زندگی مستقل دختران: هشداری به والدین
به گزارش انصاف نیوز، رضا آستانه پرست در یادداشتی در خرد نوشت: مقارن با بازنشستگی، تهران بی کران را پس از چهل سال زندگی دشوار به دلایلی که روشن است و میدانید ترک کرده و در گوشه دنجی در شهرستان سکنی گرفتم. تا اینکه هفته پیش و در واقع پس از چهار سال دوری از پایتخت همراه همسرم برای انجام یکی دو کار و نیز دیدن همقطاران و همکاران بازنشسته مان راهی تهران شدیم.
غیر از شلوغی و آلودگی و سر و صدا، که برایمان تازگی نداشت، همه چیز خوب بود. همه جا خاطراتمان جریان داشت. چون بدون اتوموبیل رفته بودیم و با وسائل حمل ونقل عمومی رفت و آمد می کردیم مشکلی که نداشتیم که هیچ، خیلی هم از گشت و گذار در کوچه باغهای شمال تهران و پارکهای متعددی که در این چند ساله به جمع قبلی ها اضافه شده بود لذت بردیم. بخصوص دیدار دوستان و پذیرائی گرم در جمع خانوادگی آنها آنقدر برایمان لذت بخش بود که یک هفته ای بیشتر از آنچه در نظر داشتیم ماندیم و با آنها که مثل ما دوران بازنشستگی شان را می گذراندند تا دیر وقت شب گل می گفتیم و گل می شنفتیم.
در میان موضوعاتی که مطرح شد و طرح آن به شیرینی نقل خاطراتمان نبود، موضوع و یا بهتر بگویم پدیده گریز عاطفی دختران از آغوش گرم خانواده و پناه بردن آنان به خانههای مجردی بود که امروزه بصورت یک اپیدمی در حال رشد است. اهمیت این مسأله آنقدر بود و هست که بجای نقل سایر خاطرات شیرین این سفر بیاد ماندنی که کم و بیش در میان همه هم سن و سالهای ما بازنشستگان مشترک است، تنها به ذکر آن بپردازم و گزارش سفرم را با آن به پایان ببرم.
ناگفته پیداست که این مسأله مختص به تهران نیست و کم و بیش دامن شهرستانها را هم گرفته اما مانند هر پدیده اجتماعی نوظهور دیگری خانوادههای پایتخت نشین زودتر و بیشتر از شهرستانیها با آن دست به گریبانند و صد البته تبعات این ره آورد غیر بومی! هنوز در راه است.
گرچه ممکن است در مقطع کنونی بحث پیرامون این موضوع قدری زود هنگام به نظر برسد زیرا هنوز پیامدهای اجتنابناپذیر آن کاملا رخ ننموده و در نتیجه جا انداختن خطراتی که از این ناحیه میتواند کیان خانوادهها را تهدید کند قدری دشوار است، اما در عین حال در این میانه ذکر چند هشدار به هم سن و سالهای عزیزم که قطعا خود از فراست و فرهیختگی فزون بر حقیر برخوردارند و به نیکی بر پیامدهای ریز و درشت این ارمغان احتمالا وارداتی! و بقول دولتیها “تهاجم فرهنگی” واقفند، خالی از فایده نیست. به این امید که بتواند زنگ خطری هر چند کم رمق را (بویژه در مقایسه با جذابیتهای موجود در این خانههای مجردی!) برای آن گروه از خانوادههائی که خواستههای فرزندان دلبندشان را محور تصمیم سازیهای خود و بعضا کل خانواده قرار دادهاند به صدا در آورد.
اما آیا این قصه، یعنی گریختن ظاهرا موجه دختران از آغوش گرم خانواده و مأوا گرفتن آنان در خانه های مجردی تنها همین جا خاتمه می یابد؟
آیا واقعا این خانهها و افراد درون آن بدون نظارت هیچ عقل منفصلی میتوانند امنیت روح و اخلاق جگرگوشه های ما و هر آنچه در این سنین حساس به آن نیاز دارند را تأمین کنند؟
آیا فقدان نفس گرم اعضاء یک خانواده واقعی مرکب از پدر، مادر، برادر و خواهر که هر یک از آنان میتوانند بالقوه محرم یک نوع راز درونی دختران باشند، اختلالی در رشد روحی و اجتماعی آنان ایجاد نمیکند؟
آیا در صورت تداوم این سبک زندگی (که با عنایت به مشکلات موجود در امر ازدواج جوانان چندان دور از واقعیت هم نیست)، بروز ناهنجاریهای اخلاقی و جنسی از ناحیه عناصری که لزوما والدین از حضور آنان در جمع دخترانشان مطلع نمی شوند، قابل پیشگیری است؟ و آیا در جامعه ای که به دلیل بی سیاستی های گذشتگان تا خرخره در منجلاب هرزگی و فساد فرو رفته، می توان به برقراری روابط سالم میان کسانیکه میتوانند به دلایل و بهانههای مختلف در هر ساعت شبانه روز به آنجا رفت و آمد داشته باشند، اطمینان نمود؟
آیا خلاء وجود یک جنس مخالف در کنار یک دختر (که در محیط خانواده بصورت مشروع در قالب برادر و یا پدر وجود دارد) در این نوع خانهها، میتواند با حضور چند موجود همجنس، هرچند همفکر و صمیمی، پر شود؟ و آیا دختران را از کسب تجربه مشروع زندگی در کنار جنس مخالف و آشنائی با دنیا و حال و هوای جنس مذکر که میتواند به نوبه خود توشه تجربی آنان برای زندگی مشترک در آینده و تربیت فرزندانشان باشد، محروم نمی کند؟
از آنطرف، آیا همه والدین عزیز این مرز و بوم از توانائی علمی و عملی فراهم آوردن محیطی مملو از مهر و عاطفه و برخوردار از آزاد اندیشی به سبک اصیل اسلام ایرانی یعنی اسلام متمدن و نه نسخه عربی اسلام! (لطفا آنگونه که شایع است اسلام غربی نخوانید! منظورم اسلام عربی است در مقابل اسلام ایرانی)، به گونه ای که فرزندانشان در آن محیط احساس هیچ نوع کمبود عاطفی نکنند، بهره مندند؟
امروزه حتی در غرب که دهها سال پیش تر از ما با مشکل گریز عاطفی و جداشدن فرزندان از محیط خانواده (می توانید بخوانید جداشدن قانونی! زیرا برعکس ایران، در غرب مخالفت والدین با درخواست فرزندان در این مورد، پیگرد قانونی دارد) دست به گریبان بوده اند این دلواپسی ها همجنان باقی است و هر از گاهی صفحات روزنامه ها و صحنه دادگاههایشان شاهد طرح دعاوی مختلف ناشی از تبعات این جدائی است.
به هر تقدیر این پدیده، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا نا آگاهانه (شاید به عنوان قطعهای از پازل الگوپذیری جوانان ما از فرهنگ غرب!) در حال شکل گیری است و به بحرانی خواهد انجامید که بدون شک در سنوات آینده نفس بسیاری از خانواده هائی که اقبال از آن را نشانه رشد یافتگی و انعطاف پذیری در مفابل نیاز های فرزندانشان می پندارند، خواهد گرفت.
این معضل به دلیل جاذبههای غیر قابل انکارش در صورتی که راهکارهای مطالعه شدهای برای ساماندهی و درمان آن تدارک نشود، راهکارهائی که در پرتو تجدید نظر در الگوهای موجود برای جوانان مؤمن اما ایرانی ما تجربه خواهد شد، به مثابه ویروس غیر قابل مهاری به سرعت به سایر خانواده های ایرانی سرایت خواهد کرد.
خدایا چنان کن سرانجام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار
والسلام
انتهای پیام