/تحلیل/ چرا اصولگرایان سختگیرند؟
هادی یاسمنی، بخش تحلیلی انصافنیوز: یکی از خبرهای پر بحث این روزهای کشور مربوط به اعلام آغاز فعالیت مجدد میدانی گروه موسوم به انصار حزب الله است. گروهی که در مدت حاکمیت جناح اصولگرا بر قوه مجریه، مشغول بهرهگیری از مناصب بود و حالا هوای فعالیتهای مشابه دههی هفتاد خود و زمانی که جناح اصلاحات هم بر قدرت بود را دارد. برخی سردمداران آن روز انصار، امروز به فعالیت فرهنگی روی آوردهاند؛ آنهم در عرصههایی که روزی چماق بر سرش میکوبیدند که این تغییر جای شکر دارد و گذر زمان، احوالات آیندهی امروزیهای انصار را نیز مشخص میکند. هرچند که به نظر، اکنون حمایتهای گذشته را ندارند و حتی اشخاصی نظیر جناب علمالهدی و نهادهایی مثل صداوسیما نیز در مخالفت تصمیمشان میگویند.
ورای این مساله، سوال اساسیتر آن است که چرا جناح اصولگرا که انصار حزب الله هم بهرحال بخشی از آن است و حتی اگر این گروه را هم فاکتور بگیریم، عموم دیگرشان حتی امثال علی مطهری که در عرصهی سیاسی آزادمنشترند، در مسائل فرهنگی و اجتماعی سختگیرند و آن را با قوهی قهریه نیز اجرایی میکنند؟! و چرا بعضا برای اجرایی کردن چنین منویاتی مانند آنچه در شهرداری تهران با مدیریت اصولگرا و به تبع آن برخی شهرهای دیگر در تفکیک جنسیتی اتفاق افتاد این طور بی پرده، دستورات و نهیهای صریح امام خمینی نادیده انگاشته میشود. آنجا که ایشان آشکارا چنین اعمالی را ضربه به اسلام و تخریب کنندهی آن دانسته بودند! برای پاسخ به چنین پرسشهایی به نظر نیاز به بررسی تاریخی و ریشهای این جریان در کنار سایر جریانات انقلاب باشد.
در سالهای اول بعد از انقلاب، جناحها و جریانات مختلف در گیر و دار ریزش و رویش طوفانی بودند. چند سالی زمان لازم بود تا تثبیت نسبی به دست بیاید. تثبیتی که تا امروز و بعد از گذشت نزدیک به 4 دهه، هنوز کامل نشده و هم چنان افرادی حتی از سابقون انقلاب اسلامی تحت عنوان “ریزش” حذف (خورده) و افرادی با کمکهای مالی و تبلیغاتی، تحت نام “رویش” در عرصه سیاسی کشور وارد می شوند؛ اما در طی سالیان، جریانات نسبتا تثبیت شدهی بعد از انقلاب به 4 دسته عمده تقسیم میشوند.
1- جریان چپ
این جناح که بعدها عناوینی چون حزب الله، مکتبی، خط امامی، خلقی، پوپولیست و غیره نیز به خود گرفت و بعد از انتخابات 76 تا به امروز بخش عمدهی “جبهه اصلاحات” را تشکیل داده است، در آغاز و تا مدتها نظراتش تحت تعالیمی چون اندیشههای علی شریعتی قرار داشت (از چهره های رادیکال پیش از انقلاب که ترکیبی از آموزههای اسلام و دیدگاههای روشنفکران جهان سومی را ارائه میداد). همین تعالیم موجب پذیرش رهبری امام خمینی شد که رویکردی متفاوت از روحانیت سنتی و محافظه کار داشت. در طول دههی شصت، عمدهی دولت، ریاست شورای عالی قضایی و مناصب بلند مرتبهی دیگر در این قوه، اکثریت مجالس دوم و سوم و پست های متعدد انتخابی و انتصابی دیگر را در اختیار داشت و در یک کلام جناح غالب و دست بالای آن دهه بود.
در عرصهی اقتصادی بر جنبههای مساوات طلبانه و آرمان گرایانهی اسلام پای میفشرد و از آنجا که در جناح رقیبش بازاریون و طرفداران اقتصاد سرمایه داری قرار داشتند، به شدت طرفِ اقتصادِ تمام دولتی را میگرفت. از دیدگاه آنان هدف و عامل انقلاب، مستضعفان بودند و تمایل به تقویت خط مشیهای اقتصاد خلقی (پوپولیستی) آنان را گرد هم آورده بود. این جناح در طول همان دههی شصت، در عرصه های سیاست خارجی و مسائل اجتماعی، نظرات رادیکالی داشت و به دنبال دشمنی با استکبار غرب و مجموعهی همراهش از جمله ارتجاع عرب و لبریز کردن مردم از اسلامِ قرائتِ خودش بود. امام خمینی که از معدود روحانیونی بود که در موارد متعدد، مرامی متفاوت از روحانیت سنتی داشت و یکی از عوامل موفقیت مهم ایشان در راهبری انقلاب (پیش و پس از وقوع) همین ویژگی بود، همراهی بیشتری در طول دههی شصت با جناح چپ در مقابل جناح تحت حمایت روحانیت سنتی داشت و این همراهی دلیل اصلی غلبه این جناح در دههی یاد شده بود.
اولین اقدام مهم اعضای این جناح در عرصهی سیاسی (زمانی که هنوز جریانشان تحکیم نیافته بود)، تسخیر سفارت آمریکا بود. عملی که اساس سیاست خارجی نظام نوپای جمهوری اسلامی را تا کنون تحت تاثیر قرار داده است. در نگاهی فراگیرتر، اقتصاد و سیاست نظام تازه تاسیس را این جریان شکل داد. فرمی که تا به امروز با تغییر اندکی، باقی مانده است.
این جناح پس از فقدان بزرگترین حامی خود و از دههی هفتاد به بعد، تغییر دیدگاههایش را آغاز کرد. اولین تغییرات نیز در رویکردشان نسبت به مسائل اجتماعی و مدنی بود. روندی که در نهایت آنان را (حداقل در ظاهر) طرفدار آزادی و برخورداری مردم از حقوق طبیعیشان نمود. از دلایل اصلی این تغییر نیز فاصله گرفتن از هیجان و احساسات انقلابی، گرفتن بازخورد از رفتارهای زمان حکومتداری، حذف تدریجی از مناصب مختلف، دچار گرفتاری شدن نظیر محاکمه، زندان و توقیفِ نشریات و در وهلهی بعد، مواردی چون همنشینی با محذوفان اولیه و روشنفکر انقلاب بود. از سال 76 به بعد نیز تغییر عمده ای در سیاست خارجی خود دادند و به تنش زدایی و توسعه سیاسی روی آوردند. در اقتصاد، هر چند موضع مشخص نگرفتند اما دیگر نسبت به منش اقتصادی غیرثمربخش پوپولیستی (خلقی) دههی شصت خود که شالوده اقتصاد ناکارآمد ایران را ساخته بود، سکوت کردند و ترجیح می دادند این امور را بخش دیگر جبههی اصلاحات (جناح میانه) به عهده داشته باشند ( هرچند در انتخابات 88 نامزد اصلی آنان که رییس دولت دهه شصت بود و تیم اقتصادی اش از رویکرد قدیم خود دفاع میکردند). روحانیون عضو این جناح که از لحاظ مشی و مرام در میان همکسوتان، در اقلیت بودند، در اواخر دهه شصت با جدایی از جامعه روحانیت مبارز، “مجمع روحانیون مبارز” را تشکیل دادند و تا مدت ها نقش اصلی را در سازماندهی این جریان داشتتند. غیر از روحانیون نیز “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” و بعدها “جبهه مشارکت” از تشکلهای اصلی این جریان بودهاند.
2- جریان میانه
افراد این جناح که نام هایی نظیر تکنوکرات، عملگرا و واقع گرا را نیز به خود گرفتند، از اواسط دههی شصت به تدریج نسبت به دو جریان اصلی آن دوره، مرام دیگر اتخاذ کردند و از انتخابات ریاست جمهوری 68 به بعد و با محوریت هاشمی رفسنجانی، تحکیم یافتند. قبل از تحکیم، آنان به تدریج نسبت به ایده آل گرایی در عرصهی اقتصاد و اصرار بر ادامه ی جنگ، موضعی انتقادی پیدا کردند و بعد از پیروزی هاشمی رفسنجانی و فراخوان وی مبنی بر بازسازی و سازندگی اقتصادی، سازمان پیدا کردند. محور توجه آنان، مسائل اقتصادی بود و رویکردشان درباره مسائل سیاسی و فرهنگی در راستای همان محور بود. همین در حاشیه قرار دادن مسائل سیاسی و فرهنگی، باعث رشد تندروی در این زمینهها به دست دیگران شد. به عنوان مثال در خوشبینانهترین حالت، شکل گیری جریانی در وزارت اطلاعات دولت سازندگی که بعدها مرتکب جنایتی نظیر قتلهای زنجیرهای شد، ناشی از توجه ویژه به اقتصاد و رها کردن حوزه های دیگر بود. همان محدودیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نقش موثری در به وجود آمدن خرداد 76 داشت. طی سالیان و در پی اختلافاتی که پدید آمد، این جریان در تقابل با جناح راست و همراهی با جناح چپ قرار گرفت که از 76 به بعد با آنان در یک جبهه، تحت نام “اصلاحات”، همکاری کرد. هر چند شخص محوری این جریان یعنی هاشمی رفسنجانی، همواره سعی بر این داشت که موقعیتی فراجناحی داشته باشد. اولین سازمان رسمی آنان “کارگزاران سازندگی” نام گرفت. سایر جریانات این جناح، نظیر حزب “اعتدال و توسعه” که در آغاز بر خلاف کارگزاران، همراهی بیشتری با جناح راست داشت نیز هرچند دیرتر به جناح مقابل نزدیک شد و اوج همگرایی آنان در انتخابات 92 به موفقیت انجامید. عرصهی تثبیت نسبی ایشان از دهه ی هفتاد به بعد در سازمانهای اقتصادی و برنامه ریزی بود. بر خلاف جریانات دیگر کشور، ضعف عمدهی این جناح در نداشتن طرفداران قوی در میان روحانیون بود.
3- جریان راست
این جریان که بعدها نام هایی نظیر محافظه کار و اقتدارگرا را نیز بر خود گرفت و بعد از سال 76 بخش عمده “جبهه اصولگرا” را تشکیل داد، ریشه در پیوند تاریخی بازاریون و روحانیت سنتی داشته و دارد. به همین دلیل از طرفداران اقتصاد سرمایهداری و مخالف اقتصادِ تمام دولتی و همچنین تجارت آزاد بوده است. زیرا بخش تجار این جناح بیشتر بازاری بوده اند تا گرداننده موسسات اقتصادی و رویکردشان بیشتر بازتاب ارزش های بازار است تا ارزش های بورس. آنان فاقد توانایی لازم برای مدیریت ریسکی موسسات اقتصادی نوین و در عوض استاد بهره برداری از فرصت های سودآور آنی بوده اند و با قدرتی کم نظیر در دلالی، خرده فروشی کالاهای تولیدی در بخش دولتی، سفته بازی، قاچاق، خرید و فروش ارز، بهره جستن از یارانه های دولتی و غیره دست داشته اند. از قدیم تظاهر به تقوا، ویژگی مشترک بازاریون ایرانی بوده است. تعطیلی مغازه به هنگام نماز، برگزاری مراسم مذهبی حتی موارد نه چندان معروف، اعتراض به هر اقدام دولت که به عقیده آنان با اسلام سازگار نیست و از همه مهمتر، پرداخت سهم مذهبی اموال خود که صرف تحصیل طلاب و گذران زندگی شان و حوزه می شود، از جمله موارد آن ویژگی مشترک است. همین ویژگی بوده که از دیرباز آنان را در پیوندی محکم با روحانیت سنتی قرار داده که عاملی مهم در نفوذ سیاسیشان بوده است. به عبارت دیگر پیوندی دو طرفه بین بازار و روحانیت سنتی وجود داشته است؛ پرداخت عظیم مالی بازار به حوزه و توجه به ارزشهای تقویت کننده آن و از سوی دیگر حمایت معنوی روحانیت از بازار و اعطای نفوذ سیاسی به آنان.
به دلایلی که آمد، این جناح نسبت به منافع تجار خود، هوشیارانه حساس است و با هرگونه آزادسازی اقتصاد مخالفت میکند. همین بود که آنان در فلج کردن برنامهی تعدیل اقتصادی هاشمی رفسنجانی، به بهانهی دفاع از عدالت اجتماعی، پیشگام بودند.
بخش روحانیت سنتی این جناح (و به تبع آن بازاریون)، پیش از انقلاب به دلیل پیشگامی امام خمینی در مبارزات، همراه او شدند اما اختلافات آنان بارها پیش و پس از انقلاب سر باز کرد و بعضا به کدورتهای علنی کشید. این جناح از آغاز به دلیل اتکا به نفوذ خود در روحانیت، کنترل شماری از مناصب انتصابی را در اختیار داشت که بعد از رحلت رهبر نخستین انقلاب، بر شمار آن افزوده شده است. روحانیون این جناح در عرصه سیاسی تحت عنوان “جامعه روحانیت مبارز” و بعدها “جامعه مدرسین حوزه علمیه”، تشکل یافتند و بازاریون در حزب “موتلفه اسلامی” حضور داشتند. هرچند در آینده، حزب موتلفه، زیر مجموعهی جبههی پیروان خط امام و رهبری به عنوان فراگیرترین جبهه اصولگرایان قرار گرفت اما در این جبهه نیز نقش محوری را ایفا میکرد.
این جریان که تا اواخر دههی شصت در موضع انتقادی و حالت تدافعی در برابر اتهامهای جناح رقیب از قبیل ضد انقلاب و اسلام آمریکایی قرار داشت، پس از درگذشت امام خمینی و افزایش حضور در قدرت، تا به امروز برای محدودیت سیاسی دیگران به ویژه جناح چپ تلاش کرده و در حوزهی مسایل اجتماعی و فرهنگی نیز پس از تغییر مواضع جناح مقابل، تا به امروز خود متولی اصلی ادامهی تندرویهای سابق شده است.
4- جریان تندرو
ریشه این جریان که نام هایی نظیر حزب الله و انصار را نیز به خود گرفت و بعد از انتخابات 76 بخشی از جبهه اصولگرایان را تشکیل داد به بعد از پایان جنگ برمیگردد. آنجا که برخی از جوانانی که مدت ها از شهر و خانه به دور بودند و در جبهه های سنگین جنگی حضور داشتند، پس از بازگشت با مشاهده برخی زندگیهای پر زرق و برق و دور از معنویتِ مطلوب آنان که در جبهه حاکم بود، دچار احساسی شدند که عصبانیت، بخشی از آن بود و دیگرانی با مشاهده این روحیه و برای مبارزه با مخالفان، دست به تحریک و سازماندهی آنان زدند. بعدها معدود جوانان نسل بعدی که به نوعی این روحیه را به دلایل دیگر داشتند نیز به این گروه پیوستند. آنان در ابتدای دههی هفتاد و آنجا که هم چنان جناح چپ رویکرد رادیکال اقتصادی داشت، به طور موقت با این جناح هم موضع شدند اما بعدها با جناح راست و محافظه کار، پیوند سیاسی برقرار کردند و جبهه اصولگرایان را تشکیل دادند. اعضای این جریان، عموما به دلیل همان روحیه غالب، غیر خود را قبول نداشتهاند و حتی در مورد ولایت فقیه، هر چند شعارهای افراطی سر میدهند اما در مصادیق زیادی در نظر و عمل بر خلاف توصیه و نظرات صریح رهبری، عمل کردهاند. از ابتدا نسبت به جریانات چپ و میانه موضع سنگین انتقادی داشتند و بعد از پیوند آنان و تشکیل جبهه اصلاحات، اساسا آنان را خارج از انقلاب و در موارد بسیاری در ضدیت با آن می دانند. هر چند در نوعی پیوند سیاسی با محافظه کاران، تحت عنوان اصولگرایی قرار دارند اما جریان راست نیز از گزند آنان در امان نمانده و چهرهای سرشناس آن زیر تهمت هایی نظیر “خواص بیبصیرت” و “ساکتین فتنه” نواخته شدهاند. آنان در تمام موارد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، موضعی افراطی و تنگ نظرانه داشتهاند (که مشابهت زیادی با مواضع جناح چپ یا حزب الله در دهه شصت دارد). اوج کامیابی این جریان در قدرت نیز در فاصلهی سالهای 84 تا 92 رخ داد. بعد از آن تحت عنوان “جبهه پایداری” و مانند سالیان گذشته به رهبری معنوی جناب مصباح یزدی به فعالیت خود ادامه دادند.
سختگیری اصولگرایان
اقلیت پرهیاهوی این جبهه یعنی جریان تندرو، همان طور که آمد، اساسا در تمامی موارد، موضعی افراطی دارند اما ریشه سختگیری بخش عمده و مهم آن، یعنی جناح راست و محافظه کار را باید در پیوند با روحانیت سنتی جست و جو کرد. به همین دلیل، کانون توجه اصلی این جناح، مسائل اجتماعی و فرهنگی است. آنان موفقیت انقلاب اسلامی را در تفسیر خود، نه در گرو بهبود مسائل اقتصادی و سیاست خارجی که در ترویج و اشاعه ی سفت و سخت گیرانه تر ارزش های اسلامی میدانند. نگرانی اصلی آنان خطر تهاجم فرهنگی است. به همین دلیل از هرگونه سانسور، محدودیت و برخورد شدید طرفداری می کنند تا جلوی ارزشهای آلوده (نامطلوب) غربی را که ممکن است به ایران سرازیر شود، بگیرند. با حذف روشنفکران طرفدار اندیشههای لیبرالی که از ظن آنان دچار بیماری غربزدگی هستند، موافقند و آن را تایید می کنند. تنها، درک و تفسیر فوقالعاده سنتی از اسلام را میپذیرند و هیچ لزومی در به روز شدن شریعت نمیبینند. به مبارزهی سنگین علیه تمام نوآوریها می پردازند و تنها زمانی که دیگر غالب مردم به توصیه ها و دستورات آنان در موردی، بی توجهی کنند از نهی علنی آن مورد خاص می پرهیزند. اختلاف ریشه ای آنان با بنیانگذار فقید انقلاب، موجب بدگمانی به مفهوم جمهوری اسلامی شده و ترجیحشان بر عنوان حکومت اسلامی است.
با تمام آنچه گفته شد، جای تعجبی نیست که رویکردی کاملا مردسالارانه داشته باشند و در مقابل هرگونه تغییر در بهبود وضع سنتی بانوان در جامعه و قوانین به شدت میایستند. اصولگرایان هر چه به جلوتر می روند، بویژه زمانی که قوهای نظیر دولت را هم از دست داده باشند، بر سختگیری خود میافزایند. زمانی در گیر و دار این بودند که این سیاست ها آنان را مردم گریز میکند و در انتخابات برایشان خوب تمام نمی شود؛ بنابراین بعضا در این جناح، تساهل و تسامحی، بویژه قبل از انتخابات، دیده می شد اما زمانی که برایشان محرز شد که در هر انتخابات نسبتا آزادی در همین چهارچوب نظام، از رقیب شکست سنگین میخورند، دیگر تا حد زیادی قید پیروزی در انتخابات را از طریق معمول زدند و بیشتر متوجه نظارت استصوابی و استفاده از امکانات فراوان، نظیر صدا و سیما برای موفقیت و دوام خود در قدرت شدند. از همین روست که حتی افرادی از این جریان که زمانی سعی در تکنوکرات و عملگرا نشان دادن خود داشتند، بعد از شکست در عرصهای نظیر انتخابات و نا امیدی در کسب میزان، بازی را برای جلب نظر جناح خود رو کردند. در صورت نبود این سخت گیری (که ورای نیاز به بروز شدن شریعت، فراتر از قواعدِ زمان پیامبر رحمت و ائمهی اطهار است)، روند تغییر ماهویِ اجتماعی و فرهنگی جامعه با سرعت بیشتری ادامه پیدا خواهد کرد که نتیجهی آن، ضربهی سنگینی به لوازم پیوند روحانیت سنتی و بازاریون میزند و شاکلهی این جریان را با تهدید جدی مواجه خواهد کرد.
انتهای پیام