آیا اهل سنت دشمن زبان فارسی بودند؟
امیر هاشمی مقدم در فراررو نوشت:
«چکیده: دکتر نصرالله پورجوادی در نوشتهای با نام «فراتر رفتن از تقابل سنت-بدعت»، مدعی شده:
«اهل سنت بزرگترین دشمنان زبان پارسی بودهاند، چون فارسی سخن گفتن بدعت بوده است. پیغمبر به هیچ زبان دیگری غیر از عربی تکلم نمیکرده است».
بنابراین در این نوشته کوتاه میخواهم اعتبار این گفته ایشان را بسنجم.
یادآوری میکنم سیزده سال پیش که در دوره کارشناسی ارشد ایرانشناسی، افتخار شاگردی ایشان را داشتم، با ژرفای اندیشههایشان در زمینههای گوناگون آشنا شدم. بنابراین آنچه در اینجا نقد میکنم تنهاً به همین جمله و دیدگاه ایشان مربوط است و نه سایر اندیشههایشان.
۱- در سالهای آغازین اسلام، برخی اندیشههای کجروانه مخالف استفاده از هر زبانی به جز عربی بود. آنچنانکه سلیمان ابن عبدالملک اموی، سخن گفتن یا نوشتن به زبانهای غیر عربی را در سرزمینهای اسلامی ممنوع ساخت. اما همین اهل سنت و بهویژه فقه حنفی پیشگام دفاع از زبان فارسی است. ابوحنیفه اگرچه در سال 80 هجری در کوفه به دنیا آمد، اما از آنجا که کوفه در آن زمان شدیداً تحت تأثیر فرهنگ ایرانی شهرهای اطراف بود، بسیاری او را ایرانی میدانند. تا آنجا که مدرس تبریزی در کتاب ریحانهالادب مینویسند: «نسبت او به یزدجرد ابن شهریار، آخرین ملوک ساسانی میرسد». اما بیرون از چنین نگاههای غیرعلمی، خاورشناسانی چون گلدزیهر و استادانی چون ذبیحالله صفا نیز او را ایرانی میدانند. او که نخستین امام اهل سنت بود، خواندن نیایش و ستایش به زبان مادری همچون زبان فارسی را روا شمرد و در این راه تا آنجا پیش رفت که دشمنان وی نیز او را به مجوسیگرایی متهم میکردند. بههرحال ابوحنیفه راه را برای دیگر علمای حنفی باز کرد تا در راه گسترش زبان فارسی کوشا باشند. آنچنانکه تفسیر طبری که یکی از مهمترین تفاسیر نزد اهل سنت است، به تأیید همین علمای سنی و البته به سفارش شاهان سامانی سنیمذهب، به فارسی برگردانده شد.
۲- همه سلسله پادشاهیهایی که پس از اسلام در ایران روی کار آمده و به گسترش زبان فارسی پرداختند، اهل سنت بودند. صفاریان که نخستین سلسله مستقل ایرانی پس از اسلام بود، در دورهای که زبان عربی داشت در همه جا رخنه میکرد، زبان فارسی را زبان رسمی دربار نمود. پس از صفاریان، سامانیان اهل سنت نیز در راه گسترش زبان فارسی تلاش و کوشش بیشتری نمودند. بالاخره نوبت به زیاریان و آل بویه شیعه میرسد که در ادامه دربارهشان جداگانه خواهم نوشت. پس از این سلسلهها، حکومتهایی همچون غزنویان روی کار آمد که آنان نیز با وجود سنی و حتی ترک بودن، در گسترش زبان فارسی جد و جهد میکردند.
۳- تقریباً همگی خداوندگاران زبان و ادب فارسی تا پیش از روی کار آمدن صفویه (همچون سعدی، حافظ، جامی، سنایی، خواجه عبدالله انصاری، عطار، خیام، نظامی، خاقانی و…) اهل سنت بودند. درباره مذهب افرادی چون فردوسی نیز که برخی مدعی شیعه بودنش هستند، اما و اگرهای بسیار در میان است؛ آنچنانکه وی نیز اشعاری در مدح این خلفا دارد. در واقع هیچ مدرک و سند آشکاری دال بر شیعه بودن وی در دست نیست.
۴- در دلیل دوم نشان دادیم که سلسلههای اهل سنت در ایران، پاسداران و گسترندگان زبان فارسی بودهاند. اما در دوره آل زیار و آل بویه شیعه، ورق برمیگردد و آنچنانکه محمدعلی سطانی در کتاب «حماسه ملی ایران» نشان میدهد، این سلسلههای شیعه برای گستراندن آیین تشیع در جهان اسلام، روش پیشینیان را کنار نهاده و کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند.
۵- اگر حتی به حکومتهای امروزین نیز نگاهی بیندازیم، به سادگی میتوان تلاشهای حکومت تاجیکستان (که گرچه سکولار است، اما مردمانش سنی مذهباند) در راه گسترش زبان فارسی را در رأس تلاش برای گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی دانست. در حالیکه برای جمهوری اسلامی به نظر میآید زبان فارسی موضوعیت چندانی نداشته باشد. حتی برخی تریبونهای رسمی و غیر رسمی حکومت فعلی ایران، آشکارا علیه زبان فارسی سخن میگویند. آنچنانکه برای نمونه آیتالله سید محمدمحسن حسینی طهرانی، روحانی و مدرس برجسته حوزه علمیه، در سخنرانیاش خطاب به فردوسی میگوید:
«غلط کردید این کار را کردید. «عجم زنده کردم بدین پارسی»؟ آن زبان قرآن را شما کنار گذاشتید […] این زبان فارسی چه گلی به سر ما زد؟ بهترین زبان در دنیا، زبان عربی است».
فرجام سخن آنکه آنچه در بالا بیان شد، بیشتر در پی نشان دادن این بود که اگر دکتر پورجوادی تنها بر پایه چند یافته تاریخی نشان داده اهل سنت در مواردی با زبان فارسی دشمنی ورزیدهاند، الف) آن موارد استثنایی بوده؛ و ب) میتوان نمونههای زیادی را هم از بیاعتنایی یا دشمنی برخی شیعیان با زبان فارسی نشان داد.
انتهای پیام