چهقدر آب چهقدر ارباب!
علی قنواتی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «چهقدر آب چهقدر ارباب!» نوشت:
۱۴۴ سال پیش، رئیسجمهور فرانسه که رفته بود سرکشی از مناطق سیلزده جنوبی، جملهای گفت که بهعنوان یک لطیفه سیاسی در تاریخ ماندگار شد:
!…que d’eau… que d’eau
«چهقدر آب… همهش آب…!»
و مثل اربابها دستش را به کمرش زد و رفت! واکنش وزیر کشور در ماجرای سیل گلستان همان هم نبود! چرا؟
همه ما می دانیم که در این چند قرن اخیر تلقی و انتظار عمومی از «ساختار» مناسب و مشروع دولت و حکومت تغییر کرده و مردمسالاری یا دموکراسی جای پادشاهی و دیکتاتوری و مونارشی را گرفته. اما واقعیت این است که تغییر بسیار بسیار بزرگتر در «مفهوم» دولت و انتظار عمومی از حکمرانی خوب رخ داده.
پاتریس مک ماهون، دومین رئیسجمهور جمهوری سوم فرانسه که این جمله او در فرهنگ عامه فرانسه به ضربالمثل تبدیل شده، نهتنها لقب اشرافی دوک را دارد، بلکه خوی اشرافزادگی و فرهنگ حکمرانی ارباب-رعیتی را نیز دستکم در این حکایت معروف بازنمایی میکند. تازه اینجا فرانسه ست و سومین تجربه جمهوری!
باید گفت فرهنگ حکمرانی مردمسالار تقریبا در همهجای دنیا با چندین دهه تأخیر نسبت به ساختار حکومتی مردمسالار تحقق یافته.
نمیدانیم عمر مردمسالاری را در ایران باید از مشروطه حساب کرد یا انقلاب اسلامی یا چه. اما این را میدانیم که فرهنگ حکمرانی مردمسالار در ایران، اگر به دنیا آمده باشد، هنوز نوزادی بیش نیست. اغلب حکمرانان ما دقیقا اربابان متبختری هستند که ما را دقیقا به چشم رعیت خود مینگرند.
فرقی نمیکند مدیر جوان یک شبکه تلویزیونی باشد یا استاندار یک استان سیلزده؛ «ارباب»جماعت خود را در برابر نیاز یا نظر «رعیت»جماعت مسئول و پاسخگو نمیبیند. شما به رعیت بگو مردم یا ملت یا افکار عمومی یا هر اسم دیگری رویش بگذار… فرقی نمیکند؛ رعیت برای ارباب، رعیت است نه بیشتر!
بهعنوان یک عضو کوچک خانواده رسانه که بخشی از عمرش را صرف تفهیم اهمیت «افکار عمومی» به اهالی سیاست و اقتصاد کرده، شهادت میدهم نهتنها اکثریت قریب به اتفاق مدیران پیر نسل اول، که مدیران میانسال نسل دوم و مدیران جوان نسل سوم نیز، حتی آنها که در رسانههای مجازی فعال اند، در این زمینه بدجور لنگ میزنند!
«ژن خوب» اصطلاحی نیست که از زبان آقازادهای دررفته باشد؛ اعتقاد عمیق غالب اربابان پیر و جوان ما ست که در قرن ۲۱، هنوز با ذهنیت قرن ۱۹ بر ما حکومت میکنند.
بگذارید از طرف رعیت بگویم ما ژن اربابی شما را به رسمیت میشناسیم، محض رضای خدا شما هم ارباب بودن را به سبک قرن ۲۱ یاد بگیرید!
حالا به یک ارباب قرن نوزدهمی که دنیای جدید را ندیده بود حرجی نیست، سؤال این است که در ذهن یک مدیر امروزی چه میگذرد که مناسبات جدید و ضروری قدرت و حکمرانی در جهان امروز را نمیفهمد؟ مگر ژنهای خوب دارای هوش برتر نبودند؟ پس چرا در تشخیص مصلحت خودشان ضریب هوشی جلبک دارند؟ :))
اشراف و اعیان اروپایی که ژنهای خوبشان هنوز در سیاست و اقتصاد دنیا دست بالا را دارند، ضرورت مردمداری و مردمسالاری را به عنوان تضمینی برای بقای حکمرانی و تداوم منافع خود دریافتهاند، اما به نظر میرسد اشراف و اعیان ایرانی هنوز خاطرات شلاق زدن رعیت را زیر دندان مزه میکنند.
ژن خوب ایرانی هنوز در حسرت و جستوجوی روزگار ازدسترفته ارباب-رعیتی است. روزگاری که ارباب میتوانست بدون دغدغه رعیت مزاحم هر کار دلش خواست بکند. مباشر و کدخدا و ملا و محتسب و قاضی و ظالم و مجری و عادل را هر وقت خواست بیاورد و هر وقت خواست ببرد. مخاطب بیستساله و بدیهیات #رسانهشناسی کیلویی چند؟ هروقت و هرجا دلش خواست برود شکار و گلگشت و تفرج و دامان اهل و عیال و … حالا سیل هم آمد و رعیت را برد، به کسی چه؟
حکایت بالا را جمله دیگری تکمیل کرده؛ فرماندار منطقه در پاسخ میگوید:
«البته آقای رئیسجمهور، شما فقط روی آب رو میبینید ها!»
!…Et encore, Monsieur le Président, vous n’en voyez que le dessus
آقایان اربابان ما هم، حتی وقتی سیل دارد آنها را میبرد، تنها روی آب را میبینند.
انتهای پیام
درود بر تو که زدی به خال!