نقدی بر وضعیت نهاد روحانیت | عباس عبدی
«عباس عبدی» تحلیلگر سیاسی اصلاح طلب در مقدمهی یادداشتی با عنوان «نقدی بر وضعیت نهاد روحانیت» در کانال تلگرامی خود نوشت:
🔶چندی پیش فرصتی پیش آمد تا با یکی از استادان محترم حوزه قم گفتگویی داشته باشم. در نتیجه تصمیم گرفتم در باره موضوعی مهم نظرم را در قالب نامه ای خطاب به ایشان بنویسم. ایشان بزرگواری کردند و اجازه انتشار نامه را هم دادند.
بسمه تعالی
جناب استاد ناييني عزيز
با سلام
🔘پس از گفتگوي محدود تلگرامي با جنابعالی که در موضوعی خاص رخ داد، احساس کردم که برای بنده فرصتی پیشآمده و در میان روحانیت محترم فردی را یافتهام که میتوانم با وی نکتهای را به بحث بگذارم. بطور قطع در میان آقایان علما کسان دیگری هم هستند که بتوان با آنان باب چنین گفتگوهایی را باز کرد، ولی فعلاً قرعه بنده به نام شما افتاده یا برعکس! از این رو تصمیم گرفتم که نقدهاي خود را نسبت به نهاد روحانيت، مكتوب نموده و تقديم شما كنم. شاید ردی یا تاییدی بر آن بیابم. و اگر هم موافق بودید میتوان آن را تبدیل به شیوه حسنهای برای طرح برخی از امور نمود. چه در نقد روحانیت و چه در نقد کنشگران سیاسی غیرروحانی، و چه در نقد سایر امور. در این نوشته قصد دارم درباره روحانیت و نهاد دین و مشکلاتی که فراروی آن است، چند جملهای تقدیم کنم.
🔘 پيش از آن و در ابتدا چند نكته را متذكر ميشوم. اول اينكه وجود و کارکرد اصلی روحانيت و به طور عامتر نهاد دين از نظر بنده خيلي مهم است و اگر عواملي را در آن ميبينيم كه ميتواند اين جايگاه را تضعيف يا حتي مخدوش كند، بايد نسبت به آن حساس باشيم. گستردگي حضور اين نهاد در اعماق جامعه، و نيز حضور آنان در همه مراحل زندگی و از مهد تا لحد هر ايراني مسلمان و از همه مهمتر كاركردهاي آن در زمينه آرامبخشي به جامعه و نيز وظيفه آن در تعميق آموزههاي اخلاقي بر كسي پوشيده نيست، و اگر ميبينيم كه بنيانهاي اخلاقي جامعه رو به ضعف نهاده است يكي از علل آن غيركاركردي شدن اين نهاد در انجام رسالت خویش است.
🔘نكته دوم اينكه اگر از كلمه روحانيت استفاده، و تحول يا ويژگياي را به آن منسوب ميكنيم، به طور طبيعي شامل حال همه روحانيون نميشود. به طور قطع موارد نقض اين مدعيات نيز وجود دارد، ولي در بحث اجتماعي نميتوانيم با ذكر چند مورد نقض، استدلال مدعی را رد كرد، چرا كه قضاياي بيان شده ناظر به فضاي كلي و عمومي است. اگر بگوييم جوانان راديكالتر از افراد ميانسال و پير هستند، براي نقض اين ادعا نميتوان يك يا چند فرد ميانسال و پير معرفي كرد كه از تعدادي زيادي جوان راديكالتر باشند. بايد ميانگين گرايشهاي رفتاري دو گروه را مقايسه كرد.
🔘نكته سوم اينكه نقدهايي كه تقديم ميكنم، در حد ايده اوليه و خام است و به طور طبيعي انتظار ندارم كه جامع و دقيق باشد و نيازمند آن است كه از طريق گفتگو به محك زده شود بنابراين ميتوان آنها را در حد طرح بحث دانست.
🔘و بالاخره نكته آخر اينكه برخي از نقدهايي كه برخواهم شمرد به صورت تاريخي وجود داشته و شايد اكنون پررنگتر و در مواردی كمرنگتر شده باشند ولي برخي ديگر از نقدها، خاص دوران جمهوري اسلامي است كه به علت ممزوج شدن نهاد دين و دولت پديد آمده است.
🔘اولين مشكل مربوط به يكي از مهمترين كاركردهاي روحانيت، يعني فتوا و بسط و نشر فقاهت مربوط ميشود. فقه موجود مبتني بر جامعه پيش از صنعتي و مدرن شده است. اين امر به منزله آن نيست كه پس فقه را بايد كنار گذاشت، چون متناسب با جامعه جديد نيست. كافي است از پوسته شكلگرايي بيرون آید تا بخش مهمي از مشكلات حل شود. اجازه دهيد يك نمونه را تقديم كنم. براساس فقه موجود پرداخت ديه بر يكي از امور ششگانه و به تعداد مشخصی از هركدام است. صد شتر، دويست گاو، هزار گوسفند، ده هزار درهم و هزار دينار و دويست حله يمني! است. شكلگرايي موجب ميشود تا اين حكم را براي مناطق قطبي هم جاري بداند كه هيچكدام از اين شش مورد آنجا يافت نميشود. سالهاي سال پس از انقلاب اين قانون بود تا اينكه در نهايت آن را تبديل به پول رايج كردند. و هیچ خللی نه در اسلام رخ داد و نه در درک و فهم و ایمان مردم به دین. بگذريم از اينكه پرداخت آنها چقدر بيمعني بود و حتي اگر انجام ميشد چه عوارض سويي داشت كه در مقالاتم مواردي از آن را برشمردهام. در نهايت تبديل اين امور ششگانه به پول نيز با تغيير مبنايي در استنباط نبود، بلكه از طريق اجازه خاص آن را حل كردند. در حالي كه مثل روز روشن است كه هدف شارع مابهازاي مادي خسارت وارده بود، و چون در گذشتهها، معياری ثابت برای مبادله فراگير وجود نداشته، هر جا به تناسب مهمترين معيار مبادله را به عنوان ديه تعيين كردهاند، و حتي ارزش كيفي آنها نيز با يكديگر مساوي نيست و اعداد رُند انتخاب شدهاند تا كارها راحت باشد و الا چه كسي گفته كه 5 گاو معادل يك شتر است يا… اينها نشان از سهلگيري اوليه شارع براي انجام امور جامعه است، ولي در عمل ما در قرن 20 و 21 آنها را تبديل كردهايم به اموري پيچيده و غيرقابل تغيير و دست خود را در حنا گذاشتهايم كه مبادا حكم خدا نقض شود!! شكلگرايي در فقه و فقاهت و ناتواني در به روز شدن آن يكي از مهمترين نقاط ضعف حوزه و روحانيت است، كه نقطه قوت آنان را كه فقه باشد به نقطه ضعف و پاشنه آشيل آن تبديل كرده است. همين شكلگرايي است كه در يكي از مهمترين قوانين كشور يعني قانون جزا، سه سن مسئوليت كيفري براي مردان و زنان داريم كه با هيچ منطق و عقلي سازگار نيست.
🔘متأسفانه به نظر ميرسد كه شكلگرايي نه فقط در حوزه فقه، بلكه به حوزه اخلاق و مناسك نيز سرايت كرده است. و هر روز نيز شديدتر از گذشته ميشود. يكي از نزديكانم (خانم 73 ساله) كه روزهاي پيش از عيد را به مشهد رفته بود با اعتراض ميگفت كه در حالي كه چادرش از روي سرش به روی گردنش افتاده بود و البته با حجاب كامل در بخش زنان! نشسته و دعا ميخواند، بارها و بارها با اين تذكر مواجه شد كه چادر را بياندازيد روي سر!! از اين نمونههاي شكلگرايي در عبادات، در عزاداريها، و در اعياد فراوان ميتوان ديد. بخشي از آن غيرطبيعي نيست، ولي ضعف در دفاع از محتوا موجب شده كه به “شكل” و قالب اصالت داده شود و گمان كنند كه ناديده گرفتن شكل موجب از ميان رفتن محتوا نيز ميشود. در حالی که اصالت دادن به شکل محتوا را نابود کرده است.
🔘يكي ديگر از مشكلات مهم كه پيش از انقلاب هم تا حدي بود، ولي پس از انقلاب بويژه در دو دهه اخير شدت يافته است، اظهارنظرات “موضوعي” از جانب روحانيون است. شايد هم نتوان اين مشكل را حل كرد ولي توجه به آن خيلي مهم است. روحانيون يا حداقل برخي از آنها در موضوعاتي اظهارنظر ميكنند كه صلاحيت لازم را ندارند. اگر بنده در موضوعي كه صلاحيت ندارم حرف بزنم و حتي حرف بيربطي بزنم، جامعه مرا به عنوان خودم ميشناسد ولي هنگامي كه يك روحاني چنين كند، به صفت روحانيت او را مورد داوري قرار ميدهند. اين روزها درباره همه چيز اظهارنظرات كارشناسي و موضوعي و البته در بالاترين سطوح ميشود كه هيچ ربطي به كاركرد اصلي روحانيت ندارد. در قديم روحانيت نسبت به سايرين در بيشتر امور حكيم نيز بودند و شايد در آن زمان اين اظهارنظرات موضوعي مقبول هم ميافتاد ولي با توسعه علم و تخصصي شدن آن براي اظهارنظرات موضوعي مانع مهمی بوجود آمده است. چند هفته پيش دختر يكي از دوستانم كه سال اول پزشكي است تعريف ميكرد كه يك روحاني كه درس معارف ميداد براي اينكه نشان دهد چقدر مطلع است يا خدا به چه اموري توجه داشته!! و چه خلقت پیچیدهای داشته است، در سر کلاس معارف توضيح ميداد كه كودك از تركيب دو اسپرم زن و مرد! بوجود آمده، و دانشجويان ميخنديدند و متوجه نميشد كه چرا ميخندند. از اين نمونهها از بالاترين سطوح تا پايينترينها را ميتوان ذكر كرد كه جايگاه و كاركرد روحانيون را دچار مشكل جدي كرده است. انتشار این موارد در فضای مجازی موجب وهن شده است.
🔘دخالت روحانيت از موضع قدرت و سياست در علوم اجتماعي و انساني و كوشش بيثمر براي اسلامي كردن آن بازتابي است از دخالت در امری موضوعي، فراتر از توان اين نهاد. اين به معناي كماطلاعي يا بياطلاعي بسياري از روحانيون عزيز در اين علوم نيست. چه بسا تعداد قابل توجهي از آنان نيز با اين علوم آشنايي خوبي دارند، كه در پي اسلامي كردن آن نيز نيستند. حتي ادعاي اسلامي كردن اين علوم هم اشكالي ندارد، ولي هنگامي كه با سوار شدن بر ارابه قدرت و نه منطق علمي اين كار صورت گيرد، همين ميشود كه ميبينيم. متأسفانه اين كوشش به همين علت مثل حفاري در كوير براي رسيدن به آب شيرين است. به قول شاعر: ”گر نه تهي باشدي، بيشتر اين جويها/ خواجه چرا ميدود تشنه در اين كويها؟“.
🔘شاید و به نظر بنده مهمترين مشكلي كه در شرایط کنونی روحانيت با آن مواجه شده است، و خاص دوران پس از انقلاب است، تركيب نهاد قدرت و دين است. که کارکرد و انتظارات از روحانیون را تغییر داده است. مردمی که باید آنان را همواره منادی و مدافع عدالت ببینند اکنون با جامعهای درگیر هستند که بیشترین سهم قدرت را روحانیون در آن دارند ولی شاخص فسادش در وضعیت نامناسبی است. شاید مشکلات دیگر هم تا حد زیادی متاثر از این مشکل هستند. بنده يك بار در روزنامه سلام نوشتم، آنان كه گمان ميكنند با تركيب اين دو(نهاد دین و نهاد سیاست) ميتوانند نهاد سياست را قدسي كنند، اشتباه كردند، زيرا اين تركيب موجب قدسي شدن سياست نميشود، بلكه عرفي شدن و تقدسزدايي از نهاد دين را تسهيل ميكند. اين كار سياست را ديني نميكند، دين را سياسي ميكند. اين تركيب به علت دو منطق گوناگون حاكم بر این دو نهاد مشكلآفرين خواهد شد. رابطه سياست با جامعه و مردم در نهايت بر محور قدرت و نظم و سلطه استوار است. در حالي كه رابطه دين و روحانيت از نوع ديگري است و براساس اخلاق و معنويت و آخرت و… استوار است. هر دو هم براي جامعه لازم هستند، ولي تقليل يكي بر ديگري یا ادغام آنها، موجب از ميان رفتن تا تضعیف هر دو ميشود. نهاد روحانيت با اين حضور نقطه قوت خود را به سياست تقليل داد و حتي نتوانست در سياست براساس عرف موجود كارآمدي مناسبي را نشان دهد، در نتيجه هر دو وجه ماجرا را باخته است و هيچكدام از دو نقش را نميتواند بازي كند.
🔘عارضه مهم اين وضع جانشين شدن قدرت و تبليغات رسمي به جاي منطق و اخلاق در جذب افراد به دين است. بر اثر اين تحول انتظارات مردم از روحانيون دچار تغيير شده است. به همین دلیل است که برخی روحانیون که میبینند جاذبهای وجود ندارد برای جذب جوانان وارد کارهای هنری و رفتن به استادیوم ورزشی و زدم پیانو و خواندن آواز میشوند! صادقانه عرض كنم تلفيق دو نقش به نسبت متعارض در جامعه مدرن كار سخت و نشدنی است. شاید فوري این پرسش به ذهن برسد كه پس پيامبر ص و اما علي ع چرا در اين مقام بودند، كه به نظرم در اين باره ميتوان توضيح داد كه شكلگيري نهادي به عنوان روحانيت و كاركردهاي انتظاري از آن متأخر است. ضمن آنكه امام علي هم در نهايت شيوهاي از حكومتداري را پيشه كرد كه كمتر از 5 سال دوام نداشت، هرچند آن 5 سال الگوي ابدي است و از اين نظر بيمثال است.
🔘شايد از اين نقدها چنين برداشت شود كه من طرفدار جدايي دين از سياست هستم. صريح عرض كنم كه مخالف امتزاج آنها هستم و نه جدايي. مخالف تقليل دادن آنها به يكديگر هستم. اگر اين دو به يكديگر تقليل پيدا نكنند، در يك جامعه سالم و آزاد، هر ديني ميتواند اثرگذاري خود را بر سياست از خلال جامعه و مردم تكميل و جاری كند، و نيازي به امتزاج یا ذوب شدن نهاد دين در سياست نيست. از میان رفتن استقلال این نهاد در برابر قدرت جایی برای اثرگذاری آن باقی نمیگذارد. وابستگی مالی(مستقیم و غیرمستقیم) تبلیغاتی و قدرتی، کارکردهای آن را دچار اختلال کرده است.
آنچه كه نوشتم را در حد يك پيشنويس و تأملات مقدماتي تلقي كنيد، راه براي فهم بهتر و حتي نقض آنها باز است و ميتوان با نقد آن و يا افزودن مطالب و نمونهها و نقدهاي ديگر آن را غني كرد و در نهايت به ايدهاي براي اصلاح امور و نهاد مهم روحانيت رسيد.
با احترام عباس عبدی
چهارم فروردین ۱۳۹۷
انتهای پیام
سلام،
حوصله ام را سر بردید ! چه اصراری دارید در حوزه غیر – و بِلامصرف جامعه ، آنهم با لکنت وارد شوید !
مطمئن هستم در این کشور حتی یک نفر هم طرفدار امریکا وجود ندارد که ندارد . اما موضع گیریهای امریکا علیه ما نه دور از انتظار است نه جای تعجب دارد . فقط از شلوغ کاریهای بعضیها ادم خنده اش میگیرد . از همان سال 57 تا کنون مدام هم پرچمشان را اتش میزنیم و هم علیه شان شعار مرگ میدهیم و هم با منافع انها در منطقه و در تمام دنیا مبارزه و موضع گیری میکنیم . با این روند مگر میشود از از ان گرگ صفتان خودبین و متکبر و جهانخوار انتظاری غیر از این داشت . وقت ان رسیده است که بجای اینهمه شلوغ کاری و جوسازی و به یکدیگر انگ زدن , با یک عزم و اتحاد ملی راهی را که انتخاب کرده ایم با درایت و خونسردی تمام ادامه دهیم . الزاما و بعنوان یک وظیفه باید همه ازجمله اقایان شلوغ کار با یک وحدت رویه راهکاری ادامه ی این مبارزه ی جدی و طولانی را ارائه و ادامه دهیم . انشاالله