«آقای اصلاحطلب! شما هیچ برنامهای ندارید»
بهروز هادیزنوز در نشست ۱۳۵ماهانه بنیاد باران
۱۳۵مین نشست تخصصی ماهانه بنیاد باران با سخنرانی بهروز هادیزنوز با موضوع «تحریم در چارچوب اقتصاد سیاسی» در محل مرکز همایشهای بینالمللی رایزن برگزار شد. در ادامه متن کامل سخنرانی وی به نقل از سایت بنیاد باران آمده است:
از اوایل دهه نود گزارشات متعددی راجع به تحریمهای اقتصادی ایران بنده تهیه کردم و در فواصل مختلف به نهادهای تصمیمگیری کشور ارائه دادم. سه مورد از آخرین کارهایی که کردم، عبارتند از: مرکز پژوهشهای مجلس که یک گزارش ۶۰ صفحهای در سال گذشته تهیه کردم. دیگری سازمان پدافند غیرعامل بود که یک گزارش ۱۷۵ صفحهای به آنها دادم و سومین گزارش که هشت ماه وقت صرف آن کردم و نهایتا به صورت کتابی درآمد، خطاب به نهادهای تصمیم گیرنده کشور بود. البته امید چندانی ندارم که کتاب چاپ شود. اما نتایج این کتاب را در فرصت پیش رو عرض خواهم کرد.
قابل ذکر است این کتاب را دست برخی از دوستان و مسئولان رساندهام. ابتدا به صورت محرمانه خدمت آقای دکتر جهانگیری ارائه کردم. همچنین خدمت آقای دکتر دانشجعفری که عضو مجمع تشخیص هستند و از همکاران سابق دانشکده ما بودند، دادم. اخیرا هم بعد از سفر طولانی به آمریکا، خدمت آقای نهاوندیان دادم و در جلسهای به مناسبت ضرورت سیاستگذاری به دوست عزیزم آقای دکتر ستاریفر تقدیم کردم. اساسا من این کتاب را به قصد روشنگری نوشتم، چون شغل من حدود ۴۰ سال معلمی بوده و مشاور هم بودهام، به همین دلیل میخواستم کسی که کتاب را در دست میگیرد، هر قسمتاش از جنبه آموزشی خالی نباشد. یعنی میخواستم مطالبی که ظاهرا بعد از ۴۰ سال درست نفهمیدم، به زبانی ساده و منطقی، بدون هیجان و به یک زبان علمی بیان کنم که ه اصطلاح باب طبع خواننده باشد.
نکته بعدی اینکه وقتی قرار بود سخنرانی کنم نصور نمیکردم مسائل هستهای ایران و بحث برجام، به اینجا بکشد که وضعیت انقدر حساس باشد. من در این وضعیت حساس به عنوان یک فرد ایرانی، دعا میکنم ما از این پیچ خطرناک تاریخی به سلامت بگذریم. قصدم هم از طرح مباحثی که اینجا ارائه خواهم داد، تحریک هیچکس نیست و نمیخواهم کسی به دل بگیرد. تنها به عنوان یک ایرانی که به سرنوشت این مملکت علاقمند است و از روز اول انقلاب در اولین تظاهرات انقلاب تا به آخرش شرکت داشته، صحبت میکنم. در تمام این سالها هم همیشه موفقیتها و ناکامیهای انقلاب دغدغه فکری من بوده. حالا میخواهم این دغدغهها را با شما درمیان بگذارم منتها از آن جایی که ریشهام ترک است و ترکها هم نمیتوانند حرفهای شان را در شکلات بپیچند و بگویند، صریح صحبت میکنم.
همان طور که به مسئولان سازمان پدافند ملی هم گفتم، من نیامدم بعد از ۷۰ سال، حرفهای شما را دوباره تکرار کنم و به شما بگویم. من آمدم حرفهای خودم را بزنم، ممکن است شما مخالف باشید ولی شما یک زاویه مخالف را ببینید. من به عنوان کسی که در این مملکت ناظر هستم و ۴۰ سال از عمرم صرف آموزش و پژوهش شده، میخواهم بگویم از دید من اقتصاددان باید به مساله چطور پرداخت و قاعده چیست. این است که به ناگزیر رویکردم اقتصاد سیاسی است، نه اقتصاد صرف که بخواهم روی عرضه و تقاضا و قیمتها و … حرف بزنم. طبیعی است در حوزه اقتصاد سیاسی به خصوص در رابطه به این موضوع، متعرض موضوعاتی مثل سیاست خارجی شدهام که حوزه تخصصی بنده نیست منتها امیدوارم کسانیکه در این حوزه متخصصاند، ایرادات مرا گوشزد کنند. من لاجرم وارد این مباحث شدهام و آنها را از دید یک اقتصاددان، تفسیر و تحلیل کردم و لذا ممکن است به راه خطا رفته باشم.
بعد از این مقدمه نسبتا طولانی برگردیم به اصل مطلب. من مباحثم در آن کتاب را به ۶ بخش تقسیم کردم. بحث اول من چارچوب مفهومی است. یعنی اصلا چرا این گونه به موضوع نگاه میکنم. در این بخش سعی کردم موضعام را روشن کنم. بعد مناسبات ایران با برخی از کشورها را وارسی کردم که نتایج آن را ذکر خواهم کرد. بعد پیامدهای اقتصادی سیاست خارجی ایران را ظرف ۴۰ سال بعد انقلاب مطرح کردم. چون به نظر من یکی از مشکلات بسیار جدی ما تنش مزمن با جهان خارج است. بعد هم سراغ تحریمهای هستهای ایران آمدم و آثار اقتصادی اجتماعی این تحریمها را بررسی کردم و در آخر هم به سمت نتایج رفتم. نتایجی هم که گفتهام بر خلاف گفته آقای رئیس جمهور است که میگوید این دانشگاهیها خیلی چیزی نمیفهمند. اتفاقا من سعی کردهام نشان دهم که پایم روی زمین است و نتایج خیلی عملی گرفتهام و سعی کردم اثبات کنم که ما دانشگاهیان بعد از ۴۰ سال، ممکن است احیانا حرف حسابی هم داشته باشیم و لازم نیست حتما به بازاریها متوسل شویم. به بازاریها هم میتوان مراجعه کرد، ولی بازار جایگزین علم و دانش نمیشود. به هرحال، اول چارچوب مفهومی بحث را مطرح میکنم.
بعد از دهه ۸۰، جهانیشدن تسریع شد و نیروهای پیشبرنده جهانیشدن هم در حوزه فنی، اقتصادی، سیاسی و در سطح فرهنگی کارساز بودند. مثلا در تئوریهای اقتصادی مساله این است که هیچ کشوری در قرن ۲۰ و ۲۱ راه صنعتی شدن را با تأخیر طی نکرده مگر این که رویکرد صادراتی داشته و تکنولوژی خارجی را اخذ کرده باشد و از سرمایه خارجی استفاده کرده باشد. یعنی هیچ کشوری، بدون تعامل سازنده با دنیای پیشرفته سرمایهداری و صنعتی، نائل به پیشرفت اقتصادی نشد. اما برخی به غلط گفتند خوداتکایی و خودکفایی و همینها هم شد شعار ما. گویی با جهان قهریم. در بنیانگذاری نظام اقتصادی هم اقتصاد دولتی حاکم شد و حواشیاش را به اقتصاد خصوصی محول کردند یعنی درست در عصری که جهانیشدن فراگیر میشد، به جای جهتگیری صادراتی ما به سمت خودکفایی رفتیم. به جای خصوصیسازی به سمت دولتی کردن رفتیم.
در سیاست خارجی هم برخی مترها را عوض کردیم، اما متری که برای سنجش درستی یا نادرستی سیاست خارجی یک کشور داریم، این است که این سیاست خارجی تا چه حدی در خدمت منافع ملی است؟ اگر سیاست خارجی در خدمت منافع ملی نباشد، حکومتها مشروعیتشان را از دست میدهند، موقعیت سیاسی و اقتصادیشان را هم از دست میدهند. چون عامل بینالمللی در جهان امروز، حرف اول را میزند و حیطه عمل دولت و حاکمیت ملی در عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به علت جهانی شدن، وجود مراکز تصمیمگیری جهانی و نهادهای بینالمللی، قراردادهای بینالمللی، کنوانسیونها بینالمللی کم شده. دولت ملی نمیتواند فارغ از نهادهای بینالمللی و قواعد بینالمللی تصمیم گیری کند و گرفتار میشود. کمااینکه ما تا به FATF تن ندهیم نمیتوانیم در نقل و انتقالات مالی جهانی، موفق باشیم و همکاری بانکها را جلب کنیم. اگر عضو WTO نشویم، نمیتوانیم در تجارت جهانی سهیم شویم. اگر با ابرقدرتها دچار تنش مزمن باشیم، ریسک سیاسی ما بالا میرود، حتی گردشگر هم به این کشور نمیآید. این چارچوب مفهومی بنده است.
در این چارچوب است که معتقدم یک نظام اقتصادی درست کردیم که در جهان بینظیر است. یک بخش دولتی داریم و یک بخش خصوصی رسمی و یک بخش غیررسمی. ارگانها و نهادهای خصولتی هم هستند که با هم تعامل سازنده ندارند چون رقیب هم هستند و دنبال رانتجوییاند. فسادی به وجود میآید که نتیجه عدم شفافیت و عدم پاسخگویی است. طبیعی است که دستاندر کاران چنین نظام اقتصادی هم طالب مشارکت فعال در بازار جهانی نباشند.
این مشکلات ما را به ضعف عملکردی رسانده که به نظرم از چهار عامل ناشی شده است. ساختار دوگانه قدرت سیاسی، استقرار نظام اقتصادی که دارای اجزای متعارض است و فقط فرصت رانتجویی غیرمولد را برای بخش محدودی از کارگزاران خود تأمین میکند، اتخاذ سیاستهای اقتصادی که مغایر ثبات اقتصاد کلان و عملکرد توام با کارایی نظام اقتصادی است و سیاست خارجی که موجب تنش در مناسبات بینالمللی میشود. مثلا آقای احمدینژاد یک موفقیت داشت و آن این بود که توانست همه جهان را علیه ما متفق کند. این شیرمرد به تنهایی توانست همه جهان را متحد کند و نتیجه آن بدهیهایی که به بار گذاشته، بحران بانکی و بحران صندوقهای بازنشستگی که از خود به جا گذاشته. این هم نتیجه آن تشدید تحریمهای بینالمللی است.
من در کتاب، این سوال را مطرح کردم که دولت آمریکا دنبال سیاست براندازی است یا مذاکره خفتبار با ایران؟ در این کتاب من توصیه نکردم که ما با آمریکاییها مذاکره کنیم. توصیه بنده این بوده که ما با اروپاییها مذاکره کنیم، با آنها دست اتحاد بدهیم تا بتوانیم این خرس بزرگ را از حوالی کشورمان دور نگه داریم و از خطرات آن مصون بمانیم. عقلانیت ابزاری لااقل این را حکم میکند. برجام در ۲۰۱۵ منعقد میشود و در ۲۰۱۷ هم آقای ترامپ روی کار میآید و آن را بر میاندازد. ما یک مفروضاتی داریم، آنها هم یک مفروضاتی دارند، الان ما با همدیگر، بازی موش و گربه داریم. ما شرط بستیم که ترامپ جنگ نخواهد کرد، ترامپ هم گفته من جنگ نمیکنم. آنها هم گفتند ایران جنگ نخواهد کرد اما متحدان آمریکا در منطقه همه بیتاباند که علیه ما جنگ راه بیندازند و دستاوردهایی هم که داریم را زایل کنند و حاکمیت جمهوری اسلامی را به خطر بیاندازند. بنابراین عقلانی نیست که ما به سمت جنگ برویم. ترامپ هم بازیهای خود را دارد. مثلا او دنبال منافع کمپانیهای نفتی آمریکایی هم هست.
میدانید آمریکا برای اولین بار در سال ۲۰۱۹، صادرکننده نفت و گاز خواهد بود، تولیدش را به ۱۷ میلیون بشکه رسانده و به ۱۹ میلیون بشکه هم خواهد رساند. ترامپ به این نتیجه رسیده که اگر لیبی، ونزوئلا و ایران را از بازار نفت حذف کند، خواهد توانست جای خودش را محکم کند. امروز نیز ترامپ مصاحبه کرده و گفته ما دیگر به نفت خاورمیانه نیازی نداریم. نفت صرف نظر از آثارش ۱۰ تا ۱۳ درصد GDP ما هست، وقتی تولید ۹۴ میلیون به ۲ میلیون برسد یعنی پنج درصد رشد منفی اقتصادی که هم آثار مستقیم بر اقتصاد ایران دارد و هم آثار غیرمستقیم. مثلا چون تجارت خارجی محدود میشود، واردات کالاهای سرمایهای و واسطهای نیز محدود میشود و متعاقبا بخش صنعت ما آسیب میبیند. یا بودجه عمومی دچار کسری میشود و استقراض دولت هم موجب تورم میشود. بازارهای مالی دچار تشنج میشوند، به این معنا که مردم سپردههایشان را از بانکها بیرون میکشند، میروند ملک و سکه و دلار میخرند، اتومبیل ثبتنام میکنند که باعث میشود قیمت اینها سر به آسمان بزند و در سایه این تورم و بیثباتی، سرمایهگذاری مشکل میشود. ضمنا بخش مهمی از حقوقبگیران دچار فقر و فاقه میشوند و نارضایتیها افزایش مییابد. یکی از راههای براندازی هم که آمریکا روی آن حساب کرده، افزایش همین نارضایتیها است تا مردم در مقابل حکومت قرار گیرند.
اما در پایان اجازه دهید مختصری هم راههای مقابله با تحریم بگویم. در سه حوزه باید با این تحریمها باید مقابله کرد. حوزه اصلی مقابله با تحریمها، تجدید نظر در سیاست خارجی است. مثلا در عراق باید با دولت رسمی کنار بیاییم. ما حتی در عرصه اقتصادی با عراق مشکل داریم. بزرگترین رقیب ما در بازار نفت عراق است و ما در خصوص تجارت هم با عراق مشکل داریم. غرامت هم که نگرفتیم. ما باید به عنوان یک همسایه، روابط مودتآمیز با عراق داشته باشیم، صادرات و واردات داشته باشیم، مسائل همدیگر را حل کنیم، در عمران و آبادانی عراق شرکت کنیم. از این معبر کلی سود خواهیم برد. پیشنهاد من این است که مرکز سیاست خارجی به وزارت امور خارجه بیاید. دوم این که اروپا را در مقابل آمریکا از دست ندهیم. چه اروپا، چه ژاپن و هند. متحدان بالقوه را از دست ندهیم. تلاش کنیم آمریکا نتواند با یکدست کردن اجماع جهانی مانند دور قبل، ما را به کنج اندازد و جنگی را ولو محدود به ما تحمیل کند. در حوزه سیاست داخلی، مسئله ناکارامدی دولت و عدم مشروعیت آن بسیار جدی شده است. اعتراضهای مردم بسیار جدی است. بجز تغییر رویکرد و تغییر رفتار دولت، ادامه این وضعیت امکان پذیر نیست. حتی اگر تهدیدات آمریکا کلا منتفی شود.
برای ادامه راه، سه راه حل وجود دارد. یک، ادامه وضع موجود است. مثلا با ایجاد یک شورای هماهنگی سران قوا، بر فراز سه قوه. یک راه حل این است که یک حکومت مقتدر نظامی سر کار بیاید. این نسخهای است که عدهای برای ما میپیچند. یک راه حل هم این است که به مردم خودمان رو آوریم و مشکلات و راهحلها را با آنها مطرح کنیم. حقوق مردم را به رسمیت بشناسیم و سعی کنیم با مشارکت آنها، این مساله را از پیش پای خودمان برداریم و کسب مشروعیت کنیم. برای این کار هم، مبارزه با فساد، خروج نیروهای نظامی از فعالیتهای اقتصادی و غیرضروری است. یک دولت کارآمدتر باید بیاید که ائتلاف ملی لازم دارد. دولت فعلی هم نشان داده که بنیهاش بر ترس بوده است.
آخر وقت، روی سخنم با شما اصلاحطلبان است. شما باید بدیلتان را جلوی حکومت بگذارید. هیچ بدیلی ندارید، هیچ پلتفرمی ندارید، هیچ برنامهای ندارید. بعضیها نارنجک میبندند، وسط میپرند و بیانیه صادر میکنند. این فایده ندارد. اگر سیاست خارجی نادرست است، خوبِ آن کدام است؟ آقای اصلاحطلب، اگر برنامه اقتصادی لازم است، اگر این خوب نیست، خوبش کدام است؟ اگر رویکرد جدیدی به حکومتداری لازم است، خوبش کدام است؟ باید اینها را به صورت بدیل بگذاریم تا تبدیل به نیروی مردمی شود. خواستههای مردم مطرح شود و تبدیل به نیروی سیاسی شود و بتوانیم از طریق تعامل، مسائلمان را حل کنیم. با نشست و برخواست و گفتن، چیزی درست نمیشود.
انتهای پیام