خرید تور تابستان

تکنولوژی تولید حاشیه و بحران امروز | جواد کاشی

دکتر «جواد کاشی» در یادداشتی قابل تامل با انتقاد شدید از رفتار مسوولین در تلگرام با عنوان «تکنولوژی تولید حاشیه و بحران امروز»، نوشت:

شب‌ها برای راه رفتن در برهوت یک بیابان نمی از نور ماه کافی است. با اینکه تاریک است، کورمال کورمال می‌توان راه خود را پیدا کرد. اما اگر نورافکنی روشن کنید، محیطی را به شدت شفاف می‌کنید و همان هنگام محیط بیشتری را تاریک‌تر از آنچه واقعاً هست. نورافکن‌ها به اعتبار آنچه روشن می‌کنند متن می‌سازند و به اعتبار آنچه به تاریکی محض می‌برند، حاشیه سازند. در چنین وضعیتی درست است که راه خود را خوب‌تر می‌بینید، اما از ناحیه‌ی آنچه در حاشیه‌ی تاریک است، در معرض خطرید. یک دفعه ممکن است حتی پرش ساده‌ی یک گربه‌‌ی سیاه از تاریکی به متن غافلگیرتان کند.

قلمرو زندگی سیاسی نیز چنین وضعیتی دارد. نمی‌دانید به بهای آنچه می‌دانید و مرتب از آن حرف می‌زنید و بر سر آن منازعه می‌کنید، قلمروهایی را به حاشیه‌ی تاریک رانده‌اید و هر آن، بابت آنچه دیده نمی‌شود، در خطرید. بخصوص در کشوری مانند کشور ما که سیاست، مرتباً حاشیه ساز است.

[ما] تکنولوژی پیشرفته‌ای برای تولید حاشیه داریم. از همان سال‌های نخست از ضرورت تکیه بر نیروهای ارزشی و وفادار سخن گفتیم. هرکس برای بهره‌مندی از هر موقعیت شغلی یا تحصیلی، باید از مجاری پیچیده و تودرتوی گزینش و تحقیق گذر کند. باید اطمینان حاصل شود که فرد متقاضی، متعهد است، وفادار است، در قلب و بواطن درونی‌اش هم حتی مرضی نیست. ماشین گزینش، فی‌الواقع ماشین حاشیه‌ساز بود. نظام کلامی نیز هر روز با خلق عناوین تازه، کسانی را خودی و کسانی را غیر خودی طبقه بندی می‌کند. مرزهای خودی و غیرخودی، همان مرزگذاری‌های حاشیه‌ساز است. کسانی مرتب برچسب غرب‌زده، لاابالی، فاسد و نفوذ کننده و وابسته و مشکوک می‌گیرند و به حاشیه پرتاب می‌شوند. کسان بسیاری هم البته هستند که ارزش برچسب هم ندارند. اصولا دیده نمی‌شوند. انگار نه انگار که هستند.

خودی‌ها صاحب منزلت‌اند و غیرخودی‌ها با برچسب‌های متفاوت تحقیر می‌شوند. اما کاش همه چیز محدود بود به توزیع نامتوازن منزلت‌ها و برچسب‌ها. همراه با توزیع نامتوازن برچسب‌های ارزشی، توزیع نامتوازن قدرت و ثروت نیز در پی آمد.

تکنولوژی حاشیه ساز نظام مستقر در بخش زبان سیاسی نیز درخور توجه است. انقلاب و اسلام، بسته‌های والای کلامی‌اند. همه نورافکن‌ها روی آنها زوم کرده‌اند. یکی دو بسته دیگر هم هستند که در حاشیه نیمه تاریک دیده می‌شوند. همان‌ها که نام بردن از آنها کراهت دارد اما قابل تحمل‌اند. مثل دمکراسی و عدالت و حقوق بشر و توسعه و رفاه. اما کلماتی هم هستند که نجس‌اند و گناه‌آلود. شاید نجس‌ترین‌شان، سلطنت و پادشاهی است. آنها را باید به زباله‌دانی پرتاب کرد. زباله‌دانی حاشیه‌ها.

دوم خرداد سال هفتاد و شش یکی از مقاطع غافلگیر کننده بود. یکباره از تاریکی مفرط چشم‌انداز حیات سیاسی، کسانی به میدان آمدند که قبلا کسی انتظارشان را نداشت. آنها همان به  حاشیه رانده شده‌ها بودند که با بهره‌گیری از فرصت  انتخابات، در صحنه حاضر شدند. همه غافلگیر شدند. آنها که پیروز انتخابات شدند شاید بیشتر از رقیب‌شان وحشت کردند. مردان سیاست در دهه‌ی هفتاد، توانسته بودند با بهره‌گیری از کلمات به حاشیه رانده‌ای مثل دمکراسی، بخشی از نیروهای صف کشیده در تاریکی را بسیج کنند. رویدادی غافلگیر کننده مدت‌ها همه را منگ کرده بود. دوم خردادی‌ها از سحر کلام دمکراسی استفاده کردند.

احمدی نژاد هم در سال هشتاد و چهار بخش دیگری از نیروهای صف کشیده در تاریکی صحنه را بسیج کرد و یکباره رویدادی تازه در صحنه سیاست خلق شد. احمدی نژاد از سحر کلام عدالت بهره گرفت.

اما نه غافلگیری سال هفتاد و شش، و نه غافلگیری سال هشتاد و چهار، نظام سیاسی را به این نتیجه نرسانید که دمکراسی و عدالت را به منزله‌ی اشیاء مقدس و تازه، در متن خود جایگذاری کند. در سازوکارهای عملی و در ترتیبات و مناسبات رسمی، چنان بازآفرینی کند که از حاشیه آمدگان، احساس خودی بودن کنند و جایی در متن اشغال کنند. احساس مالکیتی کنند و شخصیتی. به همان دو واژه‌ی انقلاب و اسلام چسبیدند و دل‌نگران آن نبودند که انقلاب و اسلامی که دلالت بر آزادی و عدالت نکند، چگونه ممکن است معنادار و جاذبه افکن باشد.

رویدادهای پس از انتخابات سال هشتاد و هشت، اوج این به حاشیه‌رانی بود. از کم و کیف آنچه در سال هشتاد و  هشت گذشت، بگذریم، اما بخش مهمی از مردم که به میرحسین موسوی رای داده بودند، و نتیجه‌ی انتخابات را به هر دلیل نپذیرفته بودند، تحقیر شدند. سال‌های سال تحقیر شدند. بازی خورده قلمداد شدند. سال‌های سال است که در اندوه حصر رهبران خود سر می‌کنند و هیچ کس هیچ پاسخی به پرسش‌های بی شمار آنان نمی‌دهد. پس از آن ماجرای تلخ، دمکراسی و دمکراسی خواهی، جاذبه‌ی پیشین‌اش را از دست داد. مردان نامدارش نیز، به حاشیه رفتند و بخش زیادی از حاشیه آمدگان دوباره به حاشیه بازگشتند. بعید دانستند دمکراسی خواهی سرانجامی پیدا کند پس به تدریج از متن بیرون رفتند.

حاصل مدیریت احمدی نژاد نیز به وجهی دیگر واژه‌ی عدالت را خالی از جاذبه کرد. به متن آمدگانی که در نتیجه‌ی جاذبه‌ی عدالت به صحنه آمده بودند، کم کم اطمینان پیدا کردند، عدالتی در کار نیست. داستانی بود که از اساس دروغ بود. آنها باید همچنان در حاشیه‌ی تاریک صحنه برای یک لقمه نان تلاشی بی فرجام کنند.

آنچه امروز شاهد آن هستیم یک صحنه‌ی غافلگیر کننده‌ی دیگر است. یک روز در سال هفتاد و شش احساس غافلگیر شدن کردیم، یک روز در سال هشتاد و چهار و اینک لحظه‌ی سوم فرارسیده است: سال نود و شش.

درماندگان و بیکاران با آنها که خواستار سبک دیگری از زندگی‌اند، وحدت کرده‌اند و نام‌های تازه‌ای برای آنان جاذبه ایجاد کرده است. نام‌های متعدد که شگفت انگیزترین‌شان، ایرانیت، سلطنت و پادشاهی است. یکبار دیگر، شبحی از تاریکی به متن یورش برده است. اصولگرایان و اصلاح طلبان را با هم مورد هجوم قرار می‌دهند. اصل نظام را هدف گرفته‌اند. احساس قدرت می‌کنند و حمایت رسانه‌ها و سیاست مداران غرب به آنها امید می‌بخشد.

البته از حاشیه آمدگان سال‌های  هفتاد و شش، هشتاد و چهار، توانستند در متن غلیانی به پا کنند و برای خود مهری ماندگار بر عرصه‌ی سیاسی کشور بکوبند. اما از حاشیه آمدگان امروز کمتر ممکن است چنین شانسی داشته باشند. آنها در خیابان‌های تهران می‌چرخند و شعارهای تند می‌دهند. مردم خیره خیره به آنها می‌نگرند. به چشم‌های مردم اگر خوب نظر کنی، تنها از پلیس ضد شورش نیست که می‌ترسند، از خود این تظاهرکنندگان نیز می‌ترسند. جوانان ساده‌ای که معلوم نیست چطور سازماندهی شده‌اند، چطور هماهنگ می‌شوند، به دقت معلوم نیست خواست‌شان چیست، معلوم نیست در میدان قدرت چگونه می‌خواهند خواست‌شان را تحقق ببخشند. حمایت آشکار ترامپ، نگرانی را بیشتر می‌کند. احساس سنگین ترس از جنگ است که بر صحنه مستولی می‌شود نه امید به یک دگرگونی خجسته.

این جوانان بی گناه از حاشیه آمده‌اند، اما استعداد آن را ندارند متن را برای مدت زمان کمی هم که شده، گشاده کنند و جایی برای دیده شدن پیدا کنند.

بیم آن می‌رود که آنچه این روزها جریان دارد به یک خشونت سنگین تبدیل شود. ماجرا از کف خیابان‌ها جمع شود، و بعد یک راه پیمایی وحدت برگزار شود و به همه اعلام شود تمام شد، مردم به خیابان آمدند و ریشه‌ی فتنه‌ی تازه را درآوردند و مثل همیشه پشت سر نظام یک‌صدا و یک سخن ایستاده‌اند. کاش جمهوری اسلامی برای نخستین بار سیاستی تازه در پیش بگیرد. به جای انکه تلاش خود را مصروف آن کند که همه چیز را فوراً از متن آرایش داده‌ شده‌ی خود پاک کند، اصل این واقعیت را بپذیرد که متن سیاسی‌اش با حاشیه‌های بسیار محاصره شده است. این حاشیه‌ها پتانسیل‌های انبار شده‌ای هستند که می‌توانند به هم بپیوندند و برای همه فاجعه‌بار باشند. باید نورافکن‌های صحنه را دو چندان کرد. بگذارید عرصه بیشتر و بیشتر گسترده شود.

صادق باشیم، دست از تبلیغات کلیشه برداریم، اعتراف کنیم که عرصه‌ی سیاسی کشور را درست مثل اقلیم این سرزمین پر کرده‌ایم از گسل‌های خطرناک. به جای شعارهای مطنطن، راست‌گو باشیم و شجاعت پذیرش اشتباهات فاحش را داشته باشیم. مشت‌های آلوده را بگشاییم، برچسب‌های ناروا را از مردان بزرگ و خادم مردم برداریم. آنگاه شاید به این جوانان طغیان کرده نیز بتوان گفت، خشم‌تان قابل درک است، صبور باشید، اعتماد کنید، در افق چشم اندازی تازه پیداست.

باشد تا هوای این سرزمین از این همه آلودگی پاک شود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. اینهم یه حرف خوب دیگه” اینم میزاریم کنار سایر خرفهای خوب و در قفسه مخصوص خودش” برای خنده هم که شده بیائید قبل از اینکه این حرف را کنار بگذاریم در کنار اخرین حرفهای کسل کننده شخصی که مسبب این روزگار سیاه ماست قرار دهیم تا ببینیم چی از توش در میاد! ایشان افاضه فرمودند که این حرکات اخیر کار دشمنان سابقه دار است که حتی برای یک لحظه هم دست از سرارتشان بر نداشته اند” اینها خیال ناامید کردن مردم را دارند” ایشان خودش را مدیون هیچکس جز شهدا نمیداند” یعنی مردمی که زنده اند و دارند نفس میکشند ارزش شهید ندارند! هزینه بازی بزرگ ایشان باید از جیب مردم تامین شود و اگر این تدارکات جنگی بقیمت گور خوابی انها هم تمام شود ککشان نمیگزد” ایشان سالهاست که در تلاشند تا در کنار تهیه ابزارالات جنگی وسائل [مواجه با مردم] مردم را هم از بهترین نوع ان اماده داشته باشند تا همچین که کسانی خیال اعتراض بسرشان زد طوری سرکوبشان کند که شیر مادر از دماغشان فوران کند” خب ادم است و شیر خام خورده ” ممکن است یه وقت یادشان برود که با که طرف هستند و حرفهائی از دهانشان خارج شود که بعضی ها اصلا حوصله اش را ندارند” ایشان میفرمایند که دشمنان قصد نا امید کردن مردم را دارند و من برای اسودگی خاطر ایشان عرض میکنم که خیالشان تخت باشد چون امیدی نمانده که شما به زحمت بیفتید ” چندی بیش امریکا میخواست لیست ثروت در اختیار [بعضی ها] را اعلام کند که نمیدانم چطور شد با وجود نفرتی که ترامب و دار و دسته اش دائم ابراز میکنند این کار را نکردند” من فکر میکنم رقم این بولها خیلی بالاست که برای اعلام نشدنش زد و بند های بشت برده ای صورت گرفته یا در بانکهای خود انهاست و اعلامش بضرر خود انها تمام خواهد شد” به هر حال از حرفهای خوب شما متشکرم که بیادمان می اورید که ما هم یه روزی ادم بودیم و […]

  2. از طرفی به منتقد و معترض لیبل اغتشاش زدن و به راضی و نورچشمی ها مجوز و گارد تجمع دادن به تنهایی شرایط رو برای اعتراض تازه اماده میكنه. تمام گلایه های تحولخواهان هم كه كماكان پابرجاست
    بنظرم باز خشم به پوسته زیرین اجتماع رانده شده و با حفظ وضع موجود هر روز ابستن اتفاقات غیر قابل كنترلِ تازه است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا