تبلیغات نومحافظه کارانه یا اطلاعرسانیِ حرفهای؟
محمدرضا جلایی پور در یادداشتی تلگرامی با عنوان “تبلیغات نومحافظه کارانه یا اطلاعرسانیِ حرفهای؟” نوشت:
“جناب هادی خسروشاهین در روزنامهی سازندگی به نقد کوتاهی که به تیتر این روزنامه دربارهی الیزابت وارن کرده بودم پاسخی دادهاند.
متن پاسخ ایشان: “محمدرضا جلایی پور در واکنش به تیتر صفحه ی اول روزنامه ی سازندگی در تاریخ دوازدهم دیماه ۹۷ در ارتباط با اعلام نامزدی الیزابت وارن برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ نوشته است: «باور بفرمایید جهان به دوگانه ی عاشقانه سرمایه داری و دشمنان سرمایه داری تقسیم نمی شود» و سپس اضافه می کند: «الیزابت وارن، استاد برجسته ی حقوق تجارت در دانشگاه هاروارد، نماینده ی پیشرو حزب دموکرات در سنا، حامی برجام و تنش زدایی با ایران، منتقد سیاست های ضدمحیطزیست و جنگ پرورانه ی آمریکا در جهان و حامی بسط دموکراسی و عدالت در آمریکا و مسئولانه تر شدن سرمایهداری آمریکایی است.»
ایشان با این مقدمه و تالی سرانجام چنین حکم می کند: «چه خیری است در حیدری و نعمتی کردن موضع نسبت به سرمایه داری و فروکاهش هویت های سیاسی به دوگانه های رهزن؟»
برای روشن شدن اذهان مخاطبان ذکر چند نکته در اینجا ضروری است:
۱- براساس اصل منطقی «مقدم مستلزم تالی و تالی تابع مقدم» باید خاطرنشان کرد که تالی ایشان اساسا هیچ ارتباط منطقی با مقدمه شان پیدا نمی کند. درواقع تلاش آقای جلایی پور بر این استوار بوده که از یک مقدمه ی صحیح و گنجاندن تالی فاسد آن حکمی را در انتقاد از عنوان «دوئل سوپرسوسیالیست با ترامپ» صادر کنند. درواقع همه ی آن شاخص های ذکرشده نمی توانند تامینک ننده ی نظر ایشان در مقدمه ی بحث باشند. تنش زدایی با ایران، حمایت از برجام و استادی در دانشگاه هاروارد هیچ یک ملاکی برای تعیین پیچیدگی در نظام جهانی نیست؛ یعنی یک نفر می تواند استاد دانشگاه هاروارد باشد ولی درعین حال در ذیل تقسیم بندی دوقطبی از جهان نیز تعریف شود. در موارد دیگر همچنین است. مگر یکی از پیروان نظام سرمایه داری یا در جبهه ی مقابل دشمن مسلم کاپیتالیسم نمی تواند خواستار روابط مسالمت آمیز با تهران شود.
مشخص نیست چگونه می توان از ذکر شاخص هایی چون استاد دانشگاه هاروارد، حامی برجام یا حمایت از تنش زدایی با ایران و نماینده ی پیشروی حزب دموکرات در مجلس سنا به نفی سوپرسوسیالیست بودن خانم وارن یا رد دشمنی ایشان با نظام سرمایه داری رسید. به طور مثال آیا یک استاد دانشگاه هاروارد نمی تواند سوپرسوسیالیست یا منتقد نظام سرمایه داری باشد. آیا هواداری از برجام و تنش زدایی با تهران از اقتضائات مخالفت با سوسیالیسم و نفی دشمنی با نظام سرمایه داری است؟ به نظر می رسد ایشان مفروضات اساسا اشتباهی در مورد سیاست و حکومت در ایالات متحده دارند.
برای روشن شدن بحث باید تاکید کنم که اساسا ساختار حزبی در ایالات متحده تفاوت بنیادین با شکلبندی احزاب و گروه های سیاسی در اروپا دارد. به دلیل بدگمانی بنیانگذاران ایالات متحده به پدیده ی تحزب، ساختارها و چارچوب های حزبی بسان اروپای غربی پیشرفت، تکامل و تطور نداشته اند. این مساله به دلیل تجربه ی زیسته ی منحصربه فرد مردمان آمریکا است. بنیانگذاران آمریکا به دلیل تجربه ی جنگ داخلی، همواره نگران بودند که فضای تشتت و دوگانگی در ساحت سیاسی و اجتماعی این کشور بازتولید شود. به همین دلیل چنین تجربه ی زیست های به شدت ماهیت و ساخت حزبی در ایالات متحده را از سایر نقاط جهان متمایز کرده است.
به طور خاص آمریکا برخلاف اروپای غربی، همواره میزبان احزابی با ساختار باز بوده است. در چنین چارچوبی معمولا احزاب فاقد یک ایدئولوژی سخت و متصلباند و از همین رو تعهدات تنگ نظرانه ی حزبی نیز فاقد معنا و مفهوم می شود. این مساله از یک طرف زمینه ساز طیفی شدن احزاب در آمریکا شده و از طرف دیگر امکان ورود گروه های متنفذ و سیاسی را به درون ساخت حزبی فراهم می کند. خروجی این دو خصلت سیاسی باعث می شود که در صحن کنگره ی آمریکا نماینده ی یک حزب مثلا دموکرات به لایحه ی پیشنهادی اعضای حزب مقابل رای بدهد. کنگره ی آمریکا از این حیث بارها و بارها میزبان طرح ها و لوایح پیشنهادی مشترک ازسوی نمایندگان هر دو حزب بوده است.
در اینجا برای روشن شدن بیشتر بحث چند مثال می آورم. در سال های ابتدایی سده ی جدید میلادی سنای آمریکای میزبان یکی از سناتورهای پرسروصدای حزب دموکرات یعنی جو لیبرمن بود. او در این سالها کاملا از سیاست های نومحافظه کاران در مورد کاربرد گزینه ی نظامی در سیاست خارجی آمریکا حمایت می کرد. البته او در اتخاذ این موضع در حزب دموکرات تنها نبود. بسیاری از سیاستمداران وقت حزب ازجمله خانم هیلاری کلینتون از چنین موضعی برخوردار بودند. با این همه در آن سالها لیبرمن بارها در رایگیری در صحن کنگره به لوایح پیشنهادی دولت بوش پسر یا اعضای جمهوریخواه سنای آمریکا رای داد. فراموش نکنیم لیبرمن سناتوری بود که از طرف الگور بهعنوان معاون رئیس جمهوری در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ معرفی شده بود.
مثال دیگر درباره موقعیت نومحافظه کاران به مثابه یک گروه فشار در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است. توابین از تروتسکیسم یا همان نومحافظه کاران فعالیت سیاسی و حزبی خود را در دهه های ۶۰ و ۷۰ از حزب دموکرات آغاز کردند ولی با انتخاب کارتر در سال ۱۹۷۶ بهتدریج از حزب دموکرات به سوی حزب جمهوری خواه کوچ کردند و به همین دلیل اوج فعالیتشان در حزب جدید با آغاز ریاست جمهوری ریگان در سال ۱۹۸۰ همزمان شد. (برای مطالعه ی بیشتر به مقاله ی نگارنده با عنوان «دوئل ناسیونالیست ها و امپریالیست ها» در روزنامه ی سازندگی مراجعه کنید.)
بنابراین امکان چرخش و کوچ نیروها یا نیروهای متنفذ از یک حزب به حزب دیگر در آمریکا بسیار آسان و بی دردسر انجام می شود. حزب باز در آمریکا یعنی طیفی و جبه های شدن آن. از همین رو حداقل دموکرات ها از سه طیف سیاسی برخوردارند: طیف چپ، میانه و راست. به طور مثال خانم الیزابت وارن متعلق به منتهی الیه چپ حزب دموکرات است. آقای بایدن متعلق به جریان میانه ی حزب و خانم هیلاری کلینتون در منتهی الیه راست حزب دموکرات جای می گیرد. اما طیف چپ حزب دموکرات در سالهای اخیر و به خصوص پس از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به شدت رادیکال شده است.
درواقع تز حکومت داری ترامپ، آنتیتزی در درون حزب دموکرات خلق کرده است که خواستار ارجحیت نیروی کار بر سرمایه است و از این حیث با کمپانی ها و بانک های بزرگ، والاستریت و میلیاردرها مشکل دارد. اتفاقا خانم وارن نیز همین طیف رادیکال شده را نمایندگی می کند. (نگاه کنید به گزارش جاناتان مارتین و الکساندر برنز و گزارش هرندون به تاریخ ۳۱ دسامبر ۲۰۱۸ در روزنامهی نیویورکتایمز.)
طیف چپ حزب دموکرات برای انتخابات میان دورهای کنگره ی آمریکا در سال ۲۰۱۸ سازمان سوسیالیست های دموکراتیک آمریکا را نیز سازماندهی کرده است. (رجوع کنید به سایت رسمی آنها با آدرس www.dsausa.org) که خروجی چنین سامانی روانه کردن چندین چهره ی سوسیالیست و ضدسرمایه به مجلس نمایندگان آمریکا بود؛ ازجمله «الکساندریا اوکاسیوکورتز» که از نیویورک مجوز ورود به مجلس را پیدا کرد. آنها باور دارند که باید اقتصاد و جامعه براساس نیروی کار و به طور دموکراتیک سامان بیابد نه به سود افراد محدودی از سرمایهداران. آنها در واقع حکم همان گروه متنفذ در درون حزب دموکرات را دارند و پدر معنوی و کاریزماتیکشان نیز برنی سندرز است.
آنها از طریق اقدام مستقیم سیاسی یا از طریق لابی در قوه قانونگذاری بهدنبال نبرد برای انجام اصلاحات جهت تقویت موضع نیروی کار هستند. در مقابل این طیف محفل کلینتونها قرار دارد که اتفاقا دارای پیوندهای وسیع و بسیط با والاستریت و نظام سرمایهداریاند. این دو طیف درعینحال جهتگیریهای سیاست خارجی مختلفی هم دارند. یکی طرفدار استفاده از توان نظامی آمریکا در سیاست خارجی است و دیگری تمایلی به اعمال قدرت سخت ایالاتمتحده ندارد. از این حیث طیف چپ حزب دموکرات اشتراکات زیادی با طیف ناسیونالیستی حزب جمهوریخواه پیدا میکند. (نگاه کنید به مقاله جان لیوید John Lioyd، استاد موسسهی مطالعات روزنامهنگاری در دانشگاه آکسفورد به تاریخ ۲۸ دسامبر ۲۰۱۸ در خبرگزاری رویترز) طیف چپ دموکراتها امروز برخلاف آقای جلاییپور ابایی ندارد که خود را آشکارا سوسیالیست بخواند و نظام سرمایهداری و مناسبات برآمده از آن را به چالش بکشد.
به همین دلیل در ماههای اخیر شاهد تشدید منازعهی درونحزبی در میان دموکراتها است. شورش ۱۶ عضو حزب دموکرات در ماه نوامبر علیه ریاست نانسی پلوسی در مجلس نمایندگان در همین چارچوب قابلبررسی و ارزیابی است. (نگاه کنید به مقالات جولی دیویس در تاریخ ۱۹ نوامبر و ۲۶ نوامبر ۲۰۱۸ در روزنامهی نیویورکتایمز.) «مشکل ما درحالحاضر در واشنگتن این است که سیاست به سود کسانی کار میکند که صاحبان سرمایه هستند و من با این وضعیت میجنگم و البته مردم زیادی نیز از این اوضاع ناراضی هستند. من به واشنگتن نمیروم که برای آنها (سرمایهداران) کار کنم.» «ما مجبور نیستیم که در کمپینهای انتخاباتی خود چشم کمک به میلیاردرها داشته باشیم چه این پولها از طریق کمیتهی سیاسی وارد رقابتها شود یا خود ثروتمندان بهطور مستقیم این پول را هزینه کنند. دموکراتها حزب مردم هستند.» این دو عبارت متعلق به کسی جز الیزابت وارن نیست.
حال این سخنان را در کنار این جملهی برنی سندرز در کتاب «انقلاب ما» بگذارید: «در آمریکای امروز به جای یک نفر یک رای، گروه کوچکی از ثروتمندان میلیونها دلار برای خرید رای سیاستمداران هزینه میکنند.» این گزارهها بهخوبی از دستورکارهای سیاسی و اجتماعی طیف چپ حزب دموکرات رونمایی میکند. آنها به دنبال تحول بزرگ در شیوه و کار نظام سرمایهداریاند. هر دو نفر سرمایهداری آمریکا را اسب سرکش وحشی میخوانند که باید از طریق انقلاب اصلاح شود. اما اصلاح با چه ابزاری؟ سوسیالیسم و ترجیح نیروی کار بر سرمایه و همچنین قرار گرفتن در جایگاه هواداران دموکراسی مستقیم. درواقع تنها از این طریق است که سرمایه داری در آمریکا رام و مهار میشود.
اما طیف میانه و راست حزب دموکرات به رهبری بایدن از قوت و قدرت گرفتن این جریان بسیار نگرانند. برخی از روشنفکران و روزنامهنگاران طرفدار حزب دموکرات ازجمله شورای سردبیری بوستون گلوب این جریان و بهخصوص خانم الیزابت وارن را تفرقهانداز میخوانند؛ چراکه او چهرهی مقبول سرمایهداران نیست و از هماکنون دموکراتها نگرانند که در صورت انتخاب وارن یا سندرز چگونه میتوانند کمکهای مالی سرمایهداران را به سوی کمپینهای انتخاباتی خود گسیل کنند. (نگاه کنید به دو گزارش نیویورکتایمز در تاریخ ۳۱ دسامبر) اما صرفنظر از جهت گیری نگارنده، به نظر می رسد این جریان احتمالا در جذب آراء اقشار روستایی و همچنین ایالت های غربی و جنوبی آمریکا با چالش ها و دشواری های عمدهای مواجه است. شاید دموکرات ها با نامزدی از طیف میانه همچون بایدن بتوانند دغدغه ها و مطالبات اقشار بیشتری از مردم آمریکا را در انتخابات ۲۰۲۰ پوشش دهند.
نسبت ایران و منافع کشور با تحولات سیاسی آمریکا نه بر مبنای رویکرد حزبی بلکه باید با توجه به این طیف بندی ها در درون هر دو حزب تعیین شود. تحتتاثیر همین ملاحظه بود که نگارنده در جریان مبارزات انتخاباتی ۲۰۱۶ معتقد بود که دونالد ترامپ از طیف ناسیونالیست ها (به تعبیر ساموئل هانتیگنتون جمهوری خواهان سفیدپوست) برای ایران و منافعش گزینه ی مناسب تری خواهد بود تا هیلاری کلینتون.
اگرچه با انتخاب کلینتون شاید برجام تداوم حیات مییافت ولی باید این موضوع را متذکر شد که مشکلات ایران با آمریکا فقط به حوزه ی برجام و برنامه ی هسته ای محدود نمی شود بلکه در کانون این چالش ها نقش منطقه ای ایران قرار دارد. اتفاقا از این جهت سمت گیری مشاوران هیلاری کلینتون در جریان مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۶ نشان میداد که در صورت انتخاب وی شرایط بسیار سختتری از امروز برای ایران در منطقه طراحی می شد. (نگاه کنید به مقالهی آرین طباطبایی Arian Tabatabai در سایت نشنال اینترست به تاریخ اکتبر ۲۰۱۶ و همچنین مقالهی مارتین ایندیک Martin Indic در مجلهی آتلانتیک در آوریل ۲۰۱۸) بنابراین آنچه برای ایران در این حوزه حائز اهمیت است توجه به انتخابات مقدماتی در درون احزاب و در نهایت نامزدهای نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست.
البته در دوئل سندرز و وارن با ترامپ اولویت با این دو خواهد بود، ولی این موضوع اساسا ربطی به این مساله پیدا نمیکند که ما آنها را سوسیالیست نخوانیم شان و البته سوسیالیست بودن نیز نه یک انگ و برچسب سیاسی بلکه صفت توصیفی برای تمایزگذاری میان طیف های سیاسی در آمریکا است. بنابراین اساسا بحث حیدری و نعمتی کردن این مساله در اینجا مطرح نیست. ما از این صفتها که البته نسبتی با واقعیت نیز دارند، استفاده میکنیم تا خوانندگان ایرانی بیشتر در جریان کنه و عمق ایدئولوژیهای سیاسی کارورزان سیاسی در ایالاتمتحده قرار گیرند.
به رغم همه ی دغدغه های بنیانگذاران آمریکا در امکان بازتولید فضای جنگ داخلی در این کشور، امروز حال سیاست در واشنگتن اساسا خوب نیست و این فضای ناسالم نیز فقط به ترامپ و حزب جمهوریخواه بازنمی گردد؛ بهطور مثال در درون حزب دموکرات شاهد شکافهای جدی نسلی و ایدئولوژیک هستیم. پیشبینی میشود برای انتخابات ۲۰۲۰ حدود ۳۰ نفر از حزب دموکرات نامزد شوند. بنابراین از میانه ی سال ۲۰۱۹ شاهد شدت گرفتن منازعات در اردوگاه دموکرات ها خواهیم بود.
تشدید اختلافات آن هم در هنگامه ای که دموکرات ها پروژهی خود را اخراج ترامپ از کاخ سفید تعریف کرده اند، میتواند در نهایت پایگاه اجتماعی نامزدهای دموکرات را تضعیف کند اما با همه ی این ملاحظات انتخابات نوامبر همچون رقابت های انتخاباتی میان دورهای کنگره ی آمریکا جولانگاه یک دوقطبی تمام عیار خواهد بود. این دو قطبی حول تقابل جهان وطن گرایان و ناسیونالیست ها تعریف خواهد شد؛ امری که ظاهرا آقای جلایی پور آن را فروکاستن امر واقع می پندارند.”
متن نقد کوتاهی که نوشته بودم: “دوستان روزنامهی سازندگی و حزب کارگزاران! باور بفرمایید جهان به دوگانهی «عاشقان سرمایهداری» و «دشمنان سرمایهداری» تقسیم نمیشود. الیزابت وارن که ترجیح دادهاید در تیتر روزنامه با عنوان «سوپرسوسیالیست دشمن سرمایهداری» معرفیاش کنید، استاد برجستهی حقوق تجارت در دانشگاه هاروارد، نمایندهی پیشروی حزب دموکرات در مجلس سنا، حامی برجام و تنشزدایی با ایران، منتقد سیاستهای ضدمحیط زیست و جنگپرورانهی آمریکا در جهان و حامی بسط دموکراسی و عدالت در آمریکا و مسئولانهتر شدن سرمایهداری آمریکایی است. چه خیری است در حیدری و نعمتی کردن موضع نسبت به سرمایهداری و فروکاهش هویتهای سیاسی به دوگانههای رهزن؟”
اگر متن پاسخ ایشان را به انگلیسی ترجمه کنید، مخاطب آمریکایی تصور خواهد کرد که در یکی از رسانههای راست افراطی (مشهور به آلترایت) یا نئوکانهای آمریکایی منتشر شده است، نه یک روزنامهی اصلاحطلب در ایران. و انصاف حکم میکند بگوییم بعضی اوصافی که ایشان دربارهی الیزابت وارن آوردهاند و تصویر ایشان از صحنهی سیاست آمریکا حتی در رسانههای راست افراطی آمریکا هم منتشر نمیشود. قصد پاسخ تفصیلی به این یادداشت ندارم و صرفا به چند نکتهی کوتاه اشاره میکنم:
– همهی سخن من این بود که تیتر «سوپرسوسیالیست دشمن سرمایهداری» معرف مناسبی برای الیزابت وارن برای مخاطب ایرانی نیست.
– فرق است میان گرایشهای پیشرو و حتی در مواردی سوسیالیستی داشتن و «سوپرسوسیالیست» بودن در سیاست آمریکا. فراموش نکنیم دربارهی آمریکایی حرف میزنیم که در عین اینکه بزرگترین اقتصاد جهان است، ۴۳ میلیون شهروندش در فقر زندگی میکنند، بهرهمندترین صدک جامعه بیش از مجموع نود درصد شهروندان ثروت دارد و وضعیت آموزش و بهداشت نیمی از شهروندان حتی از بعضی کشورهای توسعهنیافته وخیمتر است. در جامعهای چنین نابرابر حمایت نیروهای پیشرو و حزب دموکرات از توزیع عادلانهتر و موثرتر ثروت اقتضای بسط عدالت و حتی کارایی اقتصاد است و قابل فروکاهش به «سوپرسوسیالیسم» نیست.
– فرق است میان نقد «سرمایهدارسالاری در سیاست» (یکی از انواع اندکسالاری) با «دشمن سرمایهداری» بودن. اولی اقتضاء حفظ و بسط دموکراسی است و موضع مشترک حامیان «سرمایهداری مسئول» و «منتقدان سرمایهداری». نقد نقش روزافزون «پول»، «سرمایهداران»، رشوهی قانونیشدهی سوپرپکها و لابیهای ثروت در سیاست و انتخاباتهای ملی و ایالتی آمریکا، اقتضاء دفاع از دموکراسی و موضع مشترک قاطبهی روشنفکران، دانشگاهیان و نیروهای سیاسیِ دموکراسیخواه در آمریکا است و نه چنانکه جناب خسروشاهین میگوید صرفا موضع سوپرسوسیالیستهای دشمن سرمایهداری.
– اساسا در سیاست امروز آمریکا و حتی اروپا صفآرایی اصلی میان دشمنان سرمایهداری و شیفتگان سرمایهداری نیست. اغلب نیروهای سیاسی در برخی حوزهها حامی عدم مداخلهی دولت و میدان دادن به مکانیزمهای بازار آزادند و در برخی حوزههای دیگر حامی مداخلهی هوشمند و موثر دولت. اختلاف سر این است که در کدام حوزهها، به چه میزان و به چه شکلی این مداخله صورت بگیرد. تصدیگری دولت در آموزش، بهداشت و بهبود زیرساختهای شهری موضع مشترک همهی احزاب پیشرو، دموکرات و عدالتخواه است که بالِ عدالتجوترشان را میتوان از جهاتی «سوسیالدموکرات» خواند و نه «سوپرسوسیالیست دشمن سرمایهداری». این احزاب (از جمله حزب دموکرات امریکا و حزب کارگر بریتانیا) به دنبال کارآ، اخلاقی و مسئولانهتر کردن اقتصاد سرمایهداری و حمایت موثرتر از بازماندگان و قربانیان این نظم اقتصادی اند.
– اساسا صفآراییهای اصلی سیاسی در آمریکای امروز نه حول حامیان سرمایهداری و دشمنانش، که بیشتر حول محورهای دیگری از جمله «محیط زیست»، «بهداشت و آموزش»، «سیاست خارجی جنگپرور یا ملتزم به قوانین بینالمللی»، «اینکه جامعه و دولت در قبال ضعیفترین شهروندان مسئولیتی دارد یا نه»، «مالیات توزیعی»، «سیاستهای مهاجرت»، «نقش پول در انتخابات و سیاست»، «انزواگرایی اقتصادی یا جهانیتر شدن تجارت» و «حقوق اجتماعی» است و در همهی این زمینهها مواضع امثال وارن به منافع ملی و جهانی و جهتگیریهای اصلاحطلبان بسیار نزدیکتر از رقبای جمهوریخواهش است.
– الیزابت وارن علاوه بر اینکه استاد حقوق تجارت هاروارد است، بعد از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ رئيس چند کمیتهی نظارتی ملی و مشاور و نمایندهی اوباما در کمیتههای مهار بحران و تنظیم قوانین بانکی بود. او از قضا نسبت به پیشروهایی مثل سندرز مواضع محافظهکارانهتری دارد و شخصا هم منتقد بعضی مواضعش هستم، در عین اینکه همچنان به برچسبهای فروکاهنده و رهزن سازندگی در توصیف امثال او نقد دارم.
– متاسفانه در مهرنامه و سازندگی بعضا نوعی «بنیادگرایی بازار» و دربارهی سیاست آمریکا و اروپا مواضع سیاسیای دیده میشود که به نومحافظهکاران آمریکا نزدیکتر است. «سوپرسوسیالیست دشمن سرمایهداری» خواندنِ وارن و «احمدینژادِ بریتانیا» نامیدنِ جرمی کوربین و عناوین مشابهی که رسانههای نزدیک به حزب کارگزاران به کار میبرند بیشتر از جنس «تبلیغات سیاسیِ راست افراطیِ» آمریکا و اروپاست و نه در شان رسانهای که خود را اصلاحطلب میداند.”
انتهای پیام