آغوش باز یک مسجد برای کارتنخوابها
روزنامهی «فرهیختگان» نوشت: یکی در میان بستنی فروشی، جگرکی، بعد از ابوسعید و نرسیده به خیابان بشیری، این جذابیتهای دهان آبانداز آنقدر زیاد بودند که اولین سوالی که از امام جماعت مسجد حاجحسن صنیعالدیوان کردم این بود که برای کارتنخوابها غذا و خوراکی هم تهیه میکردید، گفتند: «بله، غذای گرم و کافی.»
خیابان وحدت اسلامی طبق معمول شلوغ بود و پر ترافیک، بعد از تقاطع بهشت از تاکسی پیاده شدم و قدم زنان پایین خیابان آمدم. بعد از کمدفروشیها و ابزارآلات صنعتی به همان بستنی فروشیها و جگرکیهایی که ابتدا گفتم رسیدم و حسابی دهانم آب افتاد، اما مجبور بودم سریعتر به مسجد برسم، چون هم نزدیک اذان بود و هم هوا در حال تاریک شدن که شرایط عکاسی برای گزارش را سختتر میکرد. بعد از ابوسعید، پایینتر از خیابان فرهنگ، به خیابان بشیری رسیدم. سرتاسر وحدت اسلامی کتیبههای فاطمیه بود و ایستگاههای صلواتی و صدای بلند نوحههای گوشنواز طنینانداز بود.
به خیابان بشیری رسیدم و چند قدم که داخل رفتم، در همان نگاه اول، کاشیکاریهای جذاب سردر ورودی مسجد حاجحسن صنیعالدیوان من را به شیراز و حال و هوای کاشیکاریهای مسجد وکیل برد. طاق ضربی با آجرهای قرمز، دیوارهای بلند آجری و هشتیهای بلند و کاشیکاری روی طاقهای مسجدی به سبک کارهای دوره زندیه و قاجاریه که بار طاقها را ستونهای سنگی خاکستری بر دوش گرفته بودند، جایی که در آن خبری از چرخدندههای مدرنیته و سنگکاریهای امروزی موسسات فرهنگی و مذهبی نبود و چند قدم جلوتر هم خانه امیربهادر وجود داشت و تجمیع این همه هنر و فرهنگ اسلامی و ایرانی باعث شد حس و حال عجیبی داشته باشم. زنان به سمت مسجد میرفتند و مردان هم در حالی که آستین پیراهنهایشان را بالا داده بودند، از ترس اینکه مبادا از نماز اول وقت جا بمانند، به سمت وضوخانه میدویدند. من هم چون از قبل میدانستم به کجا میروم و احتمالا تا بعد از نماز آنجا خواهم بود، وضو داشتم و همان یکی دو صف ابتدایی نماز جا گرفتم و نماز را خواندم. بعد از نماز بیرون مسجد رفتم و از لابهلای شیشههای رنگی و قاجاری قدیمی شبستان به داخل نگاه میکردم تا دوروبر حجتالاسلام کمالالدین خداداده خلوت شود، بیرون بیاید و با او گفتوگو کنم.
بالاخره تعقیبات نماز و بعد از آن سوالات و درخواستهای مردم تمام شد و حاجآقا با جمعیتی که او را دوره کرده بودند، بیرون آمد و من جلو رفتم. خودم را معرفی کردم و درخواستم را مختصرا بیان کردم و گفتم اگر میشود جای خلوتی برویم تا کمی گفتوگو کنیم. ماجرا از این قرار بود که درست در شبهایی که دمای هوای تهران چند درجهای زیر صفر آمده بود و برف خیابانها را پوشانده بود، یک فراخوان در فضای مجازی منتشر شد که اگر در سطح خیابانها کارتنخوابی دیدید که جایی برای گذران سرمای شب ندارد، او را به مسجد حاجحسن صنیعالدیوان بیاورید یا آدرس این مسجد را به او بدهید. جالب بود و تا جایی که من میدانم، کاری نو و جدید. برای همین اینجا آمدم تا امام جماعت مسجد، حالا که نماز را خوانده بودیم و فرصت فراخ بود برایمان کموکیف ماجرا را شرح بدهد.
امام جماعت مسجد حاجحسن صنیعالدیوان که حالا فهمیده بود برای چه اینجا هستم شروع به شرح ماجرا کرد و گفت: «در زمینههای اجتماعی همواره مساجد فعال بودهاند، نهتنها در این زمینه بلکه در حوزههای دیگر هم مساجد کاملا فعال بودهاند و فعالیت کردهاند. تعداد کانکسها و ارزاق و وسایلی را که از سوی مساجد به مناطق زلزلهزده ارسال شد، ببینید چقدر بوده است. این یعنی اینکه مردم به مساجد اعتماد دارند و اگر اعتماد نداشتند هرگز این مقدار کمک به آنها نمیشد. چهرههای شاخص و سلبریتیها هم مبالغ زیادی را دریافت کردهاند، دستشان هم درد نکند اما مساجد کاملا فعال بودند و توانستند اقدامات قابل تقدیر و بزرگی انجام دهند. از ابتدای شکلگیری مساجد هم اوضاع به همین منوال بوده است و مردم مساجد را جزئی از زندگی خود میدانستند و به آنها اعتماد کامل داشتند. البته در همین قضیه کرمانشاه متاسفانه یک جریان رسانهای سعی داشت که اعتماد مردم به مساجد و نهادهای مذهبی را از بین ببرد اما با توجهات خاص خداوند و هوشیاری مردم، این موضوع کاملا شکست خورد و مساجد فعال بودند. در همین مسجد خودمان دو سه روز بعد از زلزله کرمانشاه به همراه وسایل آشپزخانه مسجد و آشپزها و مقدار زیادی برنج و موادغذایی عازم مناطق آسیب دیده شدیم تا در روزهای نخست که به خاطر زلزله امکان تهیه غذای گرم برای زلزلهزدگان وجود نداشت به آنها غذای گرم بدهیم. البته این کمکها هنوز هم ادامه دارد.»
در لابهلای صحبتها عدهای از کودکان و جوانان میآمدند و با او سلام و احوالپرسی میکردند و برنامه فردای مسجد در برپایی کلاسهای آموزشی را میپرسیدند و میرفتند. چراکه به همت هیات امنا کلاسهای ورزشی، آموزشی و فرهنگی برای سنین مختلف در مسجد برقرار بود. برای همین موضوع چند باری بین صحبتها وقفه میافتاد و باز حاجآقا ادامه میدادند.
پرسیدم سوای اقدامات اینچنینی، یعنی فعالیت در کرمانشاه و این نوع خدمات، بحث بر سر اقدامی است که بعید میدانم در تهران نمونه داشته باشد، جا دادن به کارتنخوابها و رسیدگی به آنها در شبهای سرد زمستان، در این باره بیشتر توضیح میدهید. حجتالاسلام خداداده گفت: «متاسفانه به خاطر مدل جدید زندگی شهری و فضایی که بر شهر تهران حاکم شده است و رعایت مسائل مختلف مالی، امنیتی، فرهنگی و… بسیاری از مساجد نمیتوانند تا صبح باز باشند. چراکه یک لامپ هم اگر تا صبح روشن باشد یا یک شیر آب باز باشد برای مسجد هزینهبردار خواهد بود و در کنار آن مباحث امنیتی و… نیز دامنگیر و مشکلساز هستند اما معتقدیم علیرغم این موضوعات نباید صورت مساله را پاک کرد. درست است که همه چیز به روز شده، همه چیز عوض شده ما هم باید با حفظ اصالت با جامعه رشد کنیم و پیش بیاییم. باید اداره مساجد را به روز بکنیم تا مردم و جامعه خود را از ما جدا ندانند. باید وارد حیطههای اجتماعی بشویم. اصل باید بر این باشد که در مساجد همیشه باز باشد یا حداقل تا زمانی که مراجعهکننده دارد باید در مسجد باز باشد، حتی اگر یک نفر هم مراجعه کند، نباید با در بسته مواجه شود چراکه مسجد مامن تمام مومنین و مردم است. باید همیشه پذیرای آنها باشد. بنابراین اگر ما با این تفکر پیش بریم میتوانیم موفقیتهای بسیاری در زمینههای مختلف عبادی، سیاسی و اجتماعی کسب کنیم. در رابطه با این کاری هم که ما کردیم و به کارتنخوابها پناه دادیم، به هر حال کار جدید و البته بسیار خوب و پسندیدهای بود که از جایی دستور نگرفته بودیم و دستورالعملی نبود. البته این را میدانیم که این کار تنها کار ما نبوده است. اینکه تعدادی کارتنخواب، حالا معتاد باشند یا نه را ما سرپرستی کنیم و به آنها رسیدگی کنیم، یک کار تخصصی است که هرکسی از عهده آن بر نمیآید این وظیفه نهادهایی است که در زمینه فعالیتهای اجتماعی و آسیبهای موجود در جامعه فعالاند و به صورت علمی و کارشناسی فعالیت میکنند. اما وقتی مشاهده کردیم که دمای هوا بسیار پایین است و سرما بیداد میکند و این انسانها در سرما اذیت میشوند به آنها پناه دادیم و گفتیم به این مسجد بیایند. سال گذشته هم این کار را کمی محدودتر انجام داده بودیم اما امسال بهخاطر جو رسانهای که ایجاد شد و همه مردم استقبال کردند، مورد توجه جدیتری قرار گرفت. باز هم اگر لازم باشد و این حس شود که باید مسجد به این عزیزان جا بدهد تا استراحت کنند و از سرما در امان بمانند، این کار را ادامه میدهیم.»
از امام جماعت مسجد حاجحسن صنیعالدیوان پرسیدم حالا که شما تجربه این فعالیت را دارید نسبت به تعداد کارتنخوابها به چه آماری رسیدهاید؟ حاجآقا ادامه داد: «این که عدهای میگویند 50 هزار نفر یا 100هزار نفر کارتنخواب و فلان، نه اینطور نبود. حداقل در مسجد ما که در منطقه شلوغ و نزدیکی بازار هستیم و طبیعتا باید این افراد بیشتر مراجعه کنند، میانگین 20 و نهایتا 30 نفر هرشب از این افراد به مسجد مراجعه میکردند و اینجا اسکان داشتند. معمولا این افراد شبها میآمدند و 11 شب به بعد مراجعه میکردند.»
پرسیدم که فقط اینجا به کارتنخوابها جا میدادید که استراحت کنند یا خدمات دیگری هم داشتید، حاجآقا گفت: «شما که همان اول آمدی گفتی به کارتنخوابها غذا میدادی و من هم گفتم بله به اندازه کافی غذای گرم میدادیم. از آنجا که این عزیزان جایی برای انجام بسیاری از امور بهداشتی و نظافتی خود نداشتند، مثل حمام و آرایشگاه و… ما برای آنها آرایشگاه صلواتی راه انداختیم و هرکدام که میخواستند و لازم بود، به حمامهای خانههای اهالی محل میفرستادیم. نکته مهمی که باید بگویم همین است که اینجا همه داوطلب کمک بودند. از آرایشگر محل که قبول کرد بیمزد و البته صلواتی موی این عزیزان را کوتاه کند تا مردم که لباس به این عزیزان میدادند و به آنها اجازه میدادند به حمام بروند.»
دوباره عدهای آمدند و با حاجآقا خوشوبش کردند و رفتند و بعد از رفتنشان ادامه داد: «بازهم میگویم این کارهایی که انجام دادیم، همه تخصصی است و وقتی گرمخانه وجود دارد یعنی اینکه از لحاظ بهداشتی، امنیتی و روانی به آنها رسیدگی میشود و باید هم بشود. این عزیزان تفاله نیستند، بعضیها احساس میکنند اینها عضو جامعه نیستند، این اشتباه است ما همه مسئولیم اما خب مسئولیت اصلی با نهادهایی است که در این زمینه فعال هستند و تخصص دارند و این هم به معنی این نیست که مسئولیت از ما ساقط است. امروز در هر زمینهای، چه فرهنگی، چه اجتماعی، چه امنیتی یا هر حوزه و زمینه دیگری اگر قرار باشد حاکمیت و دولتکاری انجام دهد، مساجد باید آماده باشند و به آن ورود کنند، اصلا وظیفه آنها هم این است که در تمامی حوزهها آماده فعالیت باشند. من بهعنوان امام جماعت خوشحالم که مردم این منطقه، جوانان مسجد، هیات امنا و… همه پای کار بودند و از این نوع اقدامات حمایت کردند و کار به خوبی انجام شد.»
از حجتالاسلام خداداده سوال کردم که از شما نمیترسیدند؟ به هرحال خیلی از همین افراد مشکلات جامعه را از شماها میدانند و علاوهبر آن از گرمخانهها هم فراری هستند، حالا یک مسجد بیاید و به آنها پناه بدهد عجیب و غیرقابل باور نبود؟ حاجآقا با لبخند ادامه داد: «یک چیز جالبی که باید میگفتم و ممنونم که شما سوال کردید، همین موضوع است. اینها برخلاف تصوری که نسبت به آنها در جامعه وجود دارد، بسیار مهربان و خوش قلب هستند. ما هم همین تفکر را داشتیم و گفتیم به هر حال اینها ما را در وضعیت فعلی جامعه مقصر میدانند و ممکن است از ما خوششان نیاید. اما اصلا اینطور نبود، ای کاش میشد تصاویر آنها را داشته باشیم اما به خاطر حفظ حریم شخصی این عزیزان فیلم و عکسی از آنها نگرفتیم اما هر وقت ما را میدیدند و من وارد مسجد میشدم، از جا بلند میشدند و حتی میخواستند دست من را ببوسند. من در همین فضا به آنها گفتم کسی آماده است که به او کمک کنیم که از این وضعیت رهایی پیدا کند و ترک کند و مشغول کار شود، بالای 80 درصد میگفتند بله حاضر هستیم اعتیاد را ترک کنیم و دیگر خسته شدهایم.»
کمکم داشت دیر میشد و حاجآقا هم منبر داشت و من هم گفتم بهعنوان حرف آخر چه چیزی مدنظرتون است که در پاسخ اظهار کرد: «این موضوع پناه دادن به کارتنخوابها اتفاق تازه و جذابی بود که به دور از رسالت مساجد نیست و خوب است که پیگیری شود. درست است که وظیفه اصلی به دوش سایر نهادها و سازمانهای متولی این امر است اما ما نباید از هموطنان و همشهریان خود مغفول بمانیم و باید نسبت به وضع آنها احساس مسئولیت کنیم. بسیاری از این افراد انسانهای باسوادی بودند که یک اتفاق کوچک، یک اشتباه آنها را در این وضعیت قرار داده بود و میشود با کمی توجه به آنها دوباره شاهد این هم بود که به مسیر صحیح زندگی بازگردند.»
اتفاق زیبایی بود، هم نشر و پیگیری این حرکت پسندیده، هم گفتوگو با امام جماعت فعال و خوشذوق و مردمی و هم تماشای جذابیتهای معماری سنتی مسجد حاجحسن صنیعالدیوان که همه در یک روز اتفاق افتاد و نشان داد هنوز هم میشود دردهای جامعه را دید و از امکاناتی که در اختیارمان قرار دارد هم به نفع مردم و همنوعان استفاده کنیم و هم کاستیهای موجود را پوشش دهیم.
انتهای پیام
اینکه اعتماد به مساجد کم شده واضح هست آن هم به خاطر حکومتی بودن آن. ولی این کاری که این مسجد انجام داده درخور توجه و تحسین برانگیزه. باشد که بقیه هم یاد بگیرند.