پاسخی کوتاه به نامهای خطرناک
نامهی یک مستندساز به محسن مخملباف
«کیوان مهرگان»، شاعر و مستندساز، در یادداشتی در قالب نامه به «محسن مخملباف» دربارهی نامهی اخیر او خطاب به سیدمصطفی تاج زاده نوشت: می دانید؟ نمیدانید. نسل ما با همه سختیها و دشواریها، لذت اصلاحات را چشیده است. شما حق دارید درک نکنید اما برای نسل من، لذت اصلاحات در آنجا بود که از زندان اوین رأی داد و بی چک و چونه، آقایان مصباح یزدی و شیخ محمد یزدی را از مجلس خبرگان کنار گذاشت. از زندان اوین رأی داد، سیمای مجلس را عوض کرد. رأی داد و نگذاشت آقای رییسی، رییس جمهور شود.
متن کامل نامهی مهرگان که در اختیار انصاف نیوز قرار گرفته است، در پی میآید:
محسن مخملباف، نویسنده و کارگردان ایرانی در نامهای سرگشاده به مصطفی تاج زاده، این فعال سیاسی اصلاح طلب را به خاطر تاکید بر ادامه اصلاحات به منظور جلوگیری از سوریهای شدن ایران، مورد سرزنش و در ادامهی نامه سرگشاده خود، مورد پرسشهایی قرارداده است.
این نامه، کمی مطول و همراه با تحلیلهایی است که امیدوارم آقای تاج زاده به این نامه پاسخ بدهند اما چون این نامه سرگشاده منتشر شده، مخاطبش فقط آقای تاج زاده نیست. آدرس این نامه تک تک ایرانیانی است که با چشمانی نگران میخواهند از امروز پلی به آینده بزنند؛ بنابراین من هم خود را یکی از مخاطبان این نامه می دانم و به سهم خود میکوشم پاسخی به آقای مخلمباف بدهم!
جناب آقای مخملباف
سلام
در جایی از نامه مینویسید: «برای شما دوره سیاه طالبان بهتر بود یا امروز که علی رغم همه مشکلات نیمی از افغانستان آزاد است؟». من با آن «علی رغم همه مشکلاتی» که شما آن را دست کم گرفتهاید، کار دارم. همه بحث من، بر سر این بخش از نامه شماست.
برای پاسخ بهتر، داستانی تعریف میکنم؛ درستی و نادرستی این داستان به عهده راوی آن؛ اما حمکتی که در این داستان است در اینجا به کار میآید:
بزرگترها تعریف میکنند که شاه و شهبانو، سفری به کرمانشاه داشتهاند. در ادامه این سفر استانی، سری هم به شهرستان اسلام آبادغرب (شاه آباد غرب سابق) میزنند. یکی از همراهان برای شهبانو تعریف میکند که مردی در ایل کلهر است که با مهارت، کردی میرقصد. شهبانو پیشنهاد میکند در حضور اعلیحضرت مراسم «هلپرگه» آن مرد برگزار شود. رقص که تمام میشود، گویا شاه خوشش میآید و دستور میدهد دوباره برقصد. مرد مخالف میکند. هرچه اصرار میکنند، به نتیجه نمیرسند. مساله مخالفت مرد به شاه منتقل میشود، شاه، مرد را احضار میکند و دلیل سرباز زدن از دستور همایونی را میپرسد. مرد روستایی میگوید: «عالیجناب دور زندگی یک بار است و تمام لذتش به همین یک بار بودنش است؛ رقص من هم همینطور. اگر من دوباره میرقصیدم، لذت تماشای رقص اول هم به کام همایونی تلخ میشد.»
غرض از بازگویی این داستان این است که جناب مخملباف! شما یکبار فرصت داشتهاید و آن فرصت را هم تبدیل به انقلاب کردید، خوب یا بد، نتیجهاش را دیدهاید؛ قانع نشدهاید؛ حالا از آنسوی مرزها میخواهید بازهم انقلاب کنید؟ یا اگر نتوانستید، راه را برای سربازان خارجی هموار کنید؟
نسل من که پس از انقلاب به دنیا آمده، درست یا غلط، کم یا بیش تجربه انقلاب شما را خوانده و دیده. هزینههای وحشت آفرین حمله بیگانگان و دموکراسی تزریقی راه یافته به نیمی از افغانستان و عراق را هم هر روز و هر ساعت دارد میبیند؛ بنابراین با چشمانی باز و گوشی شنوا، دموکراسی خواهی را به عنوان تنها راه نجات برگزیده؛ اما این دموکراسی خواهی را نه در دل یک انقلاب دیگر جستجو میکند و نه در کوله پشتی سربازان خارجی.
می دانید؟ نمیدانید. نسل ما با همه سختیها و دشواریها، لذت اصلاحات را چشیده است. شما حق دارید درک نکنید اما برای نسل من، لذت اصلاحات در آنجا بود که از زندان اوین رأی داد و بی چک و چونه، آقایان مصباح یزدی و شیخ محمد یزدی را از مجلس خبرگان کنار گذاشت. از زندان اوین رأی داد، سیمای مجلس را عوض کرد. رأی داد و نگذاشت آقای رییسی، رییس جمهور شود.
رشادت ملت ایران و نسل تازه در درک درست سره از ناسره، فراتر از خاورمیانه و هم سان و هم قد تجربیات کشورهایی است که امروز برخی از آنها کعبه آمال شماست. این را شما درک نمیکنید، ما با گوشت و پوست و استخوان درک میکنیم. چه باک اگر دوبار هم راه را به خطا پیموده باشیم یا به هر دلیل ناکام بوده باشیم. دوباره تلاش میکنیم. از یک جای دیگر آغاز میکنیم.
من نمایندگی از کل ملت ایران ندارم که تصور و احساس خودم را به همه آنها تعمیم بدهم اما میبینم و میشنوم که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران با عبرت گرفتن از گذشته و نیز سرنوشت همسایههای ویران خود، آزادی و امنیت را توامان میخواهند و میدانند و میدانند و میدانند که رسیدن به این دو، یعنی زندگی در سایه آزادی و امنیت، راهی جز اصلاحات، تَکرار میکنم اصلاحات قانونی و مسالمت آمیز ندارد.
ما نمیخواهیم تجربه نسل شما را تکرار کنیم. ما نمیخواهیم امنیت را در پای آزادی قربانی کنیم. بیکار هم ننشستهایم که بگوییم خب خدایا شکرت امنیت داریم. تمام تلاش ما بر این است که در کنار امنیت پایدار، آزادی پایدار هم داشته باشیم و برای همین میخوانیم. مینویسم. میسازیم، فکر میکنیم، زندان میرویم، مشارکت میکنیم، تعامل میکنیم، گفت وگو میکنیم، در انتخابات سبک و سنگین میکنیم، رأی میدهیم، آری رأی میدهیم، پیروز میشویم، شکست میخوریم اما ناامید نمیشویم.
آن «علی رغم همه مشکلاتی» که شما در افغانستان به سادگی از کنارش عبور میکنید، «کابوسی» است که همه مردم ایران، شبانه روز شاهد و ناظر آن هستند.
ما میفهمیم که برای به دست آوردن چند کانال تلویزیونی و چند روزنامه، نمیتوان به سربازان خارجی بفرما زد.
آقای مخملباف عزیز!
ما هر چند کُند، ثمرات اصلاحاتی که با خاتمی عزیز در سال 76 شروع شده را میبینیم. کلام را کوتاه کنم؛ ما مانند نسل شما عجول نیستیم. شتاب زده هم نیستیم. با آرامش تمام، گفت و گو میکنیم. چه در سلول انفرادی باشد، چه در خیابان. چه در مطبوعات، چه در جشنوارههای سینمایی. گفت و گو میکنیم و همه اثرات معجزه آفرین این گفت و گوها را میبینیم. برای همین است که امروز همه در کوی و برزن از ضرورت گفت و گوی ملی حرف میزنند. اطمینان میدهم این گفت و گوی ملی آغاز خواهد شد و آنگاه میتوان با اعتماد به نفس بیشتری درباره امروز و فردای این کشور سخن گفت.
آقای مخملباف!
ما برعکس شما نه تنها انتخابات را با همه مشکلاتش نمایش نمیدانیم بلکه صندوق رأی را بزرگترین دستاورد انقلاب 57 میشماریم و تصمیم داریم با همه تلخیهایی که بعضی منتخبان به کام ملت میریزند، از این دستاورد صیانت کنیم.
در پیشانی مطلبم برای توصیف نامه شما نوشتم خطرناک! خود شما پیش و بیش از هرکس می دانید چرا آنچه در این نامه به آن میاندیشید برای مردم ایران، برای تمامیت ارضی ایران، برای استقلال سیاسی ایران، برای منافع ملی ایرانیان خطرناک است اما
اقای مخملباف!
خواب انقلاب و حمله خارجیها به ایران با وجود نسل جوان، هیچگاه تعبیر نخواهد شد. ما فریب «بهار بغداد» را نخواهیم خورد؛ چون روزهای تاریک بغداد را دیدهایم.
نسل من، بهار کابل را زمستانی تیره میبیند؛ این نسل اعتراض میکند، قهر میکند، داد می زند اما نه به سوی انقلاب خواهد رفت، نه فرش قرمز برای سربازان خارجی پهن میکند. این نسل از مرحوم مهندس بازرگان یاد گرفته «دموکراسی نه دادنی است نه گرفتنی بلکه آموختنی است». شما که آن روز از مهندس بازرگان یاد نگرفتید؛ اجازه بدهید، ما داریم یاد میگیریم. یاد میگیریم که دموکراسی با همه ملال آور بودنش از انقلاب در انقلاب بهتر است. یاد میگیریم که دموکراسی با همه بدیهایش از زندگی زیر سایه سربازان خارجی شرافتمندانهتر است. یاد میگیریم به هر وسوسه شومی برای این کشور، نه بگوییم؛ حتی اگر از لندن و پاریس و واشنگتن با ادبیاتی فریبا بیان شود.
کیوان مهرگان، شاعر و مستندساز، تهران- 29 دی ماه 1396
انتهای پیام
اولا انقلاب ۵۷ محصول کنش و واکنش و کش و قوس قدرتمند بین نیروهای اجتماعی و سیاسی بود جایی که سلطنت بی اعتبار بود و امثال مخملباف هم از آن کوران حداکثر فهم خود را دارند و البته نسخه خود را براساس آن تقویم می کنند.
مخملباف باهوش ترین و آگاه ترین هنرمند ایران در حوزه ی سیاست است. آن چه او می گوید بخش از مهمی از آن توصیف یک وضعیت است تا تجویز چیزی؛ شعار ” اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” یک شعار برنامه ریزی شده نبود بیانگر روح کلی حاکم برجامعه و در زیرپوست شهر است. آقای مهرگان خیلی خوب است اصلاحات همانطور که شما می گویید پیش برود هرچند با حوصله و سر صبر؛ اما مخلمباف به درستی می گوید که دیکتاتورها هستند که در نهایت تعیین می کنند چه اتفاقی بیفتد نه شما.
هشدار مخلمباف هشداری واقع بینانه است تا توصیه ای انقلابی؛ واقع بینانه یعنی اتفاقات بعدی خارج از اراده ی و تصمیم اصلاح طلبان رخ خواهد داد.
درود بر شما جناب مهرگان ، واقعا با خواندن نظرات شما به آینده امیدوارتر شدم ، شما بعنوان یک جوان نسل بعد از انقلاب با این جهان بینی و پختگی ، راه را بدرستی پیدا کردید .
جناب مهراب عزیز ، این گفته شما که ؛…
[مخلمباف به درستی می گوید که دیکتاتورها هستند که در نهایت تعیین می کنند چه اتفاقی بیفتد نه شما.]….
جای تامل دارد ، دیکتاتورها زمانی در نهایت
به خودکامگی میرسند که میدان را از مصلحان و منتقدان خالی کرده و مانعی سد راه خود نبینند . هرچه این جربان اصلاح طلبی فعال و قوی تر عمل کند و معیار را صندوق رای قرار دهد ،
به رفورمهای اجتماعی بیشتری منجر میشود ، در نهایت دیکتاتور هم به قبرستان تاریخ خواهد پیوست .
با همه احترام برای محسن مخملباف ، من در نوشته ایشان بیشتر
دعوت به رادیکالیسم میبینم تا هشدار مورد نظر شما جناب مهراب!!
تاکی جنگ وانقلاب ؟همینه که هست فقط اصلاح وگفتگو و رای . هنرمند اگر هنری داشته باشد از هیچ شاهکار میکند اگر بیهنر باشد خوب را هم خراب میکند . تحمل همدیگر هرچیز به جای خویش نیکوست .همه باید یاد بگیریم در کنار هم زندگی کنیم و درمقابل بیگانه بیگانه باشیم چه تندرو چه کند رو .
اینکه فکر کنید اقتدارگرایان نشسته اند تا شما انها را اصلاح کنید داستان چمبرلین و هیتلر است اقتدار گریان غایتی جز قدرت ندارند اصلاحات نیاز به قدرت دارد این یعنی تعارض یعنی تضاد یعنی تقابل یعنی سوریه یعنی کریمه یعنی عفرین مسیر تاریخ مشخص است ما کجای آنیم وظیفه ما آزادی خواهیست نیتجه آن دست تاریخ است کی جواب می دهد دست ما نیست ما کارمان را درست انجام بدهیم اینکه سوریه می شویم یا نه دست ما نیست باید سربلند زیست و سربلند مرد شاید بتوان سوریه نشد ولی به قیمت نابودی عزت نفس ما دنبال سوریه شدن نیستیم ولی از هیچ سرنوشتی فرار نمی کنیم ما مطابق عزت نفس انسانی رفتار می کنیم اگر ظلمی ببینیم بازگو می کنیم با ظالمان همراهی نمی کنیم حتی به قیمت سوریه افغانستان یا حتی جهنم .جایی که آبرو و عزت نفس انسانی نباشد انجا جهنم است جایی که از کودک کشان دفاع می شود آنجا جهنم است
خدایا چه می بینم خواب هست یا بیداری
همین هست امیدوارم حکومت اجازه دهد تبادل افکار بیش از این بوجود بیاید بقول دکتر شریعتی جامعه تک صدایی به بن بست می رسد جامعه ای پویا هست که تصادم افکار باشد
واین باعث خواهد شد رشد افکار جامعه بیش از این گسترش یابد
جناب آقاي مهرگان ، واقعا متشكرم
سرانگشت اشاره ی خاتمی عزیز، ما را از ناکجاآبادها نجات خواهد داد. بی شک نسلی که در خارج برای این مرز و بوم نسخه می پیچد را نمی خواهم خائن به این کشور بدانم! اما نمی توان امید به خارجیان و هرج ومرج طلبی را قبول کنم.
آقا یه بار عمل جراحی انجام دادیم قیچی تو شیکم بیمار جا مونده. بذاریم بمونه و تا آخر عمرش زجر بکشه؟!!!!؟؟؟؟!!!
کدوم قانون؟