نقد ممنوع!
«امید حسینی»، فعال رسانهای اصولگرا در یادداشتی تلگرامی با عنوان «نقد ممنوع!» نوشت:
«اگر کسی در سالهای اول انقلاب، در کارآمدی و توانایی روحانیون و متولیان دین در اداره امور جامعه تشکیک میکرد، با این پاسخ روبرو میشد که قطعا یا جاهل است یا مزدور. آن سالها این بهانه وجود داشت که روحانیون و حوزههای علمیه تاکنون فرصتی برای اجرای دستورات دین نداشتهاند و حالا به برکت نظام اسلامی، این فرصت فراهم آمده تا الگوی دینی در کشور اجرا و به سایر کشورهای منطقه صادر شود.
البته در میان خود حوزویان هم بودند و هستند کسانی که اصلا چنین دیدگاهی نداشتند و به دلایل فقهی خود، با تشکیل حکومت مخالف بودند اما تقریبا اکثریت روحانیون، مدافع نظام بودند و خود را صاحب و متولی اصلی انقلاب و حکومت میدانستند؛ اگرچه فقط بخش کوچکی از آنها، وارد مباحث سیاسی و سپس مناصب و مدارج عالیه شدند. به هرترتیب در فضای پر از شور و حماسه سالهای اول انقلاب که گفتمانهای شاهنشاهی و سکولار و لاییک و مارکسیستی، کمرنگ شدند، حرف و عمل روحانیون انقلابی برای اکثریت مردم ایران جذابیت خاصی پیدا کرد. مخصوصا از این جهت که زندگی شخصی آنها هم شبیه مردم عادی جامعه بود.
به تدریج و با کنار رفتن (یا کنار گذاشته شدن گفتمانهای رقیب) کلیت قدرت سیاسی در اختیار نمایندگان گفتمان مذهبی و روحانیت قرار گرفت و عملا همه یا بخش اعظم نهادها، سازمانها، ارگانها و مسوولیتها هم به روحانیون رسید و این ادعا مطرح شد که حوزههای علمیه میتوانند و باید برای همه مسایل مردم، جامعه و حکومت در موضوعات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و … برنامه داشته باشند و در همه این مسایل نیز دخالت کنند. در این شرایط، ائمهجمعه، نمایندگان ولیفقیه و نمایندگان روحانی مجلس، جایگاه خاصی پیدا کردند.
به تدریج علاوه بر نهادهای رسمی حکومتی، نهادها، سازمانها و موسسات مختلف دیگری نیز مخصوصا در قم مشغول به فعالیت شدند و بودجههای هنگفتی هم برای آنها در نظر گرفته شد که همه آنها ادعای تولید علم و دانش و معرفت در جمیع حوزههای تخصصی (جامعهشناسی، روانشناسی، علومسیاسی، فرهنگ، هنر، اقتصاد، ورزش و …) را دارند. کار به جایی رسید که گاهی حتی منکر سواد و تخصص مصطلح دانشگاهی در این رشتههای تخصصی شدند و با راهاندازی موسسات شبهدانشگاهی حوزوی، اسلامیسازی همه علوم را در پیش گرفتند.
با این حال و با وجود همه فرصتهای چهل ساله، روحانیت همواره مدعی است که دولتهای مختلف پس از انقلاب، انگیزه و اعتقاد لازم برای اجرای اندیشهها و برنامههای دینی آنها را نداشته و ندارند. به عبارت بهتر، با وجود اینکه در طول چهل سال گذشته همه عوامل مادی و معنوی، برای ظهور و بروز فکر و اندیشه و برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حوزههای علمیه مهیا بود، اما بازهم مدعی هستند که هنوز شرایط لازم فراهم نیامده است! در حقیقت با این توجیه، ضعف و ناتوانی علمی و عملی خود را به عدم اعتقاد مدیران و مسئولان نسبت میدهند.
از سوی دیگر همچنان مدعی هستند که جواب همه مسائل و ابتلائات و شبهات و سوالات جامعه را دادهاند و هیچ مساله و پرسشی وجود ندارد که پاسخش را نداده باشند. با این ادعا نیز عملا مسوولیت همه مشکلات و نابسامانیهای فرهنگی و اجتماعی جامعه را متوجه مردم و مسئولان و کارگزاران و هنرمندان و روشنفکران و سیاستمداران و … میدانند، جز خودشان!
نصر حامد ابوزید، کتابی دارد به نام نقد گفتمان دینی که به فارسی هم ترجمه شده است. ابوزید در فصل اول این کتاب، به برخی اظهارات و گزارههای کلی و مطلق نمایندگان و متولیان دین در جامعه اشاره میکند که بسیاری از آنها شبیه همان گزارههایی است که از زبان علما و بزرگان حوزههای علمیه میشنویم. گزارههایی مطلق درباره همهکس و همهچیز. از رد و نفی کامل دیگران تا تایید و تثبیت مطلق خودشان. از دخالت در همه امور، حتی جزییترین مسایل زندگی افراد تا اظهارنظر درباره موضوعات تخصصی عالم.
در حقیقت روحانیت، بر اثر دستیابی به قدرت و فضای مناسب و بیرقیب بعد از انقلاب، عملا یکهتاز عرصه نظریهپردازی شد و سالهای سال کسی را پیش روی خود ندید. در این شرایط همه تفکرات را نقد کرد اما تحمل نقد خود را نداشت. معدود افرادی هم که در فضای دانشگاهی و روشنفکری و حتی حوزوی، جرات نقد حوزهها و روحانیت را داشته باشند، با شدیدترین تعابیر مورد حمله قرار میگیرند و متهم میشوند که از فضای حوزه اطلاع درستی ندارند. اما واقعیت این است که کمترین میزان تعامل و آشنایی با طلاب کافیست تا با فضای فکری و علمی حوزهها آشنا شویم. آنوقت میبینیم که خود طلاب هم از این وضعیت شکایت دارند اما ترجیح میدهند در جمع غیرطلبهها چیزی نگویند!»
انتهای پیام
از اينها مسخره تر اجراى نظام آموزشى ترمى واحدى در حوزه و اعطاء القاب و عناوين دانشگاهى به طلاب است مثلا.به طلابى كه سابقه چند سال خارج فقه دارند مدرك دكتراى مورد تأييد وزارت علوم اعطاء ميشود . .
این اقای امید حسینی اگر همان حسینی سایت اهستان باشد باید بگویم خیلی تغییر کرده! اهستان را دو سالی میشود که به امان خدا رها کرده و اکنون تقریبا دیگر کسی به ان سر نمیزند” اگر ظرفیت نقد پذیری را در همه از یک تا ده فرض کنیم ظرفیت ایشان را باید نمره پنج بحساب اورد” یادم می اید به گوگل پلاس کوچ کرده بود.
وقتي براي پديده اي ، موضوعي ، شخصي و هر چيزي ، تقدس و قداست قائل بشوي، همين است که ديگر نميتواني نقدش بکني! متاسفانه ما از درک اين موضوع هم عاجزيم که قداست فقط مختص خداي تبارک و تعالي است، ما مگر بعد از پيامبر گرامي اسلام، بالاتر از مولي الموالي هم داريم؟ ايشان بارها و بارها گفته که مرا بعنوان حاکم نقد کنيد! حالا تصور بکنيد ايشان هم امام است، هم روحاني است، هم رهبر جامعه است، ميگويد مرا نقد کنيد! الان هر کدام از مسئولان مملکت را بخواهي نقد کني، همه شان فريادشان بلند ميشود که آهاي تخريب و تشويش اذهان عمومي و معاندت با نظام و … هزار عنوان مسخره و بي سر و ته بارت ميکنند و بعد هم از موضع زور ، زندان و باقي ماجرا که همه بهتر ميدانيد.