سروش پاسخ میدهد: هدف خدا از خلقت عالم چیست
دکتر عبدالکریم سروش دربارهی هدف خداوند از خلقت عالم میگوید: من بارها دیدم کسانی از من میپرسند: «خدا دنیا را برای چه آفرید؟ آدم را برای چه آفرید؟» برای هیچی. اصلاً در مورد خداوند «برایِ» وجود ندارد. خداوند هیچ غایتی و غرضی از خلقت ندارد
به گزارش انصاف نیوز، بر اساس فیلم منتشر شده از جلسهی پرسش و پاسخ سروش که در یوتیوب منتشر شد، دربارهی هدف از خلقت عالم و انسان میگوید: متکلمان و فیلسوفان، همه گفتهاند که خداوند در کارهای خودش هیچ مقصد و مرادی ندارد. این هم باز از همان نکاتی است که ما باید به یاد داشته باشیم [که] خداوند شبیه آدمیان نیست. ما آدمیان در کارمان مقصد داریم. کاری میکنیم، تصمیمی میگیریم تا به نتیجهای برسیم. در مورد خداوند چنین چیزی صادق نیست.
من بارها دیدم کسانی از من میپرسند: «خدا دنیا را برای چه آفرید؟ آدم را برای چه آفرید؟» برای هیچی. اصلاً در مورد خداوند «برایِ» وجود ندارد. خداوند هیچ غایتی و غرضی از خلقت ندارد. این ماییم که اگر میز میسازیم میگوییم برای این است، اگر صندلی میسازیم میگوییم برای آن است، اگر کامپیوتر میسازیم میگوییم برای آن است. [یعنی] برای چیزی است که الآن نداریم؛ الآن من چیزی که بر روی آن بنشینم ندارم. یک صندلی میخرم یا میسازم که روی آن بنشینم. من چیزی ندارم که با آن حساب کنم یا ایمیل بفرستم یک کامپیوتری میسازم یا میخرم که این کار را [انجام دهد].
همیشه کسی غایت و مقصد دارد که همهچیز را ندارد؛ اما اگر موجودی همهچیز را داشت، دیگر کار او تابع مقاصد و غایات نیست. درست شبیه این میماند که یک کسی آموزش و کلاس میرود که یکچیزهایی را نداند. اگر کسی همهچیز بداند که پای صحبت معلم نمیرود و کتاب نمیخواند. همهچیز را بلد است دیگر. خداوند همهچیز را دارد لذا در فعل خودش هیچ غایت و مقصدی ندارد.
ببینید وقتی ما این را با خودمان قیاس میکنیم، خیلی چیز بیمعنیای بهحساب میآید. مگر میشود آدم یک کار بیخودی کند؟ واقعاً من میخواهم بگویم به یک معنای انسانی دقیقاً همینطور است؛ یعنی اگر آنچه ما غایت و مقصد و مراد و غرض میشماریم، این چیزها اساساً در خداوند راه ندارد.
تعبیری که متکلمان و فیلسوفان به کار میبرند این است: میگویند افعال الله معلق به اغراض نیست؛ یعنی هیچ غرضی باعث نمیشود که خداوند کاری را بکند. ما اغراضمان باعث میشود کاری کنیم. شما میآیید اینجا و مثلاً غرضتان این بوده که به یک سخنرانی گوش دهید. این [هدف] بوده که شما را راه انداخته که به اینجا آمدید. میروید چیزی میخرید غرضتان این بوده که یکچیزی بگیرید که بخورید و سد جوع کنید. آن غرض نقش علیت دارد. در شما تأثیرمیگذارد تا شما را به یک فعلی وادارد. [اما]هیچچیزی نمیتواند در خداوند تأثیر بگذارد و نسبت به او نقش علیت بازی کند بنابراین خداوند هیچ غرضی در رفتار خودش ندارد.
در خلقت عالم، درخلقت انسان، در فرستادن پیامبران، در تشریع شرایع و… هیچکدام اینها از اغراض باری نیست. به همین دلیل است که فیلسوفان ما رفتهرفته با توجه به اندیشههایی که عارفان داشتند خداوند را بهصورت یک فاعل بالقصد تصویر نکردند بلکه خداوند را بهصورت یک چشمهای شناساندند که این چشمه از فرط پری میجوشد بدون اینکه غرضی داشته باشد؛ و آن تعبیری که در مثنوی هست:
گنج مخفی بد ز پری چاک کرد
خاک را تابانتر از افلاک کرد
گنج مخفی بد ز پری جوش کرد
خاک را سلطان اطلسپوش کرد
ببینید اصلاً نمیگوید به خاطر چیزی. دقیقاً به این معنا میگوید که از فرط پری شکافت و بیرون ریخت، نه اینکه به خاطر چیزی [شکافت و بیرون ریخت]. همهی خلاقیتها اینطور است. فقط خلاقیت در مورد خداوند نیست. یک شاعری که شعر میگوید برای چیزی شعر نمیگوید، شعر بیرون میریزد. اینهمانی است که میگویند هنر برای هنر که خیلی حرف درستی است و بعضیها هم خوب درک نکردهاند.
میگویند هنر باید برای مقصدی باشد، برای راهنمایی خلق باشد، برای مبارزه با امپریالیزم باشد. من حالا کاری با آنها ندارم. آنها هم یکجور هنر است؛ اما هنر واقعی هنری است که فقط برای هنر باشد، تابع هیچ قصد و غرضی نباشد. فقط معلول نفس جوشش هنرمند باشد که جا را و فضا را برای او تنگ میکند و ناچار بیرون میریزد. به همین دلیل هم برای هنرمندان اصلاً عیب و ایراد نمیشود گرفت. برای اینکه خلاقیت جزو کارهایی است که تابع احکام اخلاقی قرار نمیگیرد چون قصد و نیتی در آن نیست و نفس بیرون ریختن و گشایش و شکافته شدن ضمیر و زبان یک شاعر است.
من فکر نمیکنم حافظ شعرهایش را به قصدی گفته باشد، [بلکه او] درگیر میشده است. خدا بیامرزد مرحوم اخوان ثالث را؛ میگفت که شعر گفتن نوعی نبوت است. وقتیکه شعور نبوت بر شاعر غلبه کرده است و سایه افکنده است؛ و بعد این نکته که به گمان من از همه مهمتر است میگفت که شاعر در این شعور غافلگیر میشود؛ یعنی گویی از خودش ارادهای ندارد. این شعر بر او میبارد و او بدون اینکه بتواند کنترل کند اینها را بیرون میریزد و این کاملاً درست است.
من این را به شما عرض کنم کسانی یکچیز را خلق میکنند پس از خلق وقتی به آن مخلوق خودشان مراجعه کنند درک تازهای پیدا خواهند کرد. تازه خواهند فهمید چه چیزی خلق کردهاند. وقتیکه در پروسه و عمل خلاقیتاند تمام وجوه آن امر بر آنها مکشوف و گشوده نیست. در آن لحظات ناب خلاقیت شاعر اینطور است، هنرمند اینطور است، نویسنده اینطور است. ما البته آدمی هستیم محدودیم هزار محدودیت داریم.
من فقط این مثال را برای شما زدم که بگویم که چگونه است که وقتی میگوییم چیزی غایت ندارد فکر نکنید که خیلی بد است و بیخود و بیهوده است. اتفاقاً عالیترین فعالیتهای انسانی آنها است که غایت ندارد.
وقتیکه شما میآیید پایینتر و مقصد و مقصودی دارید حالا میخواهید دنبال سلامت باشید دنبال طعام باشید خوراک باشید پوشاک باشید تربیت فرزندانتان باشید سیاست باشید تدبیر ملک باشید اینها همه فعالیتهای غایت دار است ولی خداوند کارش بی غایت است به این معنا که من برایتان گفتم که خلاقیت اصلاً غیر زا این نیست. گنج مخفی است چاک میکند، میشکافد چشمه است، میجوشد و میخروشد مثل یک آتشفشان یکمرتبه خروش برمیآورد و بیرون میریزد؛ اما مهم این است چون خداست هر چه بیرون میریزد زیباست.
یک شاعری وقتیکه شاعر واقعی است ولو اینکه خودش ناآگاه است به پروسهی خلاقیت اما هرچه بیرون میریزد شعر واقعی است. ممکن است بنده هم همینطوری یکچیزی بگویم ولی خب میشود یاوه.
اما یک شاعری که شاعر واقعی است یک هنرمندی که هنرمند اصیل است لازم نیست نظارت تام و تمام و غرض و غایتی در کارش داشته باشد؛ اما خود آن زایندگی و آفرینندگی به دلیل اینکه تکیه دارد بر یک ذات زایندهی آفریننده که واجد همهی کمالات است، آنوقت آن مخلوق او واجد کمالات و حسنات و زیباییها میشود. به معنای بشری کلمه بدون اینکه او خواسته باشد ولی چنین میشود. لذا آنچه ما در باب فعل باری میگوییم که منظور این بوده یا منظور آن بوده، این را برای خودمان میگوییم.
ما فکر میکنیم باران برای ما میآید، برف برای ما میآید، نفت است برای ما است. آفتاب و خورشید است برای ما است. نه این خبرها نیست. البته اینها فایدهشان هم به ما میرسد ولی نه اینکه برای ما آفریده شدهاند. برای چی ما باید چنین تصوری داشته باشیم و آنقدر خودمان را بالا بگیریم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و بهغفلت نخوری آری اینها در کارند و باعث هم میشوند که ما یک نانی به کف بیاوریم و بهغفلت نخوریم اما اگر فکر کنیم که اینها تمام وجودشان به خاطر خدمت به ما است خب یک مقداری زیادهروی کردهایم پا را از گلیم خودمان درازتر کردیم.
در این عالم خیلی اتفاق میافتد ما اگر همه را به خاطر این بگیریم که این شد به خاطر من شد و آن شد به خاطر من؛ اینها زیادهروی است. بههرحال خداوند مقصدی به معنای غایت بشری داشتن در کارش نیست و تمام نفس خلاقیت است و بیرون ریختن این مخلوقات است و این است که میگویند خداوند فاعل «بالتجلی» است فاعل «بالقصد» نیست؛ یعنی مثل آدمیان قصدی نمیکند و بعد کاری را انجام دهد بلکه تجلی میکند در این عالم و تجلی او همین مخلوقاتاند که میبینیم. شبیه همان چشمهای که میخروشد و آب بیرون میریزد.
انتهای پیام
اقای سروش این تناقض ادعایشان باقران راچگونه جواب میدهد که خداونددرقران فرمود ماانسان را بیهوده نیافریدیم. پس یعنی درپس این خلقت دلیل و قصد وجوددارد و برای هدفی است. در کتاب قبض وبسط تئوریک شریعت این گفته اش تناقض دارد. در ان کتاب گفته که هدف خداوند این است که شریعت ثابت است و معرفت متغیرومتفاوت و خداوند هدفش از عدم بیان و نشان دادن معرفت واشکارنکردن همه ان این است که بشرخودش به دنبال معرفت و تکامل ان باشد. حالااین دوتناقض رو چطور توجیه می کنه ایشون نمیدونم.
دوست عزیز اگر دکتر سروش بخواهد مثل متکلمان دین پاسخ دهد که خداوند انسان را بیهوده نیافریده
انگاه یک فیلسوف میگوید پس خداوند چون هدفی داشته، پس او برای بر طرف کردن نیازش هدفی داشته و برای بر طرف کردن نیازش انسان را افریده
در اینصورت باز خود شما از پاسخ دکتر سروش ناراحت میشید
اتفاقا دکتر سروش بهترین پاسخو داده
هیچ تناقضی نیست آقا جان! شما نگرفتید موضوع رو ! بیغایت بودن که بیهوده بودن نیست ! فعل الهی فی نفسه در ذات الهی منتسب به قصد و غرضی نیست اما چون به فعلیت در میاد ضرورتا و الزاما واحد چنین خصوصیاتی میشه و جامه ماهیت و علت و معلول می پوشه .
کاری که سروش داره با اسلام میکنه همون کاریه که پولُس با مسیحیت کرد.
قرآن این آدم ها را خوب معرفی می کند:
بر اساس ضن و گمان و بدون دلیل روشن بحث میکنه…
مولانا و حافظ و ملاصدرا و شیخ اشراق و ابن سینا و کلی متفکر دیگر هیچکدام نفهمیدن آن وقت این آقا به چنین کشفیات عظیمی دست یافته.
از نقطه نظر فلسفى همه فلاسفه همين پاسخ را داده اند
هیچ خدشه ای به جواب جناب سروش وارد نیست. خداوند حفظ کند این آخرین سنگر دینداری را.
خیلی عالی بود شاید خیلی از ماها نتوانیم آن فهم فلسفی که سروش از طرح سوال داشته ، داشته باشیم . ولی خودمان در سوره اخلاص و دیگرایات قران خود را بی نیاز و خودرا نیازمند او معرفی می کنیم و همه اش می گوئیم خداوند به عبادت ما نیاز ندارد و این مائیم که به پرستش او نیازمندیم . بنابراین فیاض بودن علی الاطلاق خداوند خودش منشا قرانی دارد و حرف سروش و دیگر فلاسفه نیست اما صغرا و کبرای ذهنی ما در تحلیل کمی کمیتش می لنگد . باید این گونه سوالها و تفکرات باشد تا عقل ها و اندیشه ها بکار افتند و تفکری تازه زائیده شود . از معصومین است که اگر دو روز ما یکی باشد مغبون هستیم باید سیال بودن خودما را در تمامی مسایل و فهم ها به منصه ظهور برسانیم .
حرف سروش به مغلطه بیشتر شبیه هست تا فلسفه
اين استنتاج غلطي است از يك واقعيت روشن – خدا هستي را به حكمت خويش افريده است حكمتي كه از ادراك بشر دور است وكسي را در ان ورودي نيست مگر بقدري كه خداوند اراده كند
سلام-اگر اشتباه نکنم در این حدیث قدسی پاسخی داده شده ان کنز مخفی و….من گنجی پنهان بودم پس جن وانس را خلق کردم تا شناخته شوم – خداوند احتمالا همه آسمانها وزمین ها را خلق کرد موجودات مختلفی آفرید اما این انسان هست که جانشین او می شود نه همه انسانها انسانهایی که از امتحان سربلند بیرون می آیند و سربلند می شوند بسیاری از انسانها به هر جهت در نهایت مانند بهایم در زیر شکم وبالای شکم و با حسد وکینه وغیبت و….روزگار خود را به پایان می رسانند
این فرمایشات دکتر سروش متین، ولی اگه غایتی برای آفریدن جهان نباشه، وجود بهشت و جهنم رو چظور می شه توجیه کرد؟
بهشت و جهنم در ذهن ما هم هست. بقول حکیم خیام “که رفت به دوزخ و که آمد زبهشت؟” نمیخوام بهشت و دوزخ رو نفی کنم. میبینید که میگم در ذهن ما هم “هست” یعنی اولا وجود دارد. ثانیا نهاد انسان جوری بنا شده که خدا بتونه سریع الحساب باشه! یعنی نیاز نیست کسی رو سین جیم کنند. بلکه در لحظه حساب رسی هر کسی قبلا حساب خودش را رسیده و میداند. در یک کلام وقتی کار خیر کردی خودت را مستوجب پاداشی دیدی و وقتی کار شر کردی خودت را مستوجب تنبیهی. حالا شدت و رقت این دیدن که در ذهن من و شمای کننده اعمال وجود داشت و گاهی تا سالها هم همراه ما بود همان بهشت و دوزخ هست.
منتظر امتحان پایان ترم نباشید. همین امروز حساب و کتاب شده ایم.
(ضمنا چشمه باری تعالی خواسته یا ناخواسته باعث پیدایش جنگلی در پایین دست شده)
ببینید دوست عزیز
اگر سخنرانی و کتاب های دکتر سروش دنبال کنید
ایشان و ابن سینا و ملاصدرا معتقدن که کار خداوند هدف ندارد چرا که خدا نیاری نداشته که بخواهد هدفی را دنبال کند. ولی عالم و انسان ها هدف دارند. این دو تا با هم فرق دارند. یعنی انسان هدف دار است ولی خدا هدف دار نیست. پس جهنم و بهشت مربوط به نتیجه اعمال انسان میشه.
متاسفانه دوستان این دو موضوع را با هم یکی متوجه شدن در حالیکه خدا غایت ندارد ولی انسان غایت و هدف دارد.
البته بنظرم شما توجه نکردی دکتر سروش میگه خداوند در افعالش هم هدف نداره خب افعالش هم همون خلقت عالم و جن و انس و سایر موجودات هست در حقیقت دکتر سروش میگه خداوند هدفدار خلق نمیکنه که البته این تناقض داره با قرآن.
جناب سروش در پاسخ به سوالي كه همواره طرح مي شود نمي گويند نظرم من اين است بلكه در چند جا مي گويند نظر فلاسفه و متكلمان اين است
خداوندهدف فاعلی ندارد اما هدف فعلی دارد.
یک موجود کاملِ علی الاطلاق چه کمالی رافاقد است تا بافعلش به آن کمال برسد؟ هیچ کمالی رافاقد نیست اما اگر رزق می دهد برای رساندن وایصال کمال به مخلوقش است تامخلوق به کمالی که فاقدش است واجد شود.
خداهدف فاعلی ندارد این مطلب کاملا صحیح است اما هدف فعلی دارد مثل روزی دادن به بندگان برای اینکه بنده اش به کمال برسد والا خداوند کمال نامحدوداست وعدم ونقصی نداردتابا انجام فعلی آن نقص راجبران نماید امابرای بندگانش اهدافی مقرر می کند ویا با ارسال رُسُل وانزال کتب هدایت رابرای انسان تامین می کند.