نوستالژی روحانیت مردممدار
محسن حسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی تشیع و آیینهای شیعی، در یادداشتی تلگرامی با عنوان “نوستالژی روحانیت مردممدار” نوشت:
کتاب «حاجآخوند»، کتاب خوشخوانی است. نثر شیرین و گیرایی دارد و خواندنش لذتبخش است. (البته صرف نظر از برخی اطنابها و تفصیلها و یکی دو داستان که ربط وثیقی با کلیت کتاب نداشتند و بهتر بود حذف میشدند).
حین خواندن کتاب، به این فکر میکردم که چقدر جامعهی امروز ما به روحانیونی از جنس حاجآخوند نیاز دارد. و چقدر هرچه میگذرد، کمتر نشانی ازیشان مییابیم. روحانیونی که نسلشان، اگر منقرض نشده باشد، در آستانهی انقراض است. روحانیونی که «مردِ خدا» باشند و دیدار و تماشایشان، ما را به عالَمی دیگر بکشاند. روحانیونی که خود طعم ایمان و معنویت را چشیده باشند و هنر چشاندنش به دیگران را هم بلد باشند. روحانیونی که نه تاروپود سنت چنان دستوپاگیرشان کرده باشد که فارغ از دنیای پیرامون و تحولاتش، در کنج غار تاریخِ مذهبی جا مانده باشند، و نه چنان مرعوب جاذبههای دنیای مدرن شده باشند که یادشان رفته باشد از کجا آمدهاند و آمدنشان بهر چه بوده.
روحانیونی که بهجای نجات دنیا و بشریت و سودای تمدنسازی و سلطهی مذهبی بر عالم، هرکدام فقط یک روستا، یک محله در یک شهر، یک خانواده، یک جمع کوچکِ چندنفره را “میدان” کار خود قرار دهند و بهجای انبوهِ مخاطبانِ نامعلوم و سیال و چهبسا موهوم، به ارشاد همان چند نفر مخاطبِ آشنای پیرامونشان بسنده کنند. روحانیونی که فقط «آخوندی» کنند. آخوندی برایشان کم نباشد، کسر شأن نباشد. منبر بروند، تذکر و تنبه بدهند، مبشّر و منذر باشند، امام جماعت مسجد باشند، با مردم معاشرت کنند، قرآن و حدیث بخوانند و خلاصه بودنشان، ولو اندکی، به بهبود محیط اطرافشان، به خوششدن حال اطرافیانشان کمک کند. همین.
میدانم که نه ممکن است و نه حتی مطلوب که همهی روحانیون، «حاجآخوند» باشند. در جامعهی امروز، بهتناسب تکثر مدلهای دینداری و تنوع کارکردها و وظایف سازمان دین، به تکثر گونههای روحانیت هم نیازمندیم. اما به نظر میرسد رشد و توسعهی نهاد روحانیت در چند دههی اخیر، متناسب و متوازن با تنوع موردنیاز نبوده است. برخی اقسام متأخر، مدرن و «حرفهایِ» روحانیت (مثل «روحانیونِ مدیر»، «روحانیونِ دانشگاهی» و «روحانیونِ سیاستمدار») رشد چشمگیری داشتهاند، در مقابل نسل «آخوندها» و «علمای بلاد» درآستانهی انقراض است.
در پدیدآمدن این وضعیت، عوامل مختلف و متنوعی دخیل بودهاند که پرداختن به آنها مجال مستقلی میطلبد؛ از عوامل کلان مثل تحول زیستجهان سنتی به مدرن و تحولات رسانهای ـ ارتباطاتی و تغییرات شهرنشینی و سبک زندگی گرفته تا عوامل خردتر مثل بوروکراتیزهشدن و مدرنسازی حوزه و نظام آموزشی و عرفیشدن روحانیت و استقرار حکومت دینی و پیامدهایش بر ساختار و سازمان روحانیت و مخاطراتش برای استقلال این نهاد و موارد دیگر.
مرکزگرایی نسل جدید روحانیت و طلاب جوان و تمایل به سکونت دایمی در شهرهای مرکزی (مشخصاً قم، تهران و تاحدی مشهد) را هم به این فهرست باید افزود. رویکردی که به تهیشدن دیگر شهرها از علما و روحانیان تراز اول و وانهادن میدان به روحانیت سیاسی و حکومتی (نظیر ائمهی جمعه) شده است.
در چنین شرایطی دیگر زمینه برای پیدایش و فعالیت حاجآخوندها فراهم نیست. ازین خاک چنان محصولاتی را نمیتوان انتظار داشت. حوزههای علمیهی امروز یا برای نهاد قدرت نیرو پرورش میدهند یا برای نهاد مذهب یا نهاد علم. خروجیهای عمدهی این حوزه از سه حالت خارج نیست:
«روحانیت قدرتمدار»؛
«مذهبمدار»؛
و نهایتاً «دانشمدار».
اینمیان دیگر جایی برای «روحانیت مردممدار» نیست. دیگر حاجآخوندها و سیدمهدی قوامها و شیخ رضا سراجها و نظایرشان را باید فقط در همین کتابها سراغ گرفت. کتابهایی که در مرز خاطره و افسانه، مرز واقعیت و خیال، مرز قهرمان و اسطوره، برای دیندارانِ مخاطبشان نوستالژی میآفرینند. نوستالژی روحانیتِ بهتاریخپیوسته.
انتهای پیام