن را انبوه مسلمانانی شکل می دادند که به دنبال رفاه و پیشرفت و فرار از فقر و نکبت عقب ماندگی بودند. ولی شوربختانه به واسطه رهبران وابسته و دست نشانده از آن‌ها دریغ شده بود. بنیادگرایی تنها یکی از شاخه‌های این جنبش وسیع تمدنی بود که در خلاء قدرت پس از سقوط رضاشاه سربرآورد و تا آنجا پیش رفت که چهره هایی مانند دکتر فاطمی و دکتر مصدق را هم هدف ترور قرار داد.

فضای رعب و وحشت و فشارهای فزاینده پس از کودتای ۲٨ و قیام ۴۲ و سرکوب آن توسط حاکمیت، فضای جامعه و به خصوص جنبش دانشجویی را به سوی رادیکالیسم، قهرآمیز شدن و زیرزمینی شدن مبارزات برد. در فضای اندیشه و ذهنیت روشنفکران رفتند سراغ هویت بومی. سراغ بازگشت به خویشتن. متدینین هم به سراغ احیای اسلام رفتند. دانشجویان رفتند سراغ ایدئولوژی چه از نوع اسلامی یا غیر اسلامی آن که دوجنبه برجسته داشت هم به مثابه بازسازی هویت فرهنگی تلقی می شد و هم مبارزه با غرب را تئوریزه میکرد. جریان چپ مارکسیستی که به تأسی از اردوگاه شوروی باید ذاتا ضد امپریالیست می بود. اما در میان غیر مارکسیستها سر و کله فیلسوفی شفاهی به نام احمد فردید پیدا شد که تحت تاثیر اشخاصی نظیر هانری کربن و هایدگر و دیگر فلاسفه منتقد غرب علت العلل معضلات جامعه ما را غربزدگی دانست و مستقیم و غیرمستقیم بر آرای روشنفکرانی چون جلال آل احمد، شایگان، نراقی یا دکتر شریعتی اثرگذاشت. سکه رایج روشنفکری بازگشت به سنت و فاصله گرفتن از غرب شد.

در میان توده های مسلمان اما این قرائت سیاسی امام خمینی از اسلام بود که توانست به عنوان یک جنبش فرهنگی فراگیر به بسیج عمومی بینجامد. البته بنیادگراهای شیعی هم بیکار ننشستند. اگر روشنفکران ما می گفتند از مصالح کهن باید ساختمانی نو برپا کرد بنیادگراها گفتند چه نیازی به ساختمان نو؟ با همان مصالح کهن میشود اصل عمارت کهن را بی هیچ دخل و تصرفی برپا کرد. اگر در نهضت بازگشت به خویشتن یک سر طیف جنبش‌های روشنفکری اصلاح طلب و میانه رو قرار داشت سر دیگر آن بدست رزمندگانی‌ افتاده بود که جز به انتقام و انقلاب از لوله تفنگ می آید نمی اندیشیدند.

به این ترتیب، تز « بازگشت به خویشتن» به یک استراتژی معطوف به قدرت تبدیل شد، یعنی تسخیر دولت و تصرف قدرت می بایستی نتیجه بلافصل جنبش بازگشت به خویشتن باشد. شاید به همین است که وقتی حیثیت و موجودیت نظام قدرت تهدید شد دانشجویان پیرو خط  امام به فوری ترین واکنش که اشغال سفارت امریکا بود دست زدند و کاری کردند که میان دوست و دشمن انقلاب تمایز قاطع و سازش ناپذیری شکل بگیرد.

منظور شما این است که جنبش دانشجویی در جریان انقلاب و در سال های نخست پس از پیروزی و آرمان های اولیه را کنار گذاشته به ابزار قدرت دولتمردان تبدیل شده بود؟

جنبشهای دانشجویی معمولا جزیی از جنبش های ایدئولوژیک گسترده ترند . جنبش دانشجویی بیش از آنکه ابزار دست قدرت شود اغلب تحت تاثیر جریانات روشنفکری قرار می گیرد و به گسترش دامنه اجتماعی آنها کمک می کند. ولی فراموش نکنیم انقلاب اسلامی انرژی اجتماعی فوق العاده بزرگی را آزاد کرد. دانشجویان و جوانان آرمان گرا عموما شیدا و شیفته آن تحول شگرف شده بودند. حالا دانشجویان هدف بسیج عقیدتی رهبری انقلاب واقع شده بودند و اندیشه های وی را توزیع می کردند. شیفتگی و شیدایی رمانتیک ما نسبت به تحولات آن روزها موجب شده بود که احساسات و عواطف ما در حفاظت و صیانت از انقلاب بر دیگر جنبه ها غلبه داشته باشد.

به عبارتی جنبش دانشجویی فریب خورده بود؟

بهتر است بگوییم در آن زمان تشکل‌های دانشجویی کارکردی ملی و فراملی پیدا کردند و ضمن سامان بخشی به رویاهای مردم در پروژه دولت سازی نقش ایفا کردند. دانشجویان آن زمان با قطعیت باور داشتند که به فوریت ساختن بهشت آرمانی بر روی زمین امکان پذیر است. دیری نپایید که این رمانتیک های جوان نادیده گرفته شدند. لیکن بازاری های سنتی سالخورده که هم پیمان و در ائتلاف با دستگاه روحانیت به سر می بردند واقع بین تر بودند و از همان فردای انقلاب صحبت از سهم در قدرت سیاسی و منافع صنف و دسته خود کردند. در این میان بنیادگراها زیرکانه در رویای فرصت های طلایی بودند.

یعنی جنبش دانشجویی در ابتدای انقلاب ناخواسته به بنیادگرایان یا حامیان آن کمک کرد؟

جنبش دانشجویی چه در بخش مذهبی و چه غیرمذهبی اش بطور سنتی خود را مدافع طبقات محروم و ستمدیده می‌دید و تعریف می‌کرد. البته جنبش دانشجویی از همان روزهای نخست به نقد بنیادگرایی و حامیان مالی اش پرداخت. سرمایه داری تجاری  که بازار سنتی به عنوان جریان تیپیکال آن محسوب می‌شد، برای افزایش سود و بالا بردن منافع، فشار بی امانی بر گُرده دولت می آورد حتی دولت را کمونیستی و دولت کوپنی معرفی می کرد. دفتر تحکیم به عنوان سازمان برآمده از شبکه گسترده دانشجویی کشور از دولت میرحسین موسوی در برابر هجوم آنها جانانه دفاع کرد و در مقابل اندیشه های سلفی و بنیادگرا در مقاطع گوناگون شجاعانه ایستاد.

یعنی از نظر شما آنچه که در ماجرای انقلاب فرهنگی رخ داد کمک به بنیادگرایی بود؟

بخش عمده جنبش دانشجویی در ماجرای انقلاب فرهنگی دخیل نبود. خود ما به عنوان دانشجویان خط امام با تعطیلی و انقلاب فرهنگی به مفهوم پاکسازی دانشگاه از وجود منتقدان به شدت مخالف بودیم و حتی ساعت ها در این مورد با دانشجویانی که دنبال پروژه انقلاب فرهنگی بودند بحث کردیم. آن ها مهمترین بحران مملکت و دانشگاه را تحرکات جریانات چپ مارکسیست و گروههای مسلح فدایی در وهله نخست و سازمان مجاهدین خلق در مرحله بعد می دیدند. البته قابل انکار هم نیست که این گروهها در بعضی دانشگاهها از کلاسهای درس برای دپوی ساز برگ و تجهیزات نظامی استفاده می کردند. اسفندماه سال 58 زمانی که ما در سفارت حضور داشتیم همان دوستان از ما خواستند تا از حضرت امام پیرامون تعطیل کردن دانشگاه ها سوال کنیم. ما از حاج احمدآقا پرسیدیم که نظر امام پیرامون تقاضای دانشجویان چیست که ایشان گفت امام با تعطیلی دانشگاه ها مخالف هستند اینجا برای ما پرونده تعطیلی بسته شده بود. اما اینکه بعدا چه اتفاقی افتاد که امام مجوز تعطیلی را دادند من در جریان جزییاتش نیستم. اما در مورد اشغال سفارت قضیه به کلی فرق میکرد که توضیحات مفصل آن را بارها دوستانم و خود من داده ایم.

اما گروهی از دانشجویان فعال و طبقه دانشگاهی از این اقدام دفاع می کردند.

البته آنها دارای هوادارانی در محیط دانشگاهی بودند. در دانشگاه علم و صنعت نشریه ای منتشر میشد با عنوان «جیغ و داد» که همین تیم آقای احمدی نژاد آن را منتشر می کرد بسیار تحریک آمیز بود. در توضیح ماجرای اشغال یک روایت مخدوشی هم وجود دارد که می گوید اشغال سفارت برنامه دقیق از پیش طراحی شده ای برای ساقط کردن دولت موقت و حذف میانه روها از عرصه سیاسی کشور بوده که در نهایت به یکدست سازی عرصه سیاسی و به قدرت رساندن روحانیت و به خصوص راست های افراطی شده است که خب من آن را صحیح نمی دانم. لااقل بخشی از دوستان ما آن زمان به علت ارتباط با فرزند امام حاج احمدآقا و زاویه داشتن با دو حزب جمهوری اسلامی و نهضت آزادی مشهور به جریان خط سوم بودند، در تابستان سال 58 که پایه های دفتر تحکیم وحدت در آن گذاشته می شد جمعی از چهره های سیاسی برای مشورت دعوت شدند آنها توسط نمایندگان انجمن ها انتخاب شده بودند که ترکیب آن هیات حکایت از رنگ و بوی فضای سیاسی جنبش دانشجویی در آن هنگام دارد.

این هیات متشکل از آیت الله خامنه ای، آقای موسوی خوئینی ها، دکتر ابوالحسن بنی صدر، دکتر حسن حبیبی، دکتر حبیب الله پیمان، آقای محمد مجتهد شبستری بود که ما از حاج احمد آقا نیز خواسته بودیم در جلسات آن حضور پیدا کنند. از داخل این جمع اندیشه بنیادگرایی در نمی آمد. یک بار حتی خود من از حاج احمدآقا شنیدم که می گفت این بازی که دارند سخنرانی به هم میزنند آبروی انقلاب را می برد.

به هرحال انرژی آزاد شده انقلاب اوضاع را متلاطم ساخته بود. گروهی سخنرانی می گذاشت و گروهی دیگر به آن حمله می کرد. یکی از بحث های ایشان با من این بود که باید جلوی برهم خوردن تجمعات و تندروی شود، من هم می گفتم ریشه این جریان  خارج از دانشگاه است که تندروها آن را هدایت می کنند و ما به عنوان انجمن اسلامی معتقد به گفت و گو بودیم و  دانشگاه را محل زیست همه گروه ها می دانستیم و به هرحال دانشجویان انجمن های اسلامی مشی همکاری و مشارکت با گروههای مخالف داشتند. ما به شدت با برهم زدن اجتماعات سیاسی از هر طرف مخالف بودیم. همین جریان دانشجویی که ظاهرش با دفتر تحکیم مشخص می شد سال 76 با حمایت از آقای خاتمی به خلق جنبش اصلاحات در ایران کمک کرد. جنبشی که دنبال بازگشت به ارزش های زمین مانده انقلاب مانند آزادی، دموکراسی، قانون گرایی، معنویت، و عدالت خواهی بوده و هست. اینها همه آرمانهای جامعه مدرن هستند.

بار دیگر به این پرسش باز می گردم؛ با توجه به توضیحاتی که درباره نقش دانشجویان پیرو خط امام و اصلاح طلبان در استقرار  مفاهیم مدرنیته و ارمان های جنبش دانشجویی دادید، ضعف این نهاد در تربیت نیروهای آزادی خواه و بازگشت جنبش دانشجویی به نوبنیادگرایی را رد می کنید؟

جنبش دانشجویی استقلال داشت و از ظرفیت بالایی در تربیت آدمهای آزادی خواه و عدالت طلب برخوردار بود هیچگاه به سمت خوانش بنیادگرایانه از انقلاب و نوبیناد گرایی نرفت. دانشجویانی که در دام اندیشه های تکفیری افتادند تحت تاثیر جریانات خارج از دانشگاه بودند.

مثلا در طیفی موسوم به فعالان دانشجویی اصولگرا یا طرفداران آقای احمدی نژاد رگه های نوبنیادگرایی به وضوح دیده می شود؛ مشخصا سوال من این است که آیا این عده از بیرون و با اهداف مشخص به دانشگاه تزریق شدند یا دانشگاه به عنوان نهاد مدرن ناتوان از تربیت آن ها بوده است؟

مجددا تاکید می کنم این قبیل تفکرات مطلق اندیش نمی تواند ریشه در آموزش و تربیت محیطی داشته باشد که با علم، دانش، تحقیق و پژوهش و نسبی اندیشی روش مند آن سروکار دارد. البته دانشگاه به عنوان یک نهاد مدرن همواره مورد سوءظن و هجوم نهادهای سنتی بوده است چه بسا رفتار برخی دانشجویان متدین عکس العمل آن چیزی باشد که تصور می رفت به تزلزل ایمانی و تخریب ارزشهای سنتی آنان بینجامد. ولی غیر قابل انکار است که بسیاری سیاستمداران وطن پرست، هنرمندان و روشنفکران نوع دوست و متخصصانی که پایه های صنعت و اقتصاد کشور را گذاشته اند از دل همین دانشگاه ها بیرون آمده اند. البته قبول دارم که نظام آموزش عالی ما به خصوص پس از انقلاب فرهنگی آشفته بازار شده است هرچند در مثل مناقشه نیست اما سرنوشتش بی شباهت به همان فیل نمایشنامه شهر قصه نیست که آمدند دندانش را درست کنند زدند چشمش را هم کور کردند. هرکسی از ظن خود یار دانشگاه شد. برخی انتظار دارند دانشگاه سربازان فنی و مطیع برای کشور تربیت کند برخی می خواهند فارغ التحصیلان انباری از اطلاعات دپو شده باشند. گروهی هم می خواهند دانشگاه طلبه تربیت کند. بنیادگرایانی نیز یافت می شوند که می گویند اگر دانشگاه امثال احمدی نژاد را تولید کرد می توان از آنها اطاعت کرد. به نظر من دیدگاه امام این بود که دانشگاه در خدمت انقلاب و اسلام باشد در عین حال استقلالش از قدرت حفظ شود. امام مخالف این بود که دانشگاه حوزه علمیه بشود.

 مقصود شما این است که امام در حرکت جنبش دانشجویی در تقابل با بنیادگرایی نقش به سزایی داشتند؟

 به نظر شما کسی که فرمان 8 ماده ای می دهد و دستور انشعاب در جامعه روحانیت صادر می کند یا اولین مدیران انقلابش تحصیل کردگان دانشگاهی هستند می تواند طرفدار رشد بنیادگرایی باشد؟! ایشان پایه اداره کشور را در میزان رای ملت است می دانست. به رقابت سیاسی و تنوع دیدگاهها باور داشت. آرای سیاسی حضرت امام بین آرمانگرایی و واقع گرایی رفت و آمد داشت.

کدام بنیادگرا  این چنین پایبندی به نهادسازی آن هم از نوع مدرن که در تاسیس دولت و مجلس شاهد بودیم، می تواند باشد؟ رهبری کاریزما و فسادناپذیر با آن پشتوانه مردمی می توانست مسیر دیگری را رقم بزند ولی ایشان معتقد بود هر نوع دیکتاتوری به اسقاط ولایت خواهد انجامید. ایشان فرمودند: «آن اوصافی که در ولی است، در فقیه است که به آن اوصاف خدا او را ولیّ امر قرار داده است و اسلام او را ولیّ امر قرار داده است با آن اوصاف نمی‌شود که یک پایش را کنار یک قدر غلط بگذارد. اگر یک کلمه دروغ بگوید، یک کلمه، یک قدم برخلاف بگذارد آن ولایت را دیگر ندارد»؛ اینکه ایشان در زمان برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری اعلام کردند روحانیت در امور اجرایی ورود پیدا نکند را ما شاهدی بر اندیشه سیاسی دموکرات منشی می دانستیم که با بنیادگرایی مرزبندی داشت. ما نمی توانیم انقلاب اسلامی را تنها با عینک آقای مصباح یا احمد خاتمی و حسن عباسی یا آقای احمدی نژاد قرائت کنیم. انقلاب را باید از عینک آیت الله طالقانی که محبوب مردم ایران بود و از عینک دکتر شریعتی و دیگر روشنفکران دینی و حتی نیروهای چپی که در راه انقلاب فداکاری بی شمار کردند هم باید قرائت کرد. مغناطیس اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی آنقدر نافذ بود که همه اینها را جذب مدار خود می کرد. به یاد بیاوریم ترانه خاطره انگیز فرهاد مهراد از شعر سیاوش کسرایی را که می خواند: « بنام خدایی که والاترین انسان، حضرت محمد (ص)، را آفرید. گفتی که یک دیار. هرگز به ظلم و جور نمی‌ماند برپا و استوار! والا پیامبر پیام‌دار محمد آنگاه تمثیل‌ وار کشیدی عبای وحدت بر سر پاکان روزگار! والا پیامبر پیام‌دار محمد. در تنگ پرتبرک آن نازنین عبا، دیرینه ای محمد. جا هست بیش و کم، آزاده را که تیغ کشیده ا‌ست بر ستم». و ما لذت میبردیم که مارکسیستها هم به جمع ما پیوسته اند.

نقش دفتر تحکیم وحدت در پیشبرد جنبش دانشجویی را چطور ارزیابی می کنید؟ به نظر شما در چه دوره هایی عملکرد موفقی داشته و چه دوره هایی ضعیف بوده است؟

پس از بحث انقلاب ‌فرهنگی در سال 1359 دانشگاه نسبت به گذشته اش دچار گسست شد. فضای دانشگاه یکدست می‌شود. در دوره جنگ عملاً چیزی به نام جنبش دانشجویی رونق ندارد. نهادهای ‌دانشجویی همسو با حکومت و البته مدافع بلوک چپ آن یعنی دولت مهندس موسوی حرکت می‌کنند. دفتر تحکیم در زمان جنگ کاملا در خدمت جنگ و ‌عرصه‌های نظامی و فرماندهی آن بود. بعد از پایان جنگ در دستگاه ایدئولوژیک نظام تجدیدنظرهایی صورت می گیرد. آغاز سیاست‌ موسوم به تعدیل اقتصادی جریان دانشجویی رویکردی عدالت‌طلب و برابری خواه در توزیع ثروت، قدرت و منزلت پیدا می کند. در این دوره دانشجویان با ملاحظه دوگانگی در رفتار دولتمردان نسبت به آرمان‌های انقلاب به تدریج از گفتمان رسمی قدرت فاصله می گیرند.

بعد از پیروزی جنبش اصلاحات، دانشجویان ‌به خاطر نقشی که در آن تحول داشت، موقعیت ممتازتری پیدا کرد. دوره‌ نوین جریان دانشجویی از دوم خرداد سال 76 آغاز شد که با پشت سر گذاشتن حوادثی از جمله 18 تیر، کوی دانشگاه تهران و حمله‌ گروه فشار به نشست های دفتر تحکیم موقعیت حساسی یافت. بازخوانی فاجعه 18 تیر برای فهم صحیح مساله مفید است، چرا که آن زمان شعارهایی در محافل دانشجویی داده شد که غیر متعارف بود و با اهداف جنبش دانشجویی نمی خواند؛ فراکسیونی از دفتر تحکیم ایده «عبور از خاتمی» را به عنوان یک راهبرد سیاسی مطرح کرد. آنها به این باور رسیده بودند که اصلاحات دولتی شده و به شکست و یا دست کم بن بست رسیده است و از این رو، باید از آن عبور کرد و فراتر از دوگانه اصلاحات و انقلاب باید سراغ راه سومی رفت. «عبور از خاتمی» شد اسم رمز «عبور از اصلاحات» طرح پیشنهاداتی مانند «رفراندوم نظام سیاسی» و تشکیل کمپین تغییر قانون اساسی یعنی نفی هر راهبرد اصلاح طلبانه. نوعی یاس جنبش دانشجویی را فرا گرفت از دولت اصلاحات ناامید شده بودند طبیعتا حمایت از دولت خاتمی برای دانشجویانی که سرخورده شده بودند بلاموضوع می شد. برخی دانشجویان در اشتباهشان تا آنجا پیش رفتند که باور داشتند برای پیشبرد اهداف دموکراتیک میشود سراغ حامی خارجی رفت. یادآور زمانه شعر اخوان ثالث که گفته بود «کاوه ای پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود» این دوستان دانشجویان در بی اطلاعی کامل از جامعه خودشان و هنجارهای پذیرفته شده آن بسر می بردند. مردم ایران هر رویکردی را که به حمایت خارجی متکی باشد در طول تاریخ معاصر طرد کرده است.

 مقصودتان این است که جنبش دانشجویی بعد از 18 تیر به بیراهه رفت؟

 افراط و تفریط به جنبش دانشجویی ضربه می زند و او را از مردم جامعه خودش دور می سازد. همین طور سنتی ها دارند برای دانشگاه نقشه می کشند و تبلیغ می کنند که دانشگاه خاستگاه سکولاریسم و بی دینی است. در جامعه دینی نگاه سوء ظن به دانشگاه و نسل جوان جویای ترقی همیشه وجود داشته و دارد، اگر سوء ظن عمومیت پیدا کند به طرد اجتماعی روشنفکران می انجامد. این قبیل افراط کاری ها با روح دانشگاه و آرمانهای جنبش دانشجویی نیز همخوانی ندارد. ولی جنبش دانشجویی در بدترین شرایط و تحت فشار دولت احمدی نژاد در برابر ایده تفکیک سازی جنسیتی دانشگاه و مراکز آموزشی شجاعانه ایستاد. در سال ۶۲ یعنی پس از بازگشایی دانشگاه که زمزمه جداسازی بلند شده بود ما به شدت مخالت کردیم.

خود من در اولین سال بازگشایی دانشگاهها در یک سخنرانی گفتم اگر تفکیک جنسیتی چیز مثبتی است چرا خدای متعال مراسم عظیم حج که درآن میلیونها زن و مرد شرکت می کنند تفکیک جنسیتی نکرد؟ البته همیت صنفی و سیاسی در دانشگاه قبلا بیشتر دیده میشد. مثلا یکدفعه وقتی که گروه حزب الله و شخصی بنام حاجی بخشی  قرار گذاشته بودند بدلیل اعتراض به نطق پیش از دستورم برای دستگیری من جلوی مجلس تجمع کنند انجمن اسلامی دانشگاه تهران اولتیماتوم داد که دانشجویان در حمایت از جایگاه مجلس به سمت مجلس راهپیمایی کرده با حزب الله درگیر خواهند شد که خب این موجب عقب نشینی آنها شد در این زمینه بیانیه ای از طرف دفتر رهبری نیز منتشر گردید که موجب ختم قضیه شد. دفتر تحکیم برای مشارکت سیاسی مردم اهمیت و ارزش فراوان قائل بود. قدرت بسیج کنندگی دفتر تحکیم بدلیل ساختار شبکه ای منحصر بفرد و سراسری اش فوق العاده بود. بر آمدن اصلاحات و پیروزی آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری 76 بی تردید حاصل تلاش و ممارست جنبش دانشجویی است. به یاد بیاوریم آن زمان جناح راست چگونه لباس تقدس بر هر تصمیم جناح مسلط می پوشاند حتی برای شکست طیف چپ شعار «دشمن هاشمی؛ دشمن پیغمبر است» را جعل کرده بود. کار به جایی رسید که خود آقای هاشمی هم منتقد وضع موجود شد. در اینجا جنبش دانشجویی در مقام مدافع تغییر وضع موجود به سراغ آقای خاتمی رفت که چهره اجرایی نداشت ولی وزیر ارشادی بود که در دفاع از آزادی فرهنگی و گشایش مدنی از دولت هاشمی کنار گذاشته شده بود.

دانشجویان آنجا قرائتی از انقلاب را ارائه می دادند که آزادی های مدنی و شخصی در آن مرکزیت داشت. تصویر آقای خاتمی سمبل شکل گیری جامعه مدنی زیر لوای «ایران برای ایرانیان» بود. من قبول دارم که سخت است جنبش دانشجویی ایران را فی المثل با جنبش دانشجویی 1968 فرانسه که کل نظام صنعتی را به چالش کشید مقایسه کرد یا آنچه در آمریکا در مخالفت با جنگ ویتنام از جانب دانشجویان رخ داد. لیکن جنبش دانشجویی ایران در مقاطع مختلف تاثیر مثبت و سازنده خود را گذاشته است. متاسفانه در شرایط فعلی دانشگاه های ما با فساد و آفت کالا سازی روابط آموزشی و خرید و فروش پایان نامه و مدرک سازی مواجه اند.

موضوع فساد در بورسیه ها به چهره آکادمیک دانشگاه لطمه زده است. وظیفه مبرم جنبش دانشجویی سالم سازی محیط آموزشی و مبارزه با این فسادها است. ذات دانشگاه برای کشف حقیقت است نه انکار حقیقت و عمل کردن به سفارشات کارفرمایان دولتی. از این رو بر آزادی آکادمیک و گفتگو محوری استوار است. دانشگاه ها مکانی برای ترویج دموکراسی و ترویج مردمسالاری است. دانشجو بر این باور است که دموکراسی یعنی قدرت پایین کشیدن کسی که در قدرت است دموکراسی یعنی ساقط کردن هر شخص نامطلوب و ممانعت از هر سیاست غلط. دفاع از تنوع و تکثر و پلورالیسم است دفاع از حقوق اقلیت هایی است که هیچگاه در جامعه مسلمان اکثریت نخواهند شد.

دموکراسی فقط کشاندن مردم پای صندوق رای نیست بلکه از طریق رای تغییر ایجاد کردن است. بنیادگراها اما آرای مردم را تزپینی دانسته و آنرا تا بیعت با وضع موجود تقلیل می دهند. محیط دانشگاه باید سالم و پاک بماند و دانشجویان در امور صنفی و آموزشی خود مشارکت کنند. آرمان های مغفول مانده انقلاب نظیر دفاع از حقوق بشر، حقوق شهروندی صلح دوستی بایستی در اندیشه دانشجویان محوریت پیدا کند. اتفاقی که در کرمانشاه رخ داد، زلزله سیاسی بود و نشان داد مردمی که به دستگاه های امدادرسانی و خدماتی دولتی بی اعتمادند به همان میزان به تشکل های مدنی غیردولتی و چهره های سالم ورزشیُ هنری و سیاسی اعتماد دارند.

جنبش دانشجویی در شرایط فعلی به شدت ایدئولوژی گریز است. اما در پس جهان بینی هرکدامشان آرمانشهر و مدینه فاضله ای قرار دارد. نمی توان صددرصد هیچ نهاد آموزشی را ایدئولوژی زدایی کرد. ولی نباید اجازه داد با ایدئولوژیک شدن امور حقایق پنهان و پوشانده شود. جنبش دانشجویی چون دست از مطلق باوری برداشت و به نسبی گرایی رسید حسن روحانی را انتخاب کرد. فکر می کنم جنبش دانشجویی در وضعیت فعلی تکالیف و برنامه های متفاوتی را می تواند دنبال کند در زمان حاضر، عقلانیت باید به جای عاطفه و احساس بر جنبش دانشجویی غلبه داشته باشد.

الان شرایط جنبش دانشجویی از سال 92 تا کنون و در دوره اعتدال، روند عقلانیت بیشتری را پیش گرفته است اما سوال اینجاست که آیا گذر زمان موجب این مساله شده یا شرایط موجب شده که هوشمندانه تر عمل کنند؟

کرختی و رکودی که اکنون در فضای دانشگاهی شاهد آن هستیم تا حدود زیادی به محیط عمل میانه روها باز می گردد. دولت آقای روحانی که بر روی شانه دانشجویان بالا آمد اکنون آن ها را نادیده می گیرد. او اولویت هایش را بر روی مسائل دیگری نظیر به سرانجام رساندن برجام گذاشت از این رو دانشجویان سرخورده شدند و انجمن های اسلامی دیگر توان فعالیت ندارند. در حالی که موفقیت در خارج نیازمند پشتیبانی و پیشبرد سیاست های داخلی است. مهم ترین شعار آقای روحانی کاهش فضای امنیتی دانشگاه ها بود که در عمل اتفاق مهمی نیفتاد.

درست است که گشایش هایی ایجاد شد اما کافی نیست در داستان ستاره دار شدن دانشجویان و احضار به کمیته انضباطی، در بر همان پاشنه سابق می چرخد. مهم ترین کاری که آقای روحانی می توانست انجام دهد این بود که دانشجویان، دانشگاهیان و اساتید دانشگاه را لااقل در معرفی و انتخاب وزیر مشارکت دهد اما آقای روحانی با همه گروه هاُ اصناف و طبقات مشورت کرد جز امر مربوط به دانشگاهیان یعنی انتخاب وزیر علوم، در مبارزات انتخابی 96 آقای روحانی سخن از مبارزه با اقتصاد زیرزمینی و ممانعت از دست اندازی های دولت با تفنگ کرد ولی عملا تا کنون بیلان روشنی از شفافیت سازی آن نداده است؛ نام این دولت را به جای اعتدالی، باید دولت خنثی نامید.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا