خرید تور تابستان

شکوری راد: وجه برجسته فقاهت امام، ورود رای در حکومت است

زهرا رضایی در جماران نوشت: سی و شش سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران گذشت و در حالی وارد سی و هفتمین سال می شویم که هنوز هم شعارهای اساسی و اصلی انقلاب؛ استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی در بیش از این سه دهه با فراز و نشیب های خود، همیشه مورد سوال و واکاوی جوانان دهه های پس از انقلاب بوده است. دهه فجر هر ساله فرصت مغتنمی برای گفت و گو و ارزیابی میزان تحقق این شعارها بوده است. رجوع جوانان به جوانان زمان انقلاب که اکنون به میانسالی نزدیک می شوند، یکی از بهترین، مستندترین و جذابترین مراجع برای پاسخ به سوالات فراوان آنان است. در همین راستا پایگاه خبری و اطلاع رسانی جماران گفت و گویی انجام داده است با “علی شکوری راد” از دانشجویان پزشکی ورودی 1357 دانشگاه تهران و از فعالین دانشجویی آن زمان و نماینده دور ششم مجلس شورای اسلامی. “شکوری راد” از یقینی بودن هدف خود و جوانان مبارز و دانشجوی آن سالها می گوید و اینکه بر همه آنها اثبات شده بود که شاه باید برود. از شعارهای استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی می گوید و اینکه جمهوری اسلامی باید همان باشد که امام خمینی(س) و انقلاب می خواست؛ نه یک کلمه کم نه یک کلمه بیش.
 از نظر شما که در سال 57 جوانی مبارز و دانشجو بودید، هدف اصلی انقلاب اسلامی ایران چه بود؟ مردم ایران در انقلاب اسلامی دنبال چه اهدافی بودند؟
این سوال را به دو نحو می توان پاسخ گفت. یکی اینکه؛ من به عنوان یک فرد از خیل مردم انقلابی ایران آن دوران پاسخ دهم؛ و یا  اکنون که سی و چند سال از انقلاب گذشته است و همه ما یک تجربه و نگاه تاریخی به قضیه پیدا کرده ایم، بخواهم  جواب این سوال شما را بدهم. این دو پاسخ قطعا با هم فرق می کند.
اگر من بخواهم لااقل از جانب خود پاسخ دهم؛ جوان هفده ساله ای هستم که در انقلاب مشارکت می کند؛ ولی اگر شما از من سوال کنید که چه می خواستید و برایش چه می کردید؟ باید بگویم: من اگر بخواهم با خود قرار بگذارم که به آن دوران برگردم و پاسخ شما را دقیق بدهم، جوابم برای آن زمان خیلی روشن و یقینی است. برای همین است که انقلاب برای من جدی و توفنده و قاطع اتفاق افتاد. برای جوانان آن دوران این امر خیلی یقینی شده بود که شاه باید برود. برای جوانانی مانند ما که مذهبی بودیم و دیگر کسانی که آنها هم تحت رهبری امام قرار گرفتند، هدف این بود که اسلام حاکم شود. شاه باید برود. دلیلی این بود که شاه احکام اسلام را رعایت نمی کند و در اداره امور کشور هم دیکتاتوری و ظلم، پیشه کرده است. بسیاری از خوبان را سرکوب کرده، زندان انداخته و یا به شهادت رسانده است. در سیاست خارجی نوکر آمریکاست و از دیگران تبعیت می کند و به همین دلیل استقلال ما را از بین برده است. آزادی های مردم را گرفته و فساد زیادی وجود دارد و ثروت ملی چپاول می شود. به خصوص برای ما مذهبی ها این مساله بود که: اصلا وقتی شاه به اسلام پایبند نیست، چه حقی دارد که بر مسلمانان حکومت کند؟ شاید برای من این وجهش بیشتر از بقیه بود. امروز در مورد نظام سیاسی خیلی بحث می شود، ولی برای ما همان موقع این سوال خیلی جدی بود که چرا در یک کشور با اکثریت مسلمان احکام اسلام اجرا نمی شود. چرا باید کسانی در راس حکومت باشند که پایبند به اسلام نیستند. اگر می گفتند: پس چه کسی باید حکومت کند؟ می گفتیم: بدیهی است، کسی که آگاه به اسلام و احکام اسلام باشد و کشور را بر اساس آموزه های اسلام اداره کند. برای خود من قبل از اینکه با اندیشه های حضرت امام(س) به طور مشخص در رابطه با ولایت فقیه آشنا شوم، پاسخ این بود که به هر حال کسی باید در این مملکت حکومت کند که عالم به احکام اسلام باشد و به طور طبیعی هم فکر می کردیم که عالم به احکام اسلام یعنی مجتهد و مرجع تقلید باشد. این جمله حضرت امام(س) که در کتاب ولایت فقیه ایشان آمده است: ” ولایت فقیه از موضوعاتى است که تصور آنها موجب تصدیق مى‏ شود، و چندان به برهان احتیاج ندارد.” (کتاب ولایت فقیه امام خمینی(س)، صفحه 9 از متن) برای ما عملا در آن زمان اتفاق افتاده بود. یعنی تصور می کردیم اگر بخواهد در یک کشور مسلمان، حاکمی انتخاب شود بدیهی است که باید آن فرد آگاه به اسلام باشد و آگاه به اسلام هم قرینه اش مرجع تقلید است. اگر بخواهم صادقانه و شفاف و صریح راجع به اینکه چرا انقلاب کردید به جوانان صحبتی عرضه کنم و خودم را در آن زمان یکبار دیگر بازبینی کنم، اینها نکاتی است که می توان از آنها یاد کنم.
از تبعیت شاه از دیگر کشورها خصوصا آمریکا و از بین رفتن استقلال کشور گفتید. دقیقا مراد و هدف از شعار استقلال در انقلاب اسلامی ایران دستیابی به استقلال در چه زمینه هایی بود؟
در آن  زمان در دنیا گفتمان انقلاب در اختیار اندیشه مارکسیستی بود. یعنی در آن زمان وقتی صحبتی از انقلاب می شد، معنای آن این بود که چپ ها دارند تحولی علیه حکومتی که در کشورشان برقرار است به وجود می آورند. این اسمش انقلاب بود و انقلاب قرینه بود با غلبه مارکسیست ها بر دیگران. این نوع تفکر “آمریکا” را به عنوان یک جهانخواره که جهان را تحت سیطره خود قرار داده و در واقع امپریالیست است و منابع اقتصادی کشورهای تحت سلطه را به نفع خود می دوشد؛ معرفی می کرد.
انقلاب های آن دوران با اندیشه مارکسیستی صورت می گرفت و البته در طرف مقابل هم کشوری که به نام شوروی تشکیل شده بود و این اندیشه ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی را از خود بروز می داد، خود رفتاری مشابه رفتار آمریکا، ولی به اسم انقلاب در پیش گرفته بود. اما اندیشه اسلامی انقلاب ما هیچکدام از این اندیشه ها را نمی پسندید و معتقد بود ما انقلاب مارکسیستی نمی خواهیم اما از طرفی می خواستیم که از زیر سیطره آمریکا بیرون بیاییم. ما کشور ثروتمندی بودیم با منابع سرشار و به همین دلیل هم مورد طمع آمریکا بودیم. آمریکا نفت ما را به قیمت بسیار ارزان می برد و اسلحه خود را به قیمت گران به ما می فروخت. ما عملا فقیر می ماندیم و آنها روز به روز داراتر می شدند. لذا ما به فکر انقلاب بودیم. انقلاب از نوع مارکسیستی هم نمی خواستیم و انقلاب اسلامی به این ترتیب شکل گرفت که ضامن استقلال ما بود و شعار اصلی آن هم: “نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی” بود. این مهم برای جوانی که در آن زمان در فکر مبارزه بود ارزش داشت.
شعار مهم دیگر انقلاب اسلامی “آزادی” بود. در آن دوران چه نوع آزادی های وجود داشت و چه نوع آزادی هایی نبود؟ در انقلاب به دنبال چه نوع آزادی هایی بودیم؟
همیشه انسان نسبت به داشته های خود بی توجه بوده و به آنچه که ندارد حسرت می خورد. ما مردم و خصوصا جوانان آن دوران در مورد اینکه چه آزادی هایی داشتیم فکر نمی کردیم. بله یکسری آزادی هایی در آن دوران داشتیم که از نظر ما در آن زمان وجودش احساس یا به عبارتی مهم بودن وجودش احساس نمی شد. به عنوان مثال در حوزه خصوصی افراد آزادی تا حدی وجود داشت، اما به این امر توجه چندانی نمی شد. چرا که خلاف این اصلا تجربه نشده بود که بخواهد تجربه ای باشد که بر اساس آن جریانی صورت بگیرد. ما به آزادی در حوزه هایی که نداشتیم بیشتر توجه می کردیم و آن آزادی سیاسی بود. آن دوران شرایط کاملا امنیتی بود و شاه در آن بالا قرار داشت و آن حوزه ای بود که هیچ کس نمی توانست در آن حوزه اظهار نظر کند یا نقدی صورت بگیرد. در حوزه دولت نقد و نظر وجود داشت ولی تا جایی که باز به نظام سلطنتی و شاه برخورد نکند و کاملا هم کنترل شده بود و اندیشه هایی هم که به نوعی مستقل بود باز شامل این کنترل می شد. من نمی گویم همه این اندیشه ها ممنوع می شد ولی کاملا تحت کنترل و رصد دستگاههای امنیتی قرار داشت و به محض اینکه نظری از آن بوی مبارزه علیه نظام  استشمام می شد مورد برخورد و مواخذه قرار می گرفت. به همین دلایل کتابهای بسیاری بودند که نمی توانستند اجازه انتشار پیدا کنند. کتابهایی هم بودند که داشتن و نگهداری آنها جرم تلقی می شد. بسیاری از مبارزین صرفا به دلیل اینکه کتابی را رد و بدل کرده بودند یا کتابی را خوانده و یا در منزل داشتند با آنها برخورد می شد؛ حتی رساله حضرت امام(س) جزو کتابهای ممنوعه بود. رساله که یک کتاب احکام است تنها به این دلیل که مربوط به یک شخصیتی است که از مبارزان علیه شاه است، ممنوع بود. داشتن برخی عکس ها ممنوع بود. کتابهای مارکسیستی، مذهبی و کلا کتابهایی که نویسنده آنها از مبارزین انقلاب بود ولو اگر در حوزه مبارزه هم نبود، باز ممنوع شمرده می شد. اما اگر کتاب و یا صاحب اثر تعارضی با نظام سلطنتی نداشت خیلی ممنوعیت یا سانسوری نداشت و اتفاق همین سری کتابها در وقوع و سرعت انقلاب نقش داشتند.
شهید بهشتی و شهید مطهری در یک سری حوزه هایی فرصت و مجال کار داشتند، مثلا در محتوای کتاب های درسی دینی یا در دانشکده الهیات شهید مطهری نقش موثری داشتند. بعد از انقلاب معلوم شد که در این حوزه هایی که شاه غفلت کرده بود خیلی بر علیه او کار شده بود.
شاه چند ماهی قبل از خروج خود از ایران و با اعلام اینکه صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است، مدعی  تجدید نظر در رفتارهای سیاسی خود شد و ظاهرا آزادی هایی را در برخی زمینه ها ایجاد و زندانیان سیاسی را که تا قبل از آن منکر وجودشان می شد، آزاد کرد و حتی در تغییر نخست وزیر خود، از چهره های مسبوق به ملی گرایی شخصی را انتخاب کرد و…اما هیچکدام از تجدیدنظرهای او در بهبود و بقای سلطنتش موثر نیفتاد. چرا؟
دیگر زمان برای تجدید نظر شاه دیر شده بود. شاید اگر شاه زودتر متوجه نارضایتی مردم می شد، می توانست با مقداری اصلاحات جلوی انقلاب را بگیرد ولی دیر متوجه شد و از طرف دیگر افزایش قیمت نفت باعث شده بود شاه از لحاظ اقتصادی احساس اقتدار کند و در زمینه بین المللی هم توانست برای خود موقعیتی پیدا کند؛ کما اینکه در آن زمان با حمایت آمریکا به عنوان ژاندارم منطقه شناخته می شد. کم کم شاه تصمیم گرفت که خودش به استقلال برسد. یعنی کسی که وابسته بود به این فکر افتاد که یک مقدار استقلال داشته باشد. با بروز و احساس این تصمیم، اربابانش در حقیقت به او جفا کردند و در داخل هم چون دیکتاتور بود دیگر وقتی هم که اعلام کرد که پیام انقلاب شما را شنیدم، بسیار دیر شده بود. او هم در داخل ایران و هم در سطح بین الملل بسیار دیر متوجه تحولات شد و همین باعث شد با وجود تجدیدنظرها سلطنتش را از دست بدهد. در کنار دیر متوجه شدن های او در طرف مقابل هم انقلاب رهبری داشت که او هر مقدار که شاه دیر می فهمید او خیلی زود متوجه تحولات می شد و آگاه بود که اوضاع به چه سمتی می رود و از فرصت بهترین استفاده را می کرد. او تمام برگ های برنده خود را سوزاند تا تا به سقوط برسد و امام از فرصت های پیش آمده بهترین بهره برداری را کردند تا به پیروزی رسیدند.
 در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن در حالی که حکومت اسلامی یا گزینه های دیگری از طرف بعضی از مبارزین آن زمان به عنوان مدل سیاسی مطرح می شد؛ اما حضرت امام(س) جمهوری اسلامی را پذیرفتند و با توجه به قدرت کاریزمایی که دارا بودند، امکان ارائه هر گزینه ای را داشتند، اما چرا امام خمینی(س) جمهوری اسلامی را انتخاب کردند و بعد از پیروزی انقلاب همه مصادیق آن را اجرا کردند. ما بیشترین انتخابات ها در سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی داشتیم و حتی جمهوری اسلامی و قانون اساسی را هم به رفراندوم گذاشتند. دلیل تاکید بر جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش چه بود؟
سؤال مهمی است. شاید جواب دادن کامل به آن هم در قالب و حوصله یک مصاحبه ممکن نباشد؛ ولی اگر بخواهیم در حد همین مصاحبه به آن بپردازیم، به 2 نکته می توان پرداخت: یکی اینکه امام به مردم اعتماد کرد و مردم هم به امام اعتماد کردند و این اعتماد متقابل هم جواب داد. امام این اعتماد را سرمایه اصلی انقلاب می دانست و این اعتماد یک اعتماد قلبی بود؛ اعتمادی نبود که بعضی ها مرتب می گویند: مردم مردم اما عملا اعتقاد و اعتمادی به مردم ندارند و چون مردم را با خودشان ندارند، با مردم نیستند ولی ناگزیزند که برای حفظ موقعیت و یا شرایطی که امروز وجود دارد و بدیهی شمرده می شود که مردم باید بر سرنوشت خود حاکم باشند، از مردم می گویند. اما اگر مجال پیدا کنند، خواهند گفت: مردم صغاری هستند که باید یک عده ای بر آن ها قیمومیت داشته باشند و آنها را اداره کنند. امام چنین اعتقادی نداشت و یک بار هم در یکی از سخنرانی های خود اشاره کردند که اگر در زمان صدر اسلام مردمی مثل مردم امروز بودند آن سرنوشت برای اسلام رقم نمی خورد که در صدر اسلام به وجود آمد. به این معنا که چنین مردمی در صدر اسلام هم وجود نداشت. دوم اینکه؛ امام به تاریخ معاصر جهان و تحولات جهان آشنایی داشتند و با اندیشه های سیاسی ای که از طرف مراجع و صاحب نظران اسلامی ارائه شده بود آگاه بودند و سیر تحولات را کاملا درک کرده بودند.  امام می دانست اگر اسلام بخواهد حکومت تشکیل دهد نمی تواند بر اساس دریافت هایی که مربوط به مثلا دوره صدر اسلام که یک جامعه بسیط در آن زمان وجود داشت حکومت کند. در صدر اسلام اگر چه امکانات کم بود اما تا جایی که امکان داشت نظر مردم لحاظ می شد، چه در زمان پیامبر(ص) و چه در دوران حکومت حضرت علی (ع) که ما این دو دوران را به عنوان برجسته ترین دوران های حکومت اسلامی می شناسیم. اما امکانات آن زمان با شرایط امروز اصلا قابل قیاس نیست. امروز امکاناتی هست که مردم می توانند اظهار نظر کنند و اعلام رأی نمایند. امام می دانست که اسلام اگر بخواهد حاکم باشد نمی تواند با قهر و غلبه حاکم باشد. باید بر دلها حکومت کند و برای اینکه بر دلها حکومت کند باید مردم خود آن را بخواهند و خود سرنوشتشان را تعیین کنند. انتخاب مردم ایران در انقلاب کاملا مشخص بود که اسلام و امام خمینی را انتخاب کردند. از سویی دیگر امام خمینی هم شرط بقای حکومت را رای و خواست مردم می دانستند. بنابراین شرط موجده هر چیزی می تواند علت مبقیه آن هم باشد. این آموزه ای است که در اسلام داریم. علت موجده حکومت اسلامی در ایران، بعد از پیروزی انقلاب که هنوز جمهوری اسلامی هم انتخاب نشده بود، خواست و اراده مردم بود و علت بقای آن هم همین خواست و اراده مردم می توانست باشد. امام به این دلیل جمهوری اسلامی را انتخاب کردند. ضمن اینکه اگر بخواهیم برای امام خمینی(س) یک وجه برجسته ای در فقاهتشان قائل شویم، همین وارد کردن رای مردم در امر حکومت است. امری که امروز همه آن را به عنوان یک امر بدیهی تلقی می کنند از دستاوردهای فقاهت سیاسی امام است که در انقلاب اتفاق افتاد.
امروزه برخی جوانان در مقام مقایسه انتقاداتی دارند. مثلا  گاهی احساس می کنند در برخی زمینه ها پس رفت داشته ایم و از آرمان های انقلاب فاصله گرفته ایم. ما در این سی و شش سال چه روندی داشته ایم؟ چقدر به اهداف و آرمان های مردم در انقلاب اسلامی نزدیک شدیم و چقدر فاصله داریم؟
 اگر یک جوان 17 ساله و دانشجوی سال اول یعنی هم سن و سال من در زمان انقلاب که من حس و حال خودم را در زمان انقلاب در ابتدای مصاحبه عرض کردم به این مسایل فکر کند، طبیعتا او هم مانند دوران جوانی من در سالهای انقلاب خیلی به داشته هایش توجه نمی کند و به نداشته های خود تمرکز خواهد کرد. به نظر من برای نگاه و قضاوت جوانان ما در حال حاضر هم همین اتفاق افتاده است و عملا خیلی از آنهایی که این قضاوتها را می کنند، چیزهایی که امروز از آن برخوردارند و از آن احساس آرامش می کنند را نمی بینند و دنبال این هستند که مسایلی را که مثلا در حوزه خصوصی که آن موقع بیشتر بوده و الآن ممنوعیت هایی هست را اگر به دست بیاورند راضی ترند. من نمی توانم مقایسه کنم. چرا که هر مقایسه ای صورت بگیرد بالاخره ان قلت هایی بر آن وجود خواهد داشت؛ خصوصا در وضعیت حاضر که ما خود نیز از منتقدین و محذوفین شرایط حاضر هستیم. یعنی اینگونه نیست که ما خودمان هم خیلی از وضعیت مسلط راضی باشیم و یا مدافع وضع موجود محسوب شویم. معتقدم چه بسا در بسیاری از انتقاداتی که خصوصا جوانان وارد می کنند ما هم همراه باشیم. چه در مقایسه هایی که صورت می گیرد و چه در انتقاداتی که انجام می شود. ولی من همیشه می گویم: ما نمی توانیم یک امر تاریخی واقع شده را با یک امر تاریخی غیرواقع مقایسه کنیم. وقتی یک امری اتفاق می افتد طبیعتا تحولاتی هم به دنبال آن رخ می دهد و اتفاقاتی هم برای آن می افتد. اما اگر بخواهیم تحولات اتفاق افتاده را که به تبع آن تحول اولیه اتفاق افتاده است را با هم قاطی کنیم و بعد مقایسه کنیم آن هم با یک تحول یا اتفاق دیگری که رخ نداده است و به تبع رخ ندادنش طبیعتا تبعاتی هم نداشته است؛ اصلا مقایسه درستی نیست. مثل اینکه شخصی که رییس جمهور نشده و به تبع آن هیچ عملکردی نداشته است دستش پرتر است برای حرف زدن و انتقاد کردن نسبت به کسی که یک یا دو دوره رییس جمهور بوده و کشور را اداره کرده است. در واقع قضیه همان ضرب المثل معروف است که می گوید: دیکته ننوشته، غلط ندارد. به همین دلیل نمی شود مقایسه ای اینگونه ای انجام داد و بعد از آن نتیجه گرفت. اما ما می توانیم از آنچه که اتفاق افتاده است درس بگیریم و این یک امر معقولی است. بنابراین من خیلی نمی توانم پاسخ روشنی به سوال شما بدهم چرا که وقتی خود من هم نگاه که می کنم می بینم  بسیاری از آرمانهایی که در انقلاب به دنبالش بودیم تحقق نیافته است. برخی از آرمانها در دوره هایی تحقق یافته و در دوره هایی نشده و به دلیل اینکه خودم در حال حاضر منتقد وضع موجود هستم می توانم نکاتی را بگویم که این نکات اصلا ربطی به اصل ماجرای انقلاب ندارد. اینها مربوط به عملکرد افرادی است که بعدا آمدند. چه بسا که اگر ما در اول انقلاب بعد از به ثمر رسیدن انقلاب، 2 ماه بعد استاد مطهری را که فکر و اندیشه اش نقش اساسی در انقلاب داشت، شهید نمی کردند ما یکی از پایه های انقلابمان را از دست نمی دادیم. چند ماه بعد از شهادت ایشان آیت الله طالقانی فوت کردند که مرگ ایشان ضایعه بزرگی برای انقلاب بود. چندی بعد آیت الله مفتح شهید شدند و 3 سال بعد هم شهید بهشتی را از دست دادیم که ایشان هم از بزرگان فکری انقلاب بودند. هر کدام از این بزرگان وجودشان می توانست تاثیرات بزرگی را بر انقلاب داشته باشد. امروز که به شرایط اوایل انقلاب نگاه می کنیم می بینیم این اتفاقات که برای انقلاب رخ داد ضررهای جبران ناپذیری به همراه داشت. بنا بود که صاحبان اندیشه انقلاب با تمام توان خود در خدمت کشور قرار بگیرند و کشور  با تمام توان خود به سمت جلو پیش رود اما این اتفاقات کشور و انقلاب را محروم کرد. حقیقتش ما هم تصورمان این بود که به زودی قرار است همه چیز حل شود و با انقلاب همه چیز به مسیر درست برگردد. واقعیت این است که انقلاب آنقدر مارا مطلق انگار و امیدوار کرده بود که ما اصلا تصور خیلی از مسایلی که بر انقلاب رفت، برایمان امکان پذیر نبود. اما این اتفاقات افتاد. اگر کسی بپرسد چرا انقلاب اینگونه شد؟ می شود گفت: انقلاب قرار بود با شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و دیگر بزرگانی که از دست دادیم طی مسیر کند اما متاسفانه ما این عزیزان را در همان اویل انقلاب از دست دادیم. این بحران هایی که برای انقلاب متاسفانه از درون خود انقلاب ایجاد شد ما را از مسیر اصلی دور کرد و اینگونه شد که یکسری دستاوردها یا حاصل نشدند یا اصلا به مسیر دیگری رفتند. انقلاب دستخوش تلاطم هایی شد که اگر رخ نمی داد ما دچار بحران های بعدی نمی شدیم. اینجا هم شاید عده ای بگویند خوب بحران هم جزیی از کار است. بله درست است ولی اندیشه انقلاب و جهت گیری انقلاب، اندیشه و جهت گیری درستی بود. خود وقوع انقلاب هم امر درستی بود. اما اگر دستاوردهای انقلاب کامل نبوده یا به انحراف رفته است با اصل اولیه آن کاملا متفاوت است. این مساله نباید به اصل خدشه وارد کند. انحراف و عدم دسترسی به بسیاری از آرمانها مربوط به رویکرد و عملکرد هاست که باید در مورد هر کدامشان صحبت کرد و برخی از آنها هم اصلا قابل دفاع نیست.
اکنون  گام های بزرگی در تحقق اهداف انقلاب برداشته ایم اما در برخی از زمینه ها مشکلاتی داریم و از اهداف دور شده ایم، چه باید کرد؟ راه باید چگونه طی شود تا به مسیر اصیل انقلاب برگردیم؟
ما اگر بخواهیم دوباره همان آرمان خواهی انقلابی را بر ذهن خودمان حاکم کنیم به دستاوردی نخواهیم رسید. ما این تجربه را گذرانده ایم. حالا ممکن است یکسری از جوانان امروزی به فکر تحولات انقلابی باشند؛ ولی برای ما دیگر تحولات انقلابی خیلی رنگی ندارد. ما فکر نمی کنیم که به تحولات انقلابی دیگر می شود دل بست یا چشم دوخت. ما باید به فکر اصلاح باشیم و به نظر می آید که اصلاح در درجه اول در رویکردها باید صورت بگیرد و نه در قوانین. آنهایی که از همان ابتدا اصلاحات رادیکال را پیگیری می کنند تجربه نشان داده است که خیلی به دستاوردی نخواهند رسید. ما باید اصلاح را انجام دهیم. اصلاح اول باید روی رفتارها صورت بگیرد و بعد بر روی رویکردها و در مرحله آخر بر روی قوانین. بنابراین ما دنبال اصلاح قوانین خصوصا اصلاح قانون اساسی هم نیستیم. معتقدیم در شرایط حاضر اصلاح باید در رویکردها صورت بگیرد. با همین قانون اساسی موجود اگر رویکردها و رفتارها اصلاح شود، جامعه درست می شود. بخش اعظمی از مطالبات اصلاح طلبانه با همین اصلاح در رفتار و اصلاح در رویکرد حاصل می شود. حالا اگر با اصلاح در رفتارها و اصلاح در رویکرد ما به شرایطی رسیدیم که مطلوب بود و ما دیگر نیاز به اصلاح قوانین به خصوص قانون اساسی داشتیم، راه بسته نیست، ولی اگر از الان بخواهیم دنبال اصلاحات رادیکال یا همان اصلاح قانون اساسی برویم تجربه نشان داده است به دستاوردی نمی رسیم. اینکه می گوییم اجرای بی تنازل قانون اساسی و آن را به عنوان خواسته اصلی مطرح می کنیم معنایش این نیست که اجرای بی تنازل قانون اساسی غایت اصلاحات است ولی معنایش این است که اجرای بی تنازل قانون اساسی می تواند بخش اعظمی از مطالبات را پاسخ دهد. همین اصلاح در رویکرد و رفتار و اجرای بی تنازل قانون اساسی می تواند تا حد زیادی جامعه را متحول کند و بسیاری از مطالبات را پاسخ داده و نارضایتی هایی را که در مردم وجود دارد از بین ببرد و امید را در دل مردم زنده کند.
در مورد راهپیمایی 22 بهمن امسال و بزرگداشت این روز ملی و تاثیر حضور مردم و جوانان نظرتان را بفرمایید.
انقلاب اسلامی یک تحول بزرگ در تاریخ ایران است. انقلابی است که به تاریخ 2500 ساله پادشاهی در ایران پایان داده است. من نمی گویم همه این دوران 2500 ساله پادشاهی در ایران توام با ظلم و ننگ بوده است. کما اینکه ما به وجود برخی از این پادشاهان افتخار می کنیم. مانند کورش و داریوش که برای ایرانیان موجب افتخار بوده اند به دلیل اینکه انسانهایی بودند با اندیشه های بزرگ که بعد از 2500 سال هنوز برخی از گفته های ایشان برای امروز هم درس آموز است. شما هنوز هم نام کریمخان زند را بعد از انقلاب اسلامی هم بر یکی از خیابان های اصلی تهران می بینید و این نشان از عدالت و خوشنامی این پادشاه است  که بعد از انقلاب هم نامش بر روی یک خیابان باقی می ماند. البته کریمخان هم در پادشاهی خود فراز و نشیب ها و اشتباهاتی داشته است اما چون جهت گیری عدالتخواهانه داشته است نام نیکی از او برای ما باقیمانده است. بنابراین هرگز نمی توان ادعا کرد که 2500 سال پادشاهی همه اش ظلم و تباهی بوده است. در دوره هایی عملکردهای عادلانه و موفق هم داشته ایم اما به هر حال شاهنشاهی در دوران امروزی دیگر امر پذیرفته شده ای نیست و انقلاب اسلامی به این دوره پایان داد و این برای مردمی که انقلاب کردند به عنوان یک افتخار باقی خواهد ماند. این تنها خود ما نیستیم که ادعای افتخار می کنیم بلکه انقلاب ما در دوران و زمان خودش توسط جهانیان تحسین می شد و منشأ یک تحول بزرگ هم بود. انقلاب اسلامی در حقیقت نقطه پایانی بود بر انقلاب های مارکسیستی و در حقیقت نقطه شروعی بود برای سقوط حکومت اقتدارگرای شوروی. این کشور هم با وجود همه ادعاهایی انقلابی اش اقتدارگرا بود و در کار دیگر کشورها دخالت می کرد و موانع ایجاد می کرد. ضمن اینکه تحت عنوان عدالت و برابری بیشترین جنایت ها را خصوصا در زمان استالین مرتکب شد. به هر حال انقلاب اسلامی در تاریخ ملت ایران یک افتخار بزرگ است و سالگرد وقوع این انقلاب یک روز ملی است و این روز ملی هم متعلق به همه ملت است و متعلق به هیچ فرد و گروه و جناح و دستگاه تبلیغاتی نیست. این که کسی خود را متولی این روز بداند امر غلط و نادرست و باطلی است. بنابراین این روز ملی است و متعلق به همه مردم است و ما باید این روز ملی را ملی نگه داریم و نباید بگذاریم جناحی و دولتی و حکومتی گردد. بنابراین انتظار می رود که مردم در بزرگداشت این روز مشارکت کنند و اتفاقا با حضور خود پاسخ محکمی باشند به کسانی که از این روز می خواهند برای منافع خودشان بهره برداری کنند. اینکه کساین مدعی شوند در روز 22 بهمن مردم به خیابانها می آیند تا آنان را تایید کنند این امر غلطی است. به خصوص اینکه این امر را تنزل دهیم که مردم در روز 22 بهمن به خیابان ها خواهند آمد تا تایید کنند امری را که در حال حاضر در حال انجام است و آن  مساله “حصر” است و به نظر من این اشتباه بزرگی است که کسی خودش را درست بداند و بقیه مردم را عوضی بنامد. این صحبتی را که اخیرا رییس شورای هماهنگی سازمان تبلیغات اسلامی و عضو شورای نگهبان کرده بود انسان را یاد آن لطیفه ای می اندازد که در افواه عمومی مطرح است که می گویند: روزی یکی داشت در باند شرقی_غربی اتوبانی به سمت معکوس رانندگی می کرد. رادیو پیام گزارش داد که مردم توجه کنید در اتوبان فلان، یک نفر دارد خلاف جهت رانندگی می کند. آن فرد که خودش در ماشین داشت گوش می کرد، گفت: یک نفر؟! هزار نفر! دارند خلاف جهت رانندگی می کنند.
انتهای پیام 

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا