تریدینگ فایندر

از پستو تا سکو

بامداد لاجوردی، بخش تحلیلی انصاف نیوز: هنوز دو سال از آن روزی نگذشته است که بنده به برنامه ‏ای، در آن روزهای سرد و کدر، از سوی بسیج دانشجویی دانشکده ی علوم اجتماعی تهران برگزار می ‏شد دعوت شدم. بنا بر آن شد تا در برنامه ی مورد بحث، در یک گفتگوی نیمه دانشجویی به مقایسه ی پرونده ی هسته‏ ای دوران اصلاحات و دوران سعید جلیلی بپردازیم.
آن گفتگو نیمه دانشجویی بود از آن رو که یک طرف بحث یکی از اعضای تیم مذاکره کننده ی هسته ای سعید جلیلی و البته مقاله نویس روزنامه ی کیهان و دیگر سایت‏ های تند اصولگرا بود و طرف دیگر بحث بنده ی دانشجو بودم؛ و البته ناگفته نماند موضوع بحث نیز مقایسه ی پرونده ی هسته ای دوران اصلاحات با عملکرد سعید جلیلی بود؛ چون که عملا برای میزبان دفاع از کارنامه ی محمود احمدی نژاد غیر ممکن شده بود و نمی توانست موضوع را سیاست خارجه ی محمود احمدی نژاد و محمد خاتمی تعیین کند و لذا تلاش می کرد برای انتخابات پیش رویش (انتخابات ریاست جمهوری 1392) سعید جلیلی را جدای از جریان محمود احمدی نژاد نشان دهد تا شاید ره به جایی ببرد.
در خلال هماهنگی های پیش از برنامه بیش از همه طرح دوگانه ای از جانب بسیج دانشکده علوم اجتماعی در ذوق می‏ زد؛ مطرح کردن دو گانه ی «سازش و مقاومت» در پوسترهای برنامه به واقع نشان از تیز کردن زود هنگام چاقو برای حسن روحانی داشت و برای همگان واضح است که مقصود بسیج دانشجویی از جریان سازشکار، حسن روحانی بود.
همه ی این اتفاقات در اردیبهشتی رخ داد که یک ماه بعد آن، بنا بود انتخابات ریاست جمهوری 92 برگزار شود و تقریبا آشکار شده بود که حسن روحانی و سعید جلیلی کاندیدا خواهند بود.
در خلال همان هماهنگی ها بود که بر سر محل برگزاری برنامه اختلاف نظری پیش آمد؛ حداقل عقیده ی من بر این بود که چنین برنامه‏ ای می ‏تواند در تالارهای بزرگ دانشکده مانند ابن خلدون یا حتی سالن ‏های شهید مطهری و دکتر شریعتی برگزار شود اما دوستان و همکلاسی ‏های بزرگوار بنده که نماینده ی بسیج بودند در پاسخ به ما گفتند که «می خواهند مباحث را به دور از هیجان و در فضای آکادمیک بررسی کنند»؛ هرچند من آن زمان از این پاسخ حیرت زده شدم که چگونه می ‏تواند نقطه ‏ی کوچکی در دانشگاه تهران مذاکرات هسته‏ ای را تحت تاثیر خود قرار دهد اما با خود گفتم لابد خانم اشتون فضای دانشکده ی ما را نیز رصد می ‏کند.
اما چند روز پیش مجددا از رفتارهای بسیج دانشجویی حیرت زده شدم؛ بسیج دانشجویی در اقدامی عجیب همایشی بزرگ را تدارک دید که در آن به نقد سیاست‏ های هسته ‏ای دولت حسن روحانی پرداخته است. واقعا برایم بهت ‏آور بود تا همین چند ماه پیش، همین مساله، یعنی مساله ی هسته ‏ای، تیم مذاکره کننده، دولت و … جزو مسایل ملی، امنیتی، حساس و جدی تلقی می‏ شد و به زعم آنها نباید در فضایی هیجانی (یا به تعبیر معروف یکی از اعضای سابق بسیج دانشکده، در فضایی ورزشگاهی) به آن پرداخته شود، ولی همان سازمان، درباره ی همان موضوع، برنامه ‏ای را تدارک می ‏بیند به غایت هیجانی، تا جایی که در سالن پرچم ایران تکان داده می ‏شد و دائما با صلوات و احسنت گوینده را پشتیبانی می ‏کردند؛ مخاطبان برنامه نه صرفا دانشجویان بلکه می ‏توانستند همه ی اقشار مردم باشند و بازتاب برنامه نه در یک دانشکده بلکه در تمام دنیا و حتی رسانه ‏های خارجی بود.
من اسم این کار را سیاسی کاری می ‏گذارم. یعنی دیروز یک جریان از زمین و آسمان شاهد بیاورد که مساله ی هسته‏ ای امری ملی و منافع نظام در آن نهفته است و نباید در فضایی هیجانی بررسی شود؛ اما همان‏ تفکر امروز مستند و شاهد و استدلال می ‏آورند که چون ما دلواپسیم، طرح این نگرانی‏ در فضای عمومی تضادی با منافع ملی و نظام ندارد. گویی که دایره ی منافع و امنیت ملی توسط خود آنها یا فرماندهانشان تعیین می شود و ما نیز که رسما بسیج دانشجویی نیستیم فقط بایستی منتظر باشیم برادران و خواهرنمان مانند نرخ ارز، روزانه اعلام کنند که جذر و مد منافع نظام کجاست!
هرچند من به شخصه، به عنوان کسی که تنها شهروند ایران هستم و سمتی امنیتی و نظامی ندارم و در تشکیلاتی نظامی و امنیتی نیز عضویت ندارم اعتراف می‏ کنم مشکلی با طرح مباحث این چنینی در فضای عمومی ندارم و همین طور معتقدم که همایش «دلواپسیم» هم هیچ کارکرد ویژه ‏ای نداشته است؛ چون اگر پناهیان نفوذ کلامی در بین توده‏ های مردم داشت می‏ توانست برای سعید جلیلی در انتخابات رای آوری کند و به همین ترتیب اگر صادق کوشکی در میان دانشگاهیان محل رجوع بود نیز می‏ توانست اهالی دانشگاه را به او جلب کند.
به نظرم این برنامه بیشتر کارکردی درون تشکیلاتی برای بخشی از بسیجیان و تندورها داشت؛ این همایش جماعتی که خودشان را در مساله ی هسته ‏ای همفکر می ‏دانند گردهم ‏آورد  و آنها نیز نوعی هیجان از شکل گیری این اجتماع به دست آوردند و انرژی خود را بدست آورند. به بیانی برای آنها جنبه ی یک کارناوال داشت؛ به گمانم این جماعت خودشان هم قصد ویژه ای جز یک گردهمایی برای تجدید قوا و کسب هویت جمعی نداشتند.
ولی جا دارد سوالی از همکلاسی ‏های بسیجی بپرسم؛ حداقل اینکه مساله ی هسته‏ ای یک مساله ی ملی است که طرف خارجی دائما آن را رصد می ‏کند و این همایش را نیز مدنظر خود قرار می‏ دهد و … تردیدی نیست اما شما درباره ی این ژانر دلواپسی که در کشور راه افتاده است چه پاسخی دارید؟
مثلا چرا بسیج مستضعفان درباره ی دلواپسی جامعه کارگری سکوت کرده است؟! چرا در برابر لگد مال شدن دلواپسی کارگران توسط کمیسیون ماده ی 10 احزاب سکوت کرده است؟! مثلا می ‏خواهید بگویید آنها سیاسی کاری است و سوء استفاده از کارگران و این کلیشه ی همیشگی! اما صادقانه مگر این اجتماع شما با این ترکیب مهمانان و مخاطبان غیر از یک سندیکای سیاسی بود!؟ مگر غیر از این بود که نشریه 9 دی رسایی در آن پخش می ‏شد و …
چرا شما درباره ی دلواپسی جماعتی که دلواپس مردم سالاری هستند اجازه ی چنین همایشی را قائل نیستید؟! یعنی همانطور که انحصار تبیین منافع ملی در اختیار شماست[!] باید اکثریت ملت بپذیرند انحصار دلواپسی نیز در اختیار شماست؟ شما درباره ی نگرانی‏تان همایش برگزار کردید، مهمان دعوت کردید، در یک برنامه نظام را به چالش کشیدید! انتقاد کردید و حتی با ادبیات خودتان سیاه نمایی هم کردید! ولی با چه معیاری دیگران را محق نمی‏ دانید کارناوال تشکیل دهند، دلواپس شوند، پیگیر شوند، مهمانشان و سخنران دعوت کنند و …
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا