مساله فراتر از «رامبد و نگار» است…
سعید پایدارفرد، دانشجوی روانشناسی دانشگاه تهران در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز دربارهی ماجرای سفر رامبد جوان مجری صداوسیما و همسرش نگار جواهریان بازیگر سینما به کانادا برای به دنیا آوردن فرزندشان، نوشت:
احتمالا در روزهای اخیر خبری با مضمون «سفر رامبد جوان و نگار جواهریان به کانادا برای به دنیا آوردن فرزندشان» را شنیدهاید. خبری که به سرعت در فضای مجازی پخش شد و مورد انتقاد بسیاری از مردم قرار گرفت. در این میان گذاشتن یک پست اینستاگرامی از امیرمهدی ژوله، کمدین، نویسنده و دوست رامبد جوان در حمایت از او و «نیازمند مراجعه به روانپزشک خواندن» منتقدان، تنور این انتقادات را داغتر کرد.
در ابتدای بحث لازم است اشاره کنم برخلاف نگاه انتقادی تندی که برخی مارکسیستها در نقد رخدادهای اجتماعی از این دست دارند (مثلا اگر بخواهند چنین موضوعی را تحلیل کنند احتمالا از «مزدور حکومت بودن ژوله و جوان»، «پلیدی و فریبکاری آنها» و… خواهند گفت)، در این نوشته، امیرمهدی ژوله یا رامبد جوان و نگار جواهریان به عنوان یک شخص اهمیتی ندارند، بلکه رفتار و سخنان آنها به عنوان نمونهای مشخص از «مواجهه هنرمندان و روشنفکران متوسط» با «مردم»، «ایران» و «هنر» مهم است.
با یک بررسی کوتاه مشاهده میکنیم که در نوشتهی آقای ژوله، چند گزاره را میشود استخراج کرد:
1) رسالت (در معنی واقعی: دستورالعمل) برنامهی خندوانه «خنداندن مردم» بوده است.
2) رامبد جوان پول میگرفته تا برنامهاش را اجرا کند.
۳) مردم ایران عقدهای، فضول، بیعزت نفس و گریهبلد هستند و یک نفر باید به آنها «شاد بودن» و «عزت نفس» داشتن را یاد بدهد.
۴) رسالت پدری، گرفتن تابعیت برای فرزند از کشوری «درست و حسابی» مثل کانادا را ایجاب میکند، نه ماتمکدهای مانند ایران با چنین مردمان بیفرهنگ.
۵) به کسی هیچ ربطی ندارد یک هنرمند پولش را کجا خرج کند.
اینها جملاتی بود که با نگاهی کوتاه به متن میشد دریافت کرد، اما برای تحلیل لازم است چیزی فراتر از کلمات سوژه را بررسی کنیم؛ یعنی گفتمانی که سوژه از طریق آن به سخن در میآید:
۱) در وهلهی اول، به ترسیم «subject position» امیر مهدی ژوله، یعنی جایگاهی که سوژه از آن سخن میگوید میپردازیم.
همان طور که اشاره شد، ژوله به عنوان یک «هنرمند، نویسنده و روشنفکر متوسط ایرانی» صحبت میکند و سخنان او در ذیل گفتمانهایی مطرح میشود که او تنها یکی از صدها سوژهی آنهاست.
۲) این گزارهها، حاوی یک اسطوره (تصویری یکدست و تضاد زدوده) پررنگ هستند: ایرانیِ بیعزتنفسِ گریهبلدِ فضولِ عقدهای و حسود، در برابر غربی (آندیگری) خوب و همه چیز تمام.
این تصویر از فرد ایرانی، چیزی نیست که امیرمهدی ژوله مطرح کرده باشد. این تصویر از زمانیکه نخستین جرقههای مواجههی ایرانیان با مدرنیتهی غربی زده شد، به مرور تبدیل به تصویری غالب از «انسان ایرانی» شده است. رسائل نوشته شده توسط منورالفکرهای دوران مشروطه (محمدعلی فروغی، ملکمخان و…) داستانهای صادق هدایت و جمالزاده (که اصلا کتابی تحت عنوان خلقیات ما ایرانیان دارد) تا نوشتههای روشنفکران در همین دهههای اخیر، چنین سوژهای را بهعنوان «ایرانی» نمایش میدهند. «ما ایرانیان» از دکتر فراستخواه و «جامعهشناسی خودمانی» از حسن نراقی نمونههای نزدیکتر این نگاه هستند. نگاهی که حتی به سریالهای عامهپسند مانند «شبهای برره» و «قهوه تلخ» نیز سرایت کردهاست.
این تصویر، همواره یک ایده را در میان روشنفکران، جامعهشناسان و حتی روانشناسان بازتولید میکند: مردم ما بیفرهنگ هستند و باید تربیت شوند. گویی روشنفکر به عنوان یک پدر آگاه و جدا از مردم که در برج عاج خود نشسته، وظیفه دارد مردم را تربیت کند و «سبک صحیح زندگی» را به آنها بیاموزاند.
بدیهی است این تلقی از «مردم» و «ایرانیان»، میتواند همدستی پنهان و غیرتعمدی را میان روشنفکران و دولتمردان مختلف موجب شود، نوعی همدستی که از رضاخان تا بسیاری از مسوولان فعلی را شامل میشود. در این فضاست که صحبتهای اخیر وزیر نیرو در مقایسهی سرزنشگرانهی مردم ایران و چین در یک وعدهی غذا خوردن نیز روشنتر میشود.*
۳) در متن کوتاه امیرمهدی ژوله، یک دال مرکزی وجود دارد که تمام مفاهیم دیگر متن در نسبت با آن تعریف میشود: سعادت امری فردی است، نه جمعی. بیانی که میتواند تمام مفاهیم گفته شده در این جملات را حول خود سازمان دهد، از پدر خوب بودن تا فضولی و روانپریشانه دانستن توقع دغدغهی اجتماعی از هنرمند.
در واقع هنرمند نه به عنوان شخصیت متعهد به جامعه، بلکه به عنوان یک «شاغل»، «موظف» و «حقوق بگیر» باید زندگی خود را بگذراند. هنرمند لزومی ندارد «راوی درد مردم» باشد، نگاه انتقادی داشته باشد و آزادگی خود را حفظ کند، بلکه او یک «برنامهساز» است که پولش را میگیرد و اگر از «وطن دوستی» و «عشق به مردم» بگوید، آنها بخشی از «برنامه»اش هست نه نمودی از دغدغهها و آرمانهایی که او را به سمت هنر سوق داده است. در چنین کانتکستی است که سرمایه، «هنر سفارشی» خود را میسازد و «هنرمند» نه یک «آفرینشگر»، بلکه به یک «کارمند» تقلیل مییابد.
کارمندی که «پول» میگیرد تا آنگونه که «صاحبکار» میخواهد، مردم را «تربیت» کند، یا به قول فوکو سوژهها را به انقیاد در بیاورد. این هنرمند گاه در «دورهمی» به شکل گزینشی مسوولان را نقد میکند و گاه در «خندوانه»، «وظایف مردم در قبال ریشهکن کردن فقر، آلودگی محیط زیست و…» را به آنها یادآوری میکند! مشکلاتی که حل آنها نه بر گردن مردم، بلکه وظیفهی زمامداران امور است: یعنی همان «سفارش دهندگان» این برنامهها!
در پایان یک سوال بسیار مهم نیز مطرح است؛ اینکه چرا امروز رامبد جوان تا این اندازه مورد انتقاد و هجوم قرار میگیرد، اما به فرض سه یا شش سال قبل اقدامات کاملا مشابه از جانب دیگر سلبریتیها اینقدر بازتاب نداشت؟
اگرچه رامبد جوان یک مجری است و مجری بودن در صدا و سیما یعنی ایفای نقش معلم اخلاق که خود باعث انتظاری فراتر از یک بازیگر از او میشود، اما گمان میکنم که تمام ماجرا نمیتواند همین باشد.
واقعیت را باید در تَرَک خوردن جایگاه سلبریتیها به عنوان مراجع اجتماعی و حتی سیاسی جستجو کرد. کسانیکه دو یا شش سال قبل، اگر از نامزدی اصلاحطلب در انتخابات حمایت میکردند و یا در مورد گشت ارشاد، تبعیض علیه زنان و… کنایهای میزدند، تمام شبکههای اجتماعی را پر میکرد، در حدود دو سال اخیر که وضعیت اقتصادی وخیمی بر کشور حاکم شده است و اصلاحطلبان نیز پایگاه مردمی خود را از دست دادهاند، از همه طرف مورد هجوم واقع میشوند. در این فضا اپوزیسیون رادیکال آنها را «بخشی از پروژهی حکومت برای فریب مردم در بزنگاههای مهم» میداند. از طرفی رسانههای اصولگرا که همواره از پیوند سلبریتیها با اصلاحطلبان ناراضی بودند، آنها را «جوگیر»، «بیسواد» و از مقصران وضع موجود معرفی میکنند.
دقیقا وسط این دو نگاه، مردم نیز با مشاهدهی مصادیقی از هر دو تحلیل در واقعیت، به سلبریتیها به چشم افرادی مینگرند که در عیان «ادای اپوزیسیون» را در میآورند، اما در خفا از صدا و سیما، موسسهی اوج، محمد امامی، هادی رضوی و… پول میگیرند.
*برای کسب اطلاعات بیشتر در این مورد، به کتاب تازه منتشر شدهی «برآمدن ژانر خلقیات در ایرانیان» اثر دکتر حیدری، توفیق، یوسفی و ترکمان مراجعه کنید.
ژوله به منتقدان سفر رامبد و نگار: یقه روان پزشکتون رو بگیرید!
انتهای پیام
باید براین احوال هنرمندان(؟؟؟؟؟؟؟؟)این دیار شعرمعروف مولانارا تکرار کرد.خربرفت خربرفت وخربرفت……
ctrl f بگیرید لطفا یکبار کلمه توهین سرچ کنید هیچ اثری ازش نیست. دوست عزیز اینکه شما روانشناسی میخونی دلیل نمیشه لزوما متنت تو این فضا باشه وقتی بار خبری بهش میدی بهتره درست تحلیل کنی. متن ژوله جز توهین و یاس چیزی نداشت اگر داشت هم ادبیات زشت و توهین آمیزش مانع از دیدنش شد. هیچ جای دفاعی نداره که یک نفر تو این مملکت با رسانه میلی این کشور و با پول ضمنی مردم مون رشد میکنه سلبریتی میشه بعد بخاطر دین به دوست بازیگرش که بقول خود اقای ژوله رفتند در کانادا محتویات … خالی کنند و برگردند! اینطور بی محابا و گستاخانه به مردم هموطن توهین کنه این کار اگر عامدانه باشه خیانت تلقی میشه. ابدا هم قابل قیاس با ادبیات داستانی و داستان نویسان و روشنفکران معاصر نبوده. این متن در مجموع در توجیه اقدام زشت ژوله هاست. وانگهی کی هنر و ادبیات این مملکت میخواهد از شر باندبازی و یارکشی خلاص بشه؟! از انصاف نیوز محترم تلاش میشود ضمن تایید کامنتهای مخالف ، در نشر مطالب هم انصاف بیشتری به خرج دهد. با احترام به ایران و همه هموطنان عزیز ایرانی
اتفاقا آقای ژوله حق داره ، به حق گفته و برای یکبار هم شده ملت ایران قبول کنن که کسی حقیقت رو تو روشون بگه و به جای لجبازی با مشکلاتشون رو به رو بشن ، وقتی یه آدمی که نهایت و غایت شغلیش طنز و خندس (( با نهایت ابد و احترام به تمامی هنرمندان و طنز پردازان و دلقکهای هنر نمایش )) بعنوان یک موج افرین و راهنما انتخاب می کند و اونقدر بادش میکند که از حد و حدود خودش بالاتر می ره اینجوری می ترکه تو صورتتون (( خوب باید بگه برید پیش روانپزشک )) اگه درک کنید که مفاهیم اصلی زندگیتون جدی تر این حرفها هستن که اجازه بدید یک جوکر یا کمیدن براتون نظریه پردازیش کنه انوقت لازم نیست همون جوکر بهتون بگه برید به روانپزشک . یاد گرفتیم افراطی باشیم بعد که طرف تقش دراومد تحریمش کنیم بابا به والله همین که به نوشته هاش و کارهاش خندید برای اون شخص کافیه و لازم نیست تبدیلش کنید به بزرگترین مرد تاریخ کشور ، اونم راحته شما هم ، تازه بماند که همه این عزیزانی چه جوری تو این وضعیت گل می کنن تو صدا و سیما . . . .