غایب شدن امام دوازدهم به چه معناست؟
امیر ترکاشوند در یادداشتی تلگرامی نوشت: درباره امام دوازدهم موضوعات مهمّی برای بررسی وجود دارد. اینک بنا به وعده، به یکی از آنها میپردازم: امام دوازدهم چگونه غایب شد، مفهوم غیبت چیست، غیبت دقیقاً به چه رویداد فیزیکی اشاره دارد، اینکه میگوییم امام دوازدهم غایب شد این غایب شدن اشاره به چه تحولی در آن لحظه دارد، غیبت قائم چگونه رخ داد، آیا غیبت اشاره به رویدادی اِعجازی و خارقالعاده دارد و یا امری طبیعی بوده و بیارتباط با معجزه است، آیا غیبت تبیینی تاریخی و خردپذیر دارد و یا عقول بشر بدان راه ندارد، آیا میان تبیین خارقالعاده یا طبیعی از غیبت با عمر دراز و معمولی رابطهای هست، آیا …؟
پاسخ را در اینجا از دیدگاه روایات شیعی پیگیری میکنیم (فعلاً امّا بیهیچ بررسیِ سندی و محتوایی!).
تا جایی که من بررسی کردم بیان روایات شیعی در بارۀ مفهوم غیبت نه تنها یکسان نیست بلکه تاکنون با پنج نوع تفسیر و احتمال (و بهعبارت دیگر با پنج دسته حدیثِ) متفاوت روبرو شدم. در بارۀ درستی یا نادرستیِ هیچکدام نظر نمیدهم و پژوهش پیرامون هر یک را به خوانندهی مؤمن و حقیقتجو واگذار میکنم.
این پنج دسته حدیث، در پاسخ به این پرسش فرضیِ ما، که امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکری، چگونه غایب شد، میباشد.
این پنج احتمال را بر مبنای میزان و درجۀ اعجاز یا طبیعی بودنشان ردیفبندی کردم به این صورت که از احتمالِ حاوی اعجازِ بیشتر شروع میشود و در آخر، به موردی که فاقد هرگونه اعجاز است میرسد:
یک- غیبت یعنی همانند خِضر، تبدیل به موجودی نامرئی و لایموت شدن.
خضر مطابق روایات، انسانی نامرئی است که صدایش را میشود شنید و او را حس کرد امّا نمیتوان وی را دید. او از آب حیات نوشیده و تا نفخ صور زنده است. هرساله در موسم حج حاضر میشود ولی کسی نمیتواند او را ببیند. برخی روایات، قائم را به وی تشبیه کردهاند. قائم نیز در مواسم حج حاضر میشود و دیگران را میبیند امّا کسی وی را نمیبینند. برخی روایات تا آنجا پیش رفتهاند که آفرینشِ خضر را برای توجیهِ غیبت و لایموتیِ قائم دانستهاند.
در این تفسیر، هم کیفیّت غیبت (نامرئی شدن) و هم دراز شدنِ عُمر (لایموتی)، هر دو خارقالعاده بوده و غیرطبیعیاند. بر این پایه، امام دوازدهم هم اینک زنده و به صورتِ نامرئی در میان مردم زندگی میکند.
دو- غیبت یعنی همانند عیسی، به آسمان بُرده شدن و در آنجا زندگی کردن.
عیسی مطابق روایات هیچگاه نمُرد و با جسمِ زندهاش به کُرات آسمانی و افلاک رفت و در آنجا به زندگی ادامه داد.
مطابق روایتی (حاوی کلکسیونی از خوارق عادات) حکیمه خاتون میگوید: «… پس از ولادتِ نوزاد، [امام] حسن عسکری مرا صدا زد: ای عمّه! فرزندم را نزد من بیاور، پس من نوزاد را برداشتم و نزد حسن عسکری بردم، چون در مقابل پدر رسید درحالیکه در دستان من قرار داشت بر پدرش سلام کرد. سپس حسن عسکری او را از دست من گرفت و در آن حال، پرندگانی بالهای خود را بر سرِ او گسترانیدند. حسن عسکری به یکی از آن پرندگان گفت: او را بردار و محافظت کن و در هر چهل روز او را به سوی ما بازگردان. پس آن پرنده، طفل را برداشت و به سوی آسمان پرواز کرد و پرندگان دیگر به دنبال او پرواز کردند …»
در این تفسیر نیز، کیفیّت غیبت (رهسپارِ آسمان شدن؛ که از همان نخستین روز ولادت سابقه داشته) امری خارق عادت بوده و اگرچه صراحتی بر دراز شدنِ عمر در آن نیست ولی اگر چنین بوده باشد در این صورت امام دوازدهم هماینک زنده و در گوشهای از آسمان زندگی میکند و با پرندگانش هر جا بخواهد سفر میکند.
سه- غیبت یعنی همانند اصحاب کهف، دچار خوابِ گران شدن.
اصحاب کهف از بیم حکومت گریختند؛ به درون غاری رفتند؛ در همانجا بود که بر اثری نامعلوم، به خوابی گران و ناشناخته فرو رفته و پس از سالها (بنا به مشهور، ۳۰۹ سال) بیدار شدند و در عصری دیگر به دور از پیگردِ حکومت قرار گرفتند. در متون شیعی، تشبیهاتی میان قائم و اصحاب کهف مطرح شده و در یکی از روایات (بنا به برداشتی)، غیبت/موتِ قائم را به خواب/موتِ اصحاب کهف تشبیه کرده و حتی برخی کوه رِضوی برای قائم را معادل غارِ اصحاب کهف میدانند. در این تفسیر نیز کیفیّتِ غیبت (خواب گران) در دسته معجزه و خرق عادت قرار میگیرد. بر این پایه، قائم در لحظه غیبت، دچار چنین خوابی گردید و چنانچه تاکنون تمام نشده باشد، هم اینک در جبل رضوی یا هر جای دیگری در همان وضعیت خواب قرار دارد (درست به مانند باوری که برخی در مورد امام محمد بن علی الحنفیه داشتند).
چهار- غیبت یعنی همانند عُزیر، جانش را خدا بگرفت تا در دورهای دیگر دوباره به دنیا رجعت! کند.
بنا به متن، عُزیر/صاحبالحمار که زنده شدنِ انسان پس از مرگ برایش پرسش و دغدغه شده بود، جانش را خدا گرفت و پس از صد سال دوباره وی را به زندگیِ دنیا بازگردانید تا عظمتِ خدا در تحقّق حشر را دریابد.
در روایات متعدّد شیعی، مثالِ وصف قائم در قرآن را عبارت از همین صاحبالحمار/عُزیر دانستهاند که خدا ابتدا او را میراند و سپس در دورهای دیگر به زندگی بازش گردانید. موضوع رجعت در باورهای شیعی، دقیقاً به معنای رجوع به دنیا پس از مرگ (و در رکاب امام دوازدهم قرار گرفتن) بوده و از طریق برخاستن از گور محقق میشود. جالب اینجاست که روایات، وجه تسمیه قائم را عبارت از برخاستنِ او بعد از مرگ میدانند.
بنا بر آنچه گذشت غیبت در این حالت، مرگ است امّا مرگی که صاحبش بعدها! دوباره زنده میشود. در این تفسیر گرچه کیفیت خودِ غیبت (دچار مرگ شدن) موجبِ خرق عادت نبوده و امری کاملاً طبیعی است امّا رجعتِ پس از مرگش ظاهراً معجزه و خارق عادت مینماید. بر این پایه، امام دوازدهم پس از تولد و سپری شدنِ سالها از زندگی، همانند دیگر انسانها بدرود حیات گفت. او بر این اساس هم اینک نیز در همین نوع موت قرار دارد تا اینکه دوباره به اذن خدا متولد شود و یا با سر برداشتنِ از دل خاک به دنیا رجعت کند.
پنج- غیبت یعنی همانند موسی، از شهر و کشورِ خود به جایی دیگر رفتن و از هموطنانِ خود غایب شدن.
مطابق قرآن، موسی پس از قتلی ناخواسته، اضطراراً! از شهر خود مصر دور شد و در مدیَن پناه گرفت. در متون روایی، این اقدام موسی «غیبت از قوم» نامیده شده و گاه در برخی متون، سخن از دو بار غیبت وی به میان آمده: یکی غیبتی ۲۸ ساله از قومش در مصر، و بار دوم غیبتی چهل روزه در جریان میقات.
در روایات، علاوه بر تشابهِ تولد، همچنین غیبت قائم نیز به «غیبت موسی از قومش» تشبیه شده است!
چه بسا امام حسن عسکری با الهام از آیات مربوط به موسی، هم ولادت فرزندش را از مردم و حکومت پوشیده نگه داشت و هم ترجیح داد او را اضطراراً از همان نخست، به سرزمین دیگری بفرستد (و رشد و زندگی وی را در اختفا رقم زنَد) تا مگر در اثنای این غیبت، شرایط سیاسی عوض گشته و فرَجی شود و زمینه اتمام غیبت و بازگشت وی به موطن فراهم گردد؛ به ویژه که از حدود یک قرن پیش از آن، امامان شاخۀ اسماعیلی به همین تاکتیکِ زیرزمینی روی آورده و زندگی در جای ناشناس و دور از وطن را برگزیده بودند. این تاکتیک در میان اسماعیلیان، چنان با احتیاط رعایت میشد که گاه حتی شیعیانشان، نام امامان خود در این دوره، که به دوران سَتر ائمه (معادل دوران غیبت) معروف شد را نمیدانستند. در طول آن ستر (غیبت) چند تن از امامانشان درگذشتند و با درگذشتِ یکی، نوبت به امامت فرزندش میرسید؛ تا سرانجام که وقتش فرا رسید و زمینه را فراهم کردند، از همین دودمان، سلسلۀ امامان فاطمی در مصر روی کار آمد و برنامهریزیِ غیبتشان به بار نشست. جالب اینکه لقب محمدبناسماعیل که گویا سرسلسلۀ امامانِ دوران غیبتشان است، مکتوم (غایب) میباشد. بنابراین بعید نیست که اقدام امام حسن عسکری در مخفی نگه داشتنِ فرزند و کوچ دادنش به سرزمین دیگر، با الهام از زندگی حضرت موسی و وجود
تجربۀ در شُرُفِ توفیق در میان شاخه اسماعیلی بوده باشد. در این تفسیر، معنای غیبت (ترکِ دیار و زندگی در اختفا) امری کاملاً طبیعی، و تاکتیکی حساب شده بوده و فاقد عنصر اعجاز و خرق عادت است و فقط از درایت و تدبیر امام حسن عسکری و اصحاب خاصّش سرچشمه میگرفت. بر این پایه، امام دوازدهم در همان ایام ولادت به تدبیر پدر، رهسپار دیاری دگر شد تا با این غیبتِ برنامهریزی شده، فصلی نو در تاریخ شیعه اثنی عشری رقم خورَد. البته فرصت مناسبی که برای حضرت موسی فراهم گردید امّا برای امام دوازدهم به وجود نیامد که بتواند در دوران زندگیِ خود برگردد؛ نیز از فرزندان و جانشینان وی در دوره غیبت خبری در دست نیست همچنانکه از امامانِ دوره ستر اسماعیلی نیز چندان خبری نبود.
تکمله- امام رضا و مُنجیهای محیرّالعقول
در زمان امام رضا، بازار اختلاف بر سرِ امامِ برحق، داغ بود. از رهگذر همین اختلافات، داستانهای قدیمی و نیز به خاطر شدتِ علاقۀ هر گروه به امامِ خود بود که اندیشههای حیرتآور پیرامون سرنوشتِ امامشان شکل میگرفت:
برخی قائل به غیبت امامِ خود شده؛ تا آنگاه که وقتش فرا رسد، از غیبت درآید و دست به تأسیس حکومت زَنَد و عدل و داد بگسترد.
برخی قائل به رجعت امامِ خود در آینده شده و فعلاً او را دچار مرگ موقت میدانستند؛ تا آنگاه که وقتش در هنگام ظهور فرا رسد و به اذن خدا سر از خاک بردارد و حکومت عدل بر پا کند و بساط ظلم برچیند.
برخی قائل به عمر دراز و غیر طبیعی برای امام خود شده، وی را محفوظ تا وقت ظهور تصور میکردند؛ تا آنگاه که وقتش فرا رسید شمشیر برکشد و جهان را منقاد عدل خود کند.
برخی …
امام رضا با این اندیشهها، که از سوی شیعیانِ رقیب مطرح میشد مخالف بود و همه چیز را در شکل طبیعیاش دنبال میکرد. از نظر وی و اجدادش:
امام باید در میان مردم باشد و نه غایب و سر به بیابان گذاشته؛ امام باید زنده و حیّ باشد و نه مُرده و در انتظار رجعت؛ امام باید عمرش طبیعی و بسانِ همه باشد و نه چندان دراز و کشدار که با آن بخواهد آمال بشریت را برآورده کند.
فهرستی از توضیحات متفاوت امام رضا و ائمهٔ ماقبلش در ردّ اعتقاد به منجیهای حیرتآور و در ردِ زندگی غیر طبیعی برای امامان را، در زیر میآورم و یادآوری میکنم که تمام این بندها برگرفته از کلام ائمه است:
امام باید زنده باشد (و نه مُرده و در نوبتِ رجعت)
امام باید ظاهر و آشکار باشد و غایب نباشد
امام باید قابلِ “دیدن ، شناسایی و تشخیص هویّت” باشد
امام باید حرف بزند و سخنش شنیده شود
رهایی از مرگ جاهلی، اعتقاد به امام زندهٔ ظاهرِ قابل شناسایی است
امام باید حاضر و قابل المراجعه باشد (و نه غایب و دستنیافتنی)
هیچ احد الناسی نباید محروم از حضورِ! حجّت باشد
امام نباید عمرش از حدّ متعارف درازتر باشد
شیعه، نباید واقفی (یعنی قائل به غیبت امام و دراز شدنِ عمر وی) باشد
مبارزهٔ امام هفتم و هشتم با قائلین به غیبت!
در واقع، هر یک از بندهای فوق را امامان، در واکنش به عقایدِ “غیبت ، رجعت و کشدار شدنِ عمر” بیان کردهاند، از جمله امام رضا در واکنش به تفکّر واقفهٔ زمان خود (که میگفتند امام موسی کاظم غایب شده و نمُرده و منتظر بودند وی پس از غیبت، ظهور کند و به دستِ او بساط ظلم برچیده شده و عدل مستقر شود) چنین گفت:
اگر خدا بنا داشت عُمر کسی را به دلیل نیاز مردم به او، دراز کند باید این کار را در مورد رسول خدا میکرد.
قلت للرضا: جعلت فداك قوم قد وقفوا على أبيك يزعمون أنه لم يمت ، قال، قال: كذبوا وهم كفار بما أنزل الله عز وجل على محمد، ولو كان الله يمد في أجل أحد من بني آدم لحاجة الخلق إليه لمد الله في أجل رسول الله (اختیار معرفة الرجال شیخ طوسی ج 2 ص 759 ح 867).
انتهای پیام
سلام-مشخص است که نویسنده دچار شک شده وچون جرات ابراز عقیده خود را ندارد سفسطه می کند -امام زمان (ع) حضور دارند اما شرایط برای ظهور او مهیا نیست اگر امام زمان (ع) تشریف بیاورند زبان مادری خودش را به جای زبان رسمی با هرتوجیهی به دیگر اقوام قالب نمی کنند موقع حساب وکتاب شخصی شمع بیت المال راخاموش می کند وشمعی را که از پول جیب خودش خریده روشن می کند سهمی اضافی از بیت المال تحت هیچ توجیهی به هیچ کسی پرداخت نمی کنند و….اگر اینگونه رفتار کنند خیلی از داعیه داران مانند خدای نکرده مثل من می شوند چون طللحه وزبیر خیلی ها دنبال یک خلیفه جعلی مانند معاویه می افتند و…قضیه مارقین وناکثین قاسطین مانند دوران حضرت علی (ع) به راه می افتد وحتی بیشتر از آن زمانه . اگر می خواهیم که امام زمان (ع) زود ظهور نمایند باید تحمل تصمیمات برمدار حق را داشته باشیم و مانند دکتر علی شریعتی بگوئیم مصلحت آنست که به مصلحت عمل نکنیم به حق