گفتگوی منتشر نشده محمد یزدی درباره مهدوی کنی
آیت الله محمد یزدی میگوید: آقای بازرگان وقتی دیدند که جلسه ضبط می شود گفتند که ما می خواهیم کمی آزاد تر صحبت کنیم. اگر امکان دارد ضبط نشود که بنده در برابر این کار مقاومت کردم و آیت الله کنی نیز با صحبت های بنده موافق بودند.
به گزارش هفته نامه آینه تهران، درگذشت مجاهد نستوه، عالم ربانی و فقیه و عارف صمدانی حضرت آیت الله مهدوی کنی به عنوان یک ضایعه مولمه ایران اسلامی را عزادار کرد. ابعاد وجودی و شخصیتی این فقیه پارسا در طول عمر با برکتشان به قدری وسیع است که پرداختن به جزئیات آن نه در این مجال و مجلا می گنجد و نه بضائت گردانندگان آدینه تهران در آن حد است که از پس این امر خطیر برآید. اما بررسی سیر حیات مذهبی، سیاسی و علمی این عالم وارسته از زبان بزرگان و همرزمان ایشان ما را یاری می کند که با واقعیات عمر با برکت آیت الله مهدوی کنی بیشتر آشنا شویم. گفتگویی که از نظرتان می گذرد در زمان حیات حضرت ایشان با آیت الله محمد یزدی رئیس شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم صورت گرفته که برای اولین بار در آدینه تهران، هفته نامه ستاد نماز جمعه تهران منتشر می شود.
اولین سابقه آشنایی حضرتعالی با آیت الله مهدوی کنی به چه زمانی بر می گردد؟
اولا باید عرض کنم که کاری را که در رابطه با آیت الله مهدوی کنی آغاز کرده اید کار بسیار خوبی بوده و در واقع خدمتی به روحانیت و اسلام است. چرا که تاریخ زندگی علمای عظام اسلام خود از آموزندگی خاصی برخوردار است. معمولا بسیاری از علما نکات خاصی در زندگیشان وجود دارد که می تواند برای نسل های آینده بسیار آموزنده و تاثیرگذار باشد. این امر به خصوص در زندگی کسانی که در نقاط عطف تاریخ و فصل های حساس تاریخ قرار داشته اند بیشتر مشهود است.
اما در رابطه با سابقه آشنایی بنده با حضرت آیت الله مهدوی کنی باید عرض کنم که این امر به دوران مبارزات انقلاب اسلامی و تبعید بنده به رودبار زیتون برمی گردد. اگر چه بر اساس مقررات ساواک، خروج از حوزه تبعیدی ممنوع بود ولی ما چندان به این امر اعتنا نمی کردیم. به خصوص وضعیت رودبار و تهران به گونه ای بود که آمد و رفت، می توانست راحت انجام گیرد. به همین جهت بنده نیز بارها این کار را انجام می دادم و به تهران می آمدم و کسی هم متوجه نمی شد. در این میان بنده سال ها جلسه ای با برخی از دوستان به خصوص دوستان یزدی داشتم و در آن ایام مرتبا برای شرکت در آن جلسه در تهران حضور پیدا می کردم. این کار از تداوم خاصی برخوردار بود و بنده نیز همواره در تهران حضور پیدا می کردم تا اینکه ماه رمضان فرا رسید و بنده هم بسیار مایل بودم تا در یکی از جلسات شب های احیا شرکت نمایم. لذا اطلاع پیدا کردم که در مسجدی به نام مسجد جلیلی کارهای انقلابی خوبی انجام می شود و روحانیت هم جلسات خوبی در این مسجد برگزار می کنند. به همین دلیل در یکی از شب های قدر از حوزه تبعیدی خارج شدم و به مسجد جلیلی آمدم و هنگامیکه وارد مسجد شدم مشاهده کردم که حضرت آیت الله مهدوی کنی در حال سخنرانی و دعا هستند. البته چون مسجد پایگاه انقلابیون بود چند نفر از انقلابیون نیز بنده را شناختند.
یادم هست که ایشان در حال خواندن این دعای معروف «اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ : تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ ، وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ» بودند. ایشان در واقع در پرتو همین دعا تلاش داشتند تا مسائل انقلاب را برای مردم و انقلابیون تبیین نمایند. این در واقع اولین سابقه آشنایی بنده با حضرت آیت الله مهدوی کنی بود و بنده ارادت خاصی نسبت به ایشان پیدا کردم.
آیا همکاری شما در مبارزات علیه رژیم پهلوی همان زمان با ایشان شروع شد؟
بنده مایل بودم که از نزدیک با ایشان آشنا شوم ولی توفیق این کار را پیدا نکردم تا زمانی که انقلاب پیروز شد و ایشان نیز مسئولیت کمیته ها را عهده دار شدند. آیت الله مهدوی کنی در تهران مسئولیت کارهای انقلاب و کل کمیته های انقلاب در کشور را عهده دار شدند و بنده نیز در قم مسئولیت چتد کمیته را عهده دار بودم. این امر به نوبه خود باعث ایجاد ارتباط قانونی بنده با ایشان شد و به دلیل ایجاد یک جریان خاص در اصفهان ، ایشان پس از اطلاع از اصفهانی بودن بنده، فرموده بودند که ایشان نیز می بایست در این سفر همراه ما باشند. لذا ما خوشحال شدیم که در یک سفر رسمی حکومتی در خدمت ایشان هستیم. بنده تنظیم برنامه های سفر آیت الله مهدوی را عهده دار شدم و به ایشان عرض کردم که شما پس از ورود به اصفهان به منزل ما تشریف بیاورید و ایشان نیز پذیرفتند. البته بنده به حضرت آیت الله عرض کردم که زندگی ما یک زندگی طلبگی و ساده است و ایشان نیز پذیرفتند. این امر باعث نزدیکی عاطفی بنده و آیت الله مهدوی کنی شد. البته بعدا ایشان را به خانه یکی از اقوام به نام حاج اسماعیل کوچک زاده که از امکانات بیشتری برخوردار بود، منتقل نمودیم.
به هر حال حضور آیت الله مهدوی کنی جهت سامان دادن امور کمیته ها و هم چنین چند حادثه دیگر که در اصقهان اتفاق افتاده بود باعث نردیکی و آشنایی بیشتر بنده با ایشان شد.
مرحله دوم آشنایی ما با آیت الله مهدوی کنی به موضوع انحلال کمیته قم و تبدیل به سپاه بر می گردد. ایشان در دستوری که صادر کرده بودند قید فرموده بودند که نظر بنده را نیز در مورد افراد جویا شوند. بنده نیز امور مربوطه را انجام دادم و کسانی را که صلاحیت لازم برای انتقال از کمیته به سپاه داشتند را انتخاب کردم. ایشان در این موضوع به بنده اعتماد داشتند و اختیارات سامان دهی کمیته قم و مسائل آن را نیز به بنده واگذار کرده بودند.
در مقطعی که حضرت آیت الله مهدوی کنی وزیر کشور بودند تعامل شما با ایشان چگونه بود؟
زمانی که ایشان مسئولیت وزارت کشور را عهده دار شدند، بنده نیز به عنوان نماینده قم در مجلس شورای اسلامی اتنخاب شدم و در همان روزهای اول به عنوان نایب رئیس مجلس و رئیس کمیسیون حقوقی و قضائی انتخاب شدم. این امر نیز تداوم پیدا کرد تا زمانی که از طرف امام(ره) دستور داده شده بود که یک هیات سه نفره حل اختلاف یعنی جضرت آیت الله مهدوی کنی به عنوان نماینده امام، مرحوم آقای اشراقی داماد امام به عنوان نماینده بنی صدر و بنده هم از طرف روسای سه قوه تشکیل و ماموریت های محوله در موضوع اختلافاتی که بنی صدر باعث و مسبب آن بود و منجر به حادثه 14 اسفند شده بود، را انجام دهند. در همان روز و یا یک روز بعد بنده شهید بهشتی را که از اتاق آقای هاشمی خارج می شدند دیدم و ایشان به بنده گفتند که کار را شروع کرده اید؟ بنده نیز پاسخ دادم که خیر و احتیاج به حکم دارم. ایشان نیز بسیار خوشحال شدند و در همان روز یا در یک روز بعد حکم بنده را آماده و اعلام کردند. پس از دریافت حکم بنده با معاونت سیاسی وزارت کشور یعنی آقای زواره ای تماس گرفتم و پس از هماهنگی با ایشان قرار شد که جلسه ای با آیت الله مهدوی کنی داشته باشیم. در آن جلسه مقرر شد که عصرها به صورت مرتب جلساتی در این زمینه داشته باشیم تا زودتر بتوانیم مسائل را حل و فصل نماییم. در همان جلسه اول و دوم نیز بنده به آیت الله مهدوی کنی عرض کردم که اجازه دهند تا جلسات ضبط شود و ایشان نیز استقبال کردند و دستور ضبط مباحث را جهت محفوظ ماندن به عنوان اسناد تاریخی صادر کردند. یک روز نیز ما اطلاع پیدا کردیم که آقای بازرگان به همراه دکتر یزدی و اقای سحابی خدمت امام (ره ) رسیده اند و امام هم به آنان فرموده که اگر حرفی دارند به شورای سه نفره بروند و انجا حرفشان را بزنند. ما هم به عنوان هیات سه نفره مطلع شدیم که این افراد قصد دارند به هیات سه نفره بیایند و بر اساس قراری که تنظیم شده بود آقای بازرگان و دکتر یزدی در جلسه هیات سه نفره حضور پیدا کردند. آقای بازرگان وقتی دیدند که جلسه ضبط می شود گفتند که ما می خواهیم کمی آزاد تر صحبت کنیم. اگر امکان دارد ضبط نشود که بنده در برابر این کار مقاومت کردم و گفتم که حتما باید ضبط شود. آیت الله کنی نیز با صحبت های بنده موافق بودند ولی به دلیل خصایص اخلاقی خاص ایشان مستقیماً این مسئله را بیان نمی کردند. به هر حال آقای بازرگان نیز در جلسه با احتیاط صحبت کردند و رفتند.
از خاطرات جلسات هیات سه نفره همچنین این بود که مرحوم آقای اشراقی در خواست کردند که یک نسخه از کاست ضبط شده این جلسه که با حضور آقای بازرگان و دکتر یزدی انجام شده بود را به ایشان بدهند، بنده نیز عرض کردم که امکان اینکه کاست از اینجا خارج شود، وجود ندارد. ایشان بسیار ناراحت شدند و گفتند که بنده نماینده امام هستم و ایشان دستور داده که بنده نماینده بنی صدر باشم. بنده هم به ایشان عرض کردم به همین دلیل که شما نماینده بنی صدر هستید اجازه خروج کاست از اتاق را ندارید. آیت الله مهدوی کنی فرمودند که اگر امکان دارد کمی شما کوتاه بیایید ولی بنده همچنان چون بنی صدر را خوب می شناختم مقاومت نمودم و آیت الله مهدوی کنی نیز موافقت کردند.
برخی معتقدند که اختلاف ایجاد شده در آن زمان در واقع یک اختلاف بینشی بود و اینکه آقای بنی صدر به دنبال سکولاریزه کردن حکومت بودند، جنابعالی این مسئله را چگونه ارزیابی می کنید؟
البته این مسئله به صورت رسمی گفته نمی شد ولی ایشان روحانیت را چندان قبول نداشتند. این امر را می توان از مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی که آقای بنی صدر هم در آن حضور داشت، فهمید. در همان جلسه یکی از افراد گفتند که ما صدجور اسلام داریم که بنده در همان جلسه خارج از نوبت بلند شدم و گفتم که من از این صدجور اسلام نودتا را به شما بخشیدم ولی باید ده نوع دیگر را نام ببرید.
یکی دیگر ار نکاتی که باعث شد بنده بیشتر آقای بنی صدر را بشناسم به بحث طولانی ایشان با شهید بهشتی برمی گردد. بنی صدر می گفت که روحانیت همواره پناه مردم بوده و دور از حکومت بوده است و اگر روحانیت وارد متن حکومت شود مردم پناهشان را از دست می دهند. لذا وی بیان می داشت که بنده با آمدن روحانیت به متن حکومت محالف هستم. به هر حال در جریان هیات سه نفره حل اختلاف بنده می دانستم که ایشان به روحانیت معتقد نیست و همچنین بنی صدر آقای رجایی را اصلا قبول ندارند.
پس از اتمام جلسات هیات سه نفره حل اختلاف و رای به عدم کفایت بنی صدر به آقای هاشمی رفسنجانی گفتم که این کاست های هیات سه نفره در وزارت کشور یکی از اسناد انقلاب است و به نظر شما باید با این کاست ها چه کرد. آقای رفسنجانی گفتند که کاست ها را به اداره قوانین مجلس بدهید ولی از آن زمان تاکنون از این کاست ها در هیچ کجا خبری نیست!
نحوه ورود شما به جامعه روحانیت مبارز تهران چگونه بود؟ آیا این حضور موجب افزایش ارتباطات حضرت عالی با آیت الله مهدوی نشد؟
پس از مدتی که جامعه روحانیت مبارز تجدید نیرو نمودند و افراد جدیدی را نیز به اعضای خود جذب کردند، به بنده نیز اطلاع دادند که تصویب شده است که بنده به عنوان عضو جامعه روحانیت مبارز تهران باشم. بنده نیز مقید شدم که در جلسات جامعه روحانیت مبارز شرکت نمایم. البته در جلسات جامعه مدرسین نیز شرکت می کردم و در هر دو تشکل همزمان به عنوان عضو شرکت می نمودم. طبعا یکی از دلایلی که باعث افزایش ارادت بنده به آیت الله مهدوی کنی و متقابلا لطف ایشان به بنده شد همین جلسات جامعه روحانیت مبارز تهران بود.
گویا در جریان تاسیس دانشگاه امام صادق (ع) توسط حضرت آیت الله مهدوی کنی نیز حضرت عالی نقش داشتید؟
بله! در خصوص ارتباط بنده با حضرت آیت الله مهدوی کنی به عنوان ریاست دانشگاه امام صادق (ع) باید عرض کنم که شرکت طاهر در قم بخشی از زمین دانشگاه امام صادق(ع) را تامین کرده بود و این مسئله مورد اختلاف قرار گرفته بود. مقام معظم رهبری هم جزء هیات امنای دانشگاه بودند و به بنده فرمودند که نمی توانند در این جلسات شرکت کنند و از بنده خواستند که از طرف ایشان در این جلسات شرکت کنم. پس از اتمام جلسات بنده به حضرت آیت الله مهدوی کنی عرض کردم که شما همیشه که نمی توانید با آقای منتظری و … مشاجره نمایید. شما از طریق رهبری این مطلب را پیگیری نمایید و دانشگاه را از دست هیات امنای کذایی بیرون بیاورید. این مسئله را بنده هم خدمت مقام معظم رهبری عرض کردم و تلاش نمودم تا موافقت ضمنی ایشان را بگیرم. این جلسات هیات امنای دانشگاه امام صادق (ع) هم باعث ازدیاد ارادت بنده به آیت الله کنی شد. تاسیس دانشگاه امام صادق از طرف ایشان کار بسیار ارزنده ای بود. در حقیقت یکی از فداکاری ها و ایثارهایی که ایت الله مهدوی کنی انجام دادند، پذیرش چنین مسئولیت خطیری بوده است. ایشان با پذیرش این مسئولبت در واقع نگذاشتند که این امر خطیر به دست نا اهلان بیفتد. در حال حاضر نیز دانشگاه امام صادق (ع ) یکی از دانشگاه های آبرومند کشور است.
انتهای پیام