از خودمان خجالت بکشیم
مهناز باقری، خبرنگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، دربارهی ماجرای دختر آبی نوشت:
از خودمان خجالت بکشیم چون روزی که قلم به دست گرفتیم و شروع به نوشتن کردیم میدانستیم که رسالت خبرنگاری کم از پزشکی منقسم به «قسم بقراطی» نیست. تو را نمیدانم اما من این روزها حال و روز خوشی ندارم و از خودم خجالت میکشم. چه آن روزها، زمانی که تازه قلم به دست گرفته بودم اگرچه، بخش عمدهای از ذهنم درگیر چرایی نابرابریهای جنسیتی کشورم بود، نتوانستم کاری برای آنچه از جان بیشتر دوست دارمش انجام دهم. چه آن زمان که با شخصیت محوری زنان دست به نگارش کتاب برای کودکان زدم و چه حالا.
آن زمان فکر میکردم با گنجاندن شخصیت منسجم، قدرتمند، هدفگرا از جنس مونث در داستانهایم به تأسی از افرادی چون هوشنگ مرادی میتوانم تصویری نیرومند، قاطع و باورپذیر از زن ایرانی در ذهن کودکان کشورم ایجاد کنم. اما زمانی که در سال ۸۵ با سوژهی خودپروراندهی «نقش زنان در ادبیات کودک و نوجوان ایرانی» شروع به انجام مصاحبههایی در خبرگزاری بهنام کردم و هیچ یک از آنها در خروجی خبرگزاری قرار نگرفت، دفاع جانانهای نداشتم! و تنها وقتی که نسبت به عدم قرار گرفتن آنها در خروجی خبرگزاری معترض شدم و کار به مدیرعاملی رسید و در مقابل جملهی مدیر وقت که گفت: «در مورد زنان هیچ مصاحبهای را انجام نده. مسائل زنان به تو چه ارتباطی دارد؟! کار تو ادبیات کودک است» کوتاه آمدم و چیز زیادی نگفتم! و ای کاش نمیآمدم.
از خودم خجالت میکشم چون این روزها که بحث نابرابریهای حقوقی زنان و مردان تیتر اول اغلب رسانههای فضای مجازی شده است، همچنان نمیتوانم آنچه را میخواهم آزادانه و با طیب خاطر بنویسم و معترض احکام سنگین افرادی مانند فلان دختر جوانی باشم که به علت بیحجابی باید سالها حبس را تحمل کند. در حالی که میبنیم چطور شهردار سابق تهران که متهم به همسرکشی است و اتفاقاً پیشتر سکاندار وزارت آموزش و پرورش مملکتم بوده تنها به 3 ماه حبس تعزیری محکوم میشود. مگر از جان عزیزتر هم هست؟
از خودم خجالت میکشم که دست روزگار اگرچه من را که از دامن رشتهی علوم ارتباطات به آغوش رشتهی «مطالعات زنان» کشاند، یافتههایم در این رشته هیچ وقت آن قدر قانعم نکرد که بتوانم پیش وجدان سرکشم پاسخی درخور داشته باشم. چه آن زمان که به عشق دانستن واژه دقیق «فمینیسم» راهی دانشگاه شدم و چه آن زمان که در سال 91 به اعتبار تغییر سرفصل دروس برخی از رشتهها از جمله «مطالعات زنان» مجبور به خواندن دروس جایگزین این رشته شدم. نگاه فقه اسلامی اگرچه پرطمطراق بود اما در عمل چیزی جز نگاهی پر از تفسیر به رایها عایدم نکرد. طوری که امروز اگر چه سالهاست از تحصیلاتم در هر دو رشته میگذرد، نمیدانم چرا در میانهی 9 آیهی مخصوص حجاب سورههای منور «نور» و «احزاب» که بخش عمدهای از آنها به سلامت برخورد زن و مرد در روابط اجتماعی تکیه دارد؛ ما چهل و اندی سال است که باید تنها به بخشی از دو سوره یعنی «…لیضربن بخمرهن علی جیوبهن..». (بخشی از آیهی 31 سوره نور) و «… یدنین علیهن من جلابیبهن …». (بخشی از آیهی 59 سوره احزاب) ارادت داشته باشیم و چرا نسبت به «حق الناس» که در بر گیرندهی مفاهیمی چون حق قصاص، نهی از اکل مال به باطل، نهی از کمفروشی، نهی از خوردن مال یتیم، نهی از غیبت، تجسس، تمسخر و مانند آن در جهت مراعات حقوق مردم و نیز نهادینه کردن اخلاق در روابط اجتماعی تا این اندازه بیتوجهیم.
از خودمان خجالت بکشیم چون قصورمان در تمام این ادوار، ماجرای دختر آبی را کلید زد. دختری که فقط میخواست از تیم مورد علاقهی فوتبالش حمایت کند. شاید سوختن جسم او به خاطر قصور چون من و مایی در انعکاس فریادهایش برای درخواستی به حق در جامعهای است که چهل و اندی سال است مسوولانش مشغول ساختن زیرساختهای آنند. شاید نتوانستیم نیاز جامعهمان را به موقع بشناسیم و متناسب با آن مطالبهگری کنیم. شاید در مچگیری تفسیر به رایها از احکامی که به نام خدا و قرآن میشود، ضعیف بودهایم. شاید انقدر ذهن خود و جامعه را درگیر ماجرای عشقی فلان مسوول فلان حزب کردهایم که خواست عموم در ذهنم به جزء بدل شده یا شاید تراکم مصائب جامعهمان که هر روز با اختلاسی تازه مواجه است و گم شدن دکل نفتی همچون مفقود شدن سردیسها و مجسمههای میادین پایتخت در آن اصلا اعجاب آور نیست؛ فرصتی برای بهتر فکر کردن برایمان نگذاشته است تا بتوانم به مردم جامعهمان با دیدی برابر و نه جنسیتی نگاه کنم.
نمیتوانیم از وجدانمان بگذریم که پیوسته ناتوانیمان را در انعکاس فریاد «دختر آبی» به رخمان میکشد. تیتر شدن خودسوزی سحر خدایاری معروف به «دختر آبی» میتوانست دست مایهی سیاستبازیها نشود اگر من و تو زودتر فریاد نیمی از جمعیت کشورمان را بلندتر فریاد میکردیم. او میتوانست در کنار ما باشد، اگر ما فضایی را برای دیدن و شنیده شدن زنان قرن 21 فراهم میکردیم و برای انسانها به حکم انسان بودن ارزشی برابر را طلب میکردیم. چه بپذیریم که او بیمار روحی روانی بوده یا نبود مهر سیاه این افتضاح از دامن ما پاک نخواهد شد. ما که سالهاست خود را داعیهدار فرهنگ اصیل اسلامی ایرانی میدانیم. شرم بر ما.
انتهای پیام