خرید تور تابستان

ملکیان: ترجمه، گشایش افق های تازه است

مصطفی ملکیان گفت: وقتی که در یک جامعه تنها یک آوا طنین‎انداز باشد ولو این‎که آن آوا درست هم باشد، چیزی جز ویران‎گری به بار نخواهد آورد. و در حالی که ترجمه افق‎های تازه‎ای به روی کشور و جامعه‎ی ما نسبت به فرهنگ‎های دیگر باز می‎کند؛ و فرآورده‎های ترجمه هر یک، آوایی جدید در حل یک مساله و یا پاسخی برای یک سوال خواهند بود.
به گزارش انصاف نیوز به نقل از فرهنگ امروز، سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در مراسم رونمایی از «دانش نامه فلسفه اخلاق» در پی می آید:
 
 
 کتابی در حجم تقریبا ۱۰۰۰ صفحه در این فرصت کوتاه مجالی برای گزارش و نقد و بررسی آن نخواهد بود و تنها به چند نکته اشاره می‎کنم. نکته‎ی اول، که سخت مورد تاکید بنده است این است که اساسا جریان ترجمه در کشور ما و کشورهایی چون ماست.من بدون اغراق عرض می‎کنم، به گمان من بزرگ‎ترین خدمتی که به جامعه ما و تمام جوامع مثل ما می‎توان کرد، ترجمه است. ترجمه برای کشوری مثل ما، دو فایده‎ی عمده دارد. بزرگ‎ترین فایده‎ی کار ترجمه این است که کشور ما را از تک‎آگاهی فرهنگی نجات می‎دهد. و معتقدم هیچ کشور و تمدنی و فرهنگی از هیچ چیز به اندازه تک‎آوایی فرهنگی لطمه نمی‎خورد.
 وقتی که در یک جامعه تنها یک آوا طنین‎انداز باشد ولو این‎که آن آوا درست هم باشد، چیزی جز ویران‎گری به بار نخواهد آورد. و  ترجمه افق‎های تازه‎ای به روی کشور و جامعه‎ی ما نسبت به فرهنگ‎های دیگر باز می‎کند؛ و فرآورده‎های ترجمه هر یک، آوایی جدید در حل یک مساله و یا پاسخی برای یک سوال پدید می آورند. و ما نباید از این ارزش یعنی چندآگاهی‎سازی که تنها با ترجمه امکان‎پذیر است، غافل باشیم.  دیگر فایده ترجمه این است که ما مواد خام برای اندیشیدن پیدا می‎کنیم. متفکرترین مغزها و عمیق‎ترین فهم‎ها، اگر مواد خامی در اختیار نداشته باشند که تفکر و فهم خود را بر روی آن مواد خام تطبیق دهند و پیاده کنند، به جایی نخواهند رسید. بزرگ‎ترین نجار نیز اگر چوبی در اختیار نداشته باشد، نمی‎تواند نجاری کند. مهارت نجاری باید روی یک ماده‎ی خام و روی یک متعلقی پیاده شود. به همین ترتیب بزرگ‎ترین و عمیق‎ترین متفکران، اگر مواد خامی نداشته باشند که قدرت تفکر و عمق فهم خود را بر روی آن مواد خام اعمال کنند، در واقع مثل نجاری خواهند بود که چوبی در اختیار نداشته باشند.
 
 یکی از مشکلات جامعه‎ی ما این است که در باب هر مساله و مشکلی، اگر هم قدرت تفکر و فهم عمیق داریم، ماده‎ای نداریم که با آن، به فهم و تفکر خود شکل بدهیم. صورت‎بخشی فهم و تفکر ما نیاز به ماده‎ای دارد که در قبال آن اعمال شود. حال آن‎که ترجمه مواد خام را در اختیار ما قرار می‏‎دهد، و ما می‎توانیم روی این مواد خام کارهای بسیار انجام دهیم. این مواد خام را گاهی ‎اوقات می‎پذیرم و زمانی پس می‎زنیم، گاهی‎اوقات آن را تقویت می‎کنیم و زمانی دیگر تضعیف می‎کنیم، گاهی‎اوقات اثبات می‎کنیم و گاهی نیز آن را نفی می‎کنیم. و با تمام این فرایندهای تفکری که در اختیار ماست یعنی تفکر خلاقانه و محققانه و تفکر نقدانه و همکارانه روی این مواد خام کار می‎کنند و رشد می‎کنند.
 
 بنابراین نهضت ترجمه که روزی جهان اسلام را به فرهنگ و تمدنی رساند که ما از آن تعبیر به رنسانس اسلامی داریم، حاصل نهضت ترجمه‎ای است که در اوایل دوره‎ی حکوت عباسیان آغاز شد و تا قرن‎هایی ادامه داشت. و وقتی که مسلمانان آن مواد خام را از زبان یونانی، سریانی، عبری و … به زبان عربی ترجمه کردند، خود را با بسا مواد خامی خود را مواجه دیدند که روی آن هزاران نوع کار انجام شد. و همین کارها ما را رساند به تفکری پویا که تقریبا تا آغاز حمله‎ی مغول، سرشت و سرنوشت جوامع اسلامی را متحول ساخت. از این رو ما نیاز به نهضت ترجمه‎ای دوباره داریم که بتوانیم دوباره تفکری اصیل و مستقل داشته باشیم، تفکری که حاصل اندیشه‎های این مرز و بوم باشد، اندیشه‎ای که حاصل تمام تفکری باشد که بشر تاکنون به آن رسیده است. هیچ کس چرخ را دوباره اختراع نمی‎کند بلکه سعی می‎کند چیزی به آن بیفزاید و در آن پیشرفتی جدید پدید بیاورد. چرخ‎ها را باید تجمیع کرد، نه آن‎که آن را از اول بخواهیم اختراع کنیم.
 
 ترجمه‎ی کتاب حاضر، در راستای نهضت ترجمه، جنبش لازم برای ارتقای فرهنگی ما، قابل تعریف و توصیف و البته ارزیابی است. بنابراین علی‎رغم آن‎که ما یک تالیف درجه چندم را به یک ترجمه ترجیح می‎دهیم، معتقد هستم باید قدر کسانی که در نهضت ترجمه فعال هستند را بدانیم، که یکی از این افراد مترجم همین کتاب یعنی دکتر رحمتی هستند. در تقدیر تنها بحث کمیت نیست بلکه کیفیت نوشته نیز قابل توجه است. و باید تاکید داشته باشم که وی از معدود مترجمانی است که در ۲۵ سال ترجمه‎ای که داشت و دارد، رشد کرد. مترجمان بسیاری در کشور داریم که ترجمه‎ی آخرین کتاب‎شان به لحاظ کیفیت مثل ترجمه‎ی کتاب نخست‎شان است؛ و هیچ ارزشی از جهت پیشرفت در کارهاشون دیده نمی‎شود، بگذریم که از جهت معکوس آن وجود دارد. برخی مترجمان هستند که در نخستین ترجمه‎ی خود برای شهرت، دقت کافی دارند و زمانی که نام‎آور شدند و دیگر می‎توانند به نان شهرت ارتزاق کنند، دقت کافی و لازم را در ترجمه‎های بعدی خود ندارند. و متاسفانه دیگر به نان دقت و پشتکار و وجدان کاری خود، احساس نیاز نمی‎کنند؛ کتاب ترجمه می‎کنند اما یکی از دیگری پست‎نشست‎تر، به لحاظ کسانی که اهل فن هستند.
 
 از این نکته که بگذریم، باید اذعان کنیم که بیش‎تر مترجمان رشد نمی‎کنند. اما دکتر رحمتی در کارهای اخیرشان دقتی که دارند، کم‎تر مترجمی این دقت‎نظر را در کار خود اعمال می‎کند.
 در میان بیش‎تر مترجمانی که در ایران رشدی نمی‌کنند، رحمتی از معدود مترجمانی است که بین آثارش یک فضای کهکشانی وجود دارد و این رشد مهم‌تر از فرآورده کار است، چرا که در واقع فرایند کار وی بیش‎تر است. بنابراین من به وجود افرادی مانند وی که نسبت به هستی نوعی قدردانی دارند، مباهات می‌کنم.
 پدیده اخلاقی زیستن، یکی از نهادهای اجتماعی ثابت و مشترک در تمام جوامع است که تاکنون از آن هفت پدیده بیرون آمده است؛ پدیدارشناسی اخلاق، روانشناسی اخلاق، جامعه‌شناسی اخلاق، تاریخ اخلاقی‌زیستن، تاریخ مکاتب و نظریه‌ها و نظام‌های اخلاق، اخلاق مقایسه‌ای و فلسفه اخلاق. اما به مرور زمان تعداد علومی که به اخلاق می‎پردازند، بیش‎تر خواهد شد؛ کما این‎که ما در حال حاضر با دانشی که چندی است در حال پدید آمدن است، مواجه هستیم و آن در واقع زیست‎شناسی اخلاق است. اگر چه آن هنوز یک دیسیپلین مستقل نیست اما نشان می‎دهد که به این هفت مورد، تعداد بیش‎تری افزوده خواهد شد.
 آن چه که رحمتی در دانش‎نامه فلسفه پل ادوارد استخراج کرده است، دو قسم است؛ یکی که به مباحث روان‎شناسی اخلاق مربوط می‎شود و دیگری به فلسفه اخلاق اختصاص دارد. و از این هفت قسم که در بالا توضیح دادم به دو قسم از آن‎ها در کتاب می‎بینیم. از قسم اول که روان‎شناسی اخلاق است بگذریم وقتی به فلسفه اخلاق می‎رسیم، یعنی مباحث عقلی و فلسفی که می‎توانیم در باب اخلاق داشته باشیم نه مباحثی که در باب پدیدارشناسی است که یک علم تجربی اخلاق است. و نه روان‎شناسی و جامعه‎شناسی اخلاق که صرفا علم تجربی در باب اخلاق هستند، و نه حتا اخلاق مقایسه‎ای که علمی است تجربی و تاریخی، و تا حدی فلسفی است. وی ادامه داد؛ آن رشته‎ای که صرفا عقلی و فلسفی است، رشته‎ی فلسفه اخلاق است. در این کتاب روان‎شناسی اخلاق به عنوان یکی از دانش‎های تجربی درباره اخلاق، و فلسفه اخلاق به عنوان یکی از دانش‎های عقلی در اخلاق محل بررسی و گفت‎وگو است.
 اما در تعریفی که من دارم، فلسفه اخلاق به دو قسم تقسیم می‎شود، اخلاق تحلیلی و اخلاق هنجاری. این هر دو فلسفه هستند و مباحث اخلاقی در باب فلسفه دارند، اما اخلاق تحلیلی که گاهی‎اوقات به اخلاق نقدی و فرا‎اخلاق نیز تعبیر می‎شود، به سه موضوع «معناشناسی اخلاق»، «وجودشناسی اخلاق» و «معرفت‌شناسی اخلاق» تقسیم می‌شود که هر سه این موضوعات در کتاب دانش‎نامه فلسفه اخلاق وجود دارد.
 
 همچنین قسم دوم یعنی اخلاق هنجاری نیز به دو بخش بزرگ تقسیم می‎شود، اخلاق هنجاری کلی و اخلاق هنجاری جزئی. امروزه به اخلاق هنجار کلی در کتاب‎ها به عنوان اخلاق هنجاری نام می‎برند، و اخلاق هنجاری جزیی را به عنوان اخلاق کاربستی یا اخلاق عملی. اخلاق هنجاری جزیی نیز خود به دو دسته تقسیم می‎شود؛ اخلاق هنجاری جزیی که مربوط به «صنف‎ها وحرفه‎ها» است مثل اخلاق پزشکی، مهندسی، پرستاری و … ،  و دیگری اخلاق «مسائل مستحدثه اخلاقی» است. یعنی چیزهایی در اخلاق که در حال حاضر تبدیل به مساله شدند و ما با توجه به آن‎چه که در اخلاق به ارث برده‎ایم باید به حل آن بپردازیم. به طور مثال این‎که اگر روزی در پزشکی پیوند مغز ممکن بود آیا به لحاظ اخلاقی اجازه‎ی این کار را داریم یا خیر. و در باب بسیاری از مسائل دیگر که به عنوان مسائل مستحدثه و پدیده‎های جدید از آن‎ها نام برده می‎شود.
بنده متعقدم اگر مقالاتی که در کتاب آمده است به همین ترتیبی که در بالا ذکر آن رفت، مطرح می‎شد، بهتر بود. مثلا ابتدا موضوع فلسفه اخلاق در کتاب طرح می‌شد و پس از آن به ترتیب مباحث مرتبط به اخلاق تحلیلی، اخلاق هنجاری و روان‎شناسی اخلاق در کتاب آورده می‌شد؛ و همین طور در دیگر موارد.
 این کتاب می‌تواند به عنوان کتاب درسی تدریس شود، پیشنهادهایی را برای چیدمان بهتر سرفصل‌ها در کتاب به مترجم اثر ارائه کرد و نیز افزود؛ این کتاب بهترین کتابی است که در زبان فارسی در حوزه تالیف و ترجمه درباره فلسفه اخلاق منتشر شده است. اما دو نکته  به نظرم می‎رسد که باید عنوان کنم، یکی این‎که کتاب حاضر به فلسفه شرق (یعنی هند، چین و ژاپن) و هم به فلسفه اسلامی خیلی کم پرداخته شده است. و نکته‎ی دوم مربوط به روش کتاب است، که روش فلسفه تحلیلی است. بنابراین مدخل‎هایی که در کتاب آمده است به ندرت به فلسفه کانتیننتال پرداخته شده است، مثل فلسفه آلمان، فرانسه و ایتالیا. بنابراین فلسفه‎ای که در کتاب به آن پرداخته شده در واقع فلسفه آنگلوساکسون یعنی فلسفه‎ی انگلیس، امریکا، کانادا، استرالیا و نیوزلند است.
 این دو نکته‎ای که به آن پرداخته شد، دو محدودیت برای این کتاب است؛ زیرا هم حق فلسفه‎ی شرق و فلسفه‎ی ما مسلمین ادا نشده است و هم به روش تحلیلی است و به فلسفه کانتیننتال پرداخته نشده است.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا