تحلیلی روانکاوانه بر کنشگری سیاسی دکتر ابراهیم حشمت
دکتر «عباس نعیمی جورشری»، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز، در بررسی عملکرد ابراهیم حشمت در جنبش چریکی جنگل از منظری روانکاوانه، نوشت:
جنبش جنگل به عنوان طولانیترین جنبش مسلحانه معاصر، شامل سه جریان ملی مذهبی، اپورتونیست و مارکسیست لنینیست بوده است. میرزاکوچک جنگلی به عنوان رهبری کاریزماتیک در تأسیس و تداوم جنبش از همراهی نام آورانی برخوردار بود که در راسشان دکتر «ابراهیم حشمت» قرار داشت. وی هم در تأسیس جنبش مؤثر بود و هم تسلیم او بروی جنبش اثر ویژهای نهاد. در این یادداشت تلاش میشود از زاویهای نو به دکتر حشمت پرداخته شده و به این پرسش اصلی پاسخ داده شود که روانکاوی سیاسی دکتر ابراهیم حشمت چیست؟ به بیان شفافتر کنشگری دکتر حشمت در کدام قالب جامعه شناسانه قابل فهم است و ریشه روانکاوانه این کنشگری در کجاست؟ در این راستا ابتدا کنش سیاسی او از زاویهی جامعه شناختی تشریح میگردد. سپس ریشههای روانکاوانه این کنش ارائه میشود. در پایان نیز به دیسکورس اجتماعی تاریخی پیرامون تسلیم و مرگ او اشاره خواهد شد.
۱. ماکس وبر جامعه شناس کلاسیک آلمانی، کنش را رفتاری هدفمند و نیتمند تعریف میکند و ذیل آن چهار دسته کنش اجتماعی را تمیز میدهد:
۱.۱. کنش سنتی، که بر مبنای عادات شناختی و رفتاری قرار دارد و در واقع واکنشی است به محرکهای پیشین. چنان رفتار مردم در امور روزمره.
۲.۱. کنش عاطفی، که در شرایط خاص روحی و روانی رقم میخورد. در حاشیه امر عقلانی قرار دارد. میتواند معطوف به هدف عینی باشد یا بدون هدف بیرونی رخ دهد. چنان رهاسازی خشم یا تجربه عشق.
۳.۱. کنش عقلانی معطوف به هدف، که از فحوای عقلانی رفتار برخوردار است. اهداف و ابزارهای رسیدن به آنها هردو معقول هستند و انتخابشان هماهنگ است و تطبیق دارد.
۴.۱. کنش عقلانی معطوف به ارزش، که اگرچه همانند کنش نوع سوم واجد خصایل عقلانی در انتخاب ابزارهاست اما خود هدف الزاماً عقلانی نیست. در این نوع کنش یک ارزش بر سایر ارزشها سایه میاندازد و تعیین کننده هدف میشود.
بطور کل جنبش چریکی و عمل پارتیزانی در ذیل کنش عقلانی معطوف به ارزش قرار میگیرد. عمل چریکی معطوف به هدف خاصی است که آن هدف الزاماً در بستری ارزشی ریشه دارد. در پی تأمین یک ارزش مشخص در جهان بیرون است. ابزار رسیدن بدان نیز سلاح میباشد. زیرا از دید یک چریک راههای مسالمت آمیز تماماً به بن بست رسیده است.
عمل سیاسی دکتر حشمت به عنوان یک چریک منبعث از این تحلیل است. هدف آنچنان که در اسناد مطرح شده عبارت است از «انواع مرارتها، گرسنگیها و در به دریها دیدهایم به این امید که روزی موفق بشویم ایران را از وجود خائنین تصفیه کرده، قشون بیگانه را خارج نموده و پایههای عدالت را محکم کنیم.» این هدف از ساختار زبانشناسانه شدیداً ارزشی برخوردار است، همانگونه که از یک چریک انتظار میرود. اهداف بلند، آرمانی و مقدس ترسیم میشود. برای دستیابی به آن، هرگونه فداکاری باید انجام گردد. چنان که در اسناد آمده است «جنگلی وقتی اسلحه را از خود دور میکند که مطمئن باشد افراد ایرانی از تطاول متصدیان خارجه و ستمکاران داخله، حائز اهمیت و واجد رفاهیت گردیده» (روزنامه جنگل، ش ۱۳).
بنابراین کنش سیاسی دکتر حشمت به عنوان یکی از مؤسسین جنبش چریکی جنگل کنشی عقلانی است معطوف به ارزش! در انتخاب وسیله که نبرد چریکی و تاکتیکهای کوهستانی است از تعقل بهره میبرد اما هدف همانا در متن ارزشی قرار دارد. عقلانیت موجود در این سنخ کنش سبب میشود دو تیپ رفتاری از دکتر حشمت دیده شود. تیپ رفتاری چریک و تیپ رفتاری دیپلمات.
مهمترین مساله جنبش جنگل در آغاز همانا تأمین سلاح بود. دکتر حشمت در رأس گروهی که گروه مرگ نامیده میشد، از روشهای انفجاری استفاده میکرد. ابزارهایی نظیر نارنجک و ادوات انفجاری در حمله به قشون نظامی مقابل برای فراری دادن آنها و برجاماندن اسلحههایشان به کار گرفته میشد.
از سوی دیگر در مذاکره با مقامات مرکزی یا محلی در نقش یک دیپلمات ظاهر میگردد. آنچنان که در تعرفه جنگلیها به نخست وزیر وقت مستوفی الممالک در اسلوب یک دیپلمات قرار دارد. یا در مذاکرات با روسهای سفید تزاری این سبک رفتاری دیده میشود.
۲. در اینجا با تشخیص نوع کنشگری سیاسی دکتر حشمت میبایست از زاویه روانکاوی به این پرسش پرداخت که ریشه بروز چنین کنشی در کجاست؟
بنیانگذار روانکاوی زیگموند فروید و همراه و منتقد او کارل گوستاو یونگ هردو درباره ابعاد شخصیت سخن گفتهاند. علیرغم اختلافات، میتوان تاکید هردوی آنها را در مواجهه با مقوله خود و فراخود درک نمود. فروید اشاره میکند که شخصیت انسان از سه بخش تشکیل شده است:
ID
EGO
Super EGO.
نهاد تابع اصل لذت است. خود تابع اصل واقعیت است. فراخود تابع اصل کمال است و چنان وجدان عمل میکند. فراخود مشخصاً امری است که در حد فاصل جامعه شناسی و روان شناسی قابل فهم است. تاثیرات اجتماعی که بر فرد نهاده میشود و نوع آموزشهایی که در مراحل جامعه پذیری کودکی و نوجوانی میبیند، در شکل گیری فراخود او بسیار مهم است. کنشگران اجتماعی سیاسی اساساً دارای فراخودی قوی هستند که توجه آنها را از یک رویکرد ایندیویژوالیستیک و فردگرا به سمت منافع جمعی هدایت میکند. در یک چریک این فراخود به اعلیترین حالتش رسیده است. شدیداً قدرتمند میباشد و بر دو بخش دیگر شخصیت چیرگی دارد.
در اندک اسناد موجود درباره عهد کودکی دکتر حشمت آورده شده که وی زاده روستای شهراسر طالقان بوده است. پدرش «عباس قلی» طبیب آن منطقه بوده که مردم از نواحی مختلف برای درمان به او مراجعه میکردند.
بیماران گاه چند روز در خانه طبیب عباس قلی اقامت میکردند. در این حین از مشکلات و زندگیشان به ناله سخن میگفتند. حشمت کوچک شنونده این گفتگوها و تماشاگر این مراوادت بود. تمیمی و میرابوالقاسمی روایت کردهاند که مادر حشمت گاه از دارایی خود به آنها توشه راه میداد و پول در جیبشان مینهاد. میتوان اذعان داشت که کودکی حشمت در این فضا سپری شد فلذا به تقویت فراخود او کمک نموده است.
نوجوانی حشمت در روستای اوانک نزد شیخ عبدالحسین به تلمذ گذشت. زندگی دور از خانواده در استقلال شخصیت او و قوام گرفتن بخش خود شخصیتش مؤثر بوده است. آنچنان که میدانیم دختر شیخ به عقد حشمت جوان در آمد تا حشمت راهی تهران شده و طبابت بخواند. حضور ۸ ساله دکتر حشمت در تهران با تحصیل در مدرسه علوم سیاسی همراه بود که پیشتر توسط مشیرالدوله تأسیس شده بود. حضور در این مدرسه و مقارن شدن انقلاب مشروطه، آن بخش فراخود دکتر حشمت را که قبلاً تغذیه شده بود، مستعد شکوفایی قرار داد. سوپرایگوی دکتر حشمت چنان فراخودی غلیظ در مواجهه با این ساختارهای تاریخی اجتماعی، معنای سیاسی یافت که عضویت در هیات اتحاد اسلام تهران جلوه همین امر بوده است. این عضویت همزمان بر تقویت آن فراخود افزود. اینگونه یک چریک و رکن اصلی جنبش جنگل تولید اجتماعی شد.
۳. بااینحال تسلیم شدن دکتر حشمت نقطه سوالی در این پازل ایجاد میکند. چگونه دکتر حشمت که دارای چنین خصایلی در فراخود شخصیتش است، میرزا را رها میکند و امان نامه میپذیرد؟
پاسخ در تلاطم ایگو و سوپرایگوی او قابل جستجوست. دکتر حشمت طبیب بود و بنا به تخصص خود متعهد به حفظ و نجات جان آدمیان فارغ از قومیت و آیین و دین و نژاد. این تخصص در واقع نوعی زیست و فهم عرفی را از جهان رقم می زند که به ایگوی فرد مربوط است. ایگو که تابع اصل واقعیت موجود است. از آنسو چریک متعهد است برای دستیابی به آرمانش، جان دشمنان را بگیرد. این بخش به سوپرایگوی شخصیت مربوط است.
پاسخ سؤال مذکور را نیز در تضاد همین دو بعد میتوان یافت. در یک نقطه از زمان و مکان، سوپرایگو در مقابل ایگو ناتوان شد و دست از مبارزه آرمانی کشید. آنچه که درباره میرزا کوچک رخ نداد. زیرا میرزا تجربه زیستهای متفاوت از دکتر حشمت داشت که حرفه پزشکی در آن موجود نبود. اینگونه سوپرایگوی کوچک خان قویتر بود و «تاب آوری»، بالاتری به نسبت دکتر حشمت داشت. حشمت الطبا تسلیم شد اما کوچک خان ادامه داد در کوهستانی سرد و سرد برای تداوم مبارزه تا وقوع مرگ. باید به درون متن تاریخی رسوخ کرد تا روانکاوی حشمت و کوچک خان درک شود.
۴. نکته آخر اینکه دکتر حشمت امان نامه حکومتی را پذیرفت، تسلیم شد و حسب بدعهدی حاکمان اعدام گردید. اینگونه حافظه تاریخی و دیسکورس اجتماعی که پیرامون او شکل میگیرد دلسوزانه و حامیانه است. اما حاج احمد کسمایی که کمی پیش از دکتر حشمت تسلیم شده بود، مورد غضب حافظه تاریخی است و اساساً دیسکورس اجتماعی که درباره او شکل میگیرد بر کلیدواژه خیانت استوار است.
چرا؟ فارغ از کارنامه آن دو -که میتوان تطبیقی ارزیابی نمود و تمایزات خاصی را به نمایش میگذارد- میتوان حدس منطقی زد که اعدام دکتر حشمت در شکل گیری تصویر اجتماعی مظلومانه و حامیانه دخیل بوده است. چه بسا اگر حاج احمد کسمایی نیز اعدام میشد، روایت مظلومانهتری به خود اختصاص میداد و برچسب خیانت نمیخورد. دیسکورس های اجتماعی بیش از آنکه تابع ابژه تاریخی باشند، تابع امیال و عواطف جمعی هستند.
انتهای پیام