“امام و آیتالله منتظری در حکم مفسد فی الارض اختلاف نظر داشتند”
آیتالله موسوی بجنوردی میگوید: نظر مرحوم آیتالله منتظری این بود که حکم مفسد فی الارض، اعدام است، اما نظر امام این بود که حکمش اعدام نیست مگر این که محارب باشد یعنی تا حمل اسلحه و ایجاد رعب و هراس در جامعه نکند، ما نمیتوانیم اعدام کنیم. نظر آیتالله منتظری این بود که حکم مفسد فی الارض، اعدام است. یکسری از قضات میگفتند ما طبق نظر آیتالله منتظری میرویم، اما آنها ملزم بودند که طبق نظر امام عمل کنند چرا که آن روز ولی امر مسلمین، امام بود.
شفقنا نوشت: «تصور نمیکردیم به این سرعت این اتفاق (انقلاب اسلامی و تغییر رژیم) رخ دهد اما ظرف یک سال ایران دگرگون شد»؛ این جمله را آیتالله موسوی بجنوردی میگوید؛ او که متولد نجف است و در دوران حضور امام به واسطهی شاگردی امام در طول تمام مدت اقامات وی در عراق و همینطور جایگاه پدرش بهعنوان مرجع تقلید وقت، آمدوشد فراوانی با حضرت امام و فرزند ارشدش سید مصطفی خمینی داشته است، پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد و در اینجا ماندگار شد. در دهسالهی اول انقلاب، حضور پررنگی در حوزهی قضایی از جمله عضویت در شورای عالی قضایی و نیز عضویت در هیات عفو و بخشودگی زندانیان داشت. او که خود نیز شورایی بودن قضاوت را بهتر از ساختار امروز میداند، معتقد است که «اگر آیتالله بهشتی زنده بود، با انحلال شورای عالی قضایی مخالفت میکرد».
آیتالله محمد موسویبجنوردی در مصاحبه با شفقنا به پرسشهایی درباره حضور حضرت امام در نجف و دیدگاههای وی در آن دوره، سید مصطفی خمینی، شورای عالی قضایی و دلایل انحلال و نقاط قوت و ضعفش، همچنین آیندهی انقلاب اسلامی پاسخ داده است،متن کامل گفت وگوی شفقنا با وی را در ادامه می خوانید:
*در سال های قبل از پیروزی انقلاب، شما ساکن نجف بودید…
موسویبجنوردی: شاگرد امام بودم.
*بله! شاگرد امام و دیگرانی مانند آقای خویی. در دهههای قبل از انقلاب که هنوز انقلاب اسلامی به آن شکل متبلور نشده بود، از ایران و امام خمینی چه به گوشتان میرسید؟
اولین بار در سال ۱۳۴۲ امام را حضوری دیدم
موسویبجنوردی: امام خمینی را به عنوان یک مدرس اعلا در حوزهی قم میشناختیم. در سال ۱۳۴۲ برای دیدن اقوام و زیارت حضرت رضا(ع) به ایران آمدم. در آن زمان به قم رفتم؛ همان شب امام خمینی که تازه از زندان آزاد شده بود، به دیدنم آمد. من با فرزند ایشان خیلی دوست بودم و مأنوس بودیم؛ حاج آقا مصطفی خمینی که شهید شدند. امام ما را دعوت کرد و برای ناهار به آنجا رفتیم. بسیاری از انقلابیونی که هنوز به آن معنا انقلابی نشده بودند نیز حضور داشتند. در آن دوران من بسیار جوان بودم و حدود ۱۸ سال سن داشتم، اما جرأت صحبت کردن داشتم و الحمدلله خوب درس خوانده بودم. امام خیلی این موضوع را پسندید و لطف بسیاری به ما داشت. عموم آقایانی مثل آیتالله شریعتمدار، آیتالله گلپایگانی،آیتالله نجفی مرعشی، آیتالله سید محمد محقق داماد، آیتالله حائری (پدر خانم مرحوم حاج مصطفی خمینی و پسر مرحوم حاج عبدالکریم حائری موسس حوزهی قم) در آن جا حضور داشتند. من هم با وجود سن کم، جرأت بحث کردن را داشتم و آنها هم خیلی خوششان میآمد. البته کمی هم بلندپرواز بودم. در آن سفر، اولین بار بود که امام را میدیدم.
*یعنی اولین برخورد حضوری شما با امام(ره) بود؟
موسویبجنوردی: بله! هم ایشان لطف و محبت بسیاری به من کرد و هم من بسیار مجذوب او شدم.
*چرا مجذوب امام شدید؟
اخلاق امام بود که مرا مجذوب کرد
موسویبجنوردی: در ابتدا اخلاق ایشان بود که مرا مجذوب کرد. در آن جلسه یک بحث علمی در گرفت؛ امام از آن دست افرادی بود که مجال بسیاری برای صحبت به طرف مقابل میداد؛ ما هم از این فضا به خوبی استفاده کردیم و بحث کردیم. دیدم که انقلابی حقیقی، ایشان است، در ذات و درونش تمام، انقلاب است و هیچ گونه تعلقی به شاه و … ندارد. چند روزی که در قم بودم، با عدهای از انقلابیونی که آنجا بودند، آشنا شدم. بعد از آن به تهران آمدم. شاه با آمریکا قراردادی به نام کاپیتولاسیون بسته بود؛ قراردادی که به معنای مصونیت آمریکاییها در ایران بود یعنی هر جرم و جنایتی که آمریکاییها در ایران مرتکب میشدند، دادگاههای ایران حق رسیدگی نداشتند. در آن جا امام، یک سخنرانی بسیار مفصل انجام داد و این موضوع را محکوم کرد. به دنبال آن، امام را دستگیر کردند.
*زمان دستگیری امام، آنجا حضور داشتید؟
امام در مدت تبعیدشان در ترکیه، «تحریرالوسیله» را تا کتاب غصب نوشتند
موسویبجنوردی: خیر! من در زمان دستگیری امام، تهران بودم. ما راه افتادیم و به طرف بازار رفتیم. آن زمان هنوز به ایشان، امام نمیگفتند و گفته میشد که آیتالله خمینی را دستگیر کردند. مغازهها اعتصاب کردند و تمام بازار را بستند. آن زمان من بسیار جوان بودم، اما نترس بودم و شور جوانی در من بود. کل بازار تهران تعطیل شد. کسی هم نمیدانست که امام را کجا بردهاند؛ تا این که شب، بیبیسی اعلام کرد که ایشان را به شهر بورسا در ترکیه بردهاند. به خانهی آقایان رفتیم؛ من سن کمی داشتم اما به خاطر پدرم خیلی مرا مورد احترام قرار میدادند. در آنجا هم از آقایان میخواستیم که ساکت ننشینید، اطلاعیه بدهید و … . بعد از ساواک پیام دادند که به خاطر پدرت مراعات تو را کردیم، وگرنه دستگیر میشدی؛ اگر این طور ادامه دهید، تو را ممنوعالخروج میکنیم و دیگر نمیتوانی به نجف برگردی. ممنوعالخروج را که گفتند، دیدم که دیگر تعارفبردار نیست. فعالیتم را کمی کم کردم و به نجف آمدم. در نجف به آقایان گفتم که چرا ساکت نشستید، تلگراف کنید و … و در نتیجه حرکت مفصلی شکل گرفت. حاج آقا مصطفی فرزند امام را هم دستگیر کرده بودند و یک ماه در زندان قزل قلعه بود. بعد از آن، او را به ترکیه نزد پدرش فرستادند. رفتن حاج آقا مصطفی به ترکیه برای امام خیلی خوب شد و دیگر تنها نبود. در مدت تبعیدشان در ترکیه، کتاب «تحریرالوسیله» را نوشتند. این کتاب در حقیقت تحریری بر کتاب «وسیلهالنجاه» مرحوم جد ما آسید ابوالحسن اصفهانی (پدر مادر من) بود و امام، فتاوای خود را داخل این متن وارد کرد. وقتی امام به نجف آمد، با پدرم به دیدار ایشان رفتیم؛ جمعیت بسیاری برای دیدن امام در رفتوآمد بود.
*امام در مدت حضورشان در ترکیه کتاب «تحریرالوسیله» را نوشتند؟
نام کتاب «تحریر الوسیله» را پدرم به امام پیشنهاد داد
موسویبجنوردی: بله! در ترکیه تا کتاب غصب نوشت. فردای روزی که با پدر به دیدار امام رفتیم، ایشان به دیدار پدرم آمد. پدرم از ایشان پرسیدند که آنجا چه کار میکردید (چون خیلی با هم مأنوس بودند) گفت که حاشیهی خودم را بر وسیلهالنجاه مرحوم آیتاللهالعظمی سید ابوالحسن اصفهانی را داخل متن کردم. گفتند که «میخواهید اسم آن را چه بگذارید؟» امام فرمودند که «هنوز فکر آن را نکردهام». پدر من گفتند که اسم آن را «تحریر الوسیله» بگذارید؛ مثل کاری که خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب «تحریر اقلیدس» انجام داده است. از بدو ورودشان مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، فرزند بزرگ ایشان از پدر ما خواست که شبها بعد از نماز یک درس خصوصی در خانه بگذارد. این درس برگزار میشد و در آن جلسه حاج آقا مصطفی، برادر بزرگم آسیدمهدی موسوی بجنوردی و خود من حضور داشتیم. این درس هم دیدن داشت و دو ساعت طول میکشید. جلسه بسیار مفیدی بود و تقریباً حدود ده سال برقرار بود؛ تا زمانی که پدر ما به رحمت خدا رفت. امام سه یا چهار روز بعد از ورودش به نجف، درس را شروع کرد. ما هم به شاگردی امام رفتیم و از اولین شاگردان ایشان در نجف بودیم. ابتدا بنا بود که کتاب غصب را درس دهند و بعد بنا شد که از اول کتاب بیع، درس را شروع کنند. از آن روز تا حدود سیزده سال بعد که ایشان در نجف بودند، شاگرد ایشان بودم. واقعاً درس ایشان مفید بود و حرفهای تازه، فراوان داشت. روحانیون حوزهی نجف هم غروری داشتند و مرتب به ایشان اشکال میکردند.
*چون امام از حوزهی قم میآمد؟
امام در نجف، عظمت پیدا کرد
درس امام، تحقیقی بود و تکرار مکررات نداشت
کتاب بیع امام(ره)، پنج جلد است که همهی آن در نجف نوشته شده است
موسویبجنوردی: بله! رقابتی بین حوزهی نجف و قم وجود داشت؛ ایشان هم که عین (چشم) حوزهی قم و بهترین مدرسی بود که میتوانستند استفاده کنند. وقتی امام به نجف آمد، پدرم به ایشان گفت که تو به دریا آمدهای؛ تصور نکن که یک رودخانهی باریک است. واقعاً هم امام در نجف، عظمت پیدا کرد. حوزهی نجف، حوزهای متعلق به جهان تشیع است و همه به آن نظر دارند. امام وقتی که به نجف آمد و درس را شروع کرد، مطالب تازهای را مطرح میکرد؛ در حقیقت درس ایشان یک درس تحقیقی بود و تکرار مکررات نداشت. نوآوری بسیاری در درس ایشان بود و به همین جهت جایگاه امام در نجف بسیار محکم شد. امام عادت داشت درس که میگفت، آن را مینوشت. کتاب بیع، پنج جلد است که همهی آن را در نجف نوشته است. از خصوصیات امام، این بود که دو ساعت به ظهر درسش تمام میشد، به خانه میآمد، دو چای میخورد و شروع به نوشتن درس آن روز میکرد.
*پس کتاب بیع در سالهای تدریس امام در نجف نوشته شده است؟
حضور امام در پاریس تبدیل به بهترین تریبون برای انقلاب اسلامی شد
موسویبجنوری: بله! تقریباً ۱۱ سال طول کشید تا این کتاب تمام شد. بعد از آن به بحث سنگین قاعدهی لاتعاد پرداخت و آن را تطبیق کرد که یک سال و نیم طول کشید. موضوع عجیب این است که این درس که تمام شد، شروع به فشار آوردن بر امام کردند که باید از نجف برود. از طرف دولت عراق به او گفتند که یا باید در اینجا هیچ سخنرانی نداشته باشی و اطلاعیه ندهی یا باید بروی. امام گفت که هم سخنرانی میکنم، هم اطلاعیه میدهم. یک هفته اجازه ندادند امام از خانه بیرون بیاید. ایشان مقید بود دو ساعت بعد از غروب، حرم مشرف میشد و یک ساعت در حرم بود. اجازه ندادند ایشان بیرون بیاید. روز ششم بود که امام هماهنگ کرد که به کویت برود. نمایندهی امام در کویت به نام «حاج عباس مُهری» هماهنگ کرده بود که امام به کویت برود. ایشان با ماشین به سمت کویت حرکت کرد؛ راه چندانی بین عراق و کویت نیست. وارد کویت شد، ورودی او را هم زده بودند اما ایران فشار آورد که او را نباید به کویت راه دهند. البته بعد فهمیدیم که توطئه هم در کار بود که ایشان مجبور شود برگردد چون بین عراق و کویت حدود سی-چهل فرسخ صحرا وجود دارد. ظاهراً بنا بود که در راه بازگشت امام به عراق به وسیلهی چتربازها او را بربایند، اما وقتی خدا چیزی را میخواهد، کسی نمیتواند کاری کند. در همین راستا وسیلهی این چتربازها خراب شد و دیگر نتوانستند پایین بیایند و امام به سلامت از آنجا عبور کرد و مجددا به عراق آمد. یک شب در کاظمین خوابیدند و استخارهاش در آنجا خوب درآمد که به پاریس برود. سوار هواپیما شد و از همان فرودگاه بغداد به پاریس رفت. رفتن امام به پاریس سبب شد که تمام دنیا ماجرای انقلاب را بفهمند و دیگر از آن محیط کوچک بیرون آمد. هر روز تمام روزنامههای معروف دنیا برای مصاحبه با امام میآمدند؛ واقعاً حضور امام در پاریس تبدیل به بهترین تریبون برای انقلاب اسلامی شد و انقلاب، جهانی شد.
*دانشجویان نخبهای که در کشورهای اروپایی حضور داشتند، چه تأثیری در روند انقلاب و شنیده شدن انقلاب در زمان حضور امام در فرانسه داشتند؟
موسویبجنوردی: همه آمده بودند. این دانشجویان در این زمینه اقدامات بسیاری داشتند و نقش مهمی در این امر ایفا کردند. من هم بعداً به پاریس و روستای نوفل لوشاتو رفتم. مدتی در آنجا بودم تا این که امام اعلام کرد تا شاه از ایران بیرون نرود، من به کشور نمیآیم. شاه مجبور شد از ایران بیرون برود؛ مردم هم تظاهرات گستردهای داشتند و امام وارد ایران شد.
*در سالهای حضور امام در نجف که طبیعتاً آمدوشد بیشتری با ایشان داشتید، آیا این چشمانداز (یعنی تغییر رژیم و روی کار آمدن نظام اسلامی) را برای انقلاب اسلامی داشتند؟
تصور نمیکردیم به این سرعت انقلاب اسلامی ( و تغییر رژیم) رخ دهد
موسویبجنوردی: تصور نمیکردیم به این سرعت این اتفاق رخ دهد اما ظرف یک سال ایران دگرگون شد. فقط صحبت قم و تهران نبود بلکه اصفهان، شیراز، مشهد و تمام شهرهای ایران به انقلاب پیوستند و شرایط به گونهای بود که شاه مجبور به خروج از کشور شد. آنها هم به او گفتند که تو دیگر نمیتوانی در ایران بمانی؛ شعار ساخته بودند که «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید». سرود آن هم خوانده شد. الحمدالله شاه که بیرون رفت، امام به سمت ایران آمد. استقبالی که شد قابل توصیف نیست.
*در همان ایامی که امام وارد ایران میشوند، تصمیم بر این شد که نظام جمهوری اسلامی را تشکیل دهند؟
موسویبجنوردی: از نجف این موضوع را مطرح میکرد.
*در آن مقطع یعنی در زمان حضور امام در نجف، قبل از رفتن به پاریس در مورد شکل نظامی که مورد نظر امام بود چه مطالبی مطرح میشد و چه نظراتی بین آقایان وجود داشت؟ آیتالله خویی در این مورد چه دیدگاهی داشتند؟
آیتالله خویی در مورد انقلاب، ذهنیتی مانند امام نداشتند
موسویبجنوردی: آنها در این مسایل ذهنیتی مانند امام نداشتند؛ امام یک انقلابی بود و تمام وجودش انقلاب بود. از هیچ چیز نمیترسید. اغلب تا حدودی جلو میرفتند، بعد میترسیدند، اما در امام اصلاً ترسی وجود نداشت یعنی واقعاً یک مرد الهی بود که جز از خدا از احدی نمیترسید. این شجاعت و ارادهی قوی او بود که توانست درها را بشکند، وارد شود و انقلاب را به وجود بیاورد.
*در دوران حضور امام در نجف، چه صحبتهایی از طرف ایشان مطرح میشد و آیندهی این اعتراضات را چطور میدیدند و هدف نهایی ایشان چه بود؟
امام تأکید داشت که نظام، جمهوری و آن هم جمهوری اسلامی باشد
در جنگ، ما با نیروی مردم جلو رفتیم و صدام با نیروی بمباران و موشک
موسویبجنوردی: امام تأکید داشت که نظام، جمهوری و آن هم جمهوری اسلامی باشد یعنی قوانین بر اساس احکام اسلام باشد. البته آزادی جزو اندیشهی امام بود. این جزء اساسی اندیشهی امام بود. الحمدلله هم انقلاب پیروز شد. دشمنان برای مقابله با ایران، جنگ تحمیلی را درست کردند یعنی افرادی امثال صدام، ایادی آمریکا بودند. ما با جنگ، ضربهی سنگینی خوردیم؛ هم شهید و هم تخریبهای فراوانی داشتیم. صدام هر چه میخواست، آمریکا به او میداد، در حالی که ایران در تحریم بود. در حقیقت ما با نیروی مردم جلو رفتیم و او با نیروی بمباران و موشک و امثال آن جلو رفت.
*سال ۵۷ بعد از پیروزی انقلاب، شما از نجف به ایران مهاجرت کردید؛ چرا این تصمیم را گرفتید که همه چیز را در نجف و حوزهی نجف رها کنید و وارد دفتر استفتائات امام شوید؟
عشق به امام، مرا به ایران کشاند
سالی پنج بار با حاج آقا مصطفی از نجف تا کربلا پیاده میرفتیم
موسویبجنوردی: در آن زمان در نجف، تشکیلاتی داشتیم و من جای پدر نماز میخواندم. عشق به امام، مرا به ایران کشاند؛ من واقعاً عاشقش بودم. غیر از این که حدود سیزده سال در درس ایشان شرکت کردم، عاشق اخلاق، شجاعت و اندیشههای ناب امام شدم. همهی این موارد سبب شد که بنده به طرف ایران بیایم. بعد هم من با فرزند ایشان، حاج آقا مصطفی خیلی دوست بودم؛ او هم یکی از علتهای به ایران آمدن من بود. دوستی ما در اندازهای بود که سالی پنج بار از نجف تا کربلا پیاده میرفتیم. از نجف تا کربلا ۹۰ کیلومتر راه است و دو شب در راه بودیم. پدر ما شبها درس خصوصی در خانه داشت که جز برادرم و من، حاج آقا مصطفی هم حضور داشت. جلساتی که تا دو ساعت به طول میانجامید. در طول روز هم که درس امام را داشتیم.
شبهای پنج شنبه و جمعه که درس تعطیل بود هم با همدیگر بودیم؛ با این که سن ایشان از من بیشتر بود اما همه جا با هم بودیم. من در درس و بحث کردن کمی جلوتر از سن خودم بودم؛ همه میگفتند او ۱۵-۱۰ سال از حاج آقا مصطفی کوچکتر است اما دو دوست جانی هستند.
*به دلیل درگذشت زودهنگام حاج آقا مصطفی، شخصیت ایشان چندان شناخته شده نیست؛ با توجه به صمیمیتی که بین شما و ایشان وجود داشت، اگر بخواهید ایشان را تعریف کنید چه شاخصههایی از او خواهید گفت؟ در مورد انقلاب در ایران چطور فکر میکردند و دیدگاه سیاسی ایشان در مورد اعتراضات انقلابی چه بود؟
موسویبجنوردی: از شاخصههای ایشان، آن است که مردی شجاع بود و به قطعیت میتوانم بگویم که جز خدا از احدی نمیترسید. اصلاً ایشان فیلسوف و در فلسفه و همینطور فقه و اصول صاحبنظر بود یعنی در آن سن ۴۹-۴۸ سالگی مانند عالمان ۹۰-۸۰ ساله بود که زحمت فراوانی کشیدهاند. شجاعت عجیبی داشت.
*با این توصیفات میتوانیم بگوییم بین فرزندان امام، شبیهترین شخص به ایشان، حاج آقا مصطفی بود؟
آقا مصطفی، نسخهی دوم امام بود
موسویبجنوردی: بله! ایشان نسخهی دوم امام بود.
*شورای عالی قضایی یکی دو سال پس از پیروزی انقلاب، راهاندازی شد و شما هم در تمام سالهای فعالیت این شورا در آن عضویت داشتید؛ نحوهی شکلگیری و شورایی بودن و ترکیب شورای عالی قضایی ایدهی حضرت امام بود؟
نظر امام این بود که باید یک عده مجتهد و صاحب رأی را در رأس قوهی قضاییه باشند
تقریباً از هر ده حکم اعدام، یکی را تأیید میکردم
موسویبجنوردی: نظر ایشان این بود که باید یک عده مجتهد و صاحب رأی را در رأس قوه باشند چون تأکید داشتند که قوهی قضاییه باید اصلاح شود. قوانین را ما تدوین کردیم یعنی کار ما تدوین قوانین و نظارت بر احکام بود؛ قضات را ما تعیین میکردیم. در ابتدا عدهای از قضات چندان وارد نبودند و زیاد حکم اعدام میدادند. در شورای عالی قضایی که مشغول شدم، تقریباً از هر ده حکم اعدام، یکی را تأیید میکردم که آن هم مرتکب قتل شده بود یا … . این موضوع برخی را ناراحت کرده بود و میگفتند که این آفت ما است. گفتم که «من آفت شما نیستم؛ میخواهم شما را نجات بدهم. فردا باید اینها را تک تک جواب بدهید». امام هم به من تأکید کرده بودند که هر حکمی را که به اعتقادم غیرشرعی بود، بدون معطلی نقض کنم چون پشتوانهی ما ایشان بود. آن افراد، همگی انقلابی بودند و سن من هم کم بود، اما توانستم بایستم. عددش را در خاطر ندارم، که چند مورد از احکام اعدام را نقض کردم چون آن حکم باید بر موازین شرع می بود.
*چرا امام مسوولیت را به شما سپردند؟
موسویبجنوردی: این را باید از آنها میپرسیدید.
*طی سالهایی که عضو شورای عالی قضایی بودید، مهمترین چالشهایی که شورا با آن مواجه شد، چه مواردی بودند و آیا خاطرهی ناگفتهای از آن دوران دارید که برایمان بازگو کنید؟
امام فرمودند که «از احدی ملاحظه نکن؛ حکمی که غیرشرعی است، باید نقض شود»
موسویبجنوردی: برخی مواردی که نظر من بر اعدام نبود اما بعضی میگفتند اعدام! امام به من فرمودند که «از احدی ملاحظه نکن؛ حکمی که غیرشرعی است، باید نقض شود». برای مثال در مورد «مفسد فی الارض» نظر امام این بود که مفسد فی الارض تنها، حکمش اعدام نیست؛ مگر کسی که محارب مفسد باشد. محارب چه کسی است؟ کسی که حمل اسلحه کند و رعب و هراس در جامعه ایجاد کند. این را در قرآن هم داریم. صرف مفسد فی الارض بودن، حکم اعدام ندارد. ما این موضوع را سخت، پیگیری میکردیم.
*مورد خاصی خاطرتان هست که یکی از نامهای شناختهشده یا فردی از گروه خاصی مثل مجاهدین آن زمان که حکم اعدام ایشان را برگردانده باشید؟
موسویبجنوردی: این را از من سوال نکنید. اسرار مگو است. علاوه بر آن، این افراد فقط سیاسیون نبودند بلکه کسانی بودند که مثلاً مواد مخدر و قاچاق و … آوردهاند، اما حمل اسلحه نداشتند. این افراد، بعد درست شدند. در مورد مجاهدین خلق این نکته را بگویم که آن بحثی دیگر بود؛ آنها با نظام جنگ مسلحانه کردند یعنی حمل اسلحه کردند و تعداد زیادی از ما را ترور کردند. به همین دلیل مفسد فی الارض و محارب بودند. آنهایی که حکم اعدامشان را نقض میکردم، حمل اسلحه نکرده بودند، درگیر نظامی نشده بودند و صرف عملکردشان، مجرم بودند و باید به زندان میرفتند اما اعدام نمیشدند. اعدام، حساب و کتاب دارد. به گفتهی قرآن «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف…» و در آیهی بعدی میفرماید که «إلا الذین تابو این قبل أن تقدروا علیهم». عدهای بر فرض از مجاهدین خلق یا … بودند و بعد پشیمان و هدایت شده بودند. طبق آیهای که خواندم، نمیتوانیم برای آنها حکم اعدام بدهیم چون «إلا الذین تابوا» یعنی قبل از اینکه او را دستگیر کنید، توبه کرده و برای مثال از آن گروه خارج شده بود.
*موردی از مسایل شورای عالی قضایی در خاطرتان هست که با امام اختلاف نظر داشته باشید یا کسی در موضوعی قضایی با امام اختلاف نظر پیدا کند؟ امام چه برخوردی با این گونه مسایل داشت؟
امام و آیتالله منتظری در حکم مفسد فی الارض اختلاف نظر داشتند
موسویبجنوردی: برخورد نبود؛ برای مثال نظر مرحوم آیتالله منتظری این بود که حکم مفسد فی الارض، اعدام است، اما نظر امام این بود که حکمش اعدام نیست مگر این که محارب باشد یعنی تا حمل اسلحه و ایجاد رعب و هراس در جامعه نکند، ما نمیتوانیم اعدام کنیم. نظر آیتالله منتظری این بود که حکم مفسد فی الارض، اعدام است. یکسری از قضات میگفتند ما طبق نظر آیتالله منتظری میرویم، اما آنها ملزم بودند که طبق نظر امام عمل کنند چرا که آن روز ولی امر مسلمین، امام بود.
*در نهایت چه اتفاقی میافتاد؟
موسویبجنوردی: به دست من که میرسید، میگفتم نظر امام این است و حکم را نقض میکردم.
*هر دورهی شورای عالی قضایی، پنج ساله بود، اما شاهد بودیم در طول عمر ۹ سالهی این شورا چهار بار انتخابات برای تعیین اعضای انتخابی انجام شد. چرا؟
موسویبجنوردی: چون آیتالله بهشتی و چند نفر دیگر شهید شدند و مجبور بودیم افرادی را جایگزین کنیم. انتخابات برای این بود وگرنه طبق قانون اساسی باید هر پنج سال یک بار انتخابات انجام میشد.
* ارزیابی شما به عنوان یکی از افرادی که از ابتدا تا انتهای فعالیت شورای عالی قضایی در آن فعال بود و مسوولیت داشت، از عملکرد این شورا چیست و فکر میکنید چرا این شورا در در سال ۶۸ و بازنگری قانون اساسی منحل شد؟ آیا این منحل شدن به ضعف عملکرد شورای عالی در آن دوران بر میگشت و به آن شکل شورا ناکارآمد بود؟ به طور کلی کدام ساختار را مناسبتر میدانید؛ حالت شورایی یا ساختار بعد از آن؟
شورای عالی قضایی خیلی بهتر از ساختار امروز قوه بود
عدهای با شوری عالی مخالف بودند و نظارت دقیق آن به مذاقشان خوش نمیآمد
موسویبجنوردی: شورای عالی خیلی بهتر بود. شش نفر فقیه و شش نفر حقوقدان در آن عضو بودند و این حیثیت و اعتبار بالایی در دنیا برای ایران به دنبال داشت. چند نفر شهید شدند و علاوه بر آن عدهای با شورا مخالف بودند و نظارت دقیق آن به مذاقشان خوش نمیآمد. ما هم دیگر خسته شده بودیم، خواب و خوراک نداشتیم و شبها تا نیمه در حال مطالعهی پروندهها بودیم. بخصوص من وسواس داشتم که کسی بیگناه مجازات نشود، به طور دقیق پروندهها را میخواندم و با این که جوانترین عضو آن شورا بودم، اما واقعاً خسته شده بودم.
انتهای پیام