ولنتاین؛ حکایت خرسها و قلبها
ایرنا نوشت: نگاهی به فضای اجتماعی حاکی از آن است که مناسبتی غربی چون «ولنتاین» که به عنوان روز عشاق شناخته می شود سال به سال پررنگتر شده، زندگی روزمره طیفی را تحت تاثیر قرار میدهد و فضای اجتماعی را مخصوصا در شهرهای بزرگ متاثر می سازد.
از یک هفته قبل دست فروشها با گستردن بساط خرسهای عروسکی و قلبهای قرمز حال و هوای خیابانها را عوض می کنند. کادو فروشی و شکلات فروشیها رونق میگیرند. میز کافهها و کافیشاپها رزور میشوند و بعضاً به درخواست مشتری میزها با شمع و قلبهای قرمز تزیین می گردد. از چند روز قبل بادکنکهای قرمز در خیابانها بین دستفروشها و خریداران دست به دست میشود.
ولنتاین که از راه میرسد کافهها و پارکها با گلهای قرمز و جعبههای کادویی شلوغ میشود. ماجرا هنوز تمام نشدهاست. فضای مجازی شلوغتر از شهر است. عدهای عکس هدیهها و گلهای خود را منتشر میکنند، گروهی از تنهایی مینالند و عدهای دیگر در قالب جوک و طنز واکنش خود را نشان میدهند. دانشآموزان منتظرند فردا صبح از راه برسد تا ماجرای خود را با آب و تاب برای دوستانشان تعریف کنند و حتی بعضاً هدیههای خود را به آنها نشان دهند.
طبیعتاً نیروهای محافظ کار و دغدغهمندان سنت و فرهنگ ایرانی- اسلامی مخالف گرایش جوانان به این سبک زندگی است. آنها نگران هجوم فرهنگ غرب و معتقدند این رفتارها زیبنده جامعه اسلامی نیست. از این منظر «این بیحیاییها» چون ویروس خطرناکی میتواند تهدیدی برای سنتها و عقاید ما به حساب آید و به ترویج رفتارهای ناشایست در جامعه بیانجامد.
فراگیری جشن روز عشاق از یک طرف و نگرانی نیروهای محافظهکار از طرف دیگر، پای سیاستگذاران را به موضوع باز کردهاست.
سیاستگذاران فرهنگی طبق موارد مشابه، در واکنشی منفعلانه به مخالفت با برگزاری این جشن مبادرت میکنند. تا جایی که سال گذشته اخباری مربوط به ایجاد محدودیت برای خرید و فروش اقلام مرتبط با این روز منتشر شد.
اما اگر بخواهیم با نگاهی علمی و تحلیلی به موضوع نگاه کنیم، نمیتوانیم گسترش گرایش جوانان به چنین مناسبتی را فارغ از تحولات نهاد خانواده در جامعه ایرانی بررسی کنیم. میدانیم امروزه کارکرد نهاد خانواده دچار دگرگونی شدهاست. برای فهم وقایعی مانند روز ولنتاین، از بررسی این تغییرات و تحولات گریزی نیست.
در جامعه سنتی (مبتنی بر زندگی روستایی و کشاورزی)، کارکرد نهاد خانواده بیش از همه تداوم نظام اجتماعی است که از طریق امتداد نسل و به خدمت گرفتن نسل جدید برای محافظت از حیات اجتماعی و اقتصادی جامعه دنبال میشود. با توجه به تعداد بالای مرگ و میر و دشواریهای زندگی طبیعی است که نهاد خانواده، بقا و تداوم جامعه را در اولویت قرار دهد و هم و غم خود را در این راستا به کار گیرد.
خانواده معاش و امنیت اعضای خود را تامین میکند و در مقابل فرد برای معاش و امنیت خانواده و در مقام بالاتر جامعه تلاش میکند. در این جامعه ازدواج، بیش از آنکه مبتنی بر نیازهای فرد باشد، نیازهای جامعه را لحاظ میکند. فهم عمومی از ازدواج دو فرد نه همپیمانی یک فرد با فرد دیگر بلکه همپیمانی یک طایفه با طایفه دیگر است. تا جایی که روابط پر تنش بین طایفهها از طریق ازدواج دو نفر مدیریت میشوداز این رو است که مادر بزرگها و پدر بزرگها از ایده رایج «اول ازدواج بعد محبت» دفاع میکنند.
اما جامعه کنونی تغییر کردهاست. بقا و تداوم جامعه در معرض خطر قرار ندارد. مرگ و میر کاهش پیدا کرده و امید به زندگی رو به افزایش است. تامین امنیت بر عهده دولت است. آموزش نسل جدید را نهاد آموزش و پرورش به عهده گرفته است. منابع اقتصادی از طریق نظامهای پیچیده اقتصادی و سیاسی از جمله بازار کار، واردات و صادرات تامین میشود. نزاعها و دعواها با مداخله قوه قهریه پایان میباید و … .
در نظام اجتماعی جدید خانواده کارکردهای پیشین خود را از دست دادهاست. هدف از تشکیل خانواده نه تداوم نسل است و نه کمک به بقا و امنیت جامعه. بارهای بسیاری از روی دوش خانواده برداشته شدهاست، در نتیجه با فراغ بال بیشتری میتواند در راستای کارکردهای فردی و عاطفی به کار گرفته شود. به صورت طبیعی فرد و انتخابهای او فرصت بیشتری برای بروز مییابد و درتشکیل خانواده بیش از پیش عشق و دوست داشتن در اولویت قرار میگیرد. به تبع معنای رابطه جنسی نیز تغییر کرده و بیش از آنکه برای افراد تداعی کننده تولید مثل باشد، نمودی از رابطه عاطفی است. به صورت کلی افراد در زندگی خانوادگی خود بیش از گذشته در جستجوی رفع نیازهای روانی و عاطفی هستند.
اکنون با در نظر گرفتن تغییر معنا وکارکرد نهاد خانواده نگاهی دوباره به ولنتاین بیاندازیم. آیا جوانان کادو به دست را عدهای غربزده میدانیم که در حال ترویج بیبندوباری هستند یا با نگاهی عمیقتر افرادی را میبینیم که در جستجوی رابطه عاطفی اند. البته پذیرش نگاه دوم به معنای انکار آسیبهای موجود در این حوزه نیست. اما اگر نگاه دوم را بپذریم نیازمند بازنگری در برخی از سیاستهای خود هستیم. در این صورت این وظیفه نهادهای آموزشی است که با آموزش مهارتهای ارتباطی و مانند آن، آسیبهای چنین روابطی را کاهش دهند.
همچنین وظیفه سیاستگذاران اقتصادی است که با تسهیل شرایط ازدواج بیش از پیش امکان تجربه عشق در چارچوب خانواده را فراهم کند و مهمتر از همه این وظیفه نهاد فرهنگ است که هنجارهای اجتماعی لازم و بنیانهای اخلاقی درست را متناسب با کارکردهای جدید خانواده و نیازهای جوانان تبیین و ترویج کند. براستی هنجار و اخلاق رابطه عاطفی در جامعه ایرانی چیست؟ آیا اجماعی بر سر آن وجود دارد؟
انتهای پیام