«روحانیت به داد اجتهاد برسد؛ مردم از عهدهی مدیریت کشور برمیآیند»
یک پژوهشگر فرهنگی معتقد است: اجتهاد و روزآمدسازی دین، مسئولیتی بسیار بزرگ و سنگین است. روحانیت باید همین مسئولیت را پی میگرفت. ایران، پر از انسانهای شریف و متخصص است که میتوانستند کشور را اداره کنند؛ اما روحانیت ترجیح داد که بیشتر سرنخها در دست خودش باشد و از این جهت، هم کشور زیان کرد و هم خود روحانیت.
شفقنا نوشت: آیت الله شبیری زنجانی اخیرا خطاب به مدیر حوزه های علمیه نکات مهمی را اشاره کردند که محور اصلی آن این بوده که محبوبیت طلبه ها کاهش پیدا کرده است. ایشان در بیان دلایل توضیح می دهد: الف: طلاب به نوعی فعالیت های سیاسی وارد شده اند که مطابق شان روحانیت نیست. روحانی باید در حد ارشادات کلی وارد شود. ب: سطح معلومات پایین آمده است: خیلی ها در اوّلیات فقه ماندهاند اما از آنها به عنوان مجتهد یاد میشود. ج: سطح اخلاق و تهجد پایین آمده است. د: از نظر رفتاری طلبه باید مراقبت داشته باشد. طلبه باید رفتار صحیح داشته و تلاش کند با مردم فاصله نداشته باشد. ه: در فقه اجتماعی پاسخگوی نیاز جامعه نبوده ایم.
بدین منظور شفقنا تلاش دارد این موضوع و محورها را با اساتید حوزه دین و جامعه شناسی در میان بگذارد. دکتر رضا بابایی می گوید: ماهیت روحانی در نسبت با قدرت و سیاست، ماهیت انتقادی بود، نه مسئولیتپذیری؛ اگر روحانیت در موضع داور و منتقد باقی میماند، بهتر میتوانست خدمت کند تا اکنون که در مسئولیتهای مختلف قرار گرفته و باید پاسخگو باشد؛ ورود به مسائل سیاسی، هزار راه دارد که به نظر من شأن و هنر و مهارت روحانی، ورود غیر مستقیم بود، نه از طریق تصدیگری مستقیم.
این محقق و پژوهشگر معتقد است که روحانیت باید منتقد ظلم باقی بماند، نه اینکه رفتاری داشته باشد که مردم بگویند روحانیت با برخی از ظلمها مخالفاند و بر برخی چشم میپوشند و بستگی دارد که ظالم چه کسی باشد! شما برای اینکه در کنار مردم باشید، چارهای ندارید جز اینکه بر قدرت باشید نه در قدرت. وقتی در کنار مردم نبودید، هر قدر هم از اخلاق بگویید، اثری ندارد.
بابایی یکی از مشکلات اساسی را تفاوت دغدغه های مردم با دغدغه های روحانیت می داند و اظهار می کند: تفاوت میان دغدغه های مردم و روحانیت باعث شده که مردم به سراغ کسانی بروند که درد آنها را میگویند و رنج آنها را میفهمند. من واقعا در حیرتم که چرا حوزه گمان میکند که مشکل اسلام و جامعۀ اسلامی، دراویش و چند کتاب عرفانی یا چند روشنفکر است که جز قلم هیچ امکاناتی ندارند؛ چرا علیه تصوف همایش میگذارد، اما مثلا برای بررسی مشکل ناکارآمدیها و دینگریزیهای عمومی در سرتاسر کشور، حاضر نیست که گردهمایی تشکیل بدهد! حوزه خطرهای کوچک را میبیند، اما متوجه خطر اصلی نشده است.
متن گفت وگوی کتبی خبرنگار شفقنا زندگی با دکتر رضا بابایی را می خوانید:
*اخیرا از سوی برخی از روحانیت و مراجع معزز از جمله حضرت آیت الله شبیری زنجانی گفته میشود که محبوبیت روحانیت در میان مردم کاهش پیدا کرده و نوع طلبهها محبوبیت سابق را ندارند، به نظر شما چرا روحانیتی که زمانی مورد اعتماد و محبوب جامعه بود، به حدی که با سخنان او حرکتی اجتماعی شکل میگرفت، امروز گفته می شود که از میزان محبوبیتش در میان مردم کاسته شده است؟
بابایی: دو گونه علت میتوان برای این مسئله نام برد: اول مسائلی که به روحانیت و عملکرد و جایگاه آن برمیگردد و دوم مسائلی که بیشتر مربوط به جابهجاییهای گروههای مرجع در نیم قرن گذشته در ایران و جهان شده است؛ اما مهمترین علت به نظر من این است که ساختار و مسئولیتهای روحانیت، به طوری سنتی تناسبی با قدرت سیاسی ندارد. طبقۀ روحانی در جهان اسلام، بیشتر در موضع منتقد قدرت بوده است و در همین موضع و جایگاه شکل گرفت بنابراین پس از آنکه به قدرت سیاسی دست یافت، باید خودش را با موقعیت جدید هماهنگ میکرد و از لاک انتقاد بیرون میآمد و مسئولیت پاسخگویی را میپذیرفت؛ اما به نظر من نتوانست از ماهیت پیشاقدرت خود بیرون بیاید. شما وقتی منتقد قدرت هستید، مسئولیتی ندارید، اما وقتی اختیارات و قدرت سیاسی و ثروت یک کشور در دستتان میافتاد باید پاسخگو باشید، نه منتقد. روحانیت همچنان منتقد است؛ اما از سال ۵۷ به بعد، هدف انتقادش را به بیرون مرزها برد و مقداری نیز دولتها را در سبد انتقاد گذاشت؛ در صورتی که پس از پیروزی انقلاب، روحانیت باید در مسیر کشورسازی قرار میگرفت و پاسخگو میبود. ماهیت و ساختار سیاسی روحانیت، بیشتر با انتقاد از قدرت سازگار است تا سازندگی و مدیریت.
از سوی دیگر، قدرت و ثروت، عوارضی دارد که جز فرشتگان از آن مصمون نیستند. این عوارض، باعث میشود که معنای متبادر از روحانی تغییر کند و همین تغییر، آغاز تغییر نگاه مردم است. روحانی، یعنی کسی که انسان را به یاد روحانیت و معنویت میاندازد ولی قدرت سیاسی، تعریفی دیگر از روحانیت به دست داد و اکنون بسیاری از روحانیون، مردم را بیشتر به یاد مسائل روزمره و سیاست و نظامیگری و… میاندازد تا دین و خدا و آخرت. تا پیش از انقلاب، روحانی در مقام داور بود؛ پس از انقلاب لباس بازیکن پوشید و به میدان آمد. اکنون نه مقام داور را دارد و نه بازی او در میدان سیاست و اقتصاد، چندان مقبول افتاده است.
از این جهت، روشنفکران نیز مانند روحانیت هستند. یعنی تا وقتی که قدرت را در دست نگرفتهاند، حق دارند که انتقاد کنند؛ اما پس از آن باید جامۀ کارگزاری بپوشند و پاسخگو باشند، متصدی، حق روشنفکربازی ندارد. اگر میخواهد چهرۀ روشنفکریاش را حفظ کند، باید از قدرت بیرون بیاید.
* چه مصادیق بارزی بر کاهش این محبوبیت نسبت به گذشته وجود دارد؟ اساسا میزان محبوبیت یا عدم محبوبیت روحانیت در میان مردم متاثر از چه مؤلفههایی است؟
بابایی: به نظر من مهمترین عارضه این است که اکنون روحانی مانند سابق، مردم را یاد خدا و آخرت نمیاندازد. از این جهت، مردم، بیشتر از خود روحانیت زیان کردند؛ چون یکی از مهمترین سرمایههای اجتماعی و معنوی خود را از دست دادند. مهمترین نشانۀ اعتماد مردم به گروهی خاص در جامعه، این است که مردم هنگام گرفتاریهای اجتماعی و برای حل معضلاتشان به سراغ آن گروه یا طبقه بروند. در انتخابات به لیست آن گروه رأی بدهند. در همین ماجرای زلزله کرمانشاه دیدیم که گروههای مرجع در میان مردم ایران، چه تغییراتی کرده است.
* نهاد روحانیت به درستی در مسایل روز وارد شده یا به مسایلی پرداخته که به ورود به آن در شأن روحانیت نبوده است؟
بابایی: به نظر من روحانیت اگر در موضع داور و منتقد باقی میماند، بهتر میتوانست خدمت کند، تا اکنون که در مسئولیتهای مختلف قرار گرفته است و باید پاسخگو باشد. ماهیت روحانی در نسبت با قدرت و سیاست، ماهیت انتقادی بود، نه مسئولیتپذیری؛ اما اکنون هم که مسئولیت سیاسی پذیرفته است، میخواهد منتقد باقی بماند؛ چون این نقش را در طول تاریخ به بهترین وجه ایفا کرده و تجربه زیادی هم دارد. اما چون اکنون خودش در موضع قدرت است، نمیتواند همزمان منتقد هم باشد، مگر اینکه قدرت و ثروت کشور را برای حل مشکلات کشور کافی نداند و منشأ مشکلات را در بیرون از مرزها یا حتی در خود مردم نشان دهد!
ورود به مسائل سیاسی، هزار راه دارد که به نظر من شأن و هنر و مهارت روحانی، ورود غیر مستقیم بود، نه از طریق تصدیگری مستقیم.
* اگر بپذیریم که مقام اجتماعی روحانیت تنزل کرده است، مردم را چقدر مقصر میدانید؟
بابایی: مردم اگر تقصیری هم داشته باشند، این است که گمان کردند که منتقد فیلم میتواند کارگردان فیلم هم باشد. مردم دیدند که روحانیت منتقد قدرت پهلوی است؛ اما در روند بازسازی کشور، باید هشیارتر عمل میکردند.
* آیا روحانیت توانسته است پاسخگوی نیازهای اجتماعی جامعه باشد یا این امر در حوزه مسئولیتهای روحانیت نیست؟
بابایی: شما وقتی منصب سیاسی و اجتماعی دارید، باید پاسخگو هم باشید. شترسواری دولادولا نمیشود. وقتی قدرت و مدیریت کشور در دست فکر و طبقهای خاص قرار گرفت، باید پاسخگو هم باشد. البته تا مدتی میتوان مشکلات را بر گردن این و آن انداخت؛ اما بالاخره مردم میپرسند چرا دیگران با یک صدم این قدرت و ثروت توانستهاند کشورشان را به حداقلهایی از رفاه و آسودگی برسانند و شما نتوانستید؟
* برخی از روحانیون در مناصبی حضور مییابند که براساس انتقاد بسیاری از بزرگان در شأن روحانیت نیست، حضور روحانیت در عرصه های اجرایی و اظهارنظرهایی از این زاویه، بر اخلاق و رفتار عامه مردم چه تأثیری گذاشته است؟ با پر رنگ شدن روحانیت سیاسی، بر میزان تأثیرگذاری روحانیون در میان مردم افزایش پیدا کرده یا چشمگیر بوده؟ چرا؟
بابایی: سیاست، علم پیچیدهای است. یک سیاستمدار نابلد با یک سیاستمدار فاسد فرقی ندارد. ظاهرا سخن امام صادق(ع) است که «نزد من ناشی و خائن، یکسان است.» روحانیت، هزاران کار مهم دارد که روی زمین مانده است. همین اجتهاد و روزآمدسازی دین، مسئولیتی بسیار بزرگ و سنگین است. حوزه باید همین مسئولیت را پی میگرفت. ایران، پر از انسانهای شریف و متخصص است که میتوانستند کشور را اداره کنند؛ اما روحانیت ترجیح داد که بیشتر سرنخها در دست خودش باشد و از این جهت، هم کشور زیان کرد و هم خود روحانیت.
* در شرایط فعلی و با وجود نگاهی که جامعه نسبت به بخشهایی از روحانیت پیدا کردند، مواجهه روحانیت با مطالبات و نیازهای بهروز جامعه باید به چه صورت باشد؟
بابایی: به نظر من تأثیرگذاری بنیادین و پایدار روحانی غیر سیاسی، بیشتر از روحانی سیاسی است؛ حتی در سیاست. تصدیگری به نفع روحانیت نبود. روحانی باید روحانی بماند تا از عهدۀ مسئولیتهای الهی و دینی خود بربیاید؛ وگرنه آیندۀ خوشایندی در انتظار حوزه نیست.
* برخی کارشناسان ارتباطات بر این باورند که در جامعه ایران شبکههای اجتماعی از لحاظ تأثیرگذاری جلوتر از نهاد مهمی مانند روحانیت به عنوان یکی از پایههای اصلی نظام اسلامی در زمان انقلاب، هستند؛ چرا بعضا مقوله ای مانند فضای مجازی بر فضای واقعی روحانیت پیشی گرفته و تأثیرگذاری بیشتری بر رفتار و عملکرد مردم داشته؟
بابایی: فضای مجازی، متن حقیقی و بدون روتوش جامعه است. اگر این فضا مؤثرتر است، چون کموکیف برتری دارد. هنوز تأثیرگذاریهای اصلی فضای مجازی شروع نشده است. این هنوز از نتایج سحر است.
یک مشکل اساسی این است که دغدغههای مردم با دغدغههای روحانیت تا حدی متفاوت شده است. همین تفاوت باعث شده است که مردم به سراغ کسانی بروند که درد آنها را میگویند و رنج آنها را میفهمند. من واقعا در حیرتم که چرا بعضی در حوزه گمان میکنند که مشکل اسلام و جامعۀ اسلامی، دراویش و چند کتاب عرفانی یا چند روشنفکر است که جز قلم هیچ امکاناتی ندارند. چرا علیه تصوف همایش میگذارند اما مثلا برای بررسی مشکل ناکارآمدیها و دینگریزیهای عمومی در سرتاسر کشور، حاضر نیست که گردهمایی تشکیل بدهند. خطرهای کوچک(مثل برخی ناهنجاریهای اجتماعی) را میبینند، اما متوجه خطر اصلی نشده اند.
* سبک زندگی روحانیت را به صورت مجموع چطور ارزیابی میکنید؟ تاثیر ساده زیستی و یا عدول از آن را چه می دانید ؟
بابایی: سادهزیستی یا اشرافیگری، تأثیر چندانی در داوری مردم در حق طبقهای از طبقات اجتماعی ندارد. مردم میدانند که در هر طبقهای کسانی هستند که از زندگی اشرافی برخوردارند، اما آنچه نظر و دیدگاه مردم را درباره طبقهای خاص رقم میزند، کارنامۀ کلی آن طبقه است، نه زندگی برخی از وابستگان آن طبقه. به هر حال در میان روحانیت، کسانی مانند مرحوم علامه طباطبایی هم بودهاند؛ مردم اینها را هم دیدهاند.
* در مورد اخلاق و نسبت آن با روحانیون، فکر میکنید روحانیت چگونه بر اخلاق عمومی مردم اثر گذار است؟
بابایی: روحانیت باید منتقد ظلم باقی بماند، نه اینکه رفتاری داشته باشد که مردم بگویند روحانیت با برخی از ظلمها مخالفاند و بر برخی چشم میپوشند! بستگی دارد که ظالم چه کسی باشد! شما برای اینکه در کنار مردم باشید، چارهای ندارید جز اینکه بر قدرت باشید نه در قدرت. اگر کنار مردم نبودید، هر قدر هم از اخلاق بگویید، اثری ندارد.
انتهای پیام