بزرگترین پیام پروندهی «امیرحسین» چه بود؟!
گفت و گوی انصاف نیوز با یک آسیب شناس
سعیده ساجدینیا – انصاف نیوز: پروندهی «امیرحسین» – قاتل ستایش قریشی – سرانجام بسته شد و یک نکتهی بسیار مهم برجای گذاشت، این که: «خانواده وقتی فرزندشان درگیر میشود و به چنین نقطهای میرسد، تمام ابزار و انرژی و امکاناتشان را بسیج میکنند برای این که او را نجات دهند، اما قبل از گرفتار شدن، حتی به نسبت اندکی هم برای موفقیت و تعالی او تلاش نمیکنند! آخرین اظهارات «امیرحسین» چند روز پیش از اعدام هم مؤید این مهم است؛ او گفته بود: پدرم، مرا آزاد گذاشته بود و هر آنچه خواهرانم از آن محروم بودند، برای من مانعی نداشت و این درحالی بود که او از صبح تا شب هم سر کار بود!»
به گزارش خبرنگار انصاف نیوز، هر چند نباید فراموش کرد که هیچیک از این ادعاها، نافی مسوولیت خود فرد نیست، اما این حقیقت تلخ غیرقابل انکار است که همهی بچهها وقتی اتفاقی برایشان رخ میدهد، اینگونه اظهار میکنند که ای کاش والدینشان و بویژه پدرشان، حتی اتاقشان را بازرسی میکرد، توی جیبهایم را نگاه میکرد؛ بررسی میکرد با چه رفقایی رفت و آمد دارم؛ ای کاش در دهانم میزد، اما یک پرسش: در واقعیت آیا اگر پدری چنین رفتارهایی بروز دهد، بچههای این نسل میپذیرند!؟ این یک هشدار است!
هشدار این است که بچهها یادتان باشد که اتفاقی که برای «امیرحسین» افتاد، ممکن است برای هر یک از ما هم رخ دهد؛ اگر پدرتان نگرانتان هست؛ تأکید دارد فلان ساعت خانه باشید؛ با فلان فرد رفاقت نداشته باشید؛ مراقب رفتارت باش، به پیامدها فکر کرده و این نقطهی پایان را دیده است!
بزرگترین پیام پروندهی «امیرحسین» این است که بدانید هیچیک از ما مصون از اشتباه نخواهیم بود و اشتباه مانند یک چاله برای هریک از ما ممکن است دهان باز کند؛ ما اگر زیر نظارت خانواده و پدر و مادر که امینترین، مأنوسترین و ارزشمندترین افراد زندگیمان هستند، زندگی و به تجربیاتشان توجه کنیم، احتمال این که در این چالهها بیفتیم، خیلی کمتر است! اگر بچههای ما به این درک برسند، دیگر شاهد «امیرحسین»های دیگر نخواهیم بود!
«امیرحسین» – قاتل ستایش قریشی – گفته میشد که اهل دوست و رفیق نبوده، نوجوان شرور و بزهکاری تا پیش از حادثه نبوده و حتی در مدرسه، کاپ اخلاق میگرفته است؛ پس چرا به یکباره دست به چنین جنایت فجیعی زد!؟ پاسخ به این پرسش را سیدضیاءالدین فائق، آسیب شناس و پژوهشگر مسایل اجتماعی در گفتوگو با خبرنگار انصاف نیوز داده است؛ او میگوید: ما چند مدل مجرم داریم؛ دستهی اول: کسانی هستند که در طول زندگی مرتکب جرایم مختلفی میشوند؛ از سرقتهای کوچک شروع میکنند تا بزرگتر و در واقع یک مجرم دمدستی هستند، اما هیچگاه جنایت نمیکنند! دستهی دوم؛ برخی در جریان زندگی، از جایی مرتکب ضرب و جرح میشوند و در نهایت به یک قاتل تبدیل میشوند!
اما در این میان، گروه سومی هستند که اساسا مجرم نیستند و حتی ممکن است خیلی هم خوب باشند، اما جرقهای کوچک میتواند فرد را به سمتی ببرد که اقدامی را مرتکب شود که یک قاتل بالفطره میکند؛ ضمن این که مجموعهی شرایط محیطی، اوضاع و احوال حاکم بر محدودهی جغرافیایی که فرد زیست میکند، در کنار یک فرصت برای انجام اقدامی مجرمانه کافی است که فرد گرفتار شود.
در رابطه با «امیرحسین»، گفته شده بود که در مدرسه، کاپ اخلاق گرفته و اهل رفیق بازی نبوده و پیش از این، هیچ سابقهی بدی در کارنامهی زندگیش ثبت نشده است؛ اما مرتکب جنایت وحشتناکی شد که شاید خارج از تصور خانواده و بستگان و حتی خودش و … بود. پسری را میشناختم که در یکی از بهترین مدارس تحصیل میکرد، اما بشدت عاشق و شیفتهی بازیهای رایانهای بود و بازی «قاتل کرایهای» که بازی بسیار سختی هست، را هر شب دو تا سه بار تا پایان، انجام میداد! در این میان، یکبار یکی از دوستانش برای کشتن فرد دیگری به او پیشنهاد میدهد که در ازای این قتل، مبلغی را دریافت میکند! این پسربچه با رد دریافت پول، تحت تأثیر آن بازی برای این جنایت اقدام میکند و این نقش را میپذیرد و در نهایت هم چیزی نمیگیرد! اظهارات این متهم که اتفاقا وضعیت اجتماعی، خانوادگی و اقتصادی خانوادهاش آنقدر مطلوب بود که در یک مدرسهی برند درس میخواند، جالب است که مقتول را دقیقا با الگو و نشانههای همان بازی کامپیوتری در ماشین به قتل میرساند.
اما دربارهی «امیرحسین» که منزوی بوده، میتوان گفت: انزوا و گوشهگیری و دوست نپذیری و اجتماعی نبودن بیانگر این است که فرد دچار نوعی روانپریشی است و اطرافیان و خانوادهاش باید متوجه این موضوع میشدند و با یک مشاور مشورت میکردند، در حالی که این نشانهی مهم را جدی نگرفتند که این پسر در تنهایی خودش تشخیص و تصمیم میگرفته و مشورت نمیکرده است!
فائق میگوید: «قصاص» در عین حال که جنبههای خشن در آن متجلی است، جنبههای بسیار ارزشمند دیگری هم دارد و معتقدم یکی از بارزترین و ارزشمندترین احکامی است که در اسلام داریم؛ به این دلیل که در جریان قصاص، فرد فرصت متنبه شدن پیدا میکند تا از اشتباهش برگردد و اقرار کند!
آیا اگر بخشوده شود، دیگر امکان تنبیه وجود ندارد؟
در مقابل تا زمان مجازات، زیباییهایی مانند گذشت و بخشش و رحمانیت هم وجود دارد که فرصت به دو طرف داده میشود روی دیگر سکه است؛ یک خانواده در پی گرفتن رضایت و گذشت و دیگری بدنبال اجرای فرصت انتقام! پس قصاص دو وجه دارد و حتی اگر انتخاب، مبتنی بر انتقام باشد، نباید برچسب نامهربانی به آن زد، چون هیچکس قادر به درک شرایط سختی که بر خانوادهی مقتول میگذرد، نیست!
قصاص، این پیام را به جوانان و نوجوانان میدهد که باید بیشتر مراقب باشند؛ ممکن است آدمی که هرگز سابقهی بدی و ارتکاب جرم نداشته، در یک لحظه، دست به اقدامی مجرمانه حتی در حد جنایتی فجیع بزند!
خانوادهها هم باید دقت بیشتری نسبت به فعل و انفعالات فرزندانشان داشته باشند؛ اما با مهربانی، محبت، رأفت و نه هیچ قید دیگری مانند بازرسی، امنیتی کردن فضای اطراف بچهها! والدین باید مراقب علامتها و نشانههای روحی و روانی و رفتاری بچهها باشند!
این آسیبشناس ادامه میدهد: یکسری نقاط قرمز داریم؛ یعنی وقتی حس میکنیم به سمت انحراف در حال کشیده شدن هستیم، فوری به سمت اصلاح برویم!باید از بزه دوری کنیم؛ کسی که دست به کشتن و تجاوز میزند، یکسری پیشزمینههای اصولی را برای خود آماده میکند؛ به هیچ وجه نمیتوان گفت که فرد به تجاوز فکر نمیکرده؛ یا به کشتن فکر نمیکرده! بر اساس تجربه، اقدام به قتل در پروندهای همچون «امیرحسین» اساسا بدلیل کشف نشدن اقدام مجرمانهی قبلی یعنی «تجاوز» است؛ یعنی گام بعدی تجاوز، از بین بردن فرد مورد نظر است!
چرا امیرحسین، خودش را معرفی کرد؟!
خودمعرف بودن، یعنی یکسری جنبههای اخلاقی در فرد وجود داشته؛ همچنان که «امیرحسین» عنوان میکرد که در طول این دوسال، مدیر مدرسهاش با او در ارتباط بوده و از او میپرسیده که تو که کاپ اخلاق را برده بودی، چی شد که این اتفاق افتاد!؟ این یعنی اخلاق در او زنده بوده، اما اکسیژن لازم به او نمیرسیده!مانند گیاهی که ریشه و برگ دارد، اما هیچگاه گل نمیدهد!
«ستایش» در مقابل «امیرحسین» خیلی ضعیفتر بوده و به همین دلیل قاتل در برابر یک انتخاب قرار گرفته بوده که او را بکشد یا نه و در نهایت کشتن را انتخاب میکند!به تبع در شرایطی قرار گرفته بوده که راهی جز این نداشته و ما همیشه بدترین انتخاب را عملی میکنیم!کاش در لحظه فکر کنیم که عواقب اقدامی که میکنیم، چیست و عواقب ادامهی آن اقدام مجرمانه چیست!؟
و باید دقت داشت که حتی بالفطرهترین جنایتکاران هم فکر میکنند که این کار چه عواقبی دارد؛ به میزان خشن بودنشان بازمیگردد!
یک جرمشناس معروف میگوید: در همهی ما انگیزههای مجرمانه وجود دارد، باید زمان و مکان پیدا شود تا این انگیزهی مجرمانه بروز یابد! نقاط قرمز در ذهن خیلی از ما شاید باشد؛ هر چه بیمارتر باشیم، ممکن است قرمزتر باشد، اما در این میان خانوادهها وقتی نشانههای ظاهری مشکل در فرد را میبینند؛ منزوی بودن، افسردگی و … باید از مشاور کمک بگیرند!
از آنطرف هم نباید فراموش کنیم که خانوادهی مرحومه «ستایش» هم از دخترشان مراقبت نکردند؛ یک بخش ماجرا، «امیرحسین» بود، اما روی دیگر، «ستایش» بود که باید آموزش میدید تا خودش را در شرایط مخاطرهآمیز قرار ندهد؛ دختران همانند خانهای شیشهای میمانند!
انتهای پیام