عوارض «دخل ریالی» و «خرج دلاری»
محمد فاضلی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «عوارض «دخل ریالی» و «خرج دلاری»» نوشت:
«هنرمندی از سینمای ایران در مصاحبهای درباره دستمزدش برای یک فیلم، زندگی خانوادهاش در آمریکا، یک میلیون و چهارصد هزار فالوور اینستاگرامش و هشتاد میلیون ایرانی جملاتی میگوید که جنجالی میشود. او میگوید که هشتاد میلیون ایرانی در مقابل آنکه خم به ابروی فرزندش در آمریکا بیاید چیزی نیست؛ و یک میلیون و اندی فالوور را هم در مقابل دغدغه فرزندش به هیچ میگیرد.
حرفهایش باعث نقدهای بسیار شده اما فکر میکنم این بخش از حرفهای جنجالی او میتواند فقط بخشی از یک واکنش عصبی به فشارها باشد و او به مانند ایرانیان دیگر، وطنش را دوست دارد و چنان نیست که هشتاد میلیون ایرانی را مهم تلقی نکند. منصف باشیم، لحظاتی بوده که هر کدام از ما وطن را از فرط درماندگی یا عصبانیت ناسزا گفتهایم، البته توجیه ندارد.
جملهای در مصاحبه این هنرمند هست که رمزگشایی آن بسیار مهم است. او میگوید من زیر بار ده هزار دلاری که هر ماه باید برای خانوادهام بفرستم درمانده شدهام. قصدم از تحلیل این جمله ایشان، ابداً نقد کردار و سبک زندگی فردی این هنرمند نیست، زندگی هر کسی به خودش ربط دارد، بلکه میخواهم از پدیدهای اجتماعی و سیاسی که بر این کشور تأثیرات بزرگ میگذارد بنویسم.
خانوادههای بسیاری در ایران هستند که فرزندان خود را برای تحصیل و زندگی بهتر به خارج از کشور فرستادهاند. برخی از این فرزندان با استعداد و توانمندی خود بورس تحصیلی گرفتهاند یا کسب و کاری دارند و خانواده وابسته نیستند، اما کثیری وابستهاند. فرستادن فرزند به خارج توانمندی مالی قابل توجهی میخواهد و چنین خانوادههایی اغلب در طبقه متوسط و بالایی قرار دارند و از مدیران ارشد و میانی دولت، نمایندگان مجلس، قضات، استادان دانشگاه، مالکان و مدیران شرکتهای خصوصی، اعضای هیئت مدیره شرکتهای دولتی و خصولتی، پزشکان و هنرمندان مشهور هستند.
ویژگی این مشاغل، توانایی کسب درآمد قابل توجه، بیشتر از درآمد معمول و قانونی این گونه مشاغل، از مسیرهای مشروع و نامشروع است. هر کدام از گروههایی که برشمردم میتوانند به شکل مشروع، بیشتر کار کنند (پزشکی که بیشتر در مطب کار میکند یا چهار عمل جراحی بیشتر انجام میدهد و الی آخر). اینها قادرند چندشغله هم بشوند و برای مثال مدیریت دو سه شرکت را بر عهده گیرند و در چند سازمان خدمت کنند. این گروههای شغلی همچنین قادرند از مسیرهای نامشروع کسب درآمد کنند.
مدیر دولتی میتواند پروژه غیرکارشناسی را تصویب کند، نماینده مجلس میتواند برای فلان پیمانکار لابی کند، استاد دانشگاه میتواند برای گرفتن فلان پروژه دست به کارهای غیراخلاقی بزند، پزشک میتواند تقاضای القایی ایجاد کند و بیمار را برای جراحی غیرضروری راهی بیمارستان سازد، و قاضی هم دستی به سر و روی پرونده بکشد و وجدانش را چند روزی به تعطیلات بفرستد، و همینطور الی آخر.
صاحبان این مشاغل که برشمردم، به ابزارهایی برای تأثیرگذاری بر سیاستها، برنامهها و اقدامات دسترسی دارند. حقوق اغلب مدیران ارشدی که در چنین مشاغلی قرار دارند – به استثنای برخی مشاغل آزاد نظیر پزشکان – اگر حدود 15 میلیون تومان در ماه باشد (یعنی 180 میلیون تومان در سال)، و لازم باشد فقط ماهی 5 هزار دلار (نه ده هزار دلار آن هنرمند) برای خانواده ارسال کنند، بدان معناست که سالی 420 میلیون تومان کسری خواهند داشت (با احتساب دلار ده هزار تومان). این میزان کسری سه نوع فشار بر نظام سیاستگذاری و اجرا وارد میکند: 1. مدیران ارشد و میانی تحت فشار عصبی تأمین کسری درآمد قرار میگیرند؛ 2. فشار بر ظرفیت و توانمندی مدیران بهواسطه چندشغله شدن و کاهش کارآیی آنها وارد میکند؛ 3. فشار و زمینه برای میل به کسب درآمد نامشروع و اعمال نفوذ فسادانگیز بر سیاستها، پروژهها، قراردادها و الی آخر پدید میآورد.
پدیده تحصیل فرزندان طبقه متوسط در خارج از ایران، به معنای «دخل ریالی و خرج دلاری» برای این طبقه است، و باعث فشار بر مغز والدین خود میشوند تا به هر طریقی فرزند دلبند را تأمین کنند و بدین گونه تمرکز بوروکراتها و مغزهای مدیریتی و کارشناسی به عوض تمرکز بر امور مملکت، احتمالاً بر کسب درآمد از طرقی نامعقول و ناسالم متمرکز خواهد شد. پیدایش شرایطی در کشور که مسبب فشار برای فرستادن فرزندان به خارج است، خسارتش فراتر از فرار مغزها و خالی شدن کشور از نیروی انسانی است، نظام سیاستگذاری به شکل غیرمستقیم عقلانیت و سلامت نظام سیاسی را تحت تأثیر قرار میدهد.»
انتهای پیام