به بهانه روز دانشجو/ دانشجو و کنش اجتماعی
علیرضا کفایی در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
” انسانها می کوشند تا جامعه ایی آزاد پدید آورند و اقتدار مطلق کهن پایه و کهن سنت را براندازند و به جای آن سنت هایی از کهنه و نو برقرار سازند که با معیارهای آزادی و انسانیت و تعقل هم آواز باشند و دیگر نمی خواهند پس بنشینند و کل مسئولیت حکومت جهانی را به اقتدار چند انسان واگذارند . انسانها برای پرهیز از درد و رنج گریز پذیر و دفع شر ظلم ، آماده قبول مسئولیت شده اند . ” پوپر
در دورانی زندگی می کنیم که بی شک یکی از وجوه مشخصه ی آن تلاش در متقاعد ساختن همگانی است، اما تا چه اندازه تلاشهای آشکار و نهان نتیجه بخش است؟ و آیا به نتیجه مطلوب خواهیم رسید؟
تردیدی نیست که دانشجو به دلیل اطلاق اسمی و هم شخصیتی و طرز تلقی جامعه که دانشجویان را در زمره نخبگان قرار می دهد، محمل و گاهی هم مقصد حکومتها است.
حکومتها بنا بر تفکر و برداشت حاکمیتی خود و جهت تثبیت موقعیت و مرجعیت و نیز پیشبرد اهداف خود به دانشگاه نظر دارند و تلاش می کنند تا با شکل دادن به فکر و اندیشه دانشجویان حمایتها و کنشهای آنان را در راستای حاکمیت خود بدست آورند و از سوی دیگر مجموعه های سیاسی و احزاب و فعالان مدنی و اجتماعی نیز بر اساس خط و مشی سازمانی خویش به نحوی سعی می کنند از این محمل سود برده و با توجه به بینش و گرایش سیاسی خود، له یا علیه حاکمیت، در اندیشه دانشجو نفوذ نمایند و به نفع خود بهره برداری نمایند.
تلاش برای متقاعد ساختن دیگران نه تنها مذموم نیست بلکه از مشخصه های زندگی جمعی است و به نوعی گریز ناپذیر است زیرا هر فرد انسانی برای اثبات و هویت بخشیدن به خود ناچار است دیگران را به باوری برساند و متقاعد سازد تا او را و اندیشه اش را و شخصیتش را به رسمیت بشناسند و این عمل خود آگاه یا ناخود آگاه مستمراً در جامعه انسانی رخ می دهد.
دانشجو به دلیل همان نخبگی و برگزیدگی و سرآمد بودن و مورد نظر حکام و سیاسیون بودن بیش از دیگر آحاد جامعه در دایره کنش اجتماعی قرار می گیرد . سرباز ، بسیجی ، پاسدار ، کارمند ، کارگر و …. هر یک ملزم به انجام وظیفه ای خاص هستند که از طرف حکومت و یا کارفرما معین می شود که شاید حتی با آن وظیفه در تعارض باشند ولی باید انجام دهند اما دانشجو در مرتبه ای قرار می گیرد که فراتر از این دایره بسته علاوه بر وظیفه آکادمیک و رعایت هنجارها ، وظیفه راهبری و هدایت و آزادگی و بالندگی همان سرباز و بسیجی و پاسدار و غیر ذلک را نیر بر عهده دارد . اگر دانشجویی خود را از این عهده داری جدا سازد در واقع از هویت خود فاصله گرفته است . از اینرو تشکلهای دانشجویی یکی از وظایف خود را در این راستا تعریف می کنند و بر همین اساس مورد اعتماد و اقبال جامعه هستند و انتظار مردم از آنان حول همین محور اعتماد است تا راهی بیابند و از دردها و آلام جامعه بکاهند . و دانشجو اگر متعهد به این امر باشد سرآمد و راهبر جامعه بسوی آزادی و آزادگی خواهد بود . پر واضح است تشکلهایی مانند بسیج دانشجویی به واقع نمی توانند نقش یک تشکل صرف دانشجویی را داشته باشند بلکه ماموریت حفظ حاکمیت را بر اساس تدابیر حکام دارند و بیشتر نظر به اجرای اوامر دارند تا اندیشیدن و ارائه راهکار خروج از بن بستهای اجتماعی . اگر هم طرحی ، نظری و یا اقدامی می کنند اول حاکمیت را در نظر دارند .
در کنش اجتماعی و برای متقاعد ساختن دیگران هر چه مسائل مطروحه مهمتر و اساسی تر باشند حساسیت بیشتر است و از سوی دیگر مقاومت در برابر تغییر بیشتر و پذیرش سخت تر خواهد بود و اگر با انسانهایی دارای فکر و اندیشه مانند دانشجو روبرو باشیم دشواری کار دو چندان است . از اینروست که تا کنون حکومتها اگر هدفی غیرانسانی داشته باشند نتوانسته اند آن را در دانشگاه پیاده نمایند و با مقاومت سرسختانه دانشجویان اهل تفکر و تدبر روبرو شده اند البته اگر حکومتی چنین هدفی داشته باشد هیچگاه نا امید نشده اند و همچنان در صدد نفوذ در اندیشه دانشجو هستند و با ترفندهای مختلف سعی می کنند این پایگاه اساسی را از آن خود کنند چه با کادرسازی و تشکل سازی های موازی چه با تهدید و یا تطمیع ، اما ما حصل کار آنان در فراخنای تاریخ لااقل در یکصد سال اخیر در همه جوامع نتیجه منفی داشته است .
سیاسیون و احزاب و جمعیتها و جبهه ها هم آنچنان که مورد نظرشان بوده است نتوانسته اند بر دانشجو و دانشگاه سیطره یابند . و این از مشخصه های تفکیک ناپذیر دانشجو است که به واسطه در متن و بطن جامعه زیستن و آشنایی با مشکلات جامعه همیشه جلوتر از حکام و سیاسیون اندیشیده است و در واقع اندیشه سیاسی مستقل از جناح بندیها و حاکمیتها داشته است . البته نباید از نظر دور داشت که در مقاطعی از تاریخ ، جنبش دانشجویی در فرآیند کنش اجتماعی و جریان متقاعد سازی طرفینی با سیاسیون کاملاً هماهنگ شد و در همان مقاطع پیروزی ملی حاصل گردید از جمله در زمان دکتر مصدق و در جریان انقلاب اسلامی و پس از انقلاب در سال 76 که با جبهه اصلاح طلبان هماهنگ شدند .
این نشان می دهد که هرچه نوع باورها آشناتر باشد و منش سیاسی خالصتر باشد جاذبه اش هم بیشتر می شود.
ارسطو می گفت: ما گفتار نیک مردان را کاملتر و آسانتر از دیگران باور می کنیم . و منظورش مردان صاحب خصال حسنه بود . منش پاک و صادقانه سیاسی موثرترین وسیله برای متقاعد ساختن دیگران است . همان که دانشجویان در منش افرادی چون سید محمد خاتمی و یارانش در سال 76 یافتند و به این باور رسیدند که اصلاح طلبان درد مردم را می فهمند و برای رهایی از رنجهای جامعه تلاش می کنند لذا در این کنش اجتماعی متقاعد شدند که اصلاح طلبان را یاری دهند .
پس از این بود که تندروها دریافتند که یا باید دانشگاه و دانشجو را از حریت و وظیفه ذاتی خود جدا سازند و یا با فشار و تهدید از اقدامات آنان جلوگیری نمایند . اما آنچه را که آنها در نیافتند و تندروها هیچگاه نخواهد توانست درک کند این بود که تهدید و محدودیت بوجود آوردن راه حل نیست و البته هیچ راه حلی هم برای متقاعد کردن دانشجو که به حاکمیت بپیوندد وجود ندارد چون ماهیت دانشجویی و ذات جنبش دانشجویی حق مداری و دفاع از مردم است نه حاکمیت و تعرض به آزادی و استقلال خود و مردم را بر نمی تابد و عکس العمل نشان می دهد .
تندروها در پرداختن به اندیشه تهدید و تحدید علیه دانشجو و دانشگاه به نوعی به نظریه مارکس روی آوردند و برای مقابله با کنشهای دانشجویی خواسته یا ناخواسته در دام خطرناکی افتادند که رهایی از آن امکان ندارد و ضرب نظامی گری هم دردی از آنها دوا نخواهد کرد و آن این بود که چون مارکس پذیرفتند که ” سیاست ناتوان ” است .
” مهمترین نتیجه ایی که از نظریه مارکس در باب حکومت میتوان گرفت آن است که سیاست و تمام نهادهای قانونی و سیاسی و بالاخره کل مبارزات سیاسی ، هرگز اهمیت اولی نخواهند داشت . سیاست ناتوان است ….. گسترشهای سیاسی ، یا سطحی و بی مایه اند و با واقعیت ژرفتر نظام اجتماعی هماهنگ نیستند که در این صورت عاری از اهمیتند . یا آنکه این گسترشهای سیاسی تجلی گاه تحولی در زمینه اقتصادی و وضع طبقاتی میشوند که در اینصورت همانند آتشفشانها خصلت فوران می یابند و تبدیل به انقلابات میشوند . ” جامعه باز و دشمنانش ص 359
ولی آیا برای جلوگیری از تعامل و کنش میان اصلاح طلبان و جنبش دانشجویی می توان آنها را متقاعد ساخت که از سیاست دست بشویند و اساساً آیا با زبان تهدید با دانشجو سخن گفتن ثمری خواهد داشت؟ شاید بهتر باشد تندروها یکبار دیگر تاریخ را تورقی نمایند تا به مضرات کار خود وقوف یابند و از این تهلکه خطرناک رها شوند .
” در کنش متقابل، ارزیابی و قضاوت درباره کنش های دیگران و سپس تنظیم رفتار بر اساس قضاوت خود مورد توجه قرار می گیرد. ما با قضاوت های ارزشی خود تصمیم می گیریم که ارزش هایی مانند نیکی، زیبایی، انسان بودن، یا مخالف آن یعنی زشتی، وحشی گری، گستاخی و… را به موضوع مورد ارزیابی مان نسبت دهیم یا از وی سلب نماییم. قضاوت های ارزشی نوعی از کنش متقابل هستند که بوسیله درک و فهم مشترک نمادها امکان پذیر می شود. “
تصور نمی شود کنش تندروها در برابر دانشجویان همراه با قضاوت مثبت جامعه دانشگاهی و بالطبع قاطبه مردم باشد و بدینصورت، رویارویی تندروها و جنبش دانشجویی در آینده مجدداً وارد فاز خوبی نخواهد شد و شاید فجایعی دیگر خواهد آفرید مگر اینکه تندروها دست از خود خواهی و انحصارطلبی بردارند و حقوق دانشجویی و احزاب را به رسمیت یشناسند و با رویکرد اصلاح طلبی و حق قائل شدن برای مخالف بدون تقلب و تغلب وارد میدان کنش اجتماعی شوند.
انتهای پیام