آیا شیب شیوع سرطان، با سلامت روانی جامعه مرتبط است؟
حسن فاتحی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
مرگ خواننده جوان، مرحوم مرتضی پاشایی که به خاطر بیماری سرطان در 30 سالگی جان خویش را از دست دادند، بهانه ای شد تا اهالی رسانه و قلم هر کدام از منظر و نگاه خودشان به این موضوع توجه داشته باشند و همچنین استقبال و مشارکت انبوه مردمی در مراسم خاک سپاری، آنچنان که باید و شاید مورد بررسی اجتماعی و روانشناختی واقع نشده است و انگار انگیزه جدی هم وجود ندارد که بدین سوال مهم جواب دهد که، آیا شیب تند بروز و شیوع سرطان، رابطه ای با چالشهای سلامت روانی جامعه داشته است؟!
برابر آخرین خبرهای دم دستی رسانه ای که با اندک جستجو در جستجوگرها می توانیم به این اطلاعات دست یابیم، “ثبت سالانه 90 هزار مورد جدید از ابتلا به سرطان در کشور و مرگ و میر 55 هزار مبتلا به سرطان، حکایت از این واقعیت دارد که شیوع سرطان در ایران نگران کننده است، هر چند میزان بروز سرطان در ایران کمتر از کشورهای دیگر است (7/134 در هر صد هزار نفر)، ولی میزان مرگ و میر در ایران بالاتر از متوسط جهانی است (73/. در صد در ایران، متوسط جهانی 58/. درصد و در کشورهای توسعه یافته کمتر از 50/. درصد).”
هر چند پزشکان و متخصصین امر دلایل متعددی را بر چرایی فراوانی سرطان در ایران، از آلودگی هوا در شهرهای بزرگ و مواد غذایی ناسالم، استرس و چاقی و عدم تحرک گرفته تا مصرف دخانیات مطرح می کنند، ولی به نظر می رسد عامل های روانی تهدید کننده امنیت روانی و اجتماعی جامعه که قطعا” تاثیر غیر قابل انکاری در سلامت روانی آحاد جامعه و به ویژه در پیشگیری از بروز سرطان در پی خواهد داشت، به دلایلی مورد توجه قرار نمی گیرد!
سوال این است، آیا بد اخلاقی های سیاسی رایج شده در سالهای اخیر به میزان فراوانی باورها و اعتقادات مذهبی مردم را که نقشی بی نظیر در مقاومت و حتی پیشگیری از انواع بیماری های جسمی و روانی دارد، به چالش نکشیده است؟
سوال این است که آیا به جای جنگ قدرت در بین احزاب و سیاسیون که در اصل سبک زندگی مردم مرهون تسلط یکی از احزاب چپ و یا راست بوده، نمی توانستیم و یا نمی توانیم با تقسیم عادلانه ی قدرت با توجه به مقوله ی مردم سالاری دینی واقعی و نه تحمیلی، سهم بسزایی در سلامت روانی جامعه داشته باشیم؟
سوال این است که آیا نحوه ی مواجهه با منتقدین و جلوگیری از نهادینه شدن قانون تجمع آزاد که اصل مصرحی در قانون اساسی ما بوده است، عامدانه در خود خوری و تحمیل فشار بر مردم نقشی نداشته ایم؟
تا جایی که بضاعت اطلاعاتی بنده اجازه می دهد، در کشورهای توسعه یافته در روندی برنامه ریزی شده عمدا” در فواصل زمانی معینی مردم را به خیابان می کشند تا هم از حیث آثار روانی و اجتماعی مردمان آن سرزمین تخلیه ی هیجانی شده باشند و هم اینکه با بروز کنترل شده ی احساسات مردم و به ویژه جوانان و اقشاری که به هر دلیل اعتراض و انتقادی دارند، به تثبت نظام امنیتی و حاکمیتی خود کمک می کنند.
جنبش وال استریت در آمریکا که تحلیلگران رسانه ی میلی ما!، به جنبش 99 درصدی از آن یاد می کردند، آیا از جنس همین برنامه های کنترل شده ی تخلیه ی هیجانی مردمی نبود؟! اگر جنبش واقعا” 99 درصدی بود، پس چگونه شد بعد از زمانی خاص فروکش کرد؟
هر چند طیفی از تحلیلگران جامعه ی ما بر باورها و در اصل بر آرزوهای خود اصرار می ورزند، ولی هر تحلیلگر منصف و غیر ذینفعی به راحتی می تواند چنین نیز تحلیل کند که جنبش وال استریت از جنس جنبش های مردمی برنامه ریزی شده و کنترل شده بود.
پاورقی: سیاسیون ما یاد بگیرند که با تحمیل روش های قهریه و استرس زا نه تنها آرامش روانی جامعه بر هم می ریزد، بلکه خواسته و ناخواسته هزینه های نجومی نیز از بابت زمینه سازی برای انواع بیماری های جسمی و روحی بر بیت المال تحمیل می شود.
سیاسیون ما یادبگیرند که با هزینه از ولایت و مقدسات، باورهای مذهبی مردم را بر هم نریزند، و زمینه ی رواج بداخلاقی ها و بزه های اجتماعی و زیستی را مهیا نکنند.
سیاسیون ما یادبگیرند که خط قرمز منافع خودشون را بر اکثریت یا قشر قابل توجهی از مردم تحمیل نکنند، امام راحل فرموده است “میزان رای ملت است”، بنابراین هرگونه جنجال و مقاومت سیاسیون در برابر اراده ی مردمی چه از طریق نهادهای قانون گذار و چه از طریق قضاوت کنندگان محترم، استرس روانی ناخواسته ای را به ملت تحمیل خواهد کرد.
انتهای پیام