«راهش را بلد نیستیم»
عباس مدحجی، روزنامه نگار، در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
خوزستان روزهای ناخوشی کم ندیده که این بار بخواهد در سیلاب مشکلات غرق شود منتها با گذشت زمان هنوز خوب شناکردن در این بحر طویل را نیاموخته تا بتواند چابک و فرز خودش را به خشکی برساند.
روزی نیست که از گوشه و کنار شهر و استان صدای اعتراض یا انتقادی نسبت به عملکرد مسوولی شنیده نشود. اعتراضهایی که چون تیری در تاریکی فضای ملتهب جامعهی محلی یا استانی رها میشوند تا شاید به هدفِ تعدیلِ عملکرد بخورند، اما دریغ! حتی اگر جامعهی انسانی را به عوام و نخبگان هم تقسیم کنیم بازهم این برآیند تلاش برای بهبود اوضاع فشل، غیرقابل پذیرش و ضعیف است.
بسیار شده که خرمشهر و آبادان یا اهواز را با اصفهان و یزد و شیراز یا دیگر اَبَرشهرهای کشور مقایسه کنیم و بیاد گذشتهی پرافتخار نه چندان دورمان لبخند تلخی بزنیم و افسوس بخوریم برناتوانی خودمان برای تجدید آن دوران طلایی. دورای طلایی که کمتر شاهد تلاش واقعی و مثمرثمری برای تکرار آن هستیم.
باید صراحتاً گفت این تلاشهای نافرجامِ مجازی یا حتی دنیای واقعی نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نکرده که خیلی جاها آب را برای ماهی گیران فرصت طلب، گِل آلودتر هم کرده است. انتقاد و اعتراضی که بدون پشتوانهی آماری و اطلاعاتی صحیح باشد و برای رسیدن به هدف مطلوب، برنامه ریزی نداشته باشد لاجرم محکوم به شکست، بی تاثیری و فراموشی ست.
این نوع اعتراض به اتفاقاتی که سرنوشت مردم یک شهر یا حداقل یک محله را تحت تأثیر قرار میدهد بیشتر به نالههایی شبیه است که رحمی در دل برنمیانگیزد و برای تأثیرگذاری باید تبدیل به اظهاراتی محکم، قانونمند و هدفمند شوند. و این برنامهپذیری و هدفمندی میسر نخواهد شد جز با سواد، سواد و سواد.
هر شهروند به واسطه حقوق یا حداقل مصالح شهروندیاش نباید نسبت به مسایلی که بر زندگی خود یا اطرافیانش سایه میافکند بیتفاوت باشد. اما این احساس تفاوت و مسوولیت هم راه دارد و هم منش که آنچه از شرایط فعلی پیداست تعداد کثیری از شهروندان نه راهش را بلدند و نه منشش را. بینتیجه ماندن اعتراضها و انتقادات گواهی بر ادعای عدم آگاهی است. جامعهای که به راههای تعدیل وضعیت خودش با قانون ساری در خودش آگاه نیست لاجرم وضعش از همانی که هست بهتر نمیشود.
گذشته از قشر سطحینگری که شاید بهعلت غالبیت در تعداد، بیشتر هم دیده میشوند، این نخبگان حاضر و غایب جامعه هستند که نقش هدایتگری و لیدری را باید به عهده بگیرند. نخبگانی که بواسطهی سواد در حیطهی تخصصی خود و کسب پشتیبانی تودههای جامعه میتوانند مسیر تعدیل جامعه را در پیش گیرند و البته مؤثر واقع شوند. تجربه ثابت کرده احتمال موفقیت زمانی بیشتر میشود که اندیشهای محکم و علمی سکان هدایت تودهی مردم را به عهده گیرد.
شاید بتوان رسانهها را خط مقدم این جبهه به حساب آورد. با نگاهی اجمالی به رسانههای فعال این استان، کمیت بالای آنها بسرعت رخ مینمایاند درحالیکه کیفیت محتوایی یا تحلیلی آنها چنگی به دل نمیزند. سرعت و کیفیت در اطلاع رسانی حوادث ریز و درشت منطقه و پخش مستقیم اظهارات و انتصابات و عملکرد بزرگترین تا کوچکترین مقامات مسوول را نمیتوان در سبد کیفیت رسانهها قرار داد. تقریباً هر شخصی که اندک دسترسی و تخصصی به فضای سایبری داشته باشد میتواند از پسِ انتشار اخبار روتین با توجه به گسترش فناوری اطلاعات دنیای امروز بربیاید .
آنچه که میتواند موج ایجاد کند تحلیل ، زاویه دید و ایجاد بینش در انتشار اخبار و اطلاعات تکمیلی است. اینهاست که رسانه را فعال و مؤثر کرده و وزنهی آن را در ایجاد تغییرات محیطی و محاطی سنگینتر میکند. این تحلیل و زاویه دید از سواد نشأت میگیرد. نخبگان، متخصصان و تحصیلکردگانی که به دو بال استقلال و تعهد به جامعهی خود مجهز هستند میتوانند براحتی رسانههای مؤثر در جامعه را پرواز داده و به تبع آن جامعهی خود را ابتدا نسبت به مشکل موجود روشن کرده سپس واکسینه نمایند.
برسبیل مثال میتوان به قضایای همین سیل اخیر نگاه کرد. چند متخصص بومی ، متعهد به جامعه و مستقل توانستند گزارش خوب میدانی از واقعیت آنچه اتفاق افتاده یا اتفاق خواهد افتاد در اختیار رسانهها یا افکار عمومی قرار دهند؟ چند منبع اطلاعاتی و آماری درست با نگاهی تحلیلی و تخصصی و متعهدانه به پیامدهای سیل مندقه در دسترس عموم قرار گرفت؟ این همه سمن، NGO، شخصیتهای علمی و فرهنگی متخصص، کمپین، اتحاد، گروه و حزب فعال در استان با انواع کارکردها و رزومهها چقدر توانستند در نگاه علمی و واقعی به سیلاب، خسارات ناشی از آن ، علل و مسولین و مسببینش نقش موثری بازی کنند؟ آیا میتوان انتظار داشت پس از پایان بحران سیل، رسانهها و افکار عمومی با کمک چهرههای مستقل علمی، مقصرین احتمالی این اتفاق را معرفی و منزوی کنند؟ در بحرانهای قبلی چندبار شاهد حضور پررنگ ترکیب تخصص و رسانه بودیم؟
شاید پربیراه نباشد اگر ادعا کنیم نقش تصاویر و ویدیوهای عوام در جنگ با سیل خیلی در جلب توجه افکار عمومی و مسولین مؤثرتر و مثمرثمرتر بوده است تا انتظار برای ورود خواص به موضوع از نگاه علمی و تجربی. اینجاست که میتوان گفت جامعه یا حداقل خواص جامعه هنوز راه درست مواجه با بحران و یا گذار از آن را نیاموخته و به بلوغ فکری این مهم دست نیافته است. تشتت آرا در مباحث قومی، فداکردن مصالح کلی به پای منافع کوچک شخصی یا حزبی، زاویه دید بسته و اجمالی، عدم بصیرت کافی در شناسایی ابعاد ماورایی موضوعات و ازهمه مهمتر درگیر شدن با شانتاژهای رسانهای و مجازی همه و همه تلاشهای مارا برای رسیدن به حرکات تأثیر گذار ملی و فراملی عقیم کرده است.
علاوه بر اتحاد مثال زدنی ملت در برخی شهرها در مسایل داخلیشان، آنها آموختهاند در مواجهه با بحرانها ابتدا باید به نخبگانشان میدان دهند ، انتخابشان کنند، منصوبشان کنند سپس با اعتماد به تخصص و تعهدشان حمایتشان کنند. در پروژههای انتقال آب از سرچشمههای کارون به استانهای بالا دست، انتظار از آگاهان، متخصصان و تحصیلکردگان و فعالان جامعه در حوزههای آبخیزداری و منابع طبیعی و جامعه شناسی و محیط زیست و نیرو و کشاورزی و آمار بود که با انتشار مصاحبه، اطلاعات علمی، دادههای آماری و تحقیقات به روز این موضوع را شکافته و با تهیهی خوراک برای رسانهها، سدمحکمی از نظر فنی و علمی در برابر زیادهخواهی استانهای بالا دست ایجاد کنند ولی دیدیم که نقش این قشر آنقدر کمرنگ بود که بازهم همان مردم عادی با تشکیل زنجیرههای انسانی و کمپینهای مردمی و حضور پررنگ مجازی وارد پیکار شدند.
امروزه ابتدا سواد علمی و تخصصی در تمام حوزهها و سپس توانایی استفاده و نشر به موقع آن علم است که میتواند در پیچهای خطرناک، باکمترین تلفات ممکن، جامعه را نجات دهد. مرحلهای که در شهرها و استان ما کم است یا آنقدر دچار آفت شده که آن را یارای برخواستن نیست. یکی از آفات مسلم آن فرار روشنفکران و نخبگان به خارج از محیط است. یعنی دقیقاً کسانی را که میتوانند نجاتبخش جامعهای باشند را با بیتوجهی و جهالت تمام، فراری میدهیم که نه تنها نتوانند ما را نجات دهند که یاریگر و منجی جوامع دیگر یا رقبا باشند. دیگر آفت هم نانخبگانی هستند که به ناحق جایی را اشغال کردهاند که در تخصصشان نیست. بسیار مسوولین و مدیران در سراسر استان سراغ داریم که نه تنها در محل تخصص و سوادشان ننشستهاند که میزان سوادشان در رشتهی خودشان هم کم از فاجعه ندارد.
سلبریتی پروری هم از آفات دنیای امروز ماست. هزاران فدایت شوم را نثار شخصیتهایی میکنیم که در بهترین حالت، کارکردشان جلب توجه عموم مردم به موضوعی است، درعوض از تأثیرگذاران واقعی غافل ماندهایم. کافی است به میزان ارادت مردم و حتی رسانهها نسبت به سلبریتیهای داخلی و خارجی توجه کنید. دکتر محمد امین قانعیراد در شمارهی ۱۳۰ هفتهنامه صدا در پاسخ به سؤال «چرا سلبریتی ها جای روشنفکران را گرفتهاند؟» اینطور توضیح میدهد: ما با پدیدهی روشنفکرغایب مواجه هستیم. روشنفکرغایب یعنی کشورهایی که روشنفکرانش از کشور خارج میشوند و مهاجرت میکنند. افرادی که صاحب ایده هستند تحت فشار شرایط، جامعه را ترک میکنند. نویسندگان بزرگ، هنرمندان و شاعران منتقد و رمان نویسان اجتماعی-سیاسی وقتی از جامعه غایب باشند جای خود را به سلبریتیها میدهند. در فقدان این روشنفکران، روشنفکران کاذب نقش مییابند. تبعات این انتقال مرجعیت فرهنگی، دامن زدن به افت و ابتذال فرهنگی است. غیبت روشنفکران از این عرصهها زمینه را برای حضور و بروز سلبریتی در جامعه، فرهنگ و سیاست فراهم میکند و مصلحت عمومی و اجتماعی فدای فرصت طلبی سلبریتیها خواهد شد. باید روشنفکران را به عرصهی عمومی بازگرداند تا از زندگی عمومی اجتماعی معنازدایی نشود.
موضوع دیگر بیسوادی پنهان یا بیسوادان سفید است. کسانی که به تعداد بینهایتی از مدارک و گواهینامه و رزومه مجهزند اما علمشان در همان کاغذها خلاصه میشود و سواد تحلیلی و بهرهبرداری ندارند. اصولاً خوانش این افراد از علم و تخصص در حد خوانش اطلاعات است و با فرآیند تحلیل و برآورد و نتیجهگیری میانهی خوبی ندارند. نیک میدانیم که بصیرت و تجزیه و تحلیل هر خبر یا واقعه از آگاهی از انجام آن، قدرتی فراتر میطلبد. این تفسیر درست از وقایع است که عنان جهتدهی به آن را بدست ما میدهد و بهما اجازهی اتخاذ تصمیمات درست را در بزنگاهها میدهد .
مدیری که با چنبره بر اهرمهای قانونی و نظارتی توانایی کنترل وضعیت را دارد اما بهعلت جهالت نسبت به عوامل دقیق موثر بر موضوع عملاً ناکارآمد است ضربهی مهلکتری به مصالح استان میزند تا مدیر با مسوولی که در آنسوی میدان قرار گرفته است. ما اگر معترض، مخالف، منتقد و یا حتی موافق هستیم باید راه ابراز درست و تاثیرگذار این اعتراض، انتقاد، مخالفت یا موافقت را بخوبی بیاموزیم. راهی که از سواد تخصصی، حفظ استقلال، تعهد به حقیقت و تعامل با رسانه عبور میکند و با نظارت و اعتماد تودهی مردم پشتیبانی میشود. چنین راهی حتی اگر شکست هم بخورد، شکستش مقدمهی پیروزیهای بعدی است.
و اما در پایان شاید هیچ کس چون مولانا حال این روزهای ما را توصیف نکند:
هر لحظه که میکوشم
در کار کنم تدبیر؛
رنج
از پی رنج آید
زنجیر پی زنجیر..!
انتهای پیام
خویه لایفید…..