بایستههای فهم ماهیت اعتراضهای اخیر
«سهند ایرانمهر»، در یادداشتی در کانال تلگرامش دربارهی اعتراضات اخیر در شهرهای مختلف ایران و اظهارات اخیر حجتالاسلام والمسلمین «علم الهدی» در این مورد نوشت:
آیتالله علم الهدی: «تظاهرات مردم علیه دولت روحانی و مطالبات تظاهر کنندگان برحق بود و باید انجام شود، ولی شعارهای ضد انقلابی گروه اندک اراذل و اوباش – که رهبرشان یک زن روسپی آمریکایی/اروپایی است- ناحق بود.
…مردم برای بیان مطالبات خود در آن جمع حضور یافتند، اما به ناگاه در اجتماع چند صد نفری آنان، گروهی معدود که شمارشان از ۵۰ نفر نمیگذشت شعارهای انحرافی و هنجارشکنانه، فلسطین را رها کن و نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران، سر دادند.»
خلاصهی آنچه از سخنان آقای علمالهدی میتوان فهمید، تأیید تجمع و اعتراض تا آنجایی است که هدف، دولت باشد و نه حاکمیت. این سخن آقای علمالهدی این ظن را تقویت میکند که بانیان آغازین تجمع مشهد در واقع همان نیروهای محافظهکار مخالف دولت بودند تا آنجا که فردی چون علمالهدی که زمانی خوردن اشکنه را برای مواجهه با چالشهای اقتصادی پیشنهاد میکرد اکنون موید مشروط اعتراض آنان است.
این تجمع ضد دولتی به همین واسطه و خلاف سنت تجمعات اعتراضی، مجال بروز یافت اما خیلی زود از کنترل سازماندهندگانش خارج شد زیرا بانیان اولیهی آن برآورد دقیقی از حجم و تنوع نارضایتی اقشار مختلف مردم نداشتند و در محاسبات خود نیاورده بودند که اگر حجم بالای نارضایتیها با فضای پیشآمده گره بخورد، چه خواهد شد؟
این اتفاق اکنون افتاده است و چوبی که به هوای عسل در کندوی مطالبات معطل مانده فرو رفته بود، به نتایج دیگری منجر شده است.
آقای علمالهدی البته هنوز دریافت دقیقی از آنچه باعث خرسندیاش شده ندارد و تصور میکند که مضمون شعارها و اعتراضها آنگونه که او میخواهد جرح و تعدیل میشود، در نتیجه دست به ارزشگذاری میزند که فلان بخش مربوط به دولت بجا و فلان بخش نابجاست. این رویکرد در مابقی تندروهای اصولگرا نیز دیده میشود و اینان با نوعی خوشبینی منتظرند که این اعتراضها از صافی معیارهای آنان بگذرد و صرفاً دولت را هدف قرار دهد.
این انتظار مبتنی بر خطای محاسباتی فاحشی است و نشان میدهد که قائلان به این نگاه، هنوز متوجه عمق ماجرا و رویکرد ضد حاکمیتی اعتراضها نیستند و آن را اعتراض صرف معیشتی به دولت میدانند.
بخشی عظیمی از اصلاحطلبان در دوراهی تردید قرار گرفتهاند، از یکسو اصولگرایان تندرو را منتفع و محرک اولیه میدانند و از یک سوی دیگر متوجه شدهاند که این اعتراضها، برخاسته از مشکلات معیشتی حادی است که هیچ برآورد دقیقی از فرجام آن وجود ندارد.
اینکه دولت تنها دست منتقدین خود و نه مردم را در ماجرا میبیند و اینکه محافظهکاران تندرو تنها وجه ضددولتی آن را میبینند، (مانور بر هشتگِ «مردم گلهمندند») اشتباه و رهزن عقل و منطق است (آقای رسایی رییسجمهور را به شنیدن کنسرت «مرگ بر روحانی» مشهد دعوت کرده است اما نمیداند این کنسرت برای امثال او نیز خوش آواز نخواهد بود).
خاستگاه و بستر رشد این اعتراضها در شهرستانهاست و وجه معیشتی آن غالب. این اعتراضها از جنس اعتراض طبقهی متوسط (۸۸) نیست، وحدت و انسجام گفتمانی ندارد، فاقد رهبر یا تیم راهنماست و رابطهاش با نخبگان سیاسی از شخصیتها تا احزاب، قطع است در نتیجه شعارهای پراکنده و گاه متضادی دارد. چنین ویژگیهایی خاصیت غیرقابل پیشبینی و غیرقابل مذاکرهی آن را بیشتر و فضا را برای ورود عوامل تشدیدکننده وخطرآفرین جدیدی فراهم میکند.
بروز و ظهور جنبشهای تودهوار طبقهی فرودست نتیجهی چند فرآیند است:
اول: ناکارآمدی مزمن سیستم در تأمین مطالبات یا تأخیر بیش از اندازهی آن.
دوم: یاس مردم از کارآمدی احزاب یا جریانهای سیاسی در پیگیری مطالبات
سوم: فشار حاکمیت بر احزاب و نخبگان سیاسی منتقد و ایجاد محدودیت برای آنان بنحویکه خلاء حضور آنان به برآمدن جنبشهای توده وار و خیزش طبقهی فرودست خواهد شد و رویارویی با آن نیز برای حاکمیت به مراتب سختتر است.
(نظیر این ماجرا در دعوت شاه از جبهه ملی در ماههای واپسین قابل رصد است. پاسخ چهرههایی چون دکتر «صدیقی» روشن بود: به حاشیه راندن و سرکوب منتقدین شناخته شده معتقد به قانون به قدرت گرفتن نیروهای تندرو مذهبی منجر شده بود و دیگر کاری از دست جبهه ملی برنمیآمد.)
جمعبندی:
گوستاولوبون، جمعیت فرودست معترض را جمعیتی ویرانگر، متعصب، کوتهاندیش و دمدمی مزاج میداند، چنین نگاهی را جمالزاده در کتاب «یکی بود یکی نبود» در توصیف ورود پراشتباه و طنزآمیز یک حلاج (پنبه زن) به عالم سیاست انعکاس داده است. «جرج رود» هم در کتاب «جمعیت در تاریخ» قرائتی مشابه را ارائه میدهد، شاید دلیل این نگاه آن باشد که فاشیسم راه خود را از دل جمعیت گرسنه ناامید از «ساختار» یافته است اما ….
چه خوشمان بیاید و چه نیاید، برداشت عمومی معترضینِ خسته از «بیکاری»٬ «شرایط سخت معیشتی» و «محدودیتهای اجتماعی» که زیر سایه عوامل تشدید کننده همچون سایه جنگ و زلزله و اخبار فسادمالی و تضعیف اخلاق عمومی، طاقت از کف دادهاند و احساس میکنند هیچکس فریاد استغاثه آنان را نمیشنود، آن است که در سپهر سیاستدیگر مجالی برای امیدبستن به جریانهایسیاسی اصلاحطلب و اصولگرا باقی نمانده و مقاومت در برابر خواست مردم آنچنان است که کاری از عهده احزاب و جریانها برنمیآید در نتیجه این اکثریت خاموش یا به اصطلاح «بیقدرتان» هستند که باید برای «کسب قدرت» یا تأثیر بر آن، آستین بالا بزنند.
وقوع چنین اتفاقی در جامعه، از سوی تحلیلگران سیاسی و اجتماعی پیشبینی شده بود و معلوم بود وقتی منتقد قانونمدار و مقید به گفتمان مشخص سیاسی، آنگونه به حاشیه رانده میشود، لامحاله باید در انتظار چالش جدیتری با حضور طبقات پایین اجتماع بود.
اگر زمانی پاسخ دعوت به آشتی ملی، محمدخاتمی، اعمال محدودیت بیشتر برای او بود، حالا با کسانی روبریید که معلوم نیست حتا محمدخاتمی و امثالهم در آنها تاثیری داشته باشند یا همچون او در هرحال سخن از آشتی بر زبان برانند.
جنبشهای موسوم به گرسنگان هماره پذیرای افکاری افراطی و محل طمع پوپولیستها و مستعد اختلاط با خشونت بودهاند و این سه خطر عمده بر سر راه اعتراضهای اخیر است که نیازمند توجهی جدی است با اینحال منطقیترین راهکار در واکنش به آن عبارت است:
جریان اصولگرا، چشم طمع از این اعتراضها بردارد و بگذارد حرف مردم واقعاً شنیده شود. اصلاحطلبان نیز با قبول اشتباهات راهبردی خود از انگ توطئه بودن همه ابعاد ماجرا دست بردارند و تحول جدید را جدی بگیرند. تحولی که در آن دیگر نمیشود از منبع پایان پذیر چهرههای شاخص هزینه و اعتماد مردم را بازیچه زد و بند سیاسی پس از تصدی قدرت کرد.
سرکوب و پاککردن صورتمساله ممکن است، نتیجه موقتی داشته باشد اما همزمانی این اعتراضها با سالگرد ۹ دی که به زعم برخی نماد پایان «فتنه» بود، خود حاوی پیامی تأمل برانگیز است که اگر مطالباتی تأمین نشود، از بین نمیرود بلکه گاه ممکن است بواسطه شدت عمل، به شکل افراطیتری بروز پیدا کند.
باید برایجلب اعتماد مردم جامعه جوان کشور از طریق تغییر در ترکیب پیر و ایستای مسئولان مناصب مهم اقدامی عاجل صورت و شفافیت، پاسخگویی و مبارزه جدی با فساد وتبعیض در صدر اولویتها قرار گیرد و سیکل معیوب پاسخ قدیمی به پرسشهای جدید، متوقف شود.
طرح آشتی ملی و برداشتن حصر جدی گرفته شود زیرا محدودیت منتقدین نشان دار که گفتمان منطقی و چارچوب داری را نمایندگی میکنند سبب میشود که خلاء حضور آنان، منجر به شکلگیری هستههای افراطی و بیسامانی شود که معلوم نیست زمام جهتدهی آن به دست چه کسانی خواهد افتاد و در آن زمان اصولاً دستِیاری به سمت این افراد سابقاً ذینفود، ثمری دارد یا نه؟
مردم ایران در نگرانی از آینده و عشق به وطن همداستانند، جلب اعتماد مردم و شنیدن حرفهایشان کار سختی نیست و تحقق بخش عمدهای از مطالبات این مردم بیش از آنکه نیازمند بودجه باشد محتاج تغییر نگرش حاکمان و کاملاً عملی است. امنیتی دیدن، تکرار اشتباهات گذشته و ایجاد کینههای نمکسود، فرصت دادن به برداشتهای غیرواقعی که مبنای واکنشهای تند میشود و از همه مهمتر عدم توجه به پیچیدگیهایی معادلات منطقهای و جهانی که در کمین امنیت و ثبات کشورمان است، تنها حجابی در مسیر درک معضل است و امور را به سمت ناخوشایندی خواهد برد.
وظایف معترضین هم کمتر از حکومت نیست. گرفتارشدن در دامان هرج و مرج و خشونت، نداشتن الگوی مشخصی از مطالبات منسجم و قابل پیگیری، تمکین و همراهی محض از هر شعار و برنامهای که منبعی نامشخص دارد و قطع ارتباط با نخبگان سیاسی ذینفوذ و بالنسبه مورد اعتماد نه فقط طرح مطالبات به حق آنان را به تعویق میاندازد بلکه میتواند بالمآل آسیبی جدی به جریان کلی دموکراسی خواهی وارد آورد و آنان را ابزار جریانهایی کند که معلوم نیست چه هدفی را در ذهن ترسیم کردهاند. از یاد نبریم که محمد مرسی علیرغم اشتباهات فاحش، منتخب مردم مصر بود و مردم معترض به او نیز مطالبات واقعی مردم این کشور را مطرح میکردند، نتیجه کار اما در نهایت منجر به برآمدن ژنرال السیسی شد!
انتهای پیام