مسوولان بیمسوولیت در مواجهه با زلزله
«محمدرضا بزمشاهی»، در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «مسوولان بیمسوولیت»، دربارهی عملکرد مسوولان در مواقع بحرانی چون زلزلهی تهران، نوشت:
آنچه از واژهی مسوول فهم میشود پاسخگو بودن است. اگر فردی را فقط مدیر بنامیم شاید بتواند بگوید من یک مجموعه یا یک کار را اداره کردم و به انجام رساندم و تبعات آن به عهدهی من نیست اما وقتی کلمهی مسوول را به کار میبریم از آن نوعی توقع پاسخگویی و پذیرش تبعات و آثار رفتار و گفتار انتظار میرود. در قرآن کریم همهی مردم را در روز قیامت مسوول میداند یعنی باید پاسخ اعمال و سخنان خود را بدهند؛ در جای دیگر اعضای بدن انسان را هم مسوول میداند. در فرهنگ عمومی نیز به همهی کسانی که به نوعی در ادارهی امور کشور مشارکت دارند مسوول خطاب میشود.
با این مقدمات پاسخگو بودن یکی از لوازم زندگی اجتماعی است علاوه بر کسانی که آنها را مسوول خطاب میکنیم سایر افراد هم باید نسبت به رفتارها و گفتارهای خود پاسخگو بوده و پیامدهای آن را در نظر داشته باشند. یکی از مواردی که باید به مدیران و مسوولان کشور آموخته میشد همین نکتهی مسوولیتپذیری است. متاسفانه عدهای از کسانی که با عوامل مختلف همچون تبعیض مثبت یا در بحران رد صلاحیت و صرفاً به خاطر لجبازی مردم یا مسایل قومیتی به مسوولیت و جایگاهی رسیدهاند، نه تنها سایر آداب این جایگاه را نیاموختهاند بلکه از فهم این نکته هم ناتوان هستند که باید پیامد سخنان خود را در نظر داشته باشند. یکی از توجیهات بعضی از این مسوولیتناشناسان، پناه بردن به واژهی «صداقت» است، گرچه صداقت و راستگویی امری پسندیده است اما صداقت برای آسایش و آرامش مردم و جامعه است. اگر سخن صادقانه موجب سلب آرامش فرد یا جمع گردد آنگاه پرسشی دیگر به وجود میآید که این سخن تا چه میزان اخلاقی و درست است. به تعبیر اندیشمندان آیا تقریر حقیقت میتواند مجوزی برای افزایش مرارت گردد برای فهم بهتر مطلب مثالی میزنم:
اگر یک پزشک گزارش بیماری خطرناک یک فرد را با صداقت و صراحت به او بگوید و او در نتیجه این خبر به ظاهر صادقانه دچار تبعات روانی گردد آیا بیان این سخن به این سبک امری درست و اخلاقی است؟
متاسفانه به دلایل مختلف از جمله رقابتهای جناحی و نیز وادادگی در برابر موج تبلیغاتی جهانی بخش قابل توجهی از مسوولان کشور رویهی بیمسوولیتی را پیش گرفتهاند؛ این رویه به دو صورت نمایان شده است، انفعال در برابر بحرانها و ترساندن مردم از احتمالات گوناگون. رفتار اینان مثل پزشکی است که وقتی بیماری را میبیند به جای درمان، شروع به خودزنی کند و روضه بخواند که چرا پیشگیری نکردید یا همهی دانستههای خود را دربارهی ابعاد مختلف بیماری افاضه نماید.
سخنان مسوولان در مسالهی کمبود آب یکی از نمونههای این رفتار است. زمانی وزیر نیرو سخن از نابودی تمدن ایرانی به زبان میآورد. گویا در طول چند هزار سال گذشته این نخستین بار است که خشکسالی در کشور ایجاد شده است اما مهمتر از مسالهی کمبود آب ماجرای زلزلههای اخیر است. در این ماجرا مسوولان در ردههای گوناگون برای پوشش بیکفایتی و بیعرضگی خود تنها راه را ترساندن مردم میدانند و البته صداوسیما نیز برای تخریب جناح مقابل خود به این آتش نفت بیشتری میریزد و همهی اینها زمینهی خوبی است برای رسانههایی که مایلند فضای اضطراب و ناامنی را در میان مردم تشدید کنند به راستی چرا بخشی از نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی نگران بحران آب یا زلزله شدهاند و به این بحرانها در حد بسیار بزرگنمایی شده دامن میزنند؟
در میان این همه رفتار غیر مسوولانه، سخنان یکی از اعضای شورای شهر تهران بسیار تاسفآور بود ایشان در سخنانی زشت و ناپسند برای اینکه بگویند چیزی بلد هستند و مثلاً اطلاعات کارشناسانه دارند، میفرمایند که اگر در تهران زلزله بیاید حدود پانصد هزار نفر کشته میشوند، ولی ما متاسفانه فقط امکان دفن پانزده هزار نفر را داریم! به همین سادگی، ایشان جوری از کشته شدن مردم حرف میزنند که انگار از کشته شدن بعضی حیوانات سخن میگویند. پرسش این است که آیا اگر کسی همین تعبیر را در مورد خود ایشان و خانوادهی محترمشان به کار برد ایشان با آرامش از آن گذر میکنند؟ اگر کسی بگوید ما نگران این هستیم که اگر خانم «صدراعظم نوری» در زلزله با خانوادهاش بمیرد، آیا قبر کافی برای دفنشان موجود است یا نه! ایشان چه واکنشی خواهند داشت؟
اصلاً نتیجهی این حرف زدنها چیست؟ آیا به جز ترساندن مردم نتیجهی دیگری دارد؟ اگر این به اصطلاح مدیران و مسوولان در زمان جنگ عهدهدار امور بودند چه میکردند. اینکه «میرحسین موسوی» را تحسین میکنیم برای آن است که در زمانی که بیشترین فشار اقتصادی بر کشور وارد میشد فشارها را به خود خرید و در ضمن بیان مشکلات شدید اقتصادی با مردم اما ترس و اضطراب را به جامعه تزریق نمیکرد. در اینجا خوب است به یکی از سخنان «سید محمد خاتمی» اشاره کنم که در جلسهی دفاع از کابینهی دوم خود گفت: «مواردی پیش میآمد که ما فقط برای چند روز گندم در انبارهای کشور داشتیم؛ ما با همراهی وزیر بازرگانی آن مشکلات را حل کردیم و حتی به مقام رهبری هم منتقل نکردیم.»
اگر مدعی هستیم که افرادی لیاقت تصدی بعضی جایگاههای قانونگزاری یا اجرا را دارند، باید به این لیاقت آنان نیز توجه گردد. باید به منتخبان ملت و مدیران اجرایی بیاموزیم و بیاموزند که جایگاه طرح مسایل سری را با تریبون عمومی اشتباه نگیرند و بدانند که احتمالات و تهدیدهای بالقوه را باید در جلسات غیر علنی طرح و بررسی کرد. ترس و یاس دو ابزار نا امنی روانی است که اگر جامعهای به این دو عنصر دچار شد هرگونه برنامهی عمرانی و اقتصادی در آن ناکام خواهد ماند. وظیفهی رسانهی ملی و نیز مدیران و مسوولان در گام نخست، ایجاد امید و آرامش در جامعه است، از هرگونه رفتار و گفتار غیر مسوولانه بپرهیزیم.
انتهای پیام