پاسخی به «از رفسنجانی تا هاشمی»
اللهم اعف عنه و عنا
«سجاد فرامرزی» در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز در نقد یادداشت «از رفسنجانی تا هاشمی» [لینک] نوشت:
به مناسبت یکمین سالگرد فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی یادداشتی از جانب آقای علی اکرمی با عنوان از رفسنجانی تا هاشمی در هفته نامهی صدای پارسی منتشر شد که همین مطلب در وب سایت انصاف نیوز هم باز نشر داده شد؛ به همین بهانه نیاز دیدم نکاتی را به صورت اجمالی در آن خصوص مطرح نمایم.
با نگاهی گذرا و نه حتی دقیق و موشکافانه به عنوان و عکس همراه یادداشت میتوان دریافت که شیطنت یا به تعبیری ساده دلانهتر کنایههایی به وضوح دیده میشود و به کار بردن عبارات و الفاظی مانند «اکبر شاه» و «رفسنجانی» نسبت چندانی با گفتارها و فضای تحلیلی اهالی قلم و رسانه و قاطبهی مردم ندارد و بیشتر همسو با الگوی تحلیلی جریانهای ضد انقلاب مانند گروهک منافقین است که ریشه در اواخر دههی پنجاه و اوایل دههی شصت دارد و صرفا نیز مختص و محدود به مرحوم هاشمی رفسنجانی نبوده است بلکه سایر شخصیتهای انقلابی را به مثابه اصل انقلاب و نظام نشانه رفته بودند.
پرسشی که در این خصوص در اذهان نقش میبندد این است که دلالتهای استفاده از این لفظها و کلید واژهها چه میباشد و آیا ترسیم کردن یک دو قطبی سیاه و سفید که بیانگر گذار مرحوم هاشمی رفسنجانی از دورانی تیره و غیر مردمی به دورانی روشن و همگام با مردم بود تا چه اندازه قرین به واقعیت است و اساسا سنجه و میزان تمیز دادن «تیرگی» از «روشنی» و «رفسنجانی» از «هاشمی» بودن چیست و چه مقدار میتوان به دادههای موجود بر حسب ورودی و خروجی اطمینان داشت.
بسیار ساده انگارانه است که اگر در روند توسعهی انسانی یا اجتماعی، تعلیل و تحلیل رویدادها و وقایع نسبت به مولفههای زمان و مکان و سایر متغیرها بی اعتنا باشیم و برای درک صحیح یک مقطع خاص تاریخی لاجرم میبایست وقایع را با مولفههای همان برهه سنجید، فی المثل با داده و داشتههای امسال نمیتوان دههی شصت را ارزیابی نمود بلکه لازم است صفر تا صد حوادث و اتفاقات آن مقطع را مطمح نظر قرار داد و بر آن اساس در جایگاه تحلیل و قضاوت نشست.
هاشمی رفسنجانی سیاست مداری بود که مدام در حال رشد و تغییر بود، از این رو نمیتوان روندی ثابت و یکنواخت را برای ایشان متصور بود، مقاطعی در مسند قدرت تکیه زده بود و در مقاطعی نیز قدرتش رو به زوال رفت، با این همه تفاوتش با سایر سیاست مداران در این بود که هم تاثیر گذاری بر جامعه را به خوبی فراگرفته بود و هم تاثیر پذیری از آن را پذیرفته بود و به عبارتی رشد و توسعهی فردی ایشان و جامعهی متکثر ایرانی در یک مسیر متقابل شکل گرفت.
پس روشن است که ویژگیهای ذاتی انسان نیز چیزی جز این روند را بر نمیتابد و بدون تردید هر فردی دارای خصوصیات گوناگون، نقصها و خصلتهای برجسته است که دارای شدت و ضعف بوده و در بستر جامعه به هارمونی مشخص و دارای انسجام خواهد رسید که قوهی پیشران آن چیزی جز میل به کمال خواهی و پیشرفت در همهی ساحات و شئونات حیات اجتماعی و سیاسی در افراد و آحاد جامعه نخواهد بود، پس واضح است که نگاهی تک ساحتی به پدیدهها و سیر تحولات اجتماعی کاریست بس ناصواب و نیازمند بازنگری جدی که شاید نشات گرفته از شتاب زدگی نویسنده باشد که در نهایت تاسف این شتاب زدگی و نگاهی نسبتا سطحی و عجولانه در ادامهی متن نیز به چشم میآید که به مواردی از آن اشاره خواهیم کرد.
به عنوان مثال در جایی از یادداشت آمده است:
[هاشمی سعی کرد دینش به تاریخ با انتشار خاطراتش ادا کند، اگرچه بسیار محافظه کارتر از آن بود که در خاطراتش داستان مک فارلین و یا عزل آیت الله منتظری یا اعدامهای سال ۶۷ و یا حتی بسیاری حوادث دیگر را در خاطراتش ذکر کند، حوادثی که عدم حضور و تاثیرگذاری هاشمی در آن به شوخی میماند، برخورد با حزب توده، با قطب زاده و یا آقای شریعتمداری و…]
با کمی دقت در نوشتهی فوق میتوان صحت سنجی و میزان درستی ادعای نویسنده را اثبات کرد اما به این دلیل که چندین ابهام را به صورت موردی اشاره کرده است بررسی مجزای آن ها از حوصله این یادداشت خارج و تنها به بررسی ادعای ماجرای مک فارلین خواهیم پرداخت. در ارتباط با قضایای مک فارلین و ابعاد مختلف ماجرا تقریبا اکثریت افکار عمومی متفق القول قبول دارند که به وضوح و شفاف در آن مورد واکاوی صورت نگرفت و بیشتر داده های در دسترس خرده روایت هایی است که تدریجا کشف و جمع آوری شده است و تحلیل های منتقدین امر نیز محدود به همین روایت های خرد و پراکنده می باشد. به هر روی شخص آقای هاشمی رفسنجانی بر خلاف ادعای نویسنده چه در گفت و گوهای مختلف یا خاطرات ایشان مانند کتاب اوج دفاع در روز نوشت ۲۴ آبان ۱۳۶۵ به موضوع اشاره نموده است و چه در سخنرانی مشهور و جنجالی ۱۳ آبان ۱۳۶۵ در مورد سفر رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی وقت دولت آمریکا به ایراد سخن پرداخت و از بسیاری اتفاقات در آن مقطع پرده برداشت که در همان زمان نیز کار به ایجاد هیاهو و تنش در مجلس کشیده شد که در نهایت با نگارش نامه مشهور این تذهبون امام خمینی(ره) خطاب به منتقدین، قائله خاتمه یافت.
در قسمتی دیگر از متن به انتخابات سال ۱۳۸۴ پرداخته شد و اینکه [هاشمی یک تنه در برابر اصلاح طلبی و اقتدار گرایی ایستاده بود] دریغ از ذکر حوادث سالهای پیش از آن و تامل در باب دولت اصلاحاتی که اتفاقا بذر اولیهاش در اواخر دوران سازندگی و ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی کاشته شده بود که گواه این مدعا چینش کابینهی دولت اصلاحات میباشد اما دست بر قضا مسیر آنگونه که شایسته بود طی نشد و چه بسا اصلاح طلبان و اقتدار گرایان در مقاطعی مقابل ایشان صف آرایی کردند. یقینا در کشاکش تاریخ، گذر زمان و روند تحولات در سال ۸۴ که نقطهی عطف بسیار مهمی در تاریخ معاصر کشور محسوب میشود خلایی ایجاد شد که ایشان نه در چارچوب اصول گرایان «راستیهای سابق» تعریف میشدند و نه در میان اصلاح طلبان «چپیهای سابق» قابل تعریف بودند و با این اوصاف بسیاری از احزاب اصلاح طلب نیز با عدم اتخاذ تاکتیک واحد و مناسب به ورطهی انفعال کشیده شده بودند و حتی از اصلیترین کاندیدای خود در آن دوران به بهانه تایید شدن و ورود به وسیلهی حکم حکومتی و طبعا برچسب حکومتی خوردن حمایت همه جانبهای صورت ندادند و در نهایت قافیه را واگذار کردند.
باری، مرحوم هاشمی رفسنجانی به گواه منتقدین و موافقین انسانی بزرگ بود با قدرت تصمیم گیریهای بزرگ و در بزنگاههای حساس تاریخی نقش بی بدیلی را ایفا کرده است که تا کنون نیز محسوس و ملموس است و عجیب آنکه موافقین ایشان هم برایشان مدیحه سراییهای مرسوم را سر نمیدهند و فراز و فرودهای مختلف در کنار ایشان را مورد توجه قرار می دهند که نه تنها نیازی به گفتن اذکاری مانند «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا» نمییابند که با توجه به سرشت انسانی و حتی خطاهای همراهان همسو، ذکر “اللهم اعف عنه و عنا” را بر زبان جاری میسازند.
انتهای پیام