«آقا! هُل نده؛ از يك معترض به قانون، يك انقلابی خواهي ساخت»
«متوليان قانون ما هنوز از قانون شكن ميهراسند. چه لزومي دارد هر معترض به قانون، را برانداز بدانيم و بعد برايش پروندههاي ترسناك بسازيم؟ يك انقلابي سابق كه به قدرت رسيده است فرقش با هر قدرتمدار ديگري حداقل بايد در همين باشد: از معترض به قانون نترسد، هلش ندهد، نيندازدش كف خيابان از ترس اينكه مبادا چند سانت ارتفاع بگيرد.»
«سوسن شریعتی» در روزنامهی اعتماد نوشت: «درباره پديدهاي كه «دختران خيابان انقلاب» نام گرفته است نميشود نوشت. پيگرد دارد و نامش تشويق به امر فساد است. خب درباره مردان انقلاب كه ميشود نوشت؛ …
انقلابيوني كه شدهاند قانونگذاران نظام و مشكلشان شده است خاطره يك انقلاب. از يك سو گراميداشت سالانه انقلابي كه تجربه نه گفتن به قوانين حاكم بود و از سوي ديگر اين هراس كه مبادا انقلاب شود و اين گمان كه هر معترض به قانون حتما قصد انقلاب دارد. (مثل خودش در گذشته) تا وقتي انقلابي هستي همهچيز روشنتر است: مشكل را قانون ميداني و از همين رو اعتراض را حق مسلم. آنچه براي دوستدارانِ انقلاب بيبديل بوده است همين امكان و توان اعتراض به قوانيني بوده كه كفايت نميكردهاند يا برآمده از اجماع عمومي نبودهاند. اما پيروز كه شدي و مستقر مجبوري بگويي: «هر قانوني بهتر از بيقانوني است». دوپارگي از جايي شروع ميشود كه هم خود را وفادار به انقلاب و روح آن بداني و هم نگهبان نظم و امنيت شده باشي. هم مفتخر به پيوستن داوطلبانه فوج- فوج به صفوف انقلابي كه اسلامي بود و هم متولي و مجري قوانين شرعياي كه لازم الاجرا است. حاصلش ميشود يك همين و همان كيفري:
انقلاب خوب بود و ديگر بد است.
٢- قوانين ديروزي عصيان برانگيز بودهاند ولي از آن پس ديگر درهيچ قانوني نميشود ترديد انداخت.
٣-قوانين لازمالاجرا هستند به خصوص وقتي قوانيني باشند شرعي. يك انقلابي سابق، هرچند هم فراموشكار بايد به ياد بياورد كه قوانين معلوم نيست ازلي- ابدي باشند و قوانين شرعي بهتر آن است كه اختياري شوند. يك انقلابي سابق بايد به ياد آورد چرايي قانون كني را تا در برابر هر اعتراضي به قانون به همان دامي كه متولي قدرت درميافتد درنيفتد وگرنه به چه كار ميآيد پافشاري و وفاداري به خاطره يك انقلاب. قانوني كه بيشباهت به آحادش باشد ميشود ظروف تنگ، چماقي بر سر و نه چتر حمايت و امنيت. و اين همه مدام من شهروند را بدل ميسازد به مجرم، دعوت ميكند به عبور از قانون. چنين پيداست كه متوليان قانون ما هنوز از قانون شكن ميهراسند. چه لزومي دارد هر معترض به قانون را برانداز بدانيم و بعد برايش پروندههاي ترسناك بسازيم؟ يك انقلابي سابق كه به قدرت رسيده است فرقش با هر قدرتمدار ديگري حداقل بايد در همين باشد: از معترض به قانون نترسد، هلش ندهد، نيندازدش كف خيابان از ترس اينكه مبادا چند سانت ارتفاع بگيرد. آقا! هل نده. از يك معترض به قانون، يك انقلابيخواهي ساخت.»
انتهای پیام